بررسی مبانی عقلی و فطری مالکیت
فارسی 3641 نمایش |جلب منفعت و رفع ضرر قانون کلی موجودات
موجوداتی که روی کره زمین دیده می شوند -اعم از نبات، حیوان و انسان- عموما در جنبش و فعالیت و کوششند. و هر یک از آنها، در خارج از دایره وجود خویش می کوشند که برای حفظ و بقای خود، آنچه نافع و مورد استفاده است به دست آورند. در جهان پهناور هستی، موجود غیر فعال و آفریده ای ساکت دیده نمی شود و در میان این همه تلاش ها، فعالیتی که به منظور جلب متاع نباشد، وجود ندارد. فعالیت هایی که در انواع مختلف «نباتات» مشهود است، برای آن است که خود را از مخاطرات حفظ کنند و راه رشد و ترقی را بپیمایند و تولید مثل نمایند، همچنین تلاش های اقسام حیوانات و انسان، به این منظور انجام می گیرد که منافعی به خود جلب کنند، اگر چه آن منافع، خیالی یا عقلی باشد، و این مطلب قابل تردید نیست.
مالکیت، ملاک تلاش و کشمکش موجودات
موجودات فعال، به غریزه طبیعی و حیوان و انسان به نیروی فهم غریزی خود می فهمند که تصرف در مواد موجود، برای رفع حوایج طبیعی و انتفاع در حفظ وجود و بقا میسر نیست، مگر آنکه به یکی از آنها اختصاص داشته باشد، و دیگران در آن متصرف نباشند، به این معنی که یک عمل نمی تواند، دو فاعل داشته باشد «و ملاک این همه فعالیت ها و کشمکش ها همین است» و به همین جهت انسان و سایر موجودات فعالی که ملاک فعالیتشان بر ما معلوم است، از مداخله و تصرف دیگران، در آنچه مورد نظر آنهاست، جلوگیری می کنند، و این اصل مسلم و غیر قابل تردید اختصاص و مالکیت است که هیچ انسانی در آن تردید نمی کند، و همین است معنای لام اختصاص که به زبان عربی می گویی: هذالی، هذالک، لی ان افعل کذا، لک ان تفعل کذا. شاهد صحت این اصل مسلم، نزاعی است که در حیوانات دیده می شود، آنها برای حفظ خانه و آشیانه خود با دشمنان می جنگند و برای از دست ندادن غذا و صید خود، مبارزه می کنند و اگر خطری متوجه همسر یا فرزند آنها شد، قدم در میدان نزاع می گذارند.
(مورچه و زنبور عسل را ملاحظه کنید، این حیوانات برای خویش لانه و آشیانه می سازند و به حکم فطرت، آن را از آن خود می دانند، زیرا آنچه از آذوقه به دست می آورند، در لانه خویش انبار می کنند، و این خود دلیل بر این است که این حیوانات، برای خود، نسبت به لانه ای که ساخته و آذوقه ای که جمع آوری کرده اند حق اختصاص و مالکیت قایل هستند و در حیوانات دیگر نیز این خاصیت به خوبی مشهود است. این حقیقت روشن، در زندگی انسان های اولیه و بدویان که زندگی آنان شبیه به زندگی بشر اولی است، نیز دیده می شود. بدویان با آنکه به طور دسته جمعی و قبیله ای زندگی می کنند، در عین حال مالکیت خصوصی را محترم و مقدس می دانند و برای اشخاصی، در اشیای مخصوصی حق تقدم و مالکیت قایلند.
فلیسین شاله در کتاب «تاریخ مالکیت»، می نویسد: «میان قبایل بدوی، مالکیت اموال به طور اشتراکی، مانع از آن می شود که اشخاص مالک اموال خصوصی خود باشند، این اموال خصوصی شامل اشیایی است که فرد بدوی شخصا تولید کرده یا ساخته است».
لوی برول می نویسد: «این اموال جزو وجود فرد بدوی است و هرگز از او جدا نمی شود، مثلا تصور به طوری که، تورنوال نتیجه مشاهدات خود را، بین بومیان گینه جدید شرح می دهد، فرد بدوی با اموال خود و آن چیزی که در نتیجه کار شخصی به دست آورده است، بستگی گسست ناپذیری دارد، به طوری که این اموال نه تنها جزء متعلقات خصوصی، بلکه جزء شخصیت فردی محسوب می شود، به عبارت دیگر: فرد بدوی با داشتن این اموال شخصیت خود را بالا برده است»).
شاهد دیگر، مشاجره اطفال و خردسالان برای حفظ غذا و سایر متصرفات خود است، حتی دیده می شود که بچه شیرخواری بر سر پستان، با شیرخوار دیگر نزاع می کند.
فطری بودن امر مالکیت
انسان به حکم فطرت و غریزه خود، قدم به جامعه می گذارد و زندگی اجتماعی را آغاز می نماید، ولی اساس زندگی اجتماعی انسان که زاییده نیروی فطرت است، جز با همان نیرو پایدار و برقرار نمی گردد و تنها کاری که جامعه می تواند انجام دهد، اصلاح همان اصول فطری و تنظیم آن به صورت نوامیس اجتماعی است. روی همین جهت، اصل مزبور (اختصاص و مالکیت) که به طور اجمال فطری او بوده، انواع مختلفی پیدا می کند و به نام های گوناگونی خوانده می شود، اموال اختصاصی به نام ملک؛ مختصات غیرمالی، به نام حق؛ خوانده می شود.
اگر چه ممکن است مردم در تحقق ملکیت، از جهت اسباب آن اختلاف نظر و عقیده داشته باشند، مثلا: وراثت، خرید و فروش، غصب و غیر آن را سبب تحقق ملکیت بشناسند، یا نشناسند و همچنین از جهت موضوع، یعنی در شخص مالک ممکن است اختلافاتی بکنند که مالک باید بالغ یا صغیر، عاقل یا سفیه، فرد یا جامعه باشد و به واسطه اختلاف نظر، بعضی را مالک بشناسد و برخی را نه، ولی اصل مالکیت فی الجمله از اموری است که بشر ناچار باید آن را بپذیرد و به همین جهت است که می بینیم مکتب های مخالفین مالکیت، مانند مکتب «کمونیسم»، ملک را از فرد می گیرند و به اجتماع یا به دولت انتقال می دهند و در عین حال، نمی توانند ریشه مالکیت افراد را کاملا قطع کنند و هرگز قادر بر این امر نخواهند شد. بنابراین اصل مالکیت فطری انسان است، و فنای فطرت، فنا انسان است.
مالکیت کار
آدمی برای ادامه حیات و زندگی خویش به طور دایم و مستمر می کوشد و برای این منظور در جهان خارج به انواع گوناگون تصرف می کند و از هر چیزی به نفع خویش استفاده می نماید، این حقیقتی است که نمی توان آن را انکار نمود، زیرا انسان برای زندگی و تکامل و ادامه حیات، نیازمند به ماده خارجی است و باید این نیازمندی را با تصرفی که در آن می کند، برطرف سازد. از این جاست که انسان خویش را مالک کار و نتیجه فعالیت ها و تصرفات خود می داند و البته باید دانست که مظور از کار در این مورد به معنی اعم آن است که شامل هر فعل و انفعال می شود و منظور از آن همان رابطه ای است که در علم الاجتماع برای آن، آثار مخصوصی قایل اند. به طور فشرده می توان این سخن را این گونه بیان کرد که انسان هر مقدار از ماده را که مورد تصرف و عمل خویش قرار می دهد و نتیجه و ثمره ای که از این تصرف به دست می آورد، از آن خود دانسته، آن را مخصوص و ملک خویش می شمارد و هرگونه تصرف در آن را برای خود مجاز و مباح می داند. در اجتماع انسانی برای این اصل، ارزش و اعتباری قایل اند و این حق را برای انسان ثابت می دانند، بلکه می توان گفت: این اصل یکی از پایه های استوار زندگی اجتماعی است.
تعاون و بهره مندی از کار دیگران
از طرف دیگر ما می دانیم که انسان به تنهایی نمی تواند همه نیازهای خویش را با کار و فعالیت های خود به دست آورد. دامنه زندگی آدمی میدان وسیعی است که یک نفر نمی تواند به همه کارهای این فراخنای وسیع بپردازد. از این جاست که احتیاج به اجتماع تعاونی و همکاری اجتماعی را احساس می کند و برای جبران کمبود و نقص، به همکاری و هماهنگی با دیگران می پردازد و نتیجه این تعاون آن است که هر یک از نتیجه زحمات و کار دیگران استفاده کنند و آنچه را خود نمی توانند به دست آورند، از راه مبادله به وسیله افراد دیگر فراهم کنند و این نیازمندی حتمی، احتیاج قطعی به تبادل و معاوضه را پدید می آورد، تا هر یک از افراد در قسمتی از حوایج زندگی فعالیت کنند و در یک راه پیشروی نمایند و مقدار نیاز خویش را از نتیجه کار خود بردارند و آن گاه بقیه را با دیگران مبادله نموده و قسمت های دیگر احتیاجات خویش را از این راه تأمین نمایند. این پایه اصلی و ریشه نخستین معاملات است که روی یک احتیاج اجتماعی بنا نهاده و زاییده اصل تعاون و همکاری اجتماعی است.
پول، نمایانگر مالکیت
حقیقتی که باید در این جا بدان توجه کرد این است که اموال و متاع هایی که فرآورده اشخاص و نتیجه کار آنان است، در یک ردیف و یک پایه نیستند، قسمتی از آن بیشتر مورد نیاز است و بعضی فراوان تر و پاره ای کمیاب ترند و زحمت به دست آوردن همه مساوی نیست و امثال این گونه تفاوت ها در این مورد مشاهده می شود. این اختلاف و تفاوت، مسئله معاوضه را دچار اشکال نمود و برای حل مشکل و از پیش برداشتن آن، اصل ارزش به وجود آمد، ولی تعیین حدود ارزش اشیا نیازمند به مقیاسی است که اساس و پایه این کار قرار گیرد و ارزش اشیا بدان مقیاس اندازه گیری شود.
پول واحد اندازه گیری ارزش اشیاء
از این جاست که چهره پول نمودار می شود و انسان برای اندازه گیری ارزش اشیا به اختراع پول می پردازد. زیرا این تنها وسیله ای بود که با آن می توانستند حدود ارزش اشیا را معلوم کرده، مشکل اساسی معاوضات را از پیش پا بردارند، برای این منظور، پاره ای از اشیای پرب ها و کمیاب، مانند طلا را اساس و پایه کار قرار داده، اشیای دیگر را با معیار آن سنجیدند و برای انواع متاع نیز واحدی از قبیل وزن و کیل قرار دادند و آن گاه واحد جنس را با واحد پول سنجیده، بر اساس آن معاملات را انجام دادند. این پایه نخستین اختراع پول به شمار می رود و به دنبال آن انواع گوناگون پول، مانند: نقره و مس و برنز و کاغذ و امثال آنها پدید آمد که در کتاب های اقتصادی مشروحا بیان شده است. پس از آن که خرید و فروش رواج پیدا کرد، شغل تجارت پدید آمد، یعنی دسته ای از مردم کار خویش را به معاوضه اختصاص دادند و برای به دست آوردن سود به مبادله انواع متاع ها پرداختند.
اینها کارهایی است که انسان برای رفع نیازمندی زندگی خود بدان دست زده است و بالاخره پول و نقد مدار نیازمندی های انسان شمرده شد و جانشین همه متاع ها و احتیاجات زندگی انسان گشت، چون آدمی به وسیله به دست آوردن پول، همه چیز را می تواند به دست آورده و بر همه حوایج و لذایذ زندگی دست یابد. بنابراین اساس معاوضه و مبادله بر تبدیل هر جنس با جنس مغایر آن پی ریزی شده است و احتیاج به عوض و یا به سود معامله، انسان را به این کار وا می دارد و مغایرت و دوگانگی دو جنس مورد معامله، پایه ای است که حیات اجتماعی انسان روی آن نهاده شده است.
منـابـع
سید محمد حسین طباطبایی- معنویت تشیع- صفحه 159-163
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها