اهمیت و ویژگی های امر تبلیغ از نظر قرآن کریم
فارسی 3538 نمایش |درخواست های حضرت موسی (ع) برای امر تبلیغ
در داستان بعثت موسی بن عمران می خوانیم که بعد از ده سال که دوباره می خواهد به مصر برگردد، با همسرش حرکت می کند. شبی تاریک و بارانی است. زن حامله اش درد زایمان می گیرد. هوا هم سرد است و باید زنش را گرم کند ولی وسیله گرم کردن هم ندارد. ناگهان در نقطه ای از آن بیابان نوری را می بیند. در وادی طور. فکر می کند آتش است. می رود آنجا، معلوم می شود که آتش نیست، جریان، جریان دیگری است. در همانجا موسی بن عمران مبعوث می شود. ندا می رسد که از این به بعد رسول ما هستی یعنی مبلغ خدا هستی و پیام ما را باید به فرعون و فرعونیان برسانی.
موسی می فهمد که یک مبلغ، شرایطی دارد. پیغمبری خودش را کافی نمی داند، تقاضاهایی دارد: «رب اشرح لی صدری؛ خدایا به من حوصله فراوان بده.» شرح صدر بده آنچنانکه عصبانی نشوم، ناراحت نشوم، به تنگ نیایم، دریا دلم کن که کار تبلیغ دریادلی می خواهد. «و یسر لی امری؛ این ماموریت سنگین را بر من آسان گردان.» کار تبلیغ را ما چقدر کوچک می شماریم و موسی بن عمران چقدر بزرگ می شمارد. (طه/ 25- 26)
مؤید این مطلب، مطلبی است راجع به پیامبر اکرم (ص). قرآن کریم به پیغمبر اکرم راجع به ماموریتش یعنی تبلیغ اسلام و هدایت مردم می فرماید: «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا؛ عنقریب یک بار سنگین به دوش تو خواهیم گذاشت.» (مزمل/ 5) باری است که به دوش پیغمبر سنگینی می کند! به دوش پیامبران سنگینی می کند! چه می گوئیم ما؟! موسی (ع) در ادامه تقاضاهای خود گفت: «و احلل عقدة من لسانی؛ خدایا گره را از زبان من باز کن.» به من بیانی رسا و گوارا بده، سخنوری و ناطقه بده. «یفقهوا قولی؛ تا سخنم را بفهمند.» (طه/ 27- 28) یعنی به من قدرت تفهیم بده که آن حقیقتی را که به من وحی می کنی، به مردم القاء کنم و مردم بفهمند، درک کنند. رابطه ای بین من و مردم برقرار کن که مردم مطلب را عینا آنطوری که تو می خواهی از من بگیرند نه اینکه من چیزی بگویم و آنها پیش خود چیز دیگری خیال بکنند، نه اینکه من نتوانم آنچه را که دارم بیان کنم. قدرت و قوه بیان یک امر طبیعی است (البته مقداری از آن اکتسابی است)، ولی امور طبیعی باید با تمرین و اکتساب تقویت بشوند. مثل کارهای ورزشی که شخص باید یک استعدادی داشته باشد و این استعداد در اثر تمرینهای ورزشی تکمیل می شود.
موسی (ع) در ادامه سخنانش می گوید: «و اجعل لی وزیرا من اهلی* هارون اخی؛ برای من از خانواده ام جانشینی قرار بده. حضرت هارون (ع) برادرم را جانشین من قرار بده.» (طه/ 29- 30) خدایا من فکر می کنم که به تنهایی از عهده کار تبلیغ و هدایت مردم بر نمی آیم، شریک و همکار می خواهم. اما همکار یعنی چه؟ همفکر یعنی چه؟ همگام یعنی چه؟ موسی می گوید: خدایا کار تبلیغ است، کار هدایت است، کار ارشاد مردم است، من پیغمبر به تنهایی از عهده این کار برنمی آیم، خدایا برای من یک شریک، کمک و معاون بفرست. کاندید هم می کند، برادرم هارون از هر جهت مرد لایقی است، خدایا او را به کمک من بفرست. «کی نسبحک کثیرا* و نذکرک کثیرا؛ تا تو را بسیار تسبیح گوییم و بسیار به یاد تو باشیم.» (طه/ 32- 34)
برای چه؟ اخلاص خودش را ذکر می کند: خدایا ما هیچ هدفی نداریم جز اینکه مسبح تو را در دنیا زیاد بکنیم، حق پرست را در دنیا زیاد کنیم. برای این است که من این تقاضاها را از تو دارم و این کمکها را از تو می خواهم.
بیان خداوند درباره تبلیغ پیامبر اکرم
قرآن عین همین ها را درباره پیغمبر اکرم ذکر می کند ولی به صورت امور تحقق یافته. در مورد موسی به صورت خواسته او ذکر می کند که البته مستجاب شد. معلوم می شود که خدا پیغمبر را نیز برای همین هدف و رسالت و ایده، مؤید کرد به همان خواسته های موسی بن عمران. می فرماید: «الم نشرح لک صدرک؛ ای پیامبر، ای حبیب ما، آیا ما سینه تو را باز نکردیم؟» (سینه باز در عربی کنایه از روح وسیع است) آیا روح تو را وسیع نکردیم؟ ترا دریا دل نکردیم؟ «و وضعنا عنک وزرک؛ و بار گرانت را از تو فرو نهادیم.» وزر یعنی بار سنگین، به گناه هم که وزر می گویند به خاطر این است که گناه بر خلاف حسنه (کار خوب) که برای انسان حکم بال و نیرو را دارد و انسان را پرواز می دهد و به او نیرو می بخشد، بر عکس حکم بار را دارد و انسان را از حرکت باز می دارد.
موسی گفت: «یسر لی امری؛ کار مرا آسان کن.» اینجا می گوید: «و وضعنا عنک وزرک؛ بار سنگین را از دوش تو برداشتیم.» «الذی انقض ظهرک؛ که پشتت را شکسته بود.»
این خیلی عجیب است. مثلا اگر بالای یک سقف چوبی، بار سنگینی مثلا جمعیت زیادی باشد که دیگر این سقف توانایی نگهداری آن را نداشته باشد، یک وقت به اصطلاح عامیانه خودمان صدای جرق و جرق سقف را می شنویم. عرب اینجا می گوید: انقض یعنی چوبهای سقف به صدا در آمد که اگر بار یک مقدار زیادتر باشد، سقف می شکند. می فرماید: ای پیغمبر! این بار سنگین، ستون فقرات تو را مثل آن چوبها به صدا در آورده بود، کمرت را خم کرده بود، پشتت را شکسته بود. بعد پیغمبر را تسلیت می دهد: «فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا* فاذا فرغت فانصب* و الی ربک فارغب؛ پس بی تردید با هر دشواری آسانی است. مسلما با هر دشواری آسانی است. پس چون فراغت یافتی به عبادت بکوش. و با اشتیاق به سوی پروردگارت روی آور.» (انشراح/ 1- 8) هرگز از سختی نترس، سستیها در سختیها است و باز سستیها در میان سختیها پایدار می شود.
باز تاکید می کند مطمئنا از سختی نترس که سستیها همراه سختیهاست. وقتی این آیه نازل شد، چهره پیغمبر اکرم از خوشحالی می درخشید، متحلل شده بود، سرخ شده بود، وعده خدا است، خدا گفته از سختی نترس، دوباره به من گفته از سختی نترس. آیه «و الی ربک فارغب» را، تشیع این طور تفسیر می کند که: ما این بار سنگین را به وسیله علی برای تو سبک کردیم. علی را برای تو کمک فرستادیم. و شیعه حق دارد این حرف را بزند و درست هم هست، یعنی منطق، همین طور حکم می کند.
جانشین پیامبر در امر تبلیغ
پیغمبر اکرم در حدیثی که شیعه و تسنن هر دو روایت کرده اند و متواتر است و سنی هم نمی تواند آن را انکار بکند، زیرا سنیها بیشتر از شیعه روایت کرده اند، خطاب به علی (ع) فرمود: «انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی؛ تو با من همان نسبت را داری که هارون با موسی داشت با این تفاوت که هارون پیغمبر بود ولی چون بعد از من پیغمبری نیست، تو بعد از من پیغمبر نیستی.» یعنی همان طور که خدا، تقاضای موسی بن عمران را مستجاب کرد و برایش در امر تبلیغ و هدایت مردم شریک و کمک فرستاد، علی جان! خدا تو را برای من کمک و معاون فرستاده است.
پیغمبر خطاب به علی (ع) فرمود: «انت وزیری؛ تو وزیر من هستی.» کلمه وزیر، در اصل لغت به معنای کمک و معاون است. وزراء را که به این نام می خواندند، چون کمکهای پادشاهان بودند. اصلا کلمه وزیر به معنی کمک دهنده است. این است که پیغمبر اکرم خطاب به علی فرمود تو وزیر من یعنی کمک من هستی همان طور که هارون وزیر موسی یعنی کمک موسی بود.
منـابـع
مرتضی مطهری- حماسه حسینی- جلد 1 صفحه 356-350
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها