ریشه های خود باختگی مسلمانان در برابر غرب
فارسی 3608 نمایش | خودباختگی مسلمان ها در برابر غرب
حوادث صدر اسلام (عصر بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص)، تقریبا تا انقضای قرن سوم هجری) حوادثی است که به دنبال خود حوادثی مشابه یکدیگر، مانند حلقه های زنجیر به هم پیوسته آورده، روز به روز نیز وسیع تر و عمیق تر شده است و اما اینکه مسببین اولی این حوادث نظر اصلاحی داشته اند یا نظر تخریبی و آیا اشخاصی نیکوکار بوده اند یا تبهکار؟ هدف این بحث نمی باشد، لیکن ما فعلا در اوضاع خاصی قرار گرفته ایم و برای بررسی حقیقی این اوضاع، ناگزیریم که به تجزیه و تحلیل پرداخته، ریشه های اولی آنها را به دست آوریم و در این خصوص ناچاریم به فرازهای اولیه تاریخ اسلام مراجعه نموده، به امید اینکه به گمشده خود دسترسی پیدا کنیم، به کنجکاوی می پردازیم و البته کسی که به راستی و به طور جدی می خواهد مطلبی را دریابد، نباید «و هم نمی تواند» واقعیاتی را که درک می کند، پرده پوشی کند، یا آنچه را که می فهمد در فهم خود وارونه جای دهد.
و باز در توضیح همین مطلب می گوییم: ما اکنون از حیث اختلال نظم زندگی معنوی و انحطاط اخلاقی و هرج و مرج روحیات انسانی، با غربی ها در وضع مشابهی قرار گرفته ایم، اگر چه به قول آقای پروفسور هانری کربن هنوز مانند غربی ها مزه تجدد! را نچشیده ایم و هنوز هم رمقی داریم و این سیل بنیان کن، به نحوی که معنویات مغرب زمین را در زیر گرفته در معنویات ما خرابی به بار نیاورده است.
تلقین غرب و خود باختگی شرق
آری ما با غربی ها در باختن زندگی معنوی و انحطاط اخلاقی در وضع مشابهی قرار گرفته ایم، ولی نمی شود انکار کرد که این وضع ناگوار را مانند غربی ها به ابتکار خود به وجود نیاورده ایم، بلکه روزی که تمدن غربی با قیافه دلفریب و تمام آرایش و پیرایش خود، به سراغ مشتری های شرقی خود -بالاخص ما مسلمان ها- آمد و اول به عنوان میهمانی عزیز و پس از آن به عنوان یک صاحب منزل مقتدر و توانا، در میان جامعه ما جایگزین گردید و با تبلیغات مؤثر و نافذ خود این مسئله را درست در مغز ما جای داد که ما شعور و اراده لازم انسانی را نداریم و نتیجتا باید شعور و اراده خود را که هیچ به درد زندگی نمی خورند کنار انداخته، راهی را راه بشناسیم که اروپایی ها برای ما راه تشخیص می دهند و کاری را انجام دهیم که آنها برای ما اراده می کنند، باید همه خصایص خود را ترک گفته و قولا و فعلا و ظاهرا و باطنا فرنگی مآب باشیم!
پیرو همین تلقین و اعتقاد، وقتی که در زندگی ملال بار کهنه خود، تجدید نظر می کردیم بی اینکه با نیروی خرد میان نفع و ضرر تمیز داده، نوشدارو را از زهر جدا کنیم، چون «استقلال فکری» را در نخستین مرحله از دست داده بودیم، فقط و فقط از راه تقلید کورکورانه، اوضاع حیاتی خود را با اوضاع حیاتی غربی ها تطبیق دادیم و در نتیجه هر وضع غربی که مشتمل بر ماده فسادی بود در جامعه ما فساد بر فساد افزود و هر وضعی هم که جنبه صلاح و اصلاح در برداشت چون ما رشد و نمو لازم را برای پذیرفتن آن نداشته و آماده نبودیم، موجب فساد و تباهی حال ما شد و نتیجه خوبی از آن نگرفتیم.
آری از این وضع ناگوار در جامعه اسلامی ما، آنچه مشابه اوضاع ناگوار غرب است از غرب گرفته ایم و تنها از راه تقلید گرفته ایم و همه این وضع ناگوار مستقیما زاییده وضع و روش چند قرن گذشته ما نیست.
ولی در عین حال اگر زمینه سابق ما زمینه تباه و پست و مرده ای نبود، هرگز این فساد و تباهی را به این آسانی نمی پذیرفتیم و از بهترین سرمایه هستی خود (زندگی معنوی و فضایل اخلاقی) دفاع کرده، عکس العمل برازنده ای نشان می دادیم و هرگز مغز متفکر ما «اگر از دست نداده بودیم» مغلوب منطق غلط تقلید بی چون و چرا نمی شد!
دوازده قرن جمودگی و انحطاط
به هر حال ما ناچاریم برای درک ریشه اصلی وضع اسفناک حاضر خود و پیدا کردن عامل یا عوامل اولیه آن به سیر قهقرا و عقب گرد دست زده، با بررسی جریان حوادث گذشته و ملاحظه روش عمومی جامعه اسلامی، رو به قرن های اول اسلام پیش رویم، تا به جایی برسیم که صلاحیت علیت و منشأ وضع کنونی را داشته باشد.
در نخستین گام هایی که در این سیر بر می داریم، این حقیقت را درک می کنیم که وضع عمومی عالم اسلام، تقریبا دوازده قرن تمام (یعنی از سال شصت هجری تقریبا تا صد سال پیش که تمدن اروپایی کم کم به ممالک اسلامی راه باز می کرد) وضع مشابه و در خمود روحی و انحطاط اخلاقی حالت یک نواختی داشته است، اگر چه در داخل خود، گاه گاهی به حسب گردش تاریخ نوسان هایی به وجود می آورده، ولی همیشه در حال انحطاط بوده و مشابهتی با وضع مشعشع زمان حیات نبی اکرم (ص) نداشته است.
از این رو ابزار و وسایل بحث و کنجکاوی را باید به صدر اسلام که عصر حکومت و فرمانروایی صحابه است، کشیده و از آن عصر، گمشده خود را جستجو نماییم. البته چنان که تذکر داده شد ما پیوسته در این بحث، هدف خود را تعقیب نموده، کاری با شخصیت دینی رجال صدر اسلام نداریم و بیوگرافی بزرگان صحابه را نمی نویسیم، ولی از ذکر این سلسله جریان های تاریخی برای روشن نمودن بحث، گریزی نداریم.
منـابـع
سید محمد حسین طباطبایی- معنویت تشیع- صفحه 45-47
سید محمد حسین طباطبایی- شیعه در اسلام- صفحه 208-210
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها