عدالت در کلام و رفتار امام علی علیه السلام

فارسی 4914 نمایش |

بعد از پیغمبر سالها بود که جامعه اسلامى عادت کرده بود به امتیاز دادن به افراد متنفذ و امام على (ع) در این زمینه یک صلابت عجیبى نشان مى داد مى گفت: من کسى نیستم که از عدالت یک سر مو منحرف شوم. حتى اصحابش می آمدند مى گفتند: آقا! یک مقدار انعطاف داشته باشید مى گفت: از من تقاضا مى کنید که پیروزى و موفقیت در سیاست را به قیمت ستمگرى و پایمال کردن حق مردم ضعیف به دست آورم؟! به خدا قسم تا شبى و روزى در دنیا هست تا ستاره اى در آسمان در حرکت است چنین چیزى عملى نیست. حتی حضرت در ابتدای خلافت خود می فرماید: من سرپرستی و حکومت بر شما مردم را قبول می کنم به شرطی که تا جائی که در توان دارم عدل را برقرار سازم و حکومت زمانی برای من ارزش دارد که در سایه ی عدالت و مساوات باشد اگر بواسطه این حق که خدا در اختیار من قرار داده نتوانم ظلم ظالم را سرکوب و حق مظلوم را باز پس گیرم؛ این حکومت ارزش ندارد.
و در جای دیگر می فرماید: بدانید که من شما را براه حق خواهم راند و روش پیغمبر اکرم (ص) را که سالها متروک مانده است تعقیب خواهم نمود، من دستورات کتاب خدا را درباره شما اجراء خواهم کرد و کوچکترین انحرافى از فرمان خدا و سنت پیغمبر نخواهم نمود، من همیشه آسایش شما را بر خود مقدم شمرده و هر عملى را که درباره شما نمایم بصلاح شما خواهد بود ولى این صلاح و خیرخواهى یک مصلحت کلى است و من عموم مردم را در نظر خواهم گرفت نه یک عده مخصوص را، ممکن است در ابتداء امر اجراى این روش بر شما مشکل باشد ولى متحمل و بردبار باشید و بر سختى آن صبر نمائید، خودتان بهتر میدانید که من نه طمع خلافت دارم و نه حاضر به قبول این تکلیف بودم بلکه با اصرار شما سرپرستى قوم را بعهده گرفتم و چون چشم ملت به من دوخته است باید بحق و عدالت در میان آنها رفتار کنم. حال تا جائى که من خبر دارم بعضى ها داراى اموال بسیار و کنیزکان ماهرو و املاک حاصلخیز هستند چنانچه این اشخاص بر خلاف حق و موازین شرع این ثروت و دارائى را اندوخته باشند من آنها را مجبور خواهم نمود که اموالشان را به بیت المال مسلمین مسترد نمایند و شما باید بدانید که جز تقوى هیچگونه امتیازى میان افراد مسلمین وجود ندارد و پاداش آن هم در جهان دیگر داده خواهد شد بنابراین در تقسیم بیت المال همه مسلمین در نظر من بى تفاوت و یکسان هستند و بناى حکومت من بر پایه عدالت و مساوات است، ستمدیدگان بینوا در نظر من عزیزند و نیرومندان ستمگر ضعیف و زبون.
على (ع) پس از 25 سال فترت و هرج و مرج فرمود: عرب و عجم، مالک و مملوک، سیاه و سفید در برابر قانون اسلام یکسانند و بیت المال باید بالسویه تقسیم شود و باز فرمود: «و الله لو وجدته قد تزوج به النساء، و ملک به الاماء، لرددته فان فى العدل سعة. و من ضاق علیه العدل، فالجور علیه اضیق؛ به خدا سوگند (زمین ها و اموالى را که عثمان به این و آن بخشیده) اگر بیابم به مالک آن برگردانم اگر چه با آن مالها زنهائى شوهر داده شده و یا کنیزانى خریده شده باشد زیرا وسعت و گشایش در اجراى عدالت است و کسى که بر او عدالت تنگ گردد در اینصورت جور و ستم بر او تنگتر شود» (نهج البلاغه، خطبه 15)، به همین جهت دستور فرمود اموال شخصى عثمان را براى فرزندان او باقى گذارند و بقیه را که از بیت المال برداشته بود میان مسلمین تقسیم نمایند و از این تقسیم به هر نفر سه دینار رسید و هیچکس را بر کسى مزیت نداد و غلام آزاد شده را با اشراف عرب با یک چشم نگاه کرد.

فرق عدالت و جود
زمانی فرد باهوش و نکته سنجی از امیرالمومنین سوال می کند: «افضل العدل او الجود؟ آیا عدالت شریفتر و بالاتر است یا بخشندگی»؟ علی (ع) به دو دلیل می گوید عدل از جود بالاتر است، یکی اینکه: «العدل یضع الامور مواضعها، و الجود یخرجها من جهتها؛  عدل جریانها را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد. اما جود جریانها را از مجرای طبیعی خود خارج می سازد». دیگر اینکه: «العدل سائس عام، و الجود عارض خاص؛ عدالت قانونی است عام و مدیر و مدبری است کلی و شامل، که همه اجتماع را در بر می گیرد و بزرگراهی است که همه باید از آن بروند، اما جود و بخشش یک حالت استثنائی و غیر کلی است (جنبه خصوصی دارد) که نمی شود رویش حساب کرد». علی (ع) آنگاه نتیجه گرفت: «فالعدل اشرفهما و افضلهما؛ پس از میان عدالت و جود، آنکه اشرف و افضل است عدالت است» (نهج البلاغه، حکمت 437). از نظر علی (ع) آن اصلی که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضی نگهدارد، به پیکر اجتماع، سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد عدالت است، ظلم و جور و تبعیض قادر نیست حتی روح خود ستمگر و روح آن کسی که به نفع او ستمگری می شود راضی و آرام نگهدارد تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال شدگان، عدالت بزرگراهی است عمومی که همه را می تواند در خود بگنجاند و بدون مشکلی عبور دهد، اما ظلم و جور کوره راهی است که حتی فرد ستمگر را به مقصد نمی رساند.
عثمان بن عفان قسمتی از اموال عمومی مسلمین را در دوره خلافتش تیول خویشاوندان و نزدیکانش قرار داد، بعد از عثمان علی (ع) زمام امور را به دست گرفت. از آن حضرت خواستند که عطف به ما سبق نکند و کاری به گذشته نداشته باشد. کوشش خود را محدود کند به حوادثی که از این به بعد در زمان خلافت خودش پیش می آید، اما او جواب می داد که: «الحق القدیم لا یبطله شیء؛ حق کهن به هیچ وجه باطل نمی شود». فرمود به خدا قسم اگر با آن اموال برای خود زن گرفته باشند و یا کنیزکان خریده باشند باز هم آن را به بیت المال برمی گردانم. «فان فی العدل سعه و من ضاق علیه العدل، فالجور علیه اضیق؛ همانا در عدالت گنجایش خاصی است، عدالت می تواند همه را در برگیرد و در خود جای دهد، و آنکس که بیمار است اندامش آماس کرده در عدالت نمی گنجد باید بداند که جایگاه ظلم و جور تنگتر است» (خطبه 15 نهج البلاغه). یعنی عدالت چیزی است که می توان به آن به عنوان یک مرز ایمان داشت و به حدود آن راضی و قانع بود، اما اگر این مرز شکسته و این ایمان گرفته شود و پای بشر به آن طرف مرز برسد دیگر حدی برای خود نمی شناسد، به هر حدی که برسد به مقتضای طبیعت و شهوت سیری ناپذیر خود تشنه حد دیگر می گردد و بیشتر احساس نارضائی می نماید.

نتوان تماشاچی صحنه های بی عدالتی بود
علی (ع) عدالت را یک تکلیف و وظیفه الهی، بلکه یک ناموس الهی می داند، هرگز روا نمی شمارد که یک مسلمان آگاه به تعلیمات اسلامی، تماشاچی صحنه های تبعیض و بی عدالتی باشد. در خطبه شقشقیه، پس از آنکه ماجراهای غم انگیز سیاسی گذشته را شرح می دهد، بدانجا می رسد که مردم پس از قتل عثمان به سوی او هجوم آوردند و با اصرار و ابرام از او می خواستند که زمامداری مسلمین را بپذیرد و او پس از آن ماجراهای دردناک گذشته و با خرابی اوضاع حاضر دیگر مایل نبود این مسئولیت سنگین را بپذیرد، اما به حکم اینکه اگر نمی پذیرفت حقیقت لوث شده بود و گفته می شد علی از اول علاقه ای به این کار نداشت و برای این مسائل اهمیتی قائل نیست، و به حکم اینکه اسلام اجازه نمی دهد که آنجا که اجتماع به دو طبقه ستمگر و ستمکش، یکی پرخور ناراحت از پرخوری، و دیگری گرسنه ناراحت از گرسنگی، تقسیم می شود، دست روی دست بگذارد و تماشاچی صحنه باشد، این وظیفه سنگین را برعهده گرفت: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر، و ما اخذ الله علی العلماء الا یقاروا علی کظه ظالم، و لا سغب مظلوم، لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکاس اولها؛ اگر آن اجتماع عظیم نبود و اگر تمام شدن حجت و بسته شدن راه عذر بر من نبود و اگر پیمان خدا از دانشمندان نبود که در مقابل پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمکش ساکت ننشینند و دست روی دست نگذارند، همانا افسار خلافت را روی شانه اش می انداختم و مانند روز اول کنار می نشستم» (نهج البلاغه، خطبه 3).

انعطاف ناپذیری در اجرای عدالت
تبعیض و رفیق بازی و باندسازی و دهانها را با لقمه های بزرگ بستن و دوختن، همواره ابزار لازم سیاست قلمداد شده است. اکنون مردی زمامدار و کشتی سیاست را ناخدا شده است که دشمن این ابزار است، هدف و ایده اش مبارزه با این نوع سیاست بازی است. طبعا از همان روز اول ارباب توقع، یعنی همان رجال سیاست، رنجش پیدا می کنند، رنجش منجر به خرابکاری می شود و دردسرهائی فراهم می آورد، دوستان خیراندیش به حضور علی (ع) آمدند و با نهایت خلوص و خیرخواهی تقاضا کردند که به خاطر مصلحت مهمتر، انعطافی در سیاست خود پدید آورد، پیشنهاد کردند که خودت را از دردسر این هوچی ها راحت کن، اینها افراد متنفذی هستند، بعضی از اینها از شخصیتهای صدر اولند، تو فعلا در مقابل دشمنی مانند معاویه قرار داری که ایالتی زرخیز مانند شام را در اختیار دارد، چه مانعی دارد که به خاطر مصلحت فعلا موضوع مساوات و برابری را مسکوت عنه بگذاری؟ علی (ع) جواب داد: «اتامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن و لیت علیه! و الله لا اطور به ما سمرسمیر، و ام نجم فی السماء نجما، لو کان المال لی لسویت بینهم، فکیف و انما المال مال الله؛ شما از من می خواهید که پیروزی را به قیمت تبعیض و ستمگری به دست آورم؟ از من می خواهید که عدالت را به پای سیاست و سیادت قربانی کنم؟، خیر سوگند به ذات خدا که تا دنیا دنیا است چنین کاری نخواهم کرد و به گرد چنین کاری نخواهم گشت، من و تبعیض؟ من و پایمال کردن عدالت؟ اگر همه این اموال عمومی که در اختیار من است مال شخص خودم و محصول دسترنج خودم بود و می خواستم میان مردم تقسیم کنم هرگز تبعیض روا نمی داشتم، تا چه رسد که مال مال خدا است و من امانت دار خدایم» (خطبه 126).
علی (ع) در نامه به یکی از عمالش می نویسد: «و بوسا لمن -خصمه عند الله- الفقراء و المساکین و السائلون و المدفوعون، و الغارمون و ابن السبیل..... و ان اعظم الخیانة خیانة الامة، و افظع الغش غش الائمة؛ وای به حال آن کس که مخاصم و جلوگیرش در نزد خدا فقرا و ضعفا و بیچارگان و قرض داران و راه ماندگان باشند. بالاترین اقسام خیانت، خیانت به اجتماع است و بدترین اقسام دغل بازی دغل بازی با پیشوایان است» (نهج البلاغه، نامه 26).

منـابـع

مرتضی مطهری- سیری در سیره ائمه اطهار- صفحه 26

مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 117-108

مرتضی مطهری- حکمتها و اندرزها- صفحه 156-154

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد