عوامل پیدایش بت پرستى

فارسی 4284 نمایش |

آنچه که از تاریخ وثنیت و بت ‏پرستى برمی آید این است که باعث پیدایش این مرام یعنى خضوع در برابر بت و پرستش الهه، یکى از دو غریزه زیر بوده است:

اول غریزه جلب منفعت:
توضیح اینکه، انسانهایى دور از معارف دینى به نظر ساده خود احساس میکرده ‏اند که در ادامه زندگى محتاج به اسباب و لوازم زیادى از قبیل طعام، لباس، مسکن، همسر، اولاد، خویشاوند و امثال آن هستند، از این میان مهمتر از همه غذا است که نیاز انسان به آن بیش از نیاز وى به غیر آن است و معتقد شده بودند که هر صنفى از این حوائج بستگى به سببى دارد که آن سبب آن حاجت را براى آنان فراهم می کند. مثلا براى باران سببى است که آن را از آسمان فرو فرستاده و چمنزارها را سرسبز و خرم می سازد و در نتیجه آذوقه آنان و علوفه چهارپایانشان را تامین می کند، و براى پستیها و بلندیهاى زمین سببى است که امور آن را اداره می کند، و سبب دیگرى هست که بین دو نفر علاقه و محبت می افکند، و نیز سببى است که اداره دریاها و کشتیها را عهده ‏دار است. و چون می دیدند که خودشان به تنهایى نیروى تسلط بر همه این حوائج و حتى بر حوائج ضرورى را ندارند از این رو براى دستیابى به هر حاجتى خود را ناچار می دیدند که در برابر سبب مربوط به آن حاجت خضوع نموده و او را پرستش کنند.

دوم غریزه دفع ضرر:
آنها چون می دیدند که از هر سو هدف تیر حوادث و ناملایمات و محصور بلایاى عمومى از قبیل سیل، زلزله، طوفان، قحطى، وبا و... و همچنین خطرات شخصى از قبیل امراض، فقر، سقوط، بى اولادى، دشمنى دشمنان، حاسدین و عیب جویان و امثال آنند، لذا پیش خود به این خیال افتاده ‏اند که لابد اسباب قاهره ‏اى در کار است که این گرفتاریهاى خرد کننده را براى انسان فراهم می کند و در نتیجه صفاى زندگى را مبدل به کدورت می سازد، و لابد این اسباب موجوداتى هستند آسمانى، نظیر ارباب انواع و ارواح کواکب.
از این جهت از ترس اینکه مبادا دچار خشم آنها شوند سر تسلیم در برابرشان فرود آورده و آنها را معبود خود گرفتند، تا شاید بدین وسیله خشنودشان ساخته، از آزارشان ایمن شده، از مکاره و مصائب و شرور و ضررهایى که از ناحیه آنها نازل می شود مصون گردند. این آن چیزى است که از تواریخ مربوط به پیدایش مسلک بت پرستى و منطق بت پرستان و ستاره پرستان استفاده می شود.
با در نظر گرفتن این نکته تاریخى به خوبى معلوم‏ می شود که خداى تعالى در آیه «قل أغیر الله أتخذ ولیا فاطر السماوات و الأرض و هو یطعم و لا یطعم قل إنی أمرت أن أکون أول من أسلم و لا تکونن من المشرکین؛ بگو آیا من هم مثل شما غیر از آفریدگار آسمانها و زمین و آن کسى که همه را روزى می دهد و کسی به او روزى نمی دهد، ولى و معبود دیگرى بگیرم؟ بگو من مامور شده ام که اولین کسى باشم که اسلام را پذیرفته و تسلیم او شده است، آرى به من سفارش شده که مبادا از مشرکین باشى.» (انعام/ 14)
و همچنین آیات بعد از آن از این راه احتجاج می کند که برهان خود آنان را بر پرستش اجرام علوى از آنان گرفته و به خودشان بر می گرداند، به این معنا که اصل آن دو حجت را در اینکه حجت صحیح هستند قبول نموده و سپس اضافه می کند که لازمه این حجت یگانه ‏پرستى و نفى هر گونه شریک از خداى سبحان است، نه بت‏ پرستى و شرک، اینکه فرمود: «قل أ غیر الله أتخذ ولیا فاطر السماوات و الأرض و هو یطعم و لا یطعم» اشاره است به حجت اول آنان، که همان وجوب شکر منعم و پرستش معبود است به خاطر انعام او، و اینکه پرستش او شکر او و سبب مزید انعام او است.

احتجاج علیه بت پرستان با بهره جستن از منطق خودشان‏
در این جمله رسول گرامى خود را دستور می دهد که از راه سؤال و جواب آنان را به اشتباه و خطایشان واقف ساخته، و بفهماند که منطق "شکر منعم" منطق و برهان صحیحى است، لیکن منعم شما این بت‏ها نیستند، بلکه منعم و ولى نعمتى که بنى نوع آدم و هر موجود دیگر از خوان نعمتش متنعم است، تنها خداى سبحان است، خدا است آن کسى که روزى می دهد و خود احتیاجى به روزى ندارد، "یطعم و لا یطعم"، به دلیل اینکه او کسى است که آسمانها و زمین را آفریده، و آنها را از ظلمت عدم، به نور وجود درآورده، و نعمت هستى و تحققش ارزانى داشته، آن گاه به منظور بقاء وجودش نعمتهاى دیگرى که بقاى وجود آسمان و زمین بستگى به آن دارد، و عددش را جز خودش کسى نمی داند، و مسأله اطعام انسان که یکى از آنها است بر آن افاضه فرموده، زیرا همه این نعمتها که بقاى هستى عالم از انسان و غیر انسان موقوف و مشروط به آن است و همچنین جمیع وسائلى که به توسط آن این نعمتها به موارد استحقاقش می رسد همه منتهى به خلقت پروردگار است.
آرى اشیاى عالم و سلسله اسباب و مسببات همه از صنع او است. پس وقتى مساله رزق که در نظر انسان اهم مظاهر آن مساله اطعام است، به دست او است، واجب است او به تنهایى پرستش شود، چون تنها او است کسى که ما را غذا می دهد، و ما در این حاجت خود به غیر او نیازمند نیستیم.

نکات مهم
اول: اینکه تعبیر از عبودیت و پرستش به "اتخاذ ولى" در جمله «أغیر الله أتخذ ولیا» از این جهت بود که برهان از طریق انعام خداوند به اطعام و اینکه شکر ولى نعمت واجب است اقامه شده بود.
دوم: اینکه توصیف خداى تعالى به "فاطر السماوات و الأرض" براى بیان همان جهتى بوده که ما در انحصار اطعام به خداى تعالى ذکر کردیم. و چه بسا از تعریضى که در جمله‏ "و لا یطعم" هست نیز جهت این انحصار استفاده شود، چون در این جمله کنایه و تعریض است به اینکه سایر معبودهایى که مشرکین براى خود اتخاذ کرده ‏اند مانند عیسى و امثال او، خود محتاج به اطعام خدا و سایر نعمت‏هاى اویند. و نیز ممکن است از اینکه این جمله را در بین برهان به کار برده استفاده شود که غرض از آن اشاره به این بوده که برهان بر توحید، راه دیگرى هم بهتر از آن دو راهى که در منطق مشرکین بود دارد، و خلاصه آن این است که ایجاد کننده این عالم خداى تعالى است، و هر موجودى وجودش به خلقت او منتهى و مستند می شود، و چون چنین است خضوع در برابرش واجب است.
و وجه اینکه این راه بهتر از آن دو راه است این است که گرچه آن دو راه نیز توحید معبود را از جهت معبود بودنش اثبات می کند، ولیکن آن طور هم که باید و شاید بى حرف نیست، زیرا یکى وجوب عبادت معبود را از راه طمع در نعمت او نتیجه می دهد، و دیگرى از راه ترس از نقمت و عذابش، و بنابراین دو طریق، مطلوب بالذات در حقیقت جلب نعمت و امن از نقمت است، نه خداى تعالى، به خلاف این مسلک که نتیجه ‏اش وجوب عبادت خدا است براى خدائیش نه براى اینکه عبادتش نعمت او را جلب و نقمتش را دفع می نماید.
سوم: اینکه از بین همه نعمتهاى بى شمار تنها "اطعام" را اختصاص به ذکر داده، به این عنایت بوده که در نظر ساده عوام مساله اطعام روشن‏ترین حاجتى است که موجودات زنده و از آن جمله انسان، در زندگى خود بدان محتاجند. بارى، بعد از اینکه خداى تعالى در آیه مورد بحث منطق کفار را گرفته به خود آنان بر می گرداند، رسول گرامیش را از طریق وحى دستور می دهد که با ذکر شاهدى برهان خود را برایشان تایید نماید، و آن شاهد این است که خداى تعالى وى را از طریق وحى دستور داده که در اتخاذ معبود همان راهى را که عقل به آن هدایت می کند یعنى راه توحید را سلوک کند، و صریحا از اینکه از راه مزبور تخطى نموده و با مشرکین دمساز شود نهى نموده، و می فرماید: «قل إنی أمرت أن أکون أول من أسلم» سپس می فرماید:«و لا تکونن من المشرکین» در اینجا دو نکته دیگر باقى مانده که باید آنها را خاطرنشان سازیم:
اول: اینکه اگر مراد از جمله «أول من أسلم»، "اول من اسلم من بینکم؛ اولین کسى که از شما اسلام آورد"، باشد معناى آیه واضح است، زیرا رسول خدا قبل از همه امت، اسلام آورده. و اما اگر مراد از آن "اولین کسى که اسلام آورده" باشد هم چنان که ظاهر اطلاق هم همین است آن وقت معناى اولیت به حسب رتبه خواهد بود نه بر حسب زمان.
دوم: اینکه چون نتیجه این برهان وجوب عبودیت است و عبودیت هم نوعى خضوع و تسلیم است، از این رو لفظ اسلام را به کار برد تا اشاره ‏اى به غرض از عبادت یعنى خضوع هم کرده باشد، و اگر به جاى آن لفظ ایمان را به کار می برد این معنا استفاده نمی شد.
«قل إنی أخاف إن عصیت ربی عذاب یوم عظیم؛ بگو: من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از عذاب روزی بزرگ بیم دارم.» (انعام/ 15) این دومین مسلک از همان دو نحو برهانى است که گفتیم مشرکین در اتخاذ معبود به کار می بردند، و آن این بود که: پرستش خدایان آنان را از شمول سخط و نزول عذابى که مترتب بر آن است ایمن می سازد. و در این آیه خداى تعالى هم همین برهان را براى اثبات توحید اقامه نموده، با این تفاوت که مخوف‏ترین و تلخ ‏ترین انواع عذاب را که باید بیش از هر عذابى از آن ترسید در برهان خود اخذ کرده است و آن عذاب قیامت است که آسمانها و زمین هم از تحملش عاجزند، هم چنان که در برهان قبلى هم که برهان از طریق احتیاج بود نعمت اطعام را که به حسب نظر بدوى ضروریترین حوائج انسان است اخذ نمود.
و در اینکه فرمود: "إن عصیت ربی" و نفرمود: "ان اشرکت بربى" اشاره است به مخالفت نهیى که در آیه قبل بود، یعنى: "و لا تکونن من المشرکین" و اشاره مزبور، این نکته را افاده می کند که اگر می بینید پروردگار من مرا از شرک نهى فرموده از باب تعبد صرف نیست، بلکه عقل نیز بر من واجب می کند که تنها خداى را پرستش کنم تا از عذاب روز بزرگى که از آن بیمناکم ایمن شوم. با این بیان می توان گفت آیه مورد بحث نظیر آیه قبلى است، براى اینکه این آیه نیز نخست اقامه حجت را از راه عقل نموده، آن گاه آن را با وحى خداى سبحان تایید می کند. و این خود از لطائف ایجاز قرآن کریم است که با به کار بردن کلمه: "عصیت" به جاى "اشرکت" معنایى چنین وسیع را افاده می نماید.
«من یصرف عنه یومئذ فقد رحمه...؛ هر کس در آن روز (عذاب) از وی برگردانده شود، حقا (خدا) به او رحم کرده است و این کامیابی آشکار است.» (انعام/ 16) معناى این آیه روشن است و در حقیقت همان حجتى را که در آیه قبلى اقامه شده بود تتمیم می کند، چون از مظاهر آیه قبلى بر حسب نظر ساده و بسیط چنین بر می آید که رسول خدا (ص) براى اثبات وجوب توحید پروردگار دلیل آورد به اینکه خدا او را از شرک نهى کرده، پس لازم است به یگانگی اش اقرار کند، شاید که از عذاب آخرت ایمن گردد. و چون ممکن بود اشخاص غافل و بى تدبر ایراد کنند که این نهى، مختص به تو است و خداوند به طورى که خودت ادعا می کنى تنها تو را از شرک نهى کرده، پس ترس از عذاب و وجوب توحید هم مختص به خود تو است و این برهان تو اقتضا نمی کند که بر غیر تو هم توحید و دورى از شرک واجب باشد، و در حقیقت این حجت تنها علیه تو است، نه دیگران، از این جهت با جمله "من یصرف عنه یومئذ فقد رحمه" افاده فرمود که عذاب پروردگار اختصاص به من ندارد، بلکه عذابش مشرف و محیط بر همه است، و هیچ کس را از آن خلاصى نیست، مگر به وسیله رحمت خود او، پس بر هر انسان است که از عذاب چنین روزى بترسد، همان طورى که رسول خدا (ص) می ترسید. «و إن یمسسک الله بضر فلا کاشف له إلا هو...؛ و اگر خداوند به تو گزندی رساند، کسی جز او برطرف کننده آن نیست.» (انعام/ 17)
آن دو برهانى که در آیات سابق بود، یکى نمونه ‏اى از خیراتى را که آدمى آرزوى دستیابى به آن را دارد ذکر می کرد، و دیگرى نمونه ‏اى از شرور را که همواره خائف و گریزان از آن است خاطر نشان می ساخت، و متعرض سایر انواع خیرات و شرور نبودند، با اینکه همه آنها از ناحیه خداى سبحان به آدمى می رسد. از این رو در این آیه صریحا توضیح می دهد که خیرات و شرور منحصر به اطعام و عذاب قیامت نیستند، بلکه خیرات و شرور دیگرى نیز هست که خداوند آدمى را به آن متنعم و به این معذب می کند، نه کسى می تواند جلوى آن را بگیرد و نه این را دفع کند، آرى، او است که بر هر چیز قادر است، و همین امید خیر، آدمى را وادار می کند که تنها او را معبود و اله خود بگیرد. و چون اینجا جاى این توهم بود که این برهان بیش از این اقتضا ندارد که باید خداى را پرستید، و این را مشرکین هم معترف هستند و اما اینکه جز او را نباید پرستش نمود از کجا؟
خدایانى که مورد احترام آنان بوده، بزعم آنان اسبابى بودند که بین خلق و خالق وساطت و شفاعت می کردند، و در عالم خلقت تاثیرات نیک و بد به سزایى داشتند، روى این حساب بوده که بر خود لازم می دانستند، آن اسباب را به امید خیرشان و از ترس شرشان پرستش نمایند. از این رو خداى تعالى در مقام دفع این توهم فرمود: «و هو القاهر..؛ و او بر بندگان خود قاهر و چیره است.» (انعام/ 18) تنها خداى سبحان است که قاهر و غالب بر بندگان است، کسى از مخلوقات مانند پروردگار فائق بر بندگان نیست، مخلوقات چه خودشان و چه کارهایشان و چه آثار و خواصى که دارند همه در تحت قهر و قدرت اویند، هیچ عملى از نیک و بد آنها نیست مگر اینکه به اذن و مشیت پروردگار است، در هیچ چیزى مستقل نبوده و براى خود مالک هیچ نفع و ضرر و هیچ چیز دیگرى نیستند، پس هر خیر و شرى که از افق ذات آنها سر زند، منتهى و مستند به امر و مشیت و اذن او است، استنادى که لایق به ساحت قدس و عزت او باشد.
پس مجموع این دو آیه معناى واحدى را تکمیل می کند، و آن این است که: آنچه از خیر و شر به انسان می رسد، همه مستند به خدا است، و این استناد هم طورى است که لایق ساحت او است، در نتیجه خداى سبحان تنها معبودى است که در الوهیت متوحد و در معبودیت متفرد است، الهى و معبودى جز او نیست.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسير الميزان- جلد 7 صفحه 48-42

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد