انسان کامل از نظر عرفا
فارسی 3340 نمایش |کلمه "انسان کامل" از اصطلاحاتی است که عرفا برای اولین بار خلق کردند و می گویند محی الدین عربی اول کسی است که این اصطلاح را به کار برده است. عرفا کمال انسان را در کمال حکمت به معنایی که حکما می گویند نمی دانند. آنها اولا حکمت را به معنی "دریافت" قبول دارند که آن کمال انسان است ولی نه دریافت عقلانی و فکری و استدلالی، بلکه دریافت شهودی، یعنی در نوع دریافت بحث دارند حکیم، دریافتی که می گوید، مقصودش دریافت فکری و استدلالی و مدرسه ای است، مثل دریافتی که انسان در علوم طبیعی با دلایل، یا در علوم ریاضی با دلایل (مطلب را) می فهمد ولی عرفا این دریافت ها را دریافت های ناقص تلقی می کنند و می گویند دریافت حقیقی دریافت حضوری و شهودی است، دریافتی است که انسان بتواند با تصفیه خود، هستی را در درون خودش شهود کند.
ثانیا گذشته از اینکه نوع دریافت را قبول ندارند نوع کمال را هم در صرف دریافت از آن جهت که دریافت است نمی دانند، در رسیدن به حقیقت می دانند. آنها می گویند اولا کشف حقیقت کمال انسان نیست، وصول به حقیقت کمال انسان است، و ثانیا وصول به حقیقت است نه حقایق، و حقیقت مطلق هم ذات خداوند است، پس کمال انسان در این است که حلقه هستی انسان متصل بشود به حلقه ربوبیت، یعنی این قطره به آن دریا متصل بشود.
عرفا طبق مسلک خودشان نظریه روشنی درباره کمال انسان و انسان کامل دارند گو اینکه برای دیگران قابل قبول نباشد. آنها در این زمینه صد در صد قاطع و جزم قضاوت می کنند و حرف عجیبی دارند. عرفا معتقدند که حقیقت یکی است و بس و آن همان خدا است. آنها غیر خدا را حقیقت نمی دانند و به نوعی ظل و چهره و سایه حقیقت می دانند و حقیقت بودن هر چیزی را هم که ظاهرا قائل باشند، به اعتبار انتساب آن به خداوند می دانند. از نظر عارف همه چیزشان و صفت و اسم خداوند است و ما تا وقتی اشیا را در مقابل خدا می بینیم و او را چیزی و اینها را چیز دیگری می دانیم و ثانی برای او قرار می دهیم، در کفر و شرک و جهل و حجاب محض هستیم که اگر به این حال بمیریم در ظلمت مرده ایم یعنی حقیقت را درک نکرده ایم. انسان آن وقت کامل است که حقیقت را درک کند و به حقیقت هم برسد.
پس اصول سخن عرفا این است که حقیقت یک چیز بیشتر نیست و غیر او هر چه هست، ثانی برای او نیست، بلکه جلوه ها و اسما و صفات و تجلیات او است. کمال انسان در رسیدن به حقیقت است، و رسیدن به حقیقت یعنی اینکه انسان برسد به جایی که این حالت را کاملا درک کند که در همه چیز و با همه چیز او را ببیند «و هو معکم اینما کنتم؛ او با شماست هرکجا که باشید.» (حدید/ 4) با هر چیزی و بلکه قبل از هر چیزی او را ببیند، قوام هر چیزی را به او ببیند، و هر چیزی و از آن جمله خودش را در واقع در او ببیند و آن وقت دیگر منی باقی نمی ماند. این همان معنی "فنا" است که می گویند و اگر انسان به این حالت رسید و این فنا و اتصال برای او رخ داد، به قول آنها یدالله الباسطه می شود. آدمی که به حقیقت نرسیده ناقص است، محجوب است و انسان "نارسیده" است. و انسانیت انسان و استعداد اصلیش همین است که حقیقت را بشناسد و به آن برسد.
کسی که به حقیقت نرسیده، از راه وامانده است. مرکب این سیر هم از نظر آنها عشق و محبت و انس است. و راه، راه قلب و دل است نه راه فکر و فلسفه و... از نظر آنها هر کمال دیگر از این کمال منشعب می شود. هر چیز دیگر به آن اعتبار کمال است که یا راه رسیدن به این کمال است و یا ناشی از این کمال. مثلا آیا زهد برای انسان کمال است ؟ می گویند بلی زیرا شرط این راه است. آیا تواضع کمال است؟ بلی زیرا شرط این راه است. چیزهایی که محاسن اخلاقی است، و نیز دستگیری و ارشاد و هدایت خوب است چون اثر این کار است. وقتی که کسی به حقیقت رسید مظهر اسم الهادی می شود و دیگران را ارشاد و هدایت می کند. این، نظر روشنی است برای عرفا که کمال مساوی است با وصول به حقیقت. حقیقت یکی است و کمال انسان یعنی اتصال و وصول به حقیقت.
منـابـع
مرتضی مطهری- فلسفه تاریخ- صفحه 235-238
مرتضی مطهری- انسان کامل- صفحه 177-169
مرتضی مطهری- تکامل اجتماعی انسان- صفحه 138-136
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها