ویژگی ها و نشانه های هدایت یافتگان و گمراهان در قرآن
فارسی 5010 نمایش | گاهى به آیاتى از قرآن بر مى خوریم که از خصوصیات هدایت یافتگان یا گمراهان سخن مى گوید و مى توانیم آنها را به عنوان نشانه افراد گمراه یا هدایت شده مطرح نماییم که عبارتند از:
1- شرح صدر و ضیق صدر
خداوند به کسى که در صراط مستقیم قرار گرفته، شرح صدر مى دهد. شرح صدر یعنى فراخى و وسعت سینه به طورى که یاراى پذیرش حق و حقیقت را داشته باشد. دل انسان در چنین شرایطى نرم مى گردد، از لجاجت و سر سختى در دفاع از عقیده باطل خود دست بر مى دارد و هر گاه حق با افکار او ناسازگار باشد به راحتى افکار و ایده هاى خود را کنار مى گذارد و حق را با آغوش باز مى پذیرد. قرآن کریم مى فرماید: «فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام»؛ «هر کس را خداوند بخواهد هدایت کند، به او برای اسلام شرح صدر مى دهد» (انعام/125). شرح صدرى که ظرف علم و شناخت است وسعت قلب است، به طورى که معارف حقه اى را که بر او عرضه مى شود پذیرا باشد. آیه یاد شده سپس به نشانه گمراهان اشاره دارد که بر خلاف هدایت یافتگان دچار ضیق صدر مى باشند و مراد از آن تنگى سینه است، به گونه اى که باعث دشوارى پذیرش حق باشد. قابلیت نداشتن براى رسوخ حق در قلب انسان، نداشتن انعطاف پذیرى و عدم ملایمت و نرمش که بشر امروزى را در بر گرفته و حاضر نیست با حق و حقیقت مدارا کند، برخاسته از همین صفت مى باشد. بسیارى از مردم مخصوصا دانایان هر قوم و ملتى در مورد حق و حقیقت چیزهایى شنیده اند یا مطالعه کرده اند و گاهى آن را مى دانند، ولى از سر لجاجت و تنگ ن ظرى که ناشى از رفتار خود آنان است، ظرفیت پذیرش آن را ندارند.
در صدر اسلام دشمنان کینه توز اسلام گوش هاى خود را از پنبه پر مى کردند تا مبادا نداى حق را بشنوند و وقتى یکى از دوستانشان قصد طواف کعبه را داشت به او پیشنهاد مى کردند گوش هاى خود را ببندد تا مبادا صوت دلنشین پیامبر اکرم (ص) که حاوى پیام هاى قرآن کریم و حامل حقیقت بود به گوش آنها برسد و دل آنها را نرم کرده، به حق متمایل سازد. گاهى انسان به حدى در ورطه لجاجت غوطه ور و سخت دل مى شود که دیگر هیچ عاملى نمى تواند بر او تأثیر بگذارد و به آن جا مى رسد که «ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظیم»؛ «خدا بر دل ها و شنوایی شان مهر نهاده و بر چشمانشان پرده ای است و آنها را عذابی بزرگ است.» (بقره/7)
در این آیه تشبیه و استعاره وجود دارد و کنایه از اعتیاد این افراد به عناد و لجاجت داشته و قلب آنها به کلى سیاه شده و جایى براى نقش بستن حق در آن باقى نمانده است. اینها در اثر اعمال و رفتارى که داشته اند و به خاطر موضع گیرى هاى خود تا آن جا پیش رفته اند که دیگر هیچ عاملى در آنها نمى تواند نفوذ کند و گویا خداوند بر چشم، گوش و قلب آنها مهر زده و آنها قدرت دیدن، شنیدن و تحلیل واقعیت ها را ندارند.
2- تشخیص حق از باطل
یکى از نشانه هاى انسانى که هدایت شده این است که مى تواند حق را از باطل تشخیص دهد. نیروى تشخیص این دو از یکدیگر موهبتى است که از سوى خداوند به پرهیزگاران داده مى شود و تقوا خود از نشانه هاى هدایت است «ذلک الکتاب لاریب فیه هدى للمتقین»؛ «آن کتاب (بلند مرتبه) هیچ تردیدی در آن نیست، راهنمای پرهیزگاران است.» (بقره/2)
پس تقوا نشانه هدایت عامه و مقدمه هدایت خاصه است و نیروى تمیز حق از باطل به متقین ارزانى مى شود: «یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا»؛ «ای مؤمنان! اگر از خدا پروا کنید برای شما نیروی تشخیص حق از باطل قرار می دهد.» (انفال/ 29) بدین سان مى توان گفت این نیرو از نشانه هاى هدایت است. در آیه مذکور کلمه فرقان آمده است و فرقان یعنى فرق گذارنده و جدا کننده حق از باطل، تشخیص دهنده خالصى از ناخالصى و آئینه تمام نماى حقیقت. از طرفى حق و باطل ارتباط مستقیم با هدایت و ضلالت دارند و سرانجام جاده هدایت به مقصدى مى انجامد که حق نامیده مى شود و این راهى است پر پیچ و خم و داراى نقاط کور و گمراه کننده و براى تعیین مسیر صحیح و جلوگیرى از سقوط، بهترین وسیله چراغ تقواست.
مؤلف تفسیر نمونه پس از شرح کلمه فرقان و تقوا به نکته اى اشاره مى کند و مى نویسد: «نیروى عقل انسان به قدر کافى براى درک حقایق آماده است، ولى پرده هایى از حرص و طمع و شهوت و خودبینى و حسد و عشق افراطى به مال و زن و فرزند و جاه و مقام همچون دود سیاهى در مقابل دیده عقل آشکار مى گردد... و پیداست که در چنین محیط تاریکى انسان چهره حق و باطل را نمى تواند بنگرد؛ اما اگر با آب تقوا این غبار زدوده شود و این دود سیاه و تاریک از بین برود، دیدن چهره حق آسان است.»
این هم مسلم است که هر کس در گمراهى به سر برد از این نیرو محروم خواهد شد؛ چه این که این چراغ در اختیار کسانى قرار داده مى شود که قلب و دل خود را جلا داده و آن را براى شنیدن حق و پذیرفتن آن آماده نموده اند. چنین قلبى است که کلمه حق مى تواند در آن رسوخ کند و آن را روشن سازد؛ اما قلبى که این زمینه را ندارد، بلکه زمینه مهر زدن بر قلب، چشم و گوش او فراهم است، هرگز نمى تواند حقیقت را بشنود؛ چه رسد به این که بخواهد آن را با غیر آن مقایسه نموده، حقیقت را برگزیند.»
منـابـع
سید محمد حسین طباطبایی- تفسیر المیزان جلد 7- صفحه 341
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه جلد 7- صفحه 141
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها