مسأله جبر و تفویض و اثبات امر بین الامرین بر اساس توحید

فارسی 4421 نمایش |

مسأله امر بین الامرین از مسائل مهم و اصول شیعه محسوب می شود و الحق از آن امامان همام، ابراز این امر در آن زمان حکم یک معجزه را دارد زیرا که تمام اصول و مطالب حقه الهیه به واسطه این مسأله حل می شود، و کسی نمی تواند آن را انشاء کند مگر آنکه در آبشخوار معارف نشسته و حقیقت امر را با دیدگان بصیرت دل خود لمسا و عیانا مشاهده کند. این مسأله اختصاص به افعال عباد و بندگان ندارد بلکه در عالم کون و وجود جبر و تفویض نیست، و همه و همه یکسره بر یک میزان و سنت درست، تحت امر بین الامرین قرار گرفته اند.
جبریون می گویند: اراده حتمیه خداوند، به افعال بندگان تعلق گرفته است، مثل سائر چیزها و می گویند: انسان در کارهای خود مجبور است و ابدا اختیار ندارد، و کارها همگی مانند سائر کارهای اسباب تکوینیه، آفریده خداست. اهل تفویض که آنان را مفوضه گویند، آنان هر گونه تعلق اراده الهیه را به کارهای بندگان نفی کرده، و بر اساس اثبات اختیار، تمام کارها را آفریده خود انسان می دانند.

جبر و تفویض مستلزم ظلم و امربین الامرین مستلزم توحید است
در روایات می بینیم که پیشوایان دین، این هر دو مذهب را باطل می دانند، و هر دو را به شدت انکار می کنند. اما مذهب جبر، به جهت آنکه: خداوند عادل است، و هیچگاه بنده را مجبور بر عمل نمی کند و سپس او را به مؤاخذه و عذاب بکشد و ما نیز وجدانا می بینیم که انسان دارای اختیار است، و این اختیار از حاق وجود اوست، و هیچکس را در آن دخالتی و اجباری نیست. و نفی اختیار خلاف وجدان و شهود است.
اما مذهب تفویض، به جهت آنکه: هیچگاه از قدرت و سلطنت و مشیت حضرت احدیت چیزی کاسته نمی شود، و موجودات چه در حدوث و چه در بقاء، همه بدون استثناء، از تمام جهات وجودیه خود تحت نفوذ و سلطان حضرت او هستند و اگر ما بگوییم: در افعال اختیاریه، انسان به طور کلی فاعل ما یشاء است، و خداوند این سلسله از افعال را به بندگان خود واگذار کرده است، در این قسمت او را منعزل نموده، و این ناحیه را از دائره حکومت او خارج کرده ایم؛ پس به خدا ظلم نموده ایم.
مذهب جبر، ظلم خدا بر بنده است؛ و مذهب تفویض، ظلم بنده بر خداست. و اینجاست که این هر دو گونه از ظلم نفی می شود و مذهب امر بین الامرین پیش می آید، که از مذهب تفویض بالاتر و از مذهب جبر پائین تر است. و مذهبی است بین دو مذهب، و منزله و مقامی است بین این دو منزله و مقام، و آن «مذهب توحید» است؛ توحید محض. و آن مذهب تجلی و ظهور است زیرا که بنده بدون شک دارای اختیار است. اگر این اختیار را غیر اختیار خدا بدانیم تفویض لازم می آید، و اگر این اختیار را نفی کنیم جبر لازم می آید. امر بین الامرین می گوید: اختیار هست؛ نه نفی می شود و نه آنکه غیر مال خداست، بلکه اختیاری است عین اختیار خدا «و ما تشآءون إلا ان یشآء الله؛ و شما نمی خواهید مگر آن که خدا بخواهد.» (تکویر/ 29) بنده، جدائی و عزلت و بینونیتی ندارد، بلکه نفس ظهور و تجلی خداست. و بنابراین در عالم توحید و بر اساس توحید، چیزی جز ذات اقدس حضرت حی قیوم و اسماء و صفات و افعال او نیست. بنده دارای اختیار است، و این اختیار در تحت اختیار خداست، و عین اختیار خداست.

مثال علامه طباطبائی در نفی جبر و تفویض
حضرت استاد علامه طباطبائی مد ظله در این باره در تعلیقات خود بر «کافی» مثالی زده اند که بسیار جالب است. می فرمایند: ‎فرض کنید شخصی دارای مال فراوانی است از باغ و خانه و غلامان و کنیزان و سائر لوازم زندگی. و این شخص یکی از غلامان خود را انتخاب نموده، و برای او یکی از کنیزهای خود را تزویج می کند، و به آن غلام جمیع حوائج زندگیش را از خانه و اثاثیه منزل می دهد، و از باغهای خود به اندازه آنکه در آن کار کند و کسب روزی در مدت حیات خود بنماید نیز می دهد. حال در این فرض اگر بگوئیم: آن دادن مالها، از خانه و اثاث البیت و باغ و ضیاع و عقار هیچگونه در ملکیت غلام اثری نمی گذارد، و مولی همان مولای مالک است، و تملک او نسبت به جمیع آنچه به غلام داده است، قبل از دادن و بعد از دادن مساوی است؛ این قول جبریون است. و اگر بگوئیم: چون مولی به غلام این اموال را داد، دیگر از این به بعد، غلام مالک وحید این اموال می شود، و ملکیت مولی باطل می گردد، و امر به دست غلام می افتد که هرگونه تصرفاتی در این اموال مستقلا بکند، (یفعل ما یشآء و یحکم ما یرید)؛ این قول اهل تفویض است. و اگر همانطور که حق است، بگوئیم: غلام مالک می شود آنچه را که مولی به او داده است، ولیکن نه مستقلا بلکه در ظرف ملک مولی و در طول ملکیت او، نه در عرض آن، و بنابراین مولی مالک اصلی است و بنده و غلام مالک تبعی است، و ملکیت در ضمن ملکیت است؛ این همان گفتاری است که ائمه (ع) در این باره بیان فرموده و بر این اساس مسأله را حل کرده اند. و این است قول حق.
همچنانکه کتابت و نویسندگی که بدون شک، فعل اختیاری انسان است، می توان آن را به دست انسان نسبت داد و گفت: دست می نویسد، و می توان به نفس انسان نسبت داد و گفت: انسان می نویسد، بدون آنکه یکی از این دو نسبت، نسبت دیگر را باطل کند. البته باید دانست که این یک مثال برای تقریب مطلب است، ولی یک تفاوت با مسأله ما دارد و آن اینکه: ملکیت مولی نسبت به عبد و اعطاء اموال را به او همه اعتباری است، ولیکن ملکیت ذات اقدس حق نسبت به افعال بنده و نسبت به خود بنده، همه ملکیت حقیقی است. و بنابراین همه عالم با این زیبائی و طراوت و شگفتی، افعال خدا و تجلیات حضرت اوست و عالم سراسر زیبائی و نیکوئی و حسن و جمال است، و همه اختصاص به ذات خدا دارد: «سبحان الله عما یصفون* إلا عباد الله المخلصین؛ خدا منزه است از آنچه توصیف می کنند. مگر بندگان خالص شده ی خدا.» (صافات/ 159- 160) هیچگونه عیب و نقصی، و هیچ سستی و فتوری، و هیچ کژی و کاستی ای در عالم آفرینش حضرت حق نیست.

حل مشکل جبر و تفویض از معجزات امامان است
افعال بندگان همه در تحت نفوذ و مشیت حق است؛ همانطور که در روایت وارد است که، حضرت رضا (ع) به او فرمودند: بگو: «ما شآء الله» و نگو: «بما شآء الله». نفس آنچه خدا بخواهد می شود، نه به واسطه آن چیزی که خدا بخواهد. یعنی نفی واسطه کن! واسطه شرک است، بوی استقلال هرجا به مشام رسد شرک است، و شرک غلط است. و در روایت ابوطالب قمی هست که حضرت می فرماید: بین جبر و بین تفویض لطف من ربک: لطفی است از خدا. لطف عبارت است از نفوذ دقیق؛ مانند آنکه می گوئیم: «إن الله لطیف خبیر؛ خداوند نافذ است و آگاه.» (لقمان/ 16 و حج/ 63) و حضرت در اینجا از تأثیر خداوند در افعال بندگان به لطف یعنی به استیلاء ملکی حقیقی که در نهایت دقت است و نامرئی و نامشهود است تعبیر می فرماید، و آن امر بین الامرین است که «أوسع مما بین السماء و الارض؛ حقیقت از فاصله زمین تا آسمان بیشتر است.» زیرا همانطور که عرض شد، امر بین الامرین همه موجودات را گرفته است، و همه در تحت حکومت خدا هستند؛ و خداوند به همه لطیف و خبیر است، و لطف و دقت و نفوذ نامرئی و نامشهود، سراسر عالم امکان را از ملک و ملکوت فرا گرفته است. پس هر جا ممکنی هست، از عقول مجرده و نفوس کلیه تا برسد به عالم طبع و اظلم عوالم، در هر جا و در همه جا و با همه چیز، خداوند هست و معیت دارد. و معلوم است که چنین کاخ استوار آفرینش، از فاصله آسمان تا زمین بیشتر است.
شرور افعال، و بدیها و زشتیها، و قبائح و منکرات، همه از ناحیه ماهیت بنده است نه از ناحیه وجود خدا؛ همچنانکه در روایت داریم که حضرت رضا (ع) در نقل گفتار خدا می فرماید: ای پسر آدم! تو در سیئات و بدی هائی که انجام می دهی از من به آنها سزاوارتر هستی؛ و من در حسنات و خوبی هائی که به جای می آوری از تو به آنها سزاوارتر می باشم. حقا این جمله یک کتاب معرفت است، یک کتاب فلسفه و حکمت است، و یک عالم شهود و عرفان است که از آن معدن نبوت بیرون تراویده است. و از معجزات باقیه امامان ما، یکی همین کلمات درربار است که هر کدام از کوهی سنگین تر و با ارج تر است.

منـابـع

سید محمدحسین حسینی طهرانی- معاد شناسی- جلد 10 صفحه 283- 289

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد