فرق میان غنیمت و فیء

فارسی 7025 نمایش |

غنائم جنگى، معادن، کوه ها، دشت و دمن، نیزارها، جنگلها و زمین هاى بدون مالک، از مباحث عمده در انفال هستند. خداوند در قرآن می فرماید: «یسئلونک عن الاءنفال قل الاءنفال لله و الرسول فاتقوا الله و أصلحوا ذات بینکم و أطیعوا الله و رسوله إن کنتم مؤمنین؛ از تو درباره ى غنیمت ها مى پرسند، بگو: غنیمت ها از آن خدا و رسول است. پس از خدا پروا دارید و روابط خود را اصلاح کنید و از خدا و رسولش اطاعت کنید اگر مؤمن هستید.» (انفال/ 1) کلمه انفال، جمع نفل ـ به فتح فا ـ به معناى زیادى هر چیزى است و به همین خاطر، نمازهاى مستحبى را که زیاده بر فریضه است، نافله مى گویند و این کلمه بر زیادیهایى که «فىء» شمرده مى شود نیز اطلاق مى گردد و منظور از «فىء» اموالى است که مالکى براى آنها شناخته نشده باشد؛ مثل، کوه ها و بستر رودخانه ها و خرابه هاى متروک و آبادیهایى که اهلش هلاک شده اند و اموال کسى که وارثى ندارد و غیر اینها؛ و از این جهت آن را انفال گویند که گویا اموال مذکور زیادى بر آن مقدار اموالى است که مردم مالک شده اند؛ به طورى که دیگر کسى نبوده آنها را تملک کند و چنین اموالى از آن خدا و رسول خدا (ص) است. غنایم جنگى را نیز انفال مى گویند؛ این هم باز به خاطر این است که زیادى بر آن چیزى است که غالبا در جنگها مورد نظر است؛ زیرا، در جنگها منظور تنها پیروز شدن بر دشمن است و وقتى غلبه حاصل شد، منظور برآورده شده است و بنابراین، اموالى که به دست رزمندگان افتاده یا اسیرانى که گرفته اند، وضعیتى زاید بر منظور اولیه است.
عده اى گفته اند، منظور از انفال، غنایم جنگى است و عده اى گفته اند، فقط غنایم جنگ بدر منظور است و الف و لام در «الانفال» براى عهد است؛ یعنى، انفال معهود. بعضى دیگر گفته اند، مقصود از انفال «فىء» است که مختص به خدا و رسول و امام است و عده اى دیگر گفته اند، اصلا این آیه با آیه خمس نسخ شده و بعضى گفته اند، نسخ نشده و از محکمات است. به طورى که از مراجعه به تفاسیر مفصل، مثل تفسیر رازى و تفسیر آلوسى و دیگران مشاهده مى شود، این مشاجرات خیلى طولانى شده است. انفال، هرچند به حسب مفهوم عام است و هم غنیمت را شامل مى شود و هم فىء را، ولى مورد آیه، تنها غنایم جنگى است؛ آن هم نه فقط غنایم جنگ بدر؛ چون، دلیلى براى این تخصیص وجود ندارد و اگر نزاع کنندگان، نزاعشان درباره غنیمت جنگ بدر بوده، قطعا به این خاطر نبوده که جنگ بدر، دخالتى داشته باشد، بلکه براى این بوده که به طور کلى حکم اموالى را که مسلمانان در جهاد با دشمنان به دست مى آورند، بپرسند. حتى اگر مورد آیه، اختصاص به غنیمت جنگى هم داشته باشد، موجب نمى شود که حکم وارد در آن را به موردش محدود نماییم، زیرا مورد مخصص نیست؛ پس اطلاق آیه نسبت به هر درآمدى که آن را انفال بگویند، محفوظ است و نه تنها به غنایم جنگ بدر اختصاص ندارد، بلکه به غنایم جنگى نیز اختصاص نداشته و تمام درآمدهاى موسوم به نفل را شامل مى شود؛ براى این که مى فرماید: انفال تماما مال خدا و رسول است و احدى از مؤمنین در آن سهم ندارد، چه غنیمت جنگى باشد و چه فىء.
به راستى اگر انفال تنها غنایم جنگى و آن هم فقط غنایم جنگ بدر را دربرگیرد، دیگر چه جایى براى طرح مسأله باقى مى ماند؟ آیا غیر از یک حادثه تاریخى و درسهاى متناسب با آن مطلب دیگرى روشن خواهد شد؟ در این صورت، تکلیف اموال و منابع عظیم عمومى چیست؟ و چه کسى متولى آنها خواهد بود؟ چه کسانى از آنها بهره مند مى شوند و چه کسانى محروم خواهند ماند؟ چه کسى باید آنها را حفظ کند، در جهت رشد و ازدیادشان بکوشد و از نابودى آنها جلوگیرى کند؟ رودخانه ها، معادن طلا، نقره، آهن، مس و سایر فلزات قیمتى، منابع نفت و گاز، جنگلهاى وسیع و چیزهایى از این قبیل که هر یک به تنهایى مى تواند مولد ثروتى سرشار باشد و اگر درست و دقیق و طبق اصول فنى و علمى، حفظ و بکارگیرى شود مى تواند محصولات متعددى را نصیب بشر سازد و بخش مهمى از یک مملکت را اداره کند، جزء کدام دسته از اموال است و در اختیار چه کسى باید باشد؟ شیلات که از منابع بزرگ و پایان ناپذیر تأمین مواد غذایى است، چه تکلیفى خواهد داشت؟ کسى که هر یک از این منابع را در اختیار داشته باشد، از چه قدرت عظیم اقتصادى برخوردار بوده و در نتیجه چه توان بالایى را در موازنه سیاسى در قبضه خویش خواهد داشت و در نتیجه اینها، چه ستمها و تبعیضها و بى عدالتیها و فسادهایى واقع خواهد شد؟
از مجموع سه آیه مربوط به غنیمت: (الف ـ «یسئلونک عن الاءنفال قل الاءنفال لله و الرسول...» (انفال/ 1) ب- «و اعلموا أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه و للرسول...؛ و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد يک پنجم آن براى خدا و پيامبر و...» (انفال/ 41) ج- «ما کان لنبی أن یکون له أسرى... فکلوا مما غنمتم حلالا طیبا و اتقوا الله إن الله غفور رحیم؛ هيچ پيامبرى را سزاوار نيست كه [براى اخذ سربها از دشمنان] اسيرانى بگيرد تا در زمين به طور كامل از آنان كشتار كند شما متاع دنيا را می ‏خواهيد و خدا آخرت را می خواهد و خدا شكست‏ ناپذير حكيم است. اگر در آنچه گرفته ‏ايد از جانب خدا نوشته‏ اى نبود قطعا به شما عذابى بزرگ می رسيد. پس از آنچه به غنيمت برده ‏ايد حلال و پاكيزه بخوريد و از خدا پروا داريد كه خدا آمرزنده مهربان است.» (انفال/ 67 و 68 و 69).) و دقت در آنها، این معنا روشن مى شود که چه بسا الف و لام در لفظ «الانفال» اولى الف و لام عهد و در «الانفال» دومى براى جنس بوده باشد و براى همین نفرمود: قل هى لله والرسول، بلکه فرمود: «قل الانفال لله والرسول.» و نیز روشن مى شود که جمله «قل الانفال لله والرسول» یک حکم عمومى را متضمن است که به عموم خود، هم غنیمت را شامل مى شود و هم سایر اموال زیادى در جامعه را؛ از قبیل، سرزمین هاى تخلیه شده، دهات متروکه و قله کوه ها و بستر رودخانه ها و خالصه جات پادشاهان و اموال اشخاص بى وارث، و از همه این انواع، تنها غنیمت جنگى به دستور پیامبر (ص) متعلق به جهاد کنندگان و بقیه در تحت ملکیت خدا و رسول است.» آرى استدلال به این که «ال» در الانفال دوم «ال» جنس است، استدلالى ظریف و حاوى نکته اى دقیق است.
این استدلال براى توسعه معنى انفال و خارج کردن آن از محدود شدن به غنائم جنگى به طور کلى یا غنائم جنگ بدر، وقتى روشن تر و دلنشین تر مى شود که به موارد مشابه سؤال و جواب در قرآن توجه کنیم؛ آنجا که در پاسخ به سؤال از موضوع مورد پرسش، جواب را با ضمیر مربوط و بدون تکرار موضوع مورد سؤال آورده است؛ چنان که در «یسئلونک عن المحیض قل هو أذى؛ از تو در باره عادت ماهانه [زنان] می پرسند بگو آن رنجى است.» (بقره/ 222)، و «یسئلونک عن الاءهلة قل هی مواقیت للناس؛ در باره [حكمت] هلالها[ى ماه] از تو می پرسند بگو آنها [شاخص] گاه ‏شمارى براى مردم...» (بقره/ 189) به جاى تکرار کلمات «المحیض» و «الاءهلة» از ضمایر «هو» و «هى» استفاده فرموده است و بکار بردن ضمیر در این موارد اولى و به فصاحت نزدیک تر است تا تکرار خود کلمه؛ مگر این که فایده و دلیل خاصى وجود داشته باشد و در آیه انفال، «الانفال» دوم تکرار نیست تا خلاف فصاحت باشد؛ بلکه، ظاهر لفظ تکرار شده و دلیل تکرار همان تغییر «ال» از عهد به «ال» جنس و عمومیت دادن به انفال است و اگر «الانفال» دوم همان «الانفال» اول و مورد پرسش بود، مثل سؤال از محیض و اهله، با ضمیر متناسب، به آن اشاره مى فرمود.

انفال در روایات نیز مفهومى به مراتب گسترده تر از معنى غنایم جنگى دارد و مى توان گفت، تمام منابع ثروت یک ملت را دربر مى گیرد. از جمله این احادیث عبارتند از:
الف ـ عن محمد بن مسلم قال: سمعت ابا جعفر علیه السلام ... قال و سألته عن الانفال فقال کل ارض خربة او شىء کان یکون للملوک و بطون الاودیة و رؤوس الجبال و مالم یوجف علیه بخیل و لا رکاب فکل ذلک للامام خالصا.
ب ـ عن ابى عبدالله علیه السلام قال: هى القرى التى قد جلا اهلها و هلکوا فخربت فهى لله و للرسول.
ج ـ عن ابى جعفر علیه السلام قال: لنا الانفال، قلت: و ما الانفال؟ قال: منها المعادن و الآجام و کل ارض لا رب لها و کل ارض باد اهلها فهولنا.
چنان که از این احادیث و احادیث مشابه پیداست، تمام معادن و نیزارها و جنگلها، از قلل مرتفع کوه ها تا عمق دره ها و رودخانه ها، هر سرزمینى که تصرف نشده و اسب و استرى بر آن ندوانیده اند و نیز اماکنى که اهالى آنها از بین رفته اند و صاحبى ندارند یا مردم آنها را ترک کرده اند و در نتیجه ویران شده اند و خلاصه، تمام اجناس قیمتى و خالصه جات متعلق به پادشاهان، همه جزء انفال هستند؛ تا جایى که در برخى روایات، ارث کسى که بمیرد و وارثى نداشته باشد، جزء انفال شمرده شده است.
در قرآن کریم در آیه 6 سوره حشر آمده است: «و ما افاء الله علی رسوله منهم...؛ و آنچه خدا از (اموال) آنان (یهودیان) به رسم فیء عاید پیامبر خود گردانید....» در اسلام از نظر مالی یک فیء داریم و یک غنیمت. یعنی مالهایی که از چنگال دشمن بیرون آورده می شود بعضی نام " غنیمت " دارد و یک حکم دارد و بعضی نام " فیء " دارد و حکم دیگری دارد. غنیمت عبارت است از آنچه که در میدان جنگ به دست سربازان می افتد و به وسیله جنگ گرفته می شود. هر چیزی که به وسیله جنگ و به تعبیر قرآن با یورش با اسب و شتر - یعنی آنجا که رسما حمله، حمله جنگی است - و با زور شمشیر گرفته می شود، آن را " غنیمت " می گویند. غنائم جنگی از نظر اسلام به پنح قسمت شرکت داشته اند: چهار قسمت میان سربازها، یعنی همانهایی که در جنگ شرکت داشته اند، تقسیم می شود و یک قسمت اختصاص به پیامبر اکرم پیدا می کند که خمس است و مصرفش همان مصرف خمسی است.
قرآن می فرماید: «و اعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی؛ و بدانید هرگونه غنیمتی که به دست آوردید از هر چه که باشد، یک پنجم آن برای خدا و پیامبر و از آن خویشان و یتیمان و تنگدستان و در راه ماندگان است.» (انفال/ 41). اما فیء عبارت است از اموالی که از کافر حربی به دست می آید ولی بدون آنکه زور شمشیر در کار باشد، یعنی دشمن به شکل دیگری، مثلا به واسطه رعب و ترسش، از آنجا رفته است. این را اصطلاحا " فیء " می گویند. در فیء، سربازان شرکت ندارند و در واقع به یک معنا به همه مسلمین تعلق می گیرد. چگونه؟ اساسا کلمه " فیء " تعبیر فوق العاده ای است. فیء یعنی رجوع. چیزی که رفته و بازگشته، حالت بازگشتش را فیء می گویند. سایه را تا وقتی که آفتاب رو به بلندی است (تا ظهر) که به تدریج سایه کوچک می شود، "ظل" می گویند، از آن به بعد که باز سایه بر می گردد و رو به درازی می رود، آن را "فیء" می نامند.
قرآن مالی را که از کفار حربی گرفته می شود اسمش را می گذارد " فیء "؛ یعنی آن که به جای اصلی خودش برگشته است، یعنی او را غاصب می شمارد. با فلسفه قرآن مطلب کامل و روشن است، چون هر چه هست از آن خداست، همه چیز مال خداست و خدا در این عالم، بشر را برای مقصدی خلق کرده است که آن مقصد توحید است و استفاده از سفره الهی آن قدر برای انسان جایز است که با هدف صاحب اصلی موافق و هماهنگ باشد. از نظر اسلام کسی که کافر به خدا است مالک حقیقی نیست. در واقع آنچه را که می خورد مثل کسی است که از نظر قانونی مال غصبی را دارد می خورد. این مال وقتی که به مسلم بر می گردد " فیء " است.

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 6- صفحه 157-156

دکتر سید محمدجواد وزیری ‏فرد- مقاله حدود و مالکیت انفال در پرتو آیات حکیم

سید محمدحسین طباطبایی- تفسیرالمیزان، ج 9 صفحه 10-5

امام فخر رازی- تفسیر کبیر

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد