سرگرم شدن به روزمرگی ها علت ناپایداری ایمان
فارسی 3440 نمایش | انسان در دنیا وقتی سرگرم داد و ستد و غرق شدن در اسباب و متوجه کثرات است، از خدا و قدرت و علم و حیات و تدبیر او غافل و به خود و به اسباب متکی است و وقتی که دستش از اسباب کوتاه شد و امیدش قطع گردید به سراغ خدا می رود و ناله و فغان سر می دهد که ای خدای رحیم و رحمن و عالم الغیب و الشهاده به فریادم رس! وقتی مرضی دارد بدون اتکا و اتکال به خدا به دنبال طبیب می رود و جدا از او استمداد می کند و دوا می خورد و پرهیز می نماید و تزریق می کند و عکس برداری از محل مرض می نماید و تجزیه ادرار و خون می دهد و امید دارد که صد در صد مرضش مشخص و بهبود قطعی است.
اگر کسی به او بگوید: آقا برای شفای خود از خدا استمداد کن و به فقرا صدقه بده و گوسفند ذبح کن و به مساکین و درماندگان اطعام کن و پدر و مادرت را که از تو رنجیده اند راضی گردان و نذر هم بنما که در صورت شفا یافتن به حج که فریضه الهی است و بر ذمه تست مشرف گردی و از این مناسک الهی بهره مند شوی و در عین حال طبق دستور اسلام به معالجه خود هم ادامه بده ولی شفا و صحت را از خدا طلب کن و او را مؤثر در چرخیدن چرخ اسباب و تأثیر معالجه و دارو و عمل جراحی پزشک قرار بده؛ در پاسخ می گوید: علم طب امروز پیشرفت کرده است و ما بحمدالله پزشک های متخصص و حاذقی داریم و در عمل جراحی اعجاب می کنند؛ فن تجزیه و عکس برداری نیز به سرحد عالی خود رسیده و با کامپیوتر و در عرض چند دقیقه بیست و چهار قسم از خون تجزیه نموده و پاسخ فوری می دهند؛ گوسفند کشتن و اطعام کردن فقرا در منزل اصولا ممکن نیست. (و فورا فورمول حفظی همگانی را بر زبان می آورد که: مصارف آن را به شیر و خورشید سرخ می دهم.)
پدر و مادر هم امل و قدیمی هستند و مرا دعوت به مسجد می کنند و می گویند زنت باید حجاب داشته باشد و سگت را از منزل بیرون کن، من نمی توانم زیر بار حرف آنان بروم و اما حج، چرا ما پول های خود را صرف اعراب کنیم؛ پس از بهبودی برای تماشا به پاریس رفته و در دو خیابان «مونت مارت» و «مونت پارنای» تفریح و تفرج خواهیم نمود.
به معالجه ادامه می دهد نتیجه نمی گیرد، زیر چاقوی جراح بیهوشانه قرار می گیرد، در بهترین بیمارستان ها با مجهزترین ادوات استراحت می کند نتیجه نمی گیرد، سفر اول و دوم به پاریس و لندن می رود و هر چه می تواند از پول های جمع آوری شده از این ملت محروم ـکه نمونه آن پدر و مادر املش بودندـ به جیب آنان می ریزد و در تحت جراحی های متعدد قرار گرفته، یک بار کلیه، یک بار مثانه را عمل می کند، نتیجه صفر؛ از آنجا به پدر و مادر خود می نویسد: برای من سفره بیندازید و متوسل شوید. خودش بر می گردد لاغر، زرد رنگ، ضعیف، قوه سخن گفتن ندارد، پانزده کیلو وزنش کم شده، اطبا همه گفته اند سرطان پرستات است و معالجه هیچ اثری ندارد؛ حالا نذر می کند که به مکه برود.
به مادر می گوید: سفره ام البنین بینداز؛ دست پدر را می بوسد که اگر شفا یافتم شما را با خود به مکه می برم، می گوید: عجبا، از این پزشکی هم کاری ساخته نیست، طبابت به درد خودش می خورد، ناجنس ها فقط بلدند جیب خود را پر کنند، این ها دزدند، تاجرند نه پزشک. عجیب این است که همین آقای مریض اگر شفا یابد کم کم این روحیه از بین می رود و روحیه اول جایگزین آن می گردد؛ دوباره به واسطه تأخیر در حج و خرافات پنداشتن نیروی غیبی در تأثیر معالجات و اتکا به علوم ظاهریه، سد محکمی بین او و معنویات واقع می شود!
منـابـع
سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی- صفحه 42
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها