چگونگى اداره جامعه اسلامى در دوره غیبت
فارسی 4069 نمایش | در زمان غیبت امام زمان (ع) که دیگر مسئله امام معصوم حاضری که مبسوط الید باشد مطرح نیست یا اگر فرضا حوادث صدر اسلام پیش نمی آمد و امیرالمؤمنین (ع) خلیفه می شد و بعد امام حسن (ع) و بعد امام حسین (ع) تا زمان حضرت حجت و موجبی هم برای غیبت پیش نمی آمد، بعد که امام معصومی در میان مردم نبود، مسئله حکومت مسئله دیگری می شد و آنوقت باید گفت تکلیف مسئله حکومت چیست؟ آیا حاکم حتما باید فقیه جامع الشرایط باشد یا چنین چیزی لازم نیست؟ آیا حاکم را مردم انتخاب بکنند؟ در شیعه امامت مطرح است. یک شأن امام حکومت است و البته با وجود امام معصوم جای حکومت کردن کس دیگری نیست همین طور که با وجود پیغمبر اکرم (ص) جای حکومت کردن کس دیگری نیست.
چنان که معلوم است در زمان غیبت امام نیز، مسلمانان بدون زمامدار نمى توانند از مزایاى زندگى بهره ببرند و از عزت و رفاه و سعادت برخوردار باشند. به ناچار باید رئیس و رهبر داشته باشند، تا نظم و انضباط و حدود و مقررات الهى و وسایل نیک بختى آنان را فراهم آورد. پس بر افراد اجتماع فرض است با مشورت و هم فکرى و کمک یکدیگر مقتضیات و اسبابى فراهم آورند که هدف پیامبر اکرم (ص) عملى گردد و احکام اسلام اجرا شود و معطل نماند و رفاه و آسایش فردى و اجتماعى امت اسلامى تأمین گردد.
بر قاطبه مسلمانان فرض و لازم است که دامن همت بالا زنند و افراد پاک و شایسته اى را که در رأس آنان فقیهان با فراست «المؤمن هو الکیس الفطن، بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه ... اتقوا فراسة المؤمن فإنه ینظر بنورالله؛ مؤمن زیرک و با درایت است. شادی او در چهره اش و اندوهش در دلش می باشد. از زیرکی مؤمن بپرهیزید چرا که او به نور الهی می نگرد.» و متقى قرار گرفته باشند، براى اجراى عدالت و مقررات الهى بر گزینند، تا موجودیت و عظمتشان حفظ شود و به اهداف عالیه زندگى خود نایل گردند.
عالمانى على گونه که از علم و عمل حظى وافر برده، دنیا آنان را فریب نداده، تسلیم زر و زور نشده و از هیچ کس جز خدا نهراسیده اند. همان دانایانى که به عدل و دادگرى قیام نموده و پیوسته رضایت و خشنودى خدا را مى طلبند. آن راهنمایانى که حاضر نیستند ببینند مسلمانان دستورهاى قرآنى را کنار گذاشته، به فسق و فجور پرداخته اند. همان کسانى که روا نمى دارند در اجتماع اسلامى، خداوند، حتى یک لحظه معصیت شود و به گفتار پیامبر (ص) پای بندند که فرمود: «لا یحل لعین مؤمنة ترى الله یعصى فتطرف حتى تغیره؛ براى چشم با ایمان که ببیند خداوند معصیت مى شود، حلال نیست (که پلکش) به هم بخورد، تا این که آن معصیت را تغییر دهد (و جلو آن را بگیرد).»
دخالت و نظارت علماى ربانى و مجتهدان جامع الشرایط، موضوعى است که تصور حقیقتش ملازم تصدیق به ثبوت آن است، زیرا قسمت عظیمى از احکام و مقررات اسلام، احکامى است قضایى، جزایى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و غیره. مانند احکام قضا، شهادات، حدود، قصاص، دیات، وجوه شرعیه، دفاع، صلح، جزیه، خراج، مقاسمه، اراضى موات، اراضى مفتوح العنوه، اموال، جمعه و جماعات، امر به معروف و نهى از منکر و....
آیا مى توان گفت: این احکام براى اجرا وضع نشده است؟! آیا مى توان گفت زمان اجراى این احکام منحصرا صدر اسلام بوده است، نه زمان های دیگر؟! آیا مى توان گفت اجراى این احکام به افراد نا آگاه و نا شایسته واگذار شده است؟! پس جز این نیست که ناظر و مجرى این احکام باید فقیه، مدیر، مدبر، عادل و جامع الشرایط باشد، یا لااقل کسى باشد که از جانب وى منصوب شده باشد، زیرا او که متخصص این امور و آگاه و پاک و بدون خدعه و نیرنگ است.
از حضرت امام حسین (ع) روایت شده است: «مجاری الأمور بید العلماء بالله الأمناء على حلاله و حرامه؛ جریان امور به دست علماى خداشناس است که بر حلال و حرام خداوند امینند» به مدارک فراوانى بر مى خوریم که مى فهماند همه مسلمانان به ویژه فقها و علما که از حقایق دین آگاهند و از همه مردم براى عمل نمودن به دستورهاى اسلام سزاوارترند، باید در راه تحقق اهداف اجتماعى اسلام تلاش و کوشش نمایند، که آن جز با برقرارى حکومت اسلامى و تشکیلات منظم اجرایى به نتیجه نمى رسد.
از جمله آن مدارک عبارتند از:
1- «إن الله یأمر بالعدل و الإحسان و إیتاء ذى القربى و ینهى عن الفحشاء و المنکر؛ همانا خداوند به دادگری و نیکی کردن و اعطای به خویشاوند امر مى کند و از فحشا و منکر منع مى کند.» (نحل/ 90)
2- «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط؛ اى مؤمنان! قیام کنندگان به عدل باشید (در اقامه عدل بسیار تلاش و کوشش کنید).» (نساء/ 135)
3- «و اعدوا لهم مااستطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم؛ (براى عهدشکنان) آنچه از نیرو و اسب هایى که بسته شده اند (و مهیاى کارزارند)، در توان دارید، آماده سازید، که بترسانید دشمن خدا و دشمن خودتان را.» (انفال/ 60) بدیهى است بدون تشکیلات و برقرارى حکومت منضبط و قوى مبارزه با فساد و بى عدالتى و جنگ با دشمنان، امکان پذیر نیست.
4- «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا؛ همگى به ریسمان (محکم) خدا چنگ بزنید و متفرق نشوید.» (آل عمران/ 103) متحد شدن در صورتى است که هدفى وجود داشته باشد و تحقق اهداف جز با تشکل و وجود رئیس و داشتن سازمان منظم، میسر نمى گردد.
5- «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته؛ هر یک از شما تدبیر کننده اید و هر یک از کسى که تحت تدبیرش مى باشد، بازخواست مى شود.» این بدان معنى است که همه باید به فکر بهبود وضع اجتماع اسلامى باشند و نسبت به قضایایى که در اجتماع واقع مى شود، بى اعتنا نباشند.
6- «من أصبح و لم یهتم بأمور المسلمین فلیس بمسلم؛ کسى که صبح کند و به امور مسلمانان همت نگمارد (و نسبت به دیگران بى توجه باشد)، مسلمان (واقعى) نیست.»
7- «من سمع رجلا ینادی یاللمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم؛ کسى که (صداى) مردى را بشنود که (فریاد رسى مى کند و) مسلمانان را به یارى مى طلبد و به وى جواب ندهد (و بى اعتنا از او بگذرد)، مسلمان (واقعى) نیست.»
از این گونه نصوص که بسیار فراوان است، چنین بر مى آید که در دوران غیبت لازم است مسلمانان با هم تشریک مساعى نمایند و منظور اسلام را که تأمین آسایش و رفاه و سعادت مادى و معنوى و دنیا و آخرت است، عملى سازند. اسلام براى ایجاد اجتماعى سالم و مترقى و متکامل مى خواهد که دستورهاى الهى، به وسیله شایسته ترین افراد اجرا گردد. اسلام براى برقرارى عدالت و فضیلت، به نیکان و پاکان و پرهیزگاران توجه داشته و از آنان خواسته است که پویا و کوشا باشند، تا تبهکارى و فساد را در جوامع اسلامى ریشه کن سازند و جامعه اى با سعادت و با عزت «أشداء على الکفار رحماء بینهم»؛ «بر کافران سخت گیرند و با همدیگر مهربانند.» (فتح/ 29) به وجود آورند.
اسلام اگر مراجعه به روات احادیث و شناسندگان حلال و حرام را در موقع حکومت و اداره امور توصیه کرده، براى آن است که مى خواهد علم و شایستگى و تقوا را قرین هم سازد و با این دو بعد، جوامع اسلامى به ذروه مجد و سعادت برسند. پس بر مجریان و گردانندگان امور است که در مواقع لزوم، از علما و فقهاى جامع الشرایط که به حقایق احکام الهى آگاهى دارند، استمداد جویند و با ایشان مشورت نمایند.
از اسحاق بن یعقوب در حدیثى روایت شده است: «... إنه سأل المهدى (ع) عن مسائل فورد التوقیع بخط مولانا صاحب الزمان (عج) و أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلى رواة حدیثنا فانهم حجتى علیکم و انا حجة الله؛ از حضرت مهدی (ع) پرسش هایی کرد و حضرت در پاسخش این گونه مکتوب فرمود: در حوادثی که پیش می آید به راویان احادیث ما مراجعه کنید که آنان حجت من بر شما و من حجت خدایم.»
منـابـع
مرتضی مطهری- امامت و رهبری، ص 81-80
محمد بن یعقوب کلینی- اصول کافى صفحه 422 و صفحه 390
محمد باقر مجلسی- بحارالانوار جلد67- صفحه 61
محمد بن حسن حُر عاملی- وسائل الشیعه جلد 2- صفحه 489 و جلد 18- صفحه 101-99
مجله مشکوة- مختصرى در ولایت فقیه
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها