رابطه مخلصین با خداوند در عوالم وجودی
فارسی 4816 نمایش | خداوند در آیات نفخ صور می فرماید: «و نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الارض الا من شاء الله؛ و در صور دمیده می شود پس هر که در آسمانها و هر که در زمین است بیهوش درمی افتد مگر کسى که خدا بخواهد» (زمر/ 68) و «و یوم ینفخ فی الصور ففزع من فی السموات و من فی الارض الا من شاءالله؛ و روزى که در صور دمیده شود پس هر که در آسمانها و هر که در زمین است به هراس افتد مگر آن کس که خدا بخواهد» (نمل/ 87)
مفاد محصل این دو آیه اینست که چون در صور دمیده شود، همه موجودات آسمان ها و زمین می میرند مگر کسانی را که خدا بخواهد، پس اولا موت برای تمام مخلوقات حتمی است و ثانیا افرادی هستند که مورد مشیت خدا واقع شده، و فزع و صعقه آنها را نمی گیرد، و در ماهیت آنان اثری نمی گذارد، و لباس مرگ نمی پوشند. باید دید این افراد چه کسانند؟ و چه مزیت و خصوصیتی دارند که حیات آنها تبدیل به مرگ نمی گردد؟ و پیوسته زنده و جاودانند؟ در حالی که می دانیم تمام موجودات آسمان از فرشتگان و ملائکه مقرب و ارواح قدسیان و حوریان و ارواح صلحاء و شهدائی که از برزخ گذشته و به آسمان رسیده اند، نیز تمام موجودات برزخیه از مومنان و کافران بدون استثناء همه باید در اثر صعقه شربت مرگ را بنوشند و فانی شوند. پس مسلما افراد مورد استثناء دارای هویتی خاص و شاکله مخصوصی هستند که از این حکم کلی الهی معاف شده و این وقایع و حوادث کوبنده و خرد کننده و هلاک کننده که سراسر عالم زندگان را از ملکی و ملکوتی میگیرد، در آنها اثر نمی گذارد. پس آن نشان الهی و صبغه رحمانیه نسبت به آنان بسیار عالی و ارجمند است که آنها را از میان جمیع خلائق ممتاز گردانیده است.
معنای وجه الله
از طرفی در قرآن کریم آمده است: «لا إلـه إلا هو کل شیء هالک إلا وجهه؛ هیچ معبود و مقصودی جز ذات مقدس حضرت احدیت نیست؛ تمام اشیاء هلاک شونده هستند، مگر وجه او» (قصص/ 88). در اینجا می یابیم که آنچه از دستبرد هلاک مصون است، وجه الله است، وجه خدا. و نیز در قرآن مجید آمده است: «کل من علیها فان* و یبقی وجه ربک ذو الجلـال و الاکرام؛ تمام افرادی که روی زمین هستند بدون استثناء فانی میشوند؛ و وجه پروردگار تو که دارای جلال و عظمت و احسان و نعمت است باقی خواهد ماند» (رحمن/ 26-27).
در اینجا نیز وجه الرب را که همان وجه الله است استثناء فرموده و نیز دو صفت جلال و اکرام را برای آن وجه مقرر داشته است. و در واقع وجه الله دارای دو صفت جلال و جمال است زیرا که مرجع اکرام به احسان و نعمت دادن است که از صفات جمال است؛ و جلال، عظمت و ابهت است که در مقابل جمال ذکر میشود. و در این آیه مبارکه دو صفت جلال و إکرام را صفت وجه قرار داده است، نه صفت رب. یعنی وجه رب تو دارای جلال و جمال است. و نمی خواهد بگوید: رب تو این دو صفت را دارد زیرا ذوالجلـال مرفوع است و صفت وجه قرار میگیرد، و گرنه می بایست گفت: ذی الجلال که صفت رب قرار گیرد. بنابراین علاوه بر آنکه از این آیه استفاده میشود که وجه الرب که همان وجه خداست پیوسته باقی و جاودان است، نیز از آن بدست می آید که این وجه خدا دارای دو صفت جلال و جمال است.
و نیز میدانیم که دو صفت جلال و اکرام، صفت اسم خدا نیست بلکه صفت خود خداست: «تبـارک اسم ربک ذی الجلـال و الاکرام؛ بلند پایه و مبارک است اسم پروردگار تو، آن پروردگاری که دارای مقام جلال و اکرام است» (رحمن/ 78). و از ضم این دو آیه اخیر به هم، استفاده میشود که وجه خدا از اسم خدا برتر و والاتر است چون ذی الجلـال و الاکرام صفت برای اسم واقع نشده است بلکه صفت برای رب قرار گرفته؛ و چون وجه هر چیز در حقیقت نشان دهنده خود آن چیز است پس وجه الله و وجه الرب همان رب است که در یک جا او را، و در جای دیگر رب را بدین دو صفت موصوف گردانیده است.
بندگان مخلص خداوند وجه خدایند
حال که این مطلب معلوم شد، اگر آیات نفخ صور را ملاحظه نموده و مورد استثناء را در نظر بگیریم و با این آیات ملاحظه و تطبیق نمائیم، بدست می آید که مراد از من شآء الله (آن افرادی که خداوند اراده مردن آنها را نکرده است ) همان وجه الله است. زیرا از تطبیق و مقارنه آیات نفخ صور که دلالت بر مرگ همه موجودات، إلا من شآء الله دارد و آیات سوره قصص و سوره رحمن که دلالت بر فناء و هلاکت هر چیز میکند إلا وجهه و وجه ربک، بدون تأمل استفاده میشود که من شآء الله، وجه الله است. و چون از آیه شریفه: «و نفخ فی الصور فصعق من فی السمـوات و من فی الارض إلا من شآء الله» دانستیم که قیام و حضور در نزد پروردگار اختصاص به کسانی دارد که در نفخ صور اول مرده اند، و اینانند که بواسطه نفخ صور دوم که نفخ احیاء و زندگی است، زنده میشوند و در برابر پروردگار حضور پیدا می کنند و نیز از آیه شریفه: «فإنهم لمحضرون* إلا عباد الله المخلصین؛ و قطعا آنها (در آتش) احضار خواهند شد مگر بندگان پاکدین خدا » (صافات/ 127-128) دانستیم که بندگان مخلصین، حشر و حضور ندارند؛ بنابراین من شآء الله که نمی میرند، همان کسانی هستند که قیام و حضور ندارند؛ و آنان همان بندگان مخلصین خدا هستند.
و با تطبیق و قیاس این آیات با آیاتی که در سوره رحمن و قصص بیان شده و همه موجودات را مژده مرگ میدهد و فقط وجه خدا را باقی میداند، استفاده میشود که وجه خدا که باقی است و بوار و هلاک بر او عارض نمی شود همان بندگان مخلص خدا هستند.
مخلصین مرگ و حساب و کتاب ندارند
بندگان مخلص خدا پس از آنکه از دنیا رفتند، در برزخ توقف ندارند. در قیامت نیز حشر و حضور ندارند. صیحه برزخی اول که صور إماته است و صیحه دوم که صور إحیاء است هیچکدام در آنها اثر ندارد، چون از این مراتب و درجات عبور کرده اند و در عالمی مافوق عالم برزخ و عالم حشر و نشر و حساب و کتاب و عرض و سؤال وارد شده، و وجودشان و سرشان به حقیقت وجه اللهی متحقق گردیده است که مرگ و بوار و فناء و نیستی در آنجا راه ندارد.
البته این مقامات و درجات متعلق به مخلصین است (به فتح لام که اسم مفعول است) نه مخلصین (به کسر لام که اسم فاعل است)، زیرا که مخلصین (به کسر) افرادی هستند که در مقام مجاهده با نفس اماره و در طی طریق قرب و خلوص و فناء، قدم برمیدارند ولی هنوز وجودشان و سرشان خالص نشده و مجاهده آنها تمام نشده، در گیرودار و کشمکش با نفس اماره و شخصیت و أنانیت هستند و در کلاس های مختلفه این وادی در سیر و سلوک اند.
ولی مخلصین (به فتح) کلاسهای مجاهده آنان به پایان رسیده و به مقام طهارت و پاکی رسیده اند، چه پاکی در مقام فعل و چه در مقام اخلاق و ملکات و صفات و چه در مقام سر و ذات. از تمام مراحل عبور نموده، پاک و پاکیزه در حرم خدا رفته و به مقام فناء در ذات حضرت احدیت رسیده و مس و لمس نموده اند که: «لا یملکون لأنفسهم ضرا ولا نفعا ولا یملکون موتا ولا حیاة ولا نشورا؛ براى خود نه زیانى را در اختیار دارند و نه سودى را و نه مرگى را در اختیار دارند و نه حیاتى و نه رستاخیزى را» (فرقان/ 3).
پس دیگر وجودی ندارند تا دچار صعقه و فزع مرگ گردد. و چیزی از خود ندارند که محتاج به حساب و کتاب باشند. آنها حساب و کتاب خود را در دنیا بواسطه قدم راستین نهادن در راه لقای حضرت معبود پس داده اند و پس از مرگ طبیعی دنیوی یکسره به بهشت خلد و جنت الذات قدم گذارده و از نعمت های لقاء و شهود جمال و جلال حضرت احدیت متنعم و بهره مند هستند: «فأولـئک یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب؛ یکسره در بهشت میروند و در آنجا بدون حساب مورد روزی های پروردگارشان قرار میگیرند» (غافر/ 40).
احوالات و مقامات مخلصین خارج از حوصله غیر آنها از افراد بشر است. زیرا پاداش و نتائج اعمال آنان به فکر و اندیشه کسی نمی گذرد و در خور شاهباز بلند پرواز عقل و افکار عقلاء و دانشمندان نیست و عقابهای فکر و هوش و درایت، با تمام قدرت بالهای متین و استوار خود، اگر بخواهند بوئی از آن حالات و مقامات را استشمام کنند نمی توانند، غیر از ذات مقدس حضرت معبود چیزی جزای آنها نیست. در اینصورت درجات آنها چگونه درخور فهم و دانش بشر و در حوصله اندیشه و فکر قرار گیرد؟
از تفسیر صغیر فضل بن حسن طبرسی نقل است که گفته است در حدیث وارد شده است که: «یقول الله: أعددت لعبادی الصالحین ما لا عین رأت، و لا أذن سمعت، و لا خطر علی قلب بشر، فله ما أطلعتکم علیه اقرءوا إن شئتم: فلا تعلم نفس مآ أخفی لهم من قرة أعین؛ خداوند میفرماید: من برای بندگان صالح خود چیزهائی مهیا کرده ام که هیچ چشمی ندیده است و هیچ گوشی نشنیده است و بر اندیشه و خاطره هیچ انسانی خطور نکرده است. پس برای اوست آنچه من شما را از آن آگاه میکنم، اگر میخواهید این آیه قرآن را بخوانید که میفرماید: هیچ نفسی نمیداند آنچه را که من برای بندگان صالح خود (از اندیشه ها و فکرها) مخفی نموده ام؛ از چیزهائی که موجب تری و تازگی چشم ها گردد».
و نیز از اسرار الصلوة شهید ثانی، از حضرت صادق (ع) نقل است که رسول خدا میفرماید: «قال الله: لا أطلع علی قلب عبد، فأعلم فیه حب الاخلاص لطاعتی و ابتغآء وجهی، إلا تولیت تقویمه و سیاسته؛ خداوند میفرماید: من بر اندیشه و افکار هیچ یک از بندگان خود مطلع نشدم که در آن محبت اخلاص در اطاعت من، و جستجوی وجه من بوده باشد، مگر آنکه من خودم بشخصه اصلاح امور او و تدبیر و سیاست او را به دست گرفتم».
ابن فهد حلی در عدة الداعی میگوید: «فی الحدیث القدسی: یابن ءادم! أنا غنی لا أفتقر؛ أطعنی فیما أمرتک، أجعلک غنیا لا تفتقر. یابن ءادم! أنا حی لا أموت؛ أطعنی فیما أمرتک، أجعلک حیا لا تموت. یابن ءادم! أنا أقول للشیء کن فیکون؛ أطعنی فیما أمرتک، أجعلک تقول للشیء کن فیکون؛ در حدیث قدسی وارد است که خداوند عزوجل خطاب به بنده خود میفرماید: ای پسر آدم! من بی نیازی هستم که هیچگاه نیازمند نمی شوم؛ مرا اطاعت نما در آنچه تو را امر کرده ام، تا در نتیجه تو را بی نیازی قرار دهم که نیازمند نشوی. ای پسر آدم! من زنده ای هستم که هیچگاه نمی میرم؛ مرا اطاعت کن در آنچه ترا امر کرده ام، تا در نتیجه ترا زنده ای قرار دهم که نمیری. ای پسر آدم! من به چیزها میگویم: بشو، میشود؛ مرا اطاعت کن در آنچه ترا امر کرده ام، تا در نتیجه تو را قرار دهم بطوری که به چیزها بگوئی بشو، میشود».
منـابـع
سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی- جلد 4- صفحه 201-207 و 212-213
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها