علت رانده شدن شیطان از درگاه خدا
فارسی 7537 نمایش | شیطان یکی از مقربان الهی بود که بعد از سال ها عبادت به علت سرپیچی از فرمان الهی از درگاه الهی رانده شد. او از جنیان بود و از فرمان الهی مبنی بر سجده در پیشگاه آدم سرپیچی نمود. خداوند متعال می فرماید: «قال: رب فانظرنی الی یوم یبعثون* قال: فانک من المنظرین* الی یوم الوقت المعلوم»؛ «ابلیس گفت: پروردگارا، پس مرا تا روزی که برانگیخته می شوند، مهلت ده، خداوند فرمود: تو از مهلت یافتگانی تا روز معین معلوم.» (ص/79-81) گویا این وقت نزد خود شیطان نیز معلوم است. کار شیطان تزیین و بزرگ جلوه دادن دنیاست، چنان که خداوند متعال از قول او می فرماید: «لازنین لهم فی الارض»؛ «قطعا گناهان را در زمین برای آنان می آراییم. لذا ممکن است حتی بعد از هلاکت شیطان نیز کسانی که شیطان بذر اعمال زشت را در وجودشان کاشته، همچنان مرتکب معصیت شوند.» (حجر/39)
خداوند متعال در آیه شریفه ای از زبان شیطان خطاب به مشرکین می فرماید: «انی بریء منکم، انی اری مالاترون انی اخاف الله»؛ «من از شما بیزارم، من چیزی را می بینم که شما نمی بینی، من از شما بیمناکم.» (انفال/48) وجود شیطان و شیطنت و اضلال او خود مبنی بر حکمت و مصلحتی است. به موجب همان حکمت و مصلحت، شیطان شر نسبی است نه شر حقیقی و واقعی و مطلق. شیطان کافر بود و به خدا علم و یقین داشت. در مقابل خدا می گوید: به عزت خودت همه آنها را گمراه می کنم: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین» (ص/82) همچنین می گوید: «رب فانظرنی الی یوم یبعثون»؛ «پروردگارا پس مهلتم ده که تا روز قیامت زنده بمانم (ص/79)؛ اعتقاد به خدا و قیامت داشت. تنها داشتن اعتقاد و علم، برای ایمان کافی نیست بلکه انسان باید نسبت به آنچه اعتقاد دارد رام باشد. «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا»؛ «و با اینکه پیش نفس خود به یقین دانستند (معجزه خداست) از روی ستمگری و نخوت آن را انکار کردند.» (نمل/14) باید خودمان را بشناسیم. اگر حقیقتی را که می شناسیم و می دانیم، منکر می شویم، پس ما جاحدیم و مؤمن نیستیم. بشر صرف اینکه به یک مطلب علم پیدا کند کافی نیست که مؤمن باشد، بلکه باید حالت عصیان و تمرد نیز نداشته باشد.
در آیه «و لقد خلقناکم ثم صورناکم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لادم»؛ خداوند مى گوید: «ما شما را آفریدیم و سپس صورت بندى کردیم، بعد از آن به فرشتگان (و از جمله ابلیس که در صف آنها قرار داشت اگر چه جز آنها نبود) فرمان دادیم، براى آدم (جد نخستین شما) سجده کنند. همگى (این فرمان را به جان و دل پذیرفتند و) براى آدم سجده کردند، مگر ابلیس که از سجده کنندگان نبود. «فسجدوا الا ابلیس لم یکن من الساجدین» (اعراف/ 11-16) سجده فرشتگان براى آدم به معنى "سجده پرستش" نبوده است، زیرا پرستش مخصوص خداست، بلکه سجده در اینجا به معنى خضوع و تواضع است. در این آیه مى گوید: خداوند "ابلیس" را به خاطر سرکشى و طغیانگرى مؤاخذه کرد فرمود: در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟ «قال ما منعک الا تسجد اذ امرتک» او در پاسخ به یک عذر نا موجه متوسل گردید، گفت: من از او بهترم، به دلیل این که مرا از آتش آفریده اى و او را از خاک و گل! «قال انا خیر منه خلقتنى من نار و خلقته من طین» گویا چنین مى پنداشت که آتش برتر از خاک است و این یکى از بزرگ ترین اشتباهات ابلیس بود، شاید هم اشتباه نمى کرد و به خاطر تکبر و خود پسندى دروغ مى گفت. اما امتیاز آدم در این نبود که از خاک است، بلکه امتیاز اصلى او همان "روح انسانیت" و مقام خلافت و نمایندگى پروردگار بوده است. از آنجا که امتناع شیطان از سجده کردن، براى آدم (ع) یک امتناع ساده و معمولى نبود و نه یک گناه عادى محسوب مى شد، بلکه یک سرکشى و تمرد آمیخته به اعتراض و انکار مقام پروردگار بود به این جهت، مخالفت او سر از کفر و انکار علم و حکمت خدا در آورد و به همین جهت، مى بایست تمام مقام ها و موقعیت هاى خویش را در درگاه الهى از دست بدهد، به همین سبب خداوند او را از آن مقام برجسته و موقعیتى که در صفوف فرشتگان پیدا کرده بود بیرون کرد و به او فرمود: «از این مقام و مرتبه، فرود آى» «قال فاهبط منها»
سپس سرچشمه این سقوط و تنزل را با این جمله، براى او شرح مى دهد که: تو حق ندارى در این مقام و مرتبه، راه تکبر، پیش گیرى. «فما یکون لک ان تتکبرفیها» و باز به عنوان تأکید بیشتر، اضافه مى فرماید: «بیرون رو که از افراد پست و ذلیل هستى.» «فاخرج انک من الصاغرین» یعنى نه تنها با این عمل بزرگ نشدى، بلکه به عکس به خوارى و پستى گراییدى. از این جمله به خوبى روشن مى شود که تمام بدبختى شیطان، مولود تکبر او بود. از امام صادق (ع) نیز نقل شده که فرمود: اصول و ریشه هاى کفر و عصیان، سه چیز است حرص و تکبر و حسد. اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد و تکبر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچى کند و حسد سبب شد که یکى از فرزندان آدم دیگرى را به قتل رساند!
اما داستان شیطان به همین جا پایان نیافت، او به هنگامى که خود را مطرود دستگاه خداوند دید، طغیان و لجاجت را بیشتر کرد و به جاى توبه و بازگشت به سوى خدا و اعتراف به اشتباه، تنها چیزى که از خدا تقاضا کرد این بود که گفت: خدایا! مرا تا پایان دنیا مهلت ده و زنده بگذار. «قال انظرنى الى یوم یبعثون» این تقاضاى او به اجابت رسید و خداوند فرمود: «تو از مهلت داده شدگانى.» «قال انک من المنظرین» ولى او نمى خواست براى جبران گذشته زنده بماند و عمر طولانى کند، بلکه هدف خود را از این عمر طولانى چنین بیان کرد: اکنون که مرا گمراه ساختى! بر سر راه مستقیم تو کمین مى کنم و آنها را از راه به در مى برم. «قال فبما اغویتنى لا قعدن لهم صراطک المستقیم» تا همان طور که من گمراه شدم، آنها نیز به گمراهى بیفتند!
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 3- صفحه 37-39
مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 91
سید محمد حسین طباطبایی- تفسیر المیزان- ذیل سوره ص و اعراف
احمد علی بابایی- برگزیده تفسیر نمونه جلد 2- ذیل آیات سوره اعراف
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها