راه های 3 گانه تعلیم و تفهیم تعالیم اسلامی

فارسی 2757 نمایش |

راه شناخت حقیقت
یکی از ویژگی ها و زیبایی های فوق العاده دین مقدس اسلام این است که تعلیمات خود را به نحوی قرار داده که از هر جهت برای جامعه انسانی قابل هضم باشد، البته ما باید برای درک مفهوم این مسئله و نتایج گران بهای آن تعمق و تامل بیشتری به کار بندیم. بسیاری از انسان ها که در افکار مادی غوطه ور بوده، و از زندگی معنوی به کلی دور افتاده اند، این سخن را مانند سخنان دیگری که از امور معنوی یادآوری می نماید و از حیات دینی ستایش می کند، از قبیل افکار شاعرانه پنداشته، فاقد هرگونه ارزش واقعی می دانند. آنان کسانی هستند که اطلاعاتشان به اندازه ای محدود است که مثلا شنیده اند فلان دانشمند ماتریالیست (مادی) گفته است: «دین از یادگارهای عهد اساطیر است!» و از دعوت اسلامی و تعلیمات و معارف مملو از حقایق که در این آیین پاک ذخیره شده است، از نزدیک اطلاعی کسب نکرده اند. البته نباید از این آقایان توقع نظری بهتر و عمیق تر و طرز تفکر روشن تر یا منطقی تر از این را داشت، و نیازی هم به موافقت و تایید آنها نیست، زیرا اگر نظر ما حق است، تابع قضاوت آقایان و نیازمند موافقت ایشان نیست. پس بهتر اینکه آنان را به حال خود گذاریم: «بگذار تا بمیرند در رنج خود پرستی!» اسلام تعلیمات خود را از همه راه های ممکن برای ما قابل هضم قرار می دهد: راه ارشاد و راهنمایی مولوی. راه استدلال و بیان منطقی. راه وجدان و مشاهده.
پر روشن است که انسان برای درک و دریافت هر حقیقتی، راهی جز این سه راه ندارد. چنانکه بیماری به پزشک مراجعه می نماید، یا متن دستور معالجه را از مقام پزشکی که مقام صلاحیت دار و مطاع است دریافت می کند و یا در صورتی که توانایی درک حقایق پزشکی را داشته باشد، از راه استدلال درک می کند و یا از راه مشاهده تاثیر رضایت بخش همین دستور، در مثل همین مرض، خواسته خود را می یابد. همچنین شاگردی که به فرا گرفتن زبانی می پردازد، مثلا یک واژه را از آموزگار صلاحیت دار خود اخذ می کند، و یا از راه استدلالی که از «دستور زبان» گرفته، به دست می آورد و یا همان واژه را در همان معنی، با اهل همان زبان استعمال کرده، دلالتش را احراز می نماید. به همین ترتیب در هر موردی که خواسته باشیم به عنوان یک فرد «انسان درک کننده» چیزی را درک کنیم، با یکی از این سه راه (یا بیشتر از یکی) درک می نماییم، اگر ممکن است از راه عیان و مشاهده نایل می شویم و اگر نه، از راه استدلالی که با منطق خدادادی دستگیرمان می شود، به دست می آوریم و اگر نه، از کسی که مطلب مزبور را از راه مشاهده و عیان، با قیاس و استدلال به دست آورده فراگرفته، تابع نظر وی می شویم. البته در این صورت باید صلاحیت دار بودن او را از راه مشاهده و یا استدلال اثبات کرده باشیم، اگر چه به مشاهده یا استدلال، توانایی آن مطلب را نداشته باشیم. این است مجموع راه هایی که انسان با هدایت دستگاه آفرینش می پیماید. اسلام هر سه راه را معتبر می داند و قرآن شریف که کتاب آسمانی اسلام است، صریحا دعوت خدا را روی اساس آفرینش گذاشته است و ما را به سوی یک سلسله معارف عقیده ای و یا عملی دعوت می نماید که نظام آفرینش و روابط انسان و جهان آن را ایجاب می کند، و ما را به سوی آنها رهبری می نماید و جامعه انسانی دیر یا زود به لزوم اجرا و یا عقیده به آنها پی خواهد برد. «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطرالناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم» (روم/ 30).
روی همین اساس، اسلام ما را به تبعیت از علم دعوت کرده، از سلوک هر راه غیرعلمی نهی نموده است «ولاتقف ما لیس لک به علم... ان الظن لا یغنی من الحق شیئا»؛ «و از هر گونه گفتار و رفتار که روی اساس علم استوار نبوده و مستلزم تبعیت ظن و تخمین و هوی و هوس نفسانی و پیروی عواطف و امیال باشد، بر حذر داشته است» ،(توبه /28) «ولاتتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله» (ص/26).

طریق ارشاد مولوی
خدای متعال در کتاب آسمانی، مستقیما بندگان خود را مخاطب قرار داده، با ما سخن می گوید، و مقام الوهیت و اوصاف پاک خود را شرح می دهد، و کلیات نظام آفرینش را که خود آفریدگار دانا و بینای آنهاست، و پیدایش و پایان آفرینش را که خود گرداننده آن است، بیان می نماید، و فرمان ها و دستوراتی که طبق همان نظام در عالم انسانی باید به جریان افتد، توضیح می دهد. این طرز بیان که در میان منابع دینی، یعنی آیات قرآن شریف و اخبار نبی اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت گرامی وی پیداست، تنها از جنبه «ارشاد مولوی» است و اینکه انسان ناچیز در برابر ساحت کبریای آفریدگار خود باید سر تعظیم فرود آورده، چنانکه فرمان تکوینی او را اطاعت می کند، فرمان تشریعی او را نیز اطاعت نماید. تردید نیست که این طرز بیان، نسبت به پیروان حقیقی اسلام و شاگردان مکتب قرآن، یعنی اشخاصی که از راه علم و یقین حقانیت اسلام و سخن خدا بودن قرآن را به دست آورده اند، قابل هضم است. زیرا از یک طرف مقام الوهیت، که هر چون و چرا را او به وجود آورده، و سازمان علیت و معلولیت را او ساخته، خود محکوم ساخته خویش نخواهد بود، او مافوق این علل است، نه محکوم آنها.

کلام خداوند
وقتی به کسی می گوییم: چرا فلان کار را کردی؟ و چرا فلان سخن را گفتی؟ سوالی است که از علت می کنیم و معنایش این است که کدام علت و سبب خارجی حق انجام فلان کار و یا گفتن فلان سخن را به تو داد؟ البته این سوال و یا اعتراضَ، نسبت به کسی صحیح است که محکوم علت خارجی بوده، در داشتن حقی نیاز به فعالیت و تاثیر و حکومت، سبب خارجی داشته باشد، ولی نسبت به مقامی که مفهوم احتیاج و تاثیر سبب خارجی از ساخته ها اوست، هرگز این گونه سوال و اعتراض مورد ندارد. او هرچه بگوید، اگر امری است تکوینی، وجود خارجی اش همان گفتن اوست، بدون مغایرت (کلام خداوند مانند کلام ما عبارت از یک رشته صداهای تالیف یافته که به حسب وضع و قرارداد به معنی مخصوص دلالت نماید نیست و سخن خدا مانند سخن گفتن مخلوق نیست، زیرا نوع سخن گفتن بدون جسم بودن متکلم و گوینده ممکن نیست و خداوند از جمعیت منزه است، بلکه سخن گفتن خدا، آفریدن چیزی است که حاکی از کمال خالق باشد و از کلمات امیرمومنان علی (ع) است: «قوله فعله» سخن او، کار اوست.) و اگر امری است تشریعی، همان صلاح و فساد خارجی است که به قالب امر و نهی در آمده است (امر و نهی و سایر فرمان های معمولی یک نوع اعتبار اجتماعی است که غالبا بواسطه لفظ یا اشاره انجام می گیرد.
و البته از هر جهت احتیاج به جسمانی بودن امر و نهی کننده و اجتماعی بودن او دارد، و چنین چیزی برای خداوند محال است. بلکه امر و نهی او این است که چیزی را خلق نماید که با «وجود خود» بیان کرده ایم و در معنی «کلام» در تفسیر المیزان مشروحا بحث نموده ایم.) و چنین چیزی البته قابل هضم است.

تشریع تعالیم دینی براساس آفرینش
و از طرف دیگر نظر به اینکه اسلام دین فطری است و مواد اعتقادی و عملی آن براساس آفرینش گذاشته شده، به چیزهایی دعوت می کند که آفرینش انسان با آنها موافقت دارد و ساختمان وجودی انسان با قوا و ابزاری مجهز است که همان خواسته های دعوت دینی را می خواهد و چنین چیزی طبعا نیاز به استدلال تفصیلی ندارد. مثلا انسانی که نظر به ساختمان بدنی خود از فرق تا قدم، با جهاز تغذیه مجهز است، در پذیرفتن سخن کسی که برای وی غذا تجویز می کند، احتیاج به استدلال ندارد. همچنین انسانی که با دستگاه توالد و تناسل تجهیز شده، اگر انحراف مزاجی یا روانی نداشته باشد، هرگز از قبول سنت ازدواج استنکاف نخواهد ورزید و نیاز به استدلال تفضیلی نخواهد داشت و همچنین....

بدیهی است تجهیزات تکوینی، خواسته های خود را برای موضوع مجهز خود، قابل هضم قرار می دهد (در صورتی که به واسطه عروض آفتی، از مجرای تکوینی خود منحرف نشده باشد). این طریق یعنی طریق ارشاد مولوی که در بیانات قرآن مجید مشهود است، یکی از سه طریقی است که اسلام برای تفهیم و تعلیم مفاد اعتقادی خویش در نظر گرفته است و البته تعرض ما به توضیح اجمالی این طریق، از هدف این نوشته بیرون بوده و مقصد اصلی بیان اعتباری است که دین اسلام نسبت به دو طریق دیگر، یعنی «طریق استدلال» و بیان «طریق مشاهده و عیان» در نظر گرفته است و از این میان نیز نظر اساسی متوجه طریق مشاهده و عیان، یعنی «حیات معنوی اسلام» است که به اصطلاح محاوره خودمان معادشناسی اسلام می نامیم.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- معنویت تشیع- صفحه 33-29

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد