ملازمه عقل و شرع در اصول فقه
فارسی 7010 نمایش | در فن "اصول فقه" قاعده ای است که به "قاعده ملازمه" یعنی ملازمه حکم عقل و شرع معروف است. این قاعده با این عبارت بیان می شود: "کل ما حکم به العقل حکم به الشرع، و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل" مقصود این است که هر جا که عقل، یک "مصلحت" و یا یک "مفسده" قطعی را کشف کند، به دلیل علمی و از راه استدلال از علت به معلول حکم می کنیم که شرع اسلام در اینجا حکمی دائر بر استیفای آن مصلحت و یا دفع آن مفسده دارد، هر چند آن حکم از طریق نقل به ما نرسیده باشد و هر جا که یک حکم وجوبی یا استحبابی یا تحریمی و یا کراهتی دارد، ما به دلیل آن و از راه استدلال از معلول به علت کشف می کنیم که مصلحت و مفسده ای در کار است هر چند بالفعل عقل ما از وجود آن مصلحت یا مفسده آگاه نباشد.
فقه در شیعه
فقه و اجتهاد شیعه، مانند کلام و فلسفه، راه مستقلی طی کرد. در فقه شیعه، اصل تبعیت احکام از مصالح و مفاسد نفس الامری و قاعده ملازمه حکم عقل و شرع، مورد تأیید قرار گرفت و حق عقل در اجتهاد، محفوظ ماند. اما رأی و قیاس بیش از آنچه در میان گروه اهل حدیث از اهل تسنن مورد تخطئه واقع شده بود، در میان شیعه مورد تخطئه قرار گرفت.
اصل "عدل" و اصل تبعیت احکام از مصالح و مفاسد نفس الامری، و بالطبع اصل حسن و قبح عقلی و اصل حجیت عقل، به عنوان زیر بنای فقه اسلامی شیعی معتبر شناخته شد، و بالاخره اصل "عدل" جای خویش را در فقه اسلامی باز یافت. در فقه شیعه میان عقل و خیال، و به عبارت دیگر میان برهان عقلی و قیاس ظنی که همان تمثیل منطقی است تفکیک شد. منابع فقه چهار تاست: کتاب (قرآن)، سنت، اجماع، عقل. در این مکتب فقهی با اینکه رأی و قیاس مردود گشت، عقل و برهان معتبر شناخته شد.
در مکتب شیعه وظیفه یک فقیه این نیست که به لفظ، جمود کند و حکم هر واقعه جزئی را از قرآن کریم یا حدیث بخواهد و این هم نیست که به بهانه نبودن حکم یک مسئله، به خیال بافی و قیاسی بپردازد، وظیفه فقیه "تفریع" ورود فروع بر اصول است. اصول اسلامی در کتاب (قرآن) و سنت موجود است. فقط یک "هنر" لازم است و آن هنر "اجتهاد" یعنی تطبیق هوشیارانه و زیرکانه کلیات اسلامی بر جریانات متغیر و زود گذر است. در کتاب اصول کافی بابی دارد تحت همین عنوان که: هیچ مسئله ای نیست مگر اینکه اصول آن در کتاب و سنت هست.
طرح عدل در حوزه فقه اسلامی
ریشه طرح مسئله "عدل" را در جهان اسلام، تنها در علم کلام و در میان متکلمان نباید جستجو کرد، ریشه ای هم در جای دیگر دارد و آن فقه اسلامی است. از نظر فقهای اسلامی، خصوصا آنان که بیشتر به رأی و قیاس گرایش داشتند هماهنگی کاملی میان شرع و عقل بر قرار است، دستورهای اسلامی یک سلسله دستورهای مرموز و مجهول و غیر قابل درک نیست که صد در صد تعبد در آنها حکمفرما باشد، تعقل هم نقشی دارد در فهم و استنباط احکام.
این دانشمندان، مسئله حسن و قبح عقلی را که قبلا یک بحث کلامی بود وارد "اصول فقه" کردند و آن حسن و قبح ها را به عنوان "مناطات" و "ملاکات" احکام شناختند و گفتند: در میان "مناطات" و "ملاکات" آنچه عقل از همه بدیهی تر و روشن تر درک می کند، حسن عدالت و احسان و قبح ظلم و عدوان است و به این ترتیب عدل و ظلم به صورت معیاری در فقه اسلامی در آمدند.
منـابـع
مرتضی مطهری- عدل الهی- مقدمه صفحه 32 و 35 و 37
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها