شرایط و صفات رهبر الهی با توجه به آیات و روایات
فارسی 4991 نمایش |صفات رهبر
آنها همیشه مردمى بودند شناخته شده به نیکی ها، که اگر افراد ناشناخته و مرموزى بودند به حکم «أم لم یعرفوا رسولهم فهم له منکرون؛ یا پیامبر خود را درست نشناخته اند که انکارش می کنند؟» (مومنون/ 69)، بهانه اى به دست منافقان مى افتاد که دعوت شناخته شده آنها را به خاطر ناشناخته بودن خودشان نادیده بگیرند و انکار کنند.
دیگر اینکه آنها هرگز در مسیر خود تسلیم هوس هاى مردم نمى شوند و به عکس آنچه دنیاى امروز مى پسندد بر تمایلات عمومى به طور مطلق (هر چند انحرافى باشد) صحه نمى گذارند، آنها در ترویج مکتب حق اصرار مى ورزند هر چند ناخوش آیند گروه کثیرى باشد.
دیگر اینکه آنها در برابر دعوت خویش پاداش مادى نمى طلبند. با انواع محرومیت ها مى سازند و وابستگى مادى به کسى پیدا نمى کنند چرا که این نیاز و وابستگى زنجیرى خواهد شد بر دست و پاى آنها و قفل محکمى بر زبان و فکرشان!
یکی از صفات رهبری در اسلام مرحله تصمیم گیری نهایی در برنامه های اسلامی مربوط به رهبر الهی است. خداوند در سوره آل عمران آیه 159 به پیامبر می فرماید: «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الأمر فإذا عزمت فتوکل على الله إن الله یحب المتوکلین؛ از پرتو رحمت الهى در برابر آنها نرم (و مهربان) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند بنابراین آنها را عفو کن و براى آنها طلب آمرزش نما و در کارها با آنها مشورت کن اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توکل کن زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
در آیه فوق، نخست اشاره به یکى از مزایاى فوق العاده اخلاقى پیامبر (ص) شده و مى فرماید: در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم مهربان شدى در حالى که اگر خشن و تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند.
«فظ» در لغت به معنى کسى است که سخنانش تند و خشن است، و «غلیظ القلب» به کسى می گویند که سنگدل مى باشد و عملا انعطاف و محبتى نشان نمى دهد بنابراین، این دو کلمه گرچه هر دو به معنى خشونت است اما یکى غالبا در مورد خشونت در سخن و دیگرى در مورد خشونت در عمل به کار مى رود و به این ترتیب خداوند اشاره به نرمش کامل پیامبر (ص) و انعطاف او در برابر افراد نادان و گنهکار مى کند. «فاعف عنهم و استغفر لهم» سپس دستور مى دهد که از تقصیر آنان بگذر، و آنها را مشمول عفو خود گردان و براى آنها طلب آمرزش کن یعنى نسبت به بى وفایى هایى که با تو کردند و مصائبى که در این جنگ براى تو فراهم نمودند از حق خود درگذر و من براى آنها نزد تو شفاعت مى کنم، و در مورد مخالفت هایى که نسبت به فرمان من کردند، تو شفیع آنها باش و آمرزش آنها را از من بطلب.
به عبارت دیگر آنچه مربوط به حق تو است عفو کن و آنچه مربوط به حق من است من مى بخشم. پیامبر (ص) به فرمان خدا عمل کرد و آنها را به طور عموم مشمول عفو خود ساخت. روشن است که اینجا یکى از موارد روشن عفو و نرمش و انعطاف بود و اگر پیامبر (ص) غیر از این مى کرد زمینه براى پراکندگى مردم کاملا فراهم بود، مردمى که گرفتار آن شکست فاحش شده بودند و آن همه کشته و مجروح داده بودند (اگر چه عامل اصلى همه اینها خودشان محسوب مى شدند) چنین مردمى نیاز شدید به محبت و دلجویى و مرهم گذاشتن بر جراحات قلبى و جسمى داشتند، تا به سرعت همه این جراحات، التیام پذیرد و آماده براى حوادث آینده شوند.
در این آیه اشاره به یکى از صفات مهم که در هر رهبرى لازم است شده و آن، مسئله گذشت و نرمش و انعطاف در برابر کسانى است که تخلفى از آنها سرزده و بعدا پشیمان شده اند، بدیهى است شخصى که در مقام رهبرى قرار گرفته اگر خشن و تندخو و غیر قابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد به زودى در برنامه هاى خود مواجه با شکست خواهد شد و مردم از دور او پراکنده مى شوند و از وظیفه رهبرى بازمى ماند و به همین دلیل على (ع) در یکى از کلمات قصار خود مى فرماید: «آلة الریاسة سعة الصدر؛ ابزار ریاست (رهبری) بردباری و پرحوصلگی است.» (نهج البلاغه/ حکمت 176)
دلسوزى فوق العاده رهبران الهى
از آیات قرآن و تواریخ به خوبى استفاده مى شود که رهبران الهى بیش از آنچه تصور شود از گمراهى مردم رنج مى بردند، به ایمان آنها عشق مى ورزیدند، از اینکه مى دیدند تشنه کامانى در کنار چشمه آب زلال نشسته اند و از تشنگى فریاد مى کشند ناراحت بودند، اشک مى ریختند، دعا مى کردند، شب و روز تلاش و کوشش داشتند، در نهان و آشکار تبلیغ مى کردند، در خلوت و اجتماع فریاد مى زدند، و از اینکه مردم راه روشن و راست را گذارده، به بیراهه مى رفتند غصه مى خوردند، غصه اى جانکاه که گاهى آنها را تا سرحد مرگ پیش مى برد! و راستى تا چنین نباشد رهبرى در مفهوم عمیقش پیاده نخواهد شد! گاه این حالت اندوه به قدرى شدید مى شد که جان پیامبر (ص) به خطر مى افتاد و خدا او را دلدارى مى داد.
در سوره شعراء آیه 3 و 4 مى خوانیم «لعلک باخع نفسک ألا یکونوا مؤمنین* إن نشأ ننزل علیهم من السماء آیة فظلت أعناقهم لها خاضعین؛ شاید تو از این که مشرکان ایمان نمی آورند جان خود را هلاک سازی* اگر بخواهیم، معجزه ای از آسمان بر آنها نازل می کنیم تا در برابر آن خاضعانه گردن نهند.»
تواضع رهبر
در آیات قرآن کرارا به پیامبر (ص) توصیه شده است که نسبت به مؤمنان متواضع، مهربان و نرم و ملایم باشد. این منحصر به پیامبر اسلام(ص) نیست، هر کس در شعاع وسیع یا محدودى وظیفه رهبرى بر دوش دارد این اصل را که از اصول اساسى مدیریت صحیح است باید به کار بندد، چرا که سرمایه بزرگ یک رهبر محبت و پیوند معنوى پیروانش با او است، و این بدون تواضع و خوشرویى و خیر خواهى حاصل نمى شود. همیشه خشونت و قساوت رهبران عامل مهم تفرقه و پراکندگى مردم از گرد آنان است.
امیر مؤمنان على (ع) در نامه خود به محمد بن ابى بکر چنین مى فرماید: «فاخفض لهم جناحک، و الن لهم جانبک، و ابسط لهم وجهک، و آس بینهم فى اللحظة و النظرة؛ بال فروتنی خود را برای آنان فرو نه، و با آنان به نرمی رفتار نمای، و چهره خود را برای آنان بگشای. به همه آنان یکسان بنگر.» (نهج البلاغه/ نامه 27)
شکیبایى و استقامت رهبران الهى
خداوند در سوره سجده می فرماید:«و جعلنا منهم أئمة یهدون بأمرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون؛ و نظر به این که شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند از آنها پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند.» (سجده/ 24) در این آیات دو شرط براى پیشوایان و امامان ذکر شده است: نخست صبر و پایدارى، و دیگر ایمان و یقین به آیات الهى.
این صبر و شکیبایى شاخه هاى زیادى دارد: گاه در مقابل مصائبى است که به شخص انسان مى رسد. گاه در برابر آزادى است که به دوستان و هواخواهان او مى دهند و گاه در مقابل بدگویی ها و بدزبانى ها است که نسبت به مقدسات او دارند. گاهى از ناحیه کج اندیشان است. گاه از سوى بد اندیشان. گاه از سوى جاهلان نادان و گاه از سوى آگاهان بدخواه! خلاصه یک رهبر آگاه در برابر همه این مشکلات و غیر اینها باید شکیبایى و استقامت کند، هرگز از میدان حوادث در نرود، بیتابى و جزع نکند، زمام اختیار از دست ندهد، مایوس نگردد، مضطرب و پشیمان نشود، تا به هدف بزرگ خود نائل گردد.
در این زمینه حدیث جامع و جالبى از امام صادق (ع) نقل شده که ذکر آن لازم به نظر مى رسد. او به یکى از دوستانش فرمود: کسى که صبر کند، مدتى کوتاه صبر مى کند (و به دنبال آن پیروزى است) و کسى که بیتابى مى کند مدتى کوتاه بى تابى مى کند (و سرانجام آن شکست است) سپس فرمود: بر تو باد به صبر و شکیبایى در تمام کارها، زیرا خداوند بزرگ، محمد (ص) را مبعوث کرد و به او دستور صبر و مدارا داد و فرمود: در مقابل آنچه آنها مى گویند شکیبایى کن و در صورت لزوم از آنها جدا شو. اما نه جدا شدنى که مانع دعوت به سوى حق گردد و نیز فرمود: با استفاده از نیکی ها به مقابله با بدیها برخیز که در این هنگام آنها که با تو عداوت و دشمنى دارند، همچون دوست گرم و صمیمى خواهند شد، و به این مقام جز صابران و جز کسانى که بهره عظیمى از ایمان دارند نخواهند رسید.
سپس افزود: پیامبر (ص) صبر و شکیبایى پیشه کرد، تا اینکه انواع تیرهاى تهمت را به سوى او پرتاب کردند (مجنون و ساحرش خواندند و شاعرش نامیدند و در دعوى نبوت تکذیبش کردند) سینه پیامبر از سخنانشان تنگ شد، خداوند این سخن را بر او نازل کرد: مى دانیم که سینه ات از سخنان آنها تنگ مى شود اما تسبیح و حمد پروردگارت را به جاى آور و از سجده کنندگان باش (که این عبادتها به تو آرامش مى بخشد).
بار دیگر او را تکذیب کردند و متهم ساختند، او اندوهگین شد، خداوند این سخن را بر او نازل کرد که مى دانیم سخنان آنها تو را غمگین مى کند اما بدان هدف آنها تکذیب تو نیست، این ظالمان آیات خدا را تکذیب مى کنند، پیامبرانى که پیش از تو بودند آماج تکذیب قرار گرفتند، اما شکیبایى پیشه کردند، آنها آزار شدند و صبر کردند، تا یارى ما فرا رسید، پیامبر باز هم شکیبایى کرد تا اینکه آنها از حد گذراندند، نام خدا را به بدى بر زبان جارى کردند و تکذیب نمودند. پیامبر (ص) عرض کرد: خداوندا! من در مورد خودم و خاندانم و آبرویم شکیبایى کردم، اما در برابر بدگویى به مقام مقدس تو نمى توانم شکیبایى کنم، باز هم خداوند او را امر به صبر کرد و فرمود: در برابر آنچه مى گویند شکیبا باش.
سپس مى افزاید: به دنبال آن پیامبر (ص) در تمام حالات و در برابر همه مشکلات شکیبا بود و همین سبب شد که خدا او را بشارت دهد که در خاندانش امامان و پیشوایان پیدا مى شوند، و این امامان را نیز توصیه به صبر کرد. اینجا بود که پیغمبر (ص) فرمود: «الصبر من الایمان کالرأس من الجسد؛ صبر در برابر ایمان همچون سر است در مقابل تن» و سرانجام این استقامت و صبر سبب پیروزى او بر مشرکان شد، و دستور انتقام گرفتن از آن ستمگران که قابل هدایت نبودند صادر گردید، و طومار عمر آنها به دست پیامبر (ص) و دوستانش در هم نوردیده شد. این پاداش آنها در دنیا بود، علاوه بر پاداشهایى که در آخرت براى او ذخیره شده است.
سپس امام صادق (ع) افزود:« فمن صبر و احتسب لم یخرج من الدنیا حتى یقر الله له عینا فى اعدائه مع ما یدخر له فى الآخرة؛ کسى که شکیبایى کند و آن را به حساب خدا بگذارد، از دنیا بیرون نمى رود تا خداوند چشمش را با شکست دشمنانش روشن کند، علاوه بر پاداشهایى که براى آخرت او ذخیره خواهد کرد.»
صداقت رهبران الهى
یکى از ویژگیهاى رهبران الهى این است که بر خلاف رهبران شیطانى هرگز پر مدعا و خود بزرگ بین و متکبر و مغرور نیستند. در حالى که فرعون فریاد احمقانه «أنا ربکم الأعلى؛ من پروردگار برتر شمایم» (نازعات/ 24) «و هذه الأنهار تجری من تحتی؛ و این نهرها که از زیر (کاخ های) من جاری است از آن من نیست.» (زخرف/ 51) بلند مى کرد، رهبران الهى در نهایت تواضع و فروتنى خود را بنده کوچکى از بندگان خدا معرفى مى نمودند که در برابر اراده او هیچ قدرتى از خود ندارند.
در آیه 110 کهف مى خوانیم: «قل إنما أنا بشر مثلکم یوحى إلی؛ بگو من تنها بشرى همچون شما هستم جز اینکه بر من وحى مى شود.»
و در جاى دیگر آمده: «و ما أدری ما یفعل بی و لا بکم إن أتبع إلا ما یوحى إلی و ما أنا إلا نذیر مبین؛ من نمى دانم خداوند با من و با شما چه خواهد کرد؟ تنها از چیزى پیروى مى کنم که بر من وحى مى شود، و جز بیم دهنده آشکارى نیستم.» (احقاف/ 9)
و در آیه دیگر مى خوانیم: «قل لا أقول لکم عندی خزائن الله و لا أعلم الغیب و لا أقول لکم إنی ملک؛ بگو من نمى گویم خزائن خدا نزد من است من از غیب آگاه نیستم (جز آنچه خدا به من بیاموزد) و ادعا نمى کنم که من فرشته ام.» (انعام/ 50)
آنها حتى اگر به اوج قدرت مادى مى رسیدند هرگز دست و پاى خود را گم نمى کردند، و همچون سلیمان مى گفتند «هذا من فضل ربی؛ این قدرت و شوکت از فضل پروردگار من است.» (نمل/ 40)
جالب اینکه در آیات متعددى از قرآن مجید تعبیرات تندى دیده مى شود که مخاطب در آن شخص پیامبر (ص) است و به او عتاب مى کند و هشدار مى دهد که دقیقا مراقب مسئولیتهاى خویش باشد. مجموعه این آیات و آیات گذشته که تعداد آن در قرآن کم نیست سند زنده اى بر حقانیت این پیامبر بزرگ است وگرنه چه مانعى داشت در برابر توده مردمى که آماده پذیرش هر گونه مقامى براى او بودند، مقامات عظیمى براى خود ادعا کند که از دسترس فکر بشر بالاتر و دور از هر گونه چون و چرا باشد، همانگونه که تاریخ نظیر آن را در مورد رهبران شیطانى بسیار نشان داده است. آرى تعبیراتى همچون آیات مورد بحث و مانند آن از شواهد زنده حقانیت دعوت رسول الله است.
خداوند در سوره بقره آیات 246 تا 247 با اشاره به شرایط زمامدار می فرماید: آیا مشاهده نکردى جمعى از بنى اسرائیل را بعد از موسى، که به پیامبر خود گفتند: زمامدار (و فرماندهى) براى ما انتخاب کن! تا (زیر فرمان او) در راه خدا پیکار کنیم. پیامبر آنها گفت: شاید اگر دستور پیکار به شما داده شود، (سرپیچى کنید، و) در راه خدا، جهاد و پیکار نکنید! گفتند: چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم، در حالى که از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ایم، و شهرهاى ما به وسیله دشمن اشغال، و فرزندان ما اسیر شده اند؟! اما هنگامى که دستور پیکار به آنها داده شد، جز عده کمى از آنان، همه سرپیچى کردند. و خداوند از ستمکاران، آگاه است.
و پیامبرشان به آنها گفت: خداوند (طالوت) را براى زمامدارى شما مبعوث (و انتخاب) کرده است، گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایسته تریم، و او ثروت زیادى ندارد؟! گفت: خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است. خداوند، ملکش را به هر کس بخواهد، مى بخشد، و احسان خداوند، وسیع است، و (از لیاقت افراد براى منصب ها) آگاه است.
این آیه اشاره به جمعیت زیادى از بنى اسرائیل مى کند که یک صدا از پیامبر خویش تقاضاى امیر و رهبرى کردند تا بتوانند به فرماندهى او با جالوت که تمام حیثیت دینى و اجتماعى و اقتصادى آنها را به خطر افکنده بود پیکار کنند. قابل توجه اینکه آنها براى رفع تجاوز دشمن که ایشان را از سرزمینشان بیرون رانده بود، مى خواستند مبارزه کنند، در عین حال نام آن را فى سبیل الله (در راه خدا) گذاردند از این تعبیر روشن مى شود که آنچه به آزادى و نجات انسانها از اسارت و رفع ظلم کمک کند،" فى سبیل الله" محسوب مى شود، علاوه بر این پیکار مزبور، جنبه دینى و مذهبى نیز داشت. به هر حال پیامبرشان که از وضع آنان نگران بود، و آنها را ثابت قدم در عهد و پیمان نمى دید به آنها گفت: اگر دستور پیکار به شما داده شود شاید (سرپیچى کنید و) در راه خدا پیکار نکنید. آنها در پاسخ گفتند: چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم در حالى که از خانه و فرزندانمان رانده شدیم، شهرهاى ما به وسیله دشمن اشغال و فرزندانمان اسیر شده اند.
به این ترتیب اعلام وفادارى به عهد و پیمان خود کردند، ولى با این همه هیچ یک از نام خدا و فرمان او، حفظ استقلال و موجودیتشان، و آزادى فرزندان، نتوانست جلو پیمان شکنى آنها را بگیرد، و لذا در ادامه این آیه مى خوانیم: هنگامى که دستور پیکار به آنها داده شد جز عده کمى همگى سرپیچى کردند و خداوند به (احوال) ستمکاران آگاه است و مى شناسد و به آنها کیفر مى دهد. در هر صورت پیامبرشان، طبق وظیفه اى که داشت به درخواست آنها پاسخ گفت، و طالوت را به فرمان خدا براى زمامدارى آنان برگزید و به آنها گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى شما برانگیخته است.
مطابق این آیه انتخاب طالوت به عنوان زمامدارى و فرماندهى لشکر بنى اسرائیل از سوى خدا بوده است. از اینجا مخالفت شروع شد، گروهى گفتند: چگونه او بر ما حکومت داشته باشد با اینکه ما از او شایسته تریم و او ثروت زیادى ندارد. این نخستین اعتراض و پیمان شکنى بود که بنى اسرائیل در برابر آن پیامبر (ع) کردند، و با اینکه او تصریح کرده بود انتخاب طالوت از طرف خدا است آنها در واقع به انتخاب خداوند اعتراض کردند که ما از او سزاوارتریم زیرا داراى دو شرط لازم براى زمامدارى هستیم، نسب عالى و ثروت فراوان و در شرح داستان آمده طالوت جوانى از یک قبیله گمنام بنى اسرائیل و از نظر مالى یک کشاورز ساده بود.
ولى قرآن پاسخ دندان شکنى را که آن پیامبر به گمراهان بنى اسرائیل داد چنین بازگو مى کند "گفت خداوند او را بر شما برگزیده و علم و (قدرت) جسم او را وسعت بخشیده." (قال إن الله اصطفاه علیکم و زاده بسطة فی العلم و الجسم)
اینکه مى بینید خداوند او را برگزیده و زمامدار شما قرار داده به خاطر این است که از نظر هوش و فرزانگى و علم، پر مایه است و از نظر نیروى جسمانى، قوى و پر قدرت. یعنى اولا این گزینش خداوند حکیم است و ثانیا شما سخت در اشتباهید و شرایط اساسى رهبرى را فراموش کرده اید، نسبت عالى و ثروت، هیچ امتیازى براى رهبرى نیست چون هر دو امر اعتبارى و بیرون ذاتى است، ولى علم و دانش و نیروى جسمانى دو امتیاز واقعى و درون ذاتى است که تاثیر عمیقى در مساله رهبرى دارد. رهبر باید با علم و دانش خود، مصلحت جامعه اى را که در رأس آن است تشخیص دهد و با قدرت خود آن را به موقع اجرا در آورد، با علم و تدبیر خود نقشه صحیح براى پیکار با دشمن بکشد و با نیروى جسمانى آن را پیاده کند.
تعبیر به "بسطة" (گسترش) اشاره به این است که وسعت وجودى انسان در پرتو علم و قدرت است، هر قدر اینها افزوده شود هستى انسان گسترده تر مى شود. در اینجا گسترش علم بر گسترش نیروى جسمانى، مقدم داشته شده، زیرا شرط اول علم و آگاهى است. ضمنا از این تعبیر استفاده مى شود که امامت و رهبرى، گزینش الهى است و او است که شایستگى ها را تشخیص مى دهد. اگر در فرزندان پیامبر این شایستگى را ببیند امامت را در آنجا قرار مى دهد و اگر در جاى دیگر، در آنجا قرار مى دهد، و این همان چیزى است که دانشمندان شیعه به آن معتقدند و از آن دفاع مى کنند. سپس مى افزاید: خداوند، ملک خود را به هر کس بخواهد مى بخشد و خداوند (احسانش) وسیع و گسترده و دانا (به لیاقت و شایستگى افراد) است. (و الله یؤتی ملکه من یشاء و الله واسع علیم)
این جمله ممکن است اشاره به شرط سومى براى رهبرى باشد و آن فراهم شدن امکانات و وسائل مختلف از سوى خدا است زیرا ممکن است رهبرى از نظر علم و قدرت کاملا پر مایه باشد ولى در شرایط و ظرفى قرار گیرد که هیچ گونه آمادگى براى پیشرفت اهداف او نداشته باشد، مسلما چنین رهبرى به پیروزى درخشانى نخواهد رسید. قرآن مى گوید: خدا حکومت الهى را به هر کس بخواهد مى بخشد یعنى شرایط و وسایل لازم را براى او فراهم مى سازد (این سخن ممکن است دنباله کلام آن پیامبر باشد و یا از کلام خداوند در قرآن).
خداوند در سوره مؤمنون آیات 68 تا 72 به بخشى از صفات رهبران راه حق اشاره می کند و می فرماید:«أ فلم یدبروا القول أم جاءهم ما لم یأت آباءهم الأولین* أم لم یعرفوا رسولهم فهم له منکرون* أم یقولون به جنة بل جاءهم بالحق و أکثرهم للحق کارهون* و لو اتبع الحق أهواءهم لفسدت السماوات و الأرض و من فیهن بل أتیناهم بذکرهم فهم عن ذکرهم معرضون* أم تسألهم خرجا فخراج ربک خیر و هو خیر الرازقین؛ آیا آنها در این گفتار تدبر نکردند؟ یا اینکه مطالبى براى آنان آمده که براى نیاکانشان نیامده است؟! یا اینکه پیامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نیستند) که او را انکار مى کنند؟! یا مى گویند او دیوانه است؟! ولى او حق را براى آنها آورده اما اکثرشان از حق کراهت دارند. و اگر حق از هوس هاى آنها پیروى کند آسمان ها و زمین و تمام کسانى که در آنها هستند تباه مى شوند، ولى ما قرآنى به آنها دادیم که مایه یادآورى (و مایه شرف و حیثیت آنها) است اما آنان از چنین چیزى رویگردانند. یا اینکه تو از آنها مزد و هزینه اى (در برابر دعوتت) مى خواهى؟ در حالى که مزد پروردگارت بهتر است و او بهترین روزى دهندگان است.»
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 14 صفحه 274
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 3 صفحه 142
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 12 صفحه 349
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 17 صفحه 170
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها