نظر فلاسفه اسلامی در مورد اختیار انسان
فارسی 5540 نمایش |نظر کانت درباره اختیار انسان
کانت در باب عقل نظری می گوید: اگر ما بخواهیم از راه عقل نظری یعنی همان که ما امروز به آن می گوییم «فلسفه» اثبات کنیم که انسان مختار و آزاد است، نمی توانیم. عقل نظری آخرش به جایی می رسد که آدم بگوید انسان اختیار ندارد و یک موجود مجبور است. ولی از راه حس اخلاقی که امری است درونی و وجدانی و انسان با علم حضوری آن را کشف می کند به این جا می رسیم که انسان آزاد و مختار است. علم حضوری یعنی انسان درون خودش را مستقیما می بیند. ادراک مستقیم درون خود. می گوید اگر ما از راه فلسفه وارد بشویم آخرش می رسیم به این جا که انسان یک موجود مجبور است، ولی وقتی به حس اخلاقی و وجدان خودمان مراجعه می کنیم، در وجدان خودمان انسان را آزاد و مختار می یابیم. آزادی و اختیار را با حس درونی و با ضمیر اثبات می کند. خیلی افراد دیگر هم اختیار را از راه حس درونی اثبات می کنند. مولوی می گوید:
این که گویی این کنم یا آن کنم *** این دلیل اختیار است ای صنم
پس، از نظر کانت انسان به حکم وجدانش (نه به حکم دلیلهای فلسفی) یک موجود مختار و آزاد است. در حالی که بر خلاف نظر کانت، حکمای اسلامی برای انسان از راه عقل نظری نیز اثبات نموده اند. حکما و فلاسفه اسلامی قضای الهی را بر خلاف نظر اشاعره و معتزله تفسیر می کنند.
نظر اشاعره و معتزله درباره اختیار انسان
اشاعره قضا و قدر الهی را عام می دانند و نهایتا نظریه جبر را پذیرفته اند و معتزله افعال اختیاری انسان ها را از حیطه قضا و قدر الهی خارج می دانند و برای اثبات اراده و اختیار انسان نوعی شرک را پذیرفته اند؛ ولی حکما و فلاسفه اسلامی قضا را به گونه ای دیگر تفسیر می کنند. آنها اولا قضاء الهی را فعل الهی می دانند و ثانیا آن را عبارت از نوعی وجود علمی اشیاء در مرتبه ای از مراتب وجود می دانند و ثالثا آن را عام و شامل همه چیز می دانند. می دانیم که فرقه اشاعره در بحث جبر و اختیار متمایل به جبر شد و یکی از انگیزه هایی که اشاعره را به عقیده جبر سوق داده است، مسئله علم گسترده و پیشین خدا است که بر تمامی موجودات جهان و از آن جمله افعال انسان احاطه دارد. چنین علمی از نظر اشاعره و همفکران آنان مایه سلب اختیار و مجبور بودن بشر در کارهاست.
شبهه منافات داشتن علم پیشین خدا با اختیار انسان
این شبهه را چنین می شود مطرح کرد: «علم خدا از نخست به کلیه حوادث و رخدادهائی که در جهان واقع می شود، تعلق گرفته است. به همین دلیل او از ازل می داند که فلان پدیده و فعل خاص در کدام روز و در چه شرائطی محقق و عملی خواهد بود. به عبارتی علم داشتن خدا به فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط پیدایش پدیده ها و نیز علم به وقوع حتمی آنها که علماء به آن قضاء و قدر علمی خدا می گویند، شامل انسان هم می شود. مثلا خدا پیش از خلقت فلان انسان می دانسته که در فلان روز فلان گناه یا فلان ثواب را انجام می دهد. به همین دلیل کسی از انجام آن کار ناچار و ناگزیر است و ترک آن برای او ممکن نیست، زیرا اندیشه امکان ترک، ملازم با این است که علم خدا صحیح و پا بر جا نبوده و آمیخته با جهل بوده باشد و این بر خلاف فرض ماست که خدا بر همه چیز از ازل آگاه است.»
پاسخ فلاسفه اسلامی و نظر آن ها درباره اختیار انسان
فلاسفه اسلامی در بیان این شبهه می فرمایند: از طرفی خداوند از ازل، از آنچه واقع می شود و آنچه واقع نمی شود، آگاه است و هیچ حادثه ای نیست که از علم ازلی الهی پنهان باشد. از طرفی، علم الهی نه تغییر پذیر است و نه خلاف پذیر، زیرا تغییر با تمامیت و کمال ذات واجب الوجود منافی است. به همین دلیل ممکن نیست آنچه او از ازل می داند با آنچه واقع می شود مخالف و مغایر باشد؛ زیرا لازم می آید علم او علم نباشد بلکه جهل باشد و این با کمال وجود مطلق منافی است. پس اگر در ازل در علم الهی چنین بوده است که فلان شخص در فلان ساعت فلان معصیت را مرتکب می شود، جبرا و قهرا باید آن معصیت واقع شود و خود شخص بلکه هیچ قدرتی قادر نخواهد بود آن را تغییر دهد و الا علم خدا جهل خواهد بود. در شعری که منسوب به خیام است آمده:
من می خورم و هر که چو من اهل بود *** می خوردن من به نزد او سهل بود
می خوردن من حق ز ازل می دانست *** گر می نخورم علم خدا جهل بود
این شبهه از آنجا پیدا شده که برای هر یک از علم الهی و نظام سببی و مسببی جهان حساب جداگانه فرض شده است؛ یعنی چنین فرض شده که علم الهی در ازل به طور گزاف و تصادف به وقوع حوادث و کائنات تعلق گرفته است. آنگاه برای اینکه این علم درست از آب در آید و خلافش واقع نشود لازم است وقایع جهان کنترل شود و تحت مراقبت قرار گیرد، تا با تصور و نقشه قبلی مطابقت کند.
به همین دلیل از انسان نیز باید اختیار و آزادی و قدرت و اراده سلب گردد تا اعمالش کاملا تحت کنترل در آید و علم خدا جهل نشود. این چنین تصور درباره علم الهی منتهای جهل و بی خبری است. علم ازلی الهی از نظام سببی و مسببی جهان جدا نیست. علم الهی علم به نظام است، یعنی علم به صدور علت و معلول است از علل خاص آنها. پس علم ازلی که به افعال انسان تعلق گرفته است به معنای این است که او از ازل می داند که چه کسی به موجب اختیار و آزادی خود طاعت می کند و چه کسی معصیت؛ و آنچه آن علم ایجاب می کند و اقتضا دارد این است که آنکه اطاعت می کند به اراده و اختیار خود اطاعت کند و آنکه معصیت کند به اراده و اختیار خود معصیت کند.
این است معنای سخن برخی که گفته اند: «انسان مختار بالاجبار است.» یعنی نمی تواند مختار نباشد پس علم ازلی خدا، در سلب آزادی و اختیار انسان دخالتی ندارد. ملاصدرا پس از طرح این شبهه چنین پاسخ می دهد: علم و آگاهی خدا هر چند در سلسله اسباب صدور فعل از انسان قرار دارد، ولی مقتضای علم الهی این است که فعل انسان با قدرت و اختیار او انجام گیرد، زیرا قدرت و اختیار نیز در سلسله اسباب و علل آن فعل قرار گرفته است. ملاهادی سبزواری در این باره چنین می گوید: خدا نه تنها از صدور فعل از انسان آگاه است، بلکه از مبادی و مقدمات دور و نزدیک آن نیز آگاه است و یکی از مقدمات و اسباب فعل، توانایی و انتخاب انسان است تا آنجا که می گوید: اختیار برای انسان یک امر ضروری و حتمی است و اگر صدور افعال او به مرز ضرورت و لزوم می رسد، این ضرورت از قدرت و اختیار وی نشأت گرفته و هرگز با اختیار او منافات ندارد. علامه طباطبایی در رد این شبهه می فرماید: خدا از هر پدیده ای با خصوصیات و ویژگی هائی که دارد، آگاه است. او از افعال اختیاری انسان با همین ویژگی (اختیاری بودن) از ازل آگاه است و در این صورت، ممکن نیست افعال اختیاری انسان به صورت غیر اختیاری انجام شود. زیرا لازمه آن انقلاب و تحول و تغییر در علم خدا بوده و علم او واقع نما نخواهد بود و علم خدا جهل خواهد بود و این محال است.
منـابـع
مرتضی مطهری- شرح منظومه ملاهادی سبزواری- صفحه 176
ملاصدرا- اسفار- جلد 6 صفحه 385
مرتضی مطهری- انسان و سرنوشت- صفحه 124- 130
سید محمدحسین طباطبایی- نهایة الحکمة- مرحله 12- فصل 14
ملاصدرا- پاورقی اسفار- جلد 6 صفحه 318
مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها