تساهل و تسامح با کفار از نظر قرآن
فارسی 2709 نمایش | اینجا مطلبی را باید توضیح دهم و آن همین مساله تساهل است یا بگویید تصالح، یعنی مصالحه کردن، صلح کردن، قرارداد امضا کردن حتی با کفار و مشرکین. آیا قرآن این کار را به طور کلی نفی می کند؟ باید عرض کنیم که دو مطلب است. یک نوعش را قرآن بکلی نفی می کند که هرگز به پیغمبر (ص) اجازه نمی دهد تا چه رسد به غیر پیغمبر (ص)، و آن همان است که در این آیات مطرح است: تصالح بر اساس خود مواد برنامه و فکر یعنی مواد به اصطلاح امروز ایدئولوژی، یعنی بیاییم این طور کنار بیاییم که تو از بعضی حرفهایت صرف نظر کن، ما هم از بعضی حرفهایمان صرف نظر می کنیم. یک دین حق محال است اجازه بدهد که با دشمن کنار بیایید، شما از یک حرفتان صرف نظر کنید، ما هم از یک حرفمان. یک مستحب یا مکروه کوچک هم قابل مصالحه نیست، یعنی اگر یک چیزی در شریعت وارد شده است که مستحب است، فرض کنید که فلان دعا را اگر در حال وضو بخوانید مستحب است، آیا این قابل مصالحه است که طرف بگوید تو از این یک مستحب صرف نظر کن و بگو مستحب نیست، ما هم از فلان حرفمان صرف نظر می کنیم؟ خیر، قابل مصالحه نیست. یک چیزی که جزو وحی الهی است، ولو به عنوان کوچکترین مستحب و کوچکترین مکروه، قابل مصالحه و گذشت نیست.
بله، یک امر دیگر است که قابل تصالح و گذشت است و به اصطلاح تاکتیک بردار است. تصالح، مساله تاکتیک است. تنازع و تصالح، جنگیدن و صلح کردن، کنارآمدن یا کنار نیامدن مساله تاکتیک است و مساله تاکتیک به اصول یعنی به مواد برنامه هرگز جریان ندارد، به عمل جریان دارد، یعنی در مقام اجرا قرارداد می بندیم که این کار را فعلا تاخیر یا جلو بیندازیم. مساله می شود مساله اجرا که مساله دیگری است. قرآن این «اختیار» را از پیغمبر (ص) نگرفته است که در مقام اجرا یک وقت یک قرارداد صلحی با مشرکین امضا کند، نه در دعوی خودش صلح کند. در دعوی خود صلح کردن یک مساله است، در مرحله اجرا صلح کردن یعنی قراردادی امضا کردن مثل صلح حدیبیه که صلحی است که از جنگ زودتر شخص را به هدفش می رساند مساله دیگر. گاهی اوقات است که در یک شرایط صلح، انسان به هدف خودش سریعتر و زودتر می رسد. پس این با آن اشتباه نشود.
بعد همان مطلب را تاکید می فرماید ولی در جهت دیگری: «و لا تطع»؛ اطاعت مکن، سازش نکن، توافق نکن «کل حلاف مهین»؛ «هیچ سوگند پیشه فرومایه را، مردمی که این چنین هستند»، (قلم/ 10). نه صفت برای آنها ذکر می کند. اینجا دیگر نظر به این مطلب نیست که موضوع چیست و درباره کیست، نظر به شخص است، اصلا قطع نظر از اینکه در امر دین نمی شود با کسی تصالح کرد، با چنین مردمی نباید تصالح کرد. اینها دچار یک نوع غروری هستند که تا دماغ اینها به خاک مالیده نشود، هیچ چیزی آن را چاره نمی کند. خیلی تعبیر عجیبی است! گاهی طرف در شرایطی از غرور است که راهی جز اینکه دماغش به خاک مالیده شود وجود ندارد، جز اینکه دماغش به خاک مالیده شود چیز دیگری او را به هوش و سر عقل نمی آورد.
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 8- صفحه 262-261
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها