ریشه ها و پیامدهای سقوط مرجعیت اهل بیت (ع)

فارسی 4442 نمایش |

مشکل دوم که پس از رحلت رسول اکرم (ص) و در نتیجه سقوط ولایت و حکومت اسلامی دامنگیر عالم اسلام شد، از بین رفتن مرجعیت علمی اهل بیت و تعطیل مدرسه تعلیم و تربیت آنها بود که به موجب آیات قرآنی و احادیث متواتره (مانند حدیث ثقلین و حدیث سفینه و غیر آنها) پیغمبر اکرم (ص) آنها را سرچشمه فرهنگ اسلامی و مرجع تربیت و تعلیم عمومی قرار داده بود، در این قسمت نیز پیش بینی شیعه درست بوده است.
از یک سو، مصادر امور و خلفای وقت، در عین حال که در ظاهر از اهل بیت احترام می کردند، در باطن امر، تا می توانستند در تضعیف موقعیت اجتماعی آنها می کوشیدند و آنها را در هیچ شغل حساسی مداخله نمی دادند و طبعا یک زندگی بی امتیاز و تعین، همرنگ زندگی عامه، برای آنها تعیین می شد، و پیداست که چنین زندگی بی آثار، با آن همه خاطره های تلخی که اعراب و صنادید، با عصبیت جاهلی خود، از آنها و خاصه از امیرالمؤمنین علی (ع) داشتند، ضمیمه همدیگر شده و دست به دست هم داده، چه نتیجه تلخی می داد و چگونه دوستان را از پیرامون آنها متفرق نموده و دشمنان را بر آنها چیره می ساخت. کم کم امتیاز اهل بیت را نیز از دستشان گرفته و این افتخار را به همه خویشاوندان پیغمبر اکرم (ص)، حتی نسبت به زنان وی توسعه دادند. البته آنان نیز از این وضع ناراضی نبودند تا بالاخره در عهد بنی امیه، اهل بیت، همان بنی امیه و زنان پیغمبر اکرم (ص) شناخته می شدند. از سوی دیگر روز به روز بر احترام صحابه می افزودند و اخلاصی که مردم طبعا به یاران پیغمبرشان داشتند مضاعف می شد، و مردم در فرا گرفتن حدیث از آنها، به عنوان علوم قرآن تشویق می شدند. البته صحابه نیز در نشر معارفی که از مشافهه پیغمبر اکرم (ص) به دست آورده بودند، فروگذار نمی کردند، ولی قدر مسلم این است که روح تحقیق علمی در آنها نبوده و حالت بحث انتقادی در میانشان وجود نداشت، یا دست های مرموزی نمی گذاشت پیدا شود. تألیف و کتابت در میانشان ممنوع و قدغن بود و در شعاع کلمه «حسبنا کتاب الله» خود را از هر کتاب علمی مستغنی می دانستند، چنانکه با استناد به همین کلمه، طبق نوشته بعضی از تواریخ، کتابخانه باعظمت اسکندریه آتش زده شد و نفایس علمی و ذخایر فکری آن تا شش ماه طعمه تون حمام ها گردید و حتی بحث علمی در اطراف اصول و معارف اسلامی بدعت شمرده شد و بحث کننده، جزء جماعت مسلمین شمرده نمی شد. بلی جماعت معتزله که در مباحث کلامی تا حدی مسلک انتقاد داشته و آزادانه بحث می کردند، در صدر اسلام پیدا شده و تا اوایل قرن سوم هجری پیشرفتی داشتند، ولی طولی نکشید که منکوب شدند، و پس از آن در حال منفوریت و مذلت زندگی می کردند، تا در سلطنت آل ایوب تصفیه حساب آنها موکول به شمشیر شد، و هرجا بودند، از دم شمشیر گذشته و نابود گردیدند، و جز افسانه هایی از آنها باقی نماند. القصه، صحابه به نشر حدیث پرداختند و مصدر تعلیم و تربیت قرار گرفته، و علم حدیث را به اوج عزت و مرغوبیت رسانیدند، چنان که بسیار اتفاق افتاد که مردم برای درک یک نفر صحابی، یا اخذ یک حدیث، راههای دراز طی کرده و هفته ها و ماه ها رنج غربت را بر خود هموار می کردند.
البته علم حدیث، وجاهت خود را همچنان حفظ کرده و احترام و اعظام صحابه را به طبقه تالی طبقه صحابه، از روات و محدثین با تعین نقل نمود، ولی چنان که تذکر دادیم، نبودن روح تحقیق در عامه صحابه از یک طرف، و ممنوع بودن بحث و انتقاد در معارف دینی از طرف دیگر، و قدغن نمودن مقام خلافت (که مفترض الطاعه شمرده می شد) از کتابت و تألیف از دیگر سوی، و پیدا شدن عده قابل توجهی از ظاهرالاسلام های اسرائیلی که اخبار و معارف انبیای سلف را آن طور که دلشان می خواست نقل می کردند، از طرف چهارم، و اقبال بیرون از حد و اندازه عموم مسلمین به حدیث ناقلین و محدثین آن که طبعا جمعی از جاه طلبان و سودپرستان را برای کسب امتیازات اجتماعی تطمیع نموده و وادار می کرد که از هر مصدری باشد و به هر مفهومی باشد، حدیث تهیه کنند، یا طبق تمایلات و مقاصد سران امور و متنفذین وقت، حدیث جعل کرده و بازاری گرم کنند، از سوی پنجم، اینها مجموعه عواملی بودند که دست به دست هم داده و حدیث را از ارزش واقعی انداختند؛ زیرا:

اولا: یک رشته احادیث مجعول یا ضعیف، جزء احادیث مقبول شمرده شد، و خرافات بسیاری داخل معارف و حقایق اسلامی گردید که پیغمبر اکرم (ص) به شرح آنها پرداخته بود. این گونه احادیث در ابواب مختلفه حدیث یافت می شود، به ویژه در بخش تفسیر و بخش تواریخ انبیاء و امت های گذشته و بخش غزوات و وقایع صدر اسلام و راستی داستان ها و مطالب دیگری در میان احادیث پیدا می شود که هیچ عقل سلیمی نمی تواند آنها را بپذیرد. پیغمبر اسلام پیش بینی کرده بود که به زودی، این گرفتاری دامنگیر عالم اسلام خواهد شد، و لذا دستور داده بود که احادیثی را که از وی نقل می شود، به کتاب خدا عرضه داشته و پس از آن بپذیرند ولی غوغایی که پیشرفت حیرت آور علم حدیث در محیط اسلامی برپا کرده بود، هرگز اجازه اجرای چنین دستوری را نمی داد و روات و ناقلین حدیث هم فرصت این کار را نداشتند.

بسیار شگفت آور است که عموم مسلمین به طور تواتر یا استفاضه، این دستور را از پیغمبر اسلام نقل کرده، و اعتراف داشته و دارند که در عین حال که حدیث دوش به دوش قرآن، صحبت دینی است، لیکن بدون عرض به کتاب، ارزش حجیت را ندارد. با این همه، نقل یک حدیث، هر دعوایی را به ثبوت می رساند، و هر موضوع، اگرچه خرافی بود، با دلالت یک خبر، جزء حقایق محسوب می شد. قرن ها وضع این گونه بود تا بالاخره در اثر عکس العملی که از خود نشان داد، حدیث پیش افراد مسلمان به کلی ارزش و اعتبار خود را از دست داد و در لیست خرافات به حساب آمد و به حدیث صحیح نیز مارک باطله زده شد. خلاصه این که: حدیث تاکنون پیوسته در میان افراط و تفریط زندگی کرده است.
ثانیا: در اثر ممنوع بودن کتابت و تألیف، کمیت قابل توجهی از حدیث به دست فراموشی سپرده شده، و مقدار زیادی را نیز که موافق امیال حکومت های وقت نبود، محدثین از ترس جان، پنهان نموده و از افشاء و نشر آنها خودداری کردند و به این ترتیب از میان رفت.

ثالثا: حدیث تحت تأثیر عوامل و شرایطی که ذکر شد، تاریخ اسلام را از مجرای حقیقی خود منحرف کرده، و به مجرای دیگری انداخته و روح زنده یک آیین الهی را از آن گرفته و سمت یک سازمان عادی اجتماعی را به آن داد. کسی که با نظری محققانه به تاریخ اسلام مراجعه نموده و با میزان تحقیق بسنجد، بی تردید در برابر دیدگانش، امپراطوری وسیع و مقتدری مجسم خواهد شد که برنامه زندگی آن با نیروی یک فکر حکیمانه تدوین شده و پیکره آن روی رژمی محکم و قوانینی تشریفاتی استوار گردیده است. در بدء پیدایش، قوانین تشریفاتی آن به حسب صلاح وقت دقیقا اجرا می شده، و پس از استقرار نفوذ قوانین جاریه آن تدریجا به وضع حقیقی و جنبه تشریفی خود بازگشته و خود حکومت زمانی به عنوان جمهوریت و زمانی با وراثت یا وصیت، و زمانی به طور استبداد و قهر و غلبه اداره می شده، و پیکره این امپراطوری و به عبارت دیگر این رژیم اجتماعی، مانند سایر رژیم های اجتماعی، تحت حکومت نوامیس و قوانین طبیعی، در مسیر زندگی خود، زمان طفولیت و جوانی و کهولت خود را گذرانیده و امروز با فرارسیدن روزگار پیری، کهنه و فرسوده گردیده! و تدریجا جای خود را به رژیم های اروپایی تحویل می دهد.
رابعا: علم حدیث به دستیاری همین علل و عوامل، یک حالت رکود و جمود در سایر علوم اسلامی به وجود آورد که در اثر آن، هرگونه بحث انتقادی از آزادی افتاد و فاقد نشو و نمای حقیقی شد.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- شیعه در اسلام- صفحه 36-31

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد