وحدت انسان ها در قرآن
فارسی 2271 نمایش |هماهنگی و وحدت حقیقی انسان ها از گردیدن تکاملی الهی به وجود می آید، و احساس جدی این وحدت، از نتایج اعتلای مغز و روان آدمی است.
این عامل از یک جهان بینی عالی به وجود می آید که اعتقاد به معنی دار بودن جهان هستی را نتیجه بدهد. این معنی عبارت است از وابستگی هستی به خداوند فیاض مطلق-حدوثا و بقائا- و نیز اعتقاد به این که در این جهان معنی دار، از آن کمال مطلق و به سوی همان کمال مطلق رهسپار است:
«انا الله و انا الیه راجعون؛ ما از آن خداییم و ما به سوی او بر می گردیم.» (بقره/ 156)
اگرچه بذرهای اولیه ی این معنی در درون همه ی انسان ها با دست مشیت بالغه ی خداوندی کاشته شده است، ولی روییدن و به فعلیت رسیدن آن، مربوط به معرفت و تکاپوی خالصانه و اختیاری آدمی است که بتواند به وسیله ی آن، با دیگر انسان های معنی دار به وحدت عالی خود برسد. به عبارت مختصرتر که ضمنا دلیل مدعای مذکور را هم در بر داشته باشد، باید گفت: انسانی که با معرفت و تکاپوی علمی به مقام معنی رسیده، می تواند با انسانی دیگر که به همان معنی رسیده است، به وحدت عالی نایل شوند و فقط این دو انسان معنی دار هستند که می توانند حقیقت وحدت عالی و ضرورت و ارزش آن را احساس کنند. در آن موقع که پیامبر اسلام (ص) اهل کتاب را به وحدت با مسلمانان دعوت می فرمود، آن دعوت چنین بود:
«قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم ألا نعبد إلا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله فإن تولوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون؛ بگو ای اهل کتاب، بیایید کلمه ای را که میان ما و شما مشترک است بپذیریم؛ اینکه جز خدا را نپرستیم و برای او شرک نورزیم و جز خدا، بعضی از ما بعض دیگر ارباب قرار ندهد و اگر آنان رویگردان شدند، بگویید: گواه باشید که ما اسلام را پذیرفته ایم.» (آل عمران/ 64)
بدون تردید هر سه اصل مشترک (اعتقاد به خداوند یگانه، منزه دانستن او از شریک و عبادت حقیقی آن ذات اقدس، آزادی همه ی مردم از زنجیر بردگی یکدیگر)، نیاز به تحصیل درک و معرفت و کوشش های اختیاری دارد که شخصیت آدمی اعتلاء پیدا کند و به درجه ی معنی دار بودن بر مبنای اعتقادات مزبور برسد و با انسان معنی دار دیگر، وحدت خود را دریابد. آیات مربوط به این وحدت عالی در قرآن مجید آمده است، از آن جمله:
«واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا واذکروا نعمة الله علیکم إذ کنتم أعداء فألف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته إخوانا وکنتم علی شفا حفرة من النار فأنقذکم منها کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون؛ و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمنان [یکدیگر] بودید پس میان دلهی شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید این گونه خداوند نشانه ها ی خود را برای شما روشن میکند باشد که شما راه یابید» (آل عمران/ 103)
عظمت الهی وحدتی که این آیه مطرح کرده است، از چند موضوع روشن می شود:
موضوع یکم- کلمه ی «حبل االله» که به معنای دستاویز الهی است، نه طبیعی و نژادی و حقوقی و نه فرهنگی و احساساتی و غیر ذلک. به نظر می رسد، معنای «حبل الله» در این آیه ی شریفه، همان عقاید و دستورات الهی است که با داشتن و عمل کردن به آن ها، گردیدن تکاملی اختیاری به وجود می آید و احساس وحدت عالی میان انسان ها به دنبال آن گردیدن به جریان می افتد؛ چنان که نتیجه به دنبال مقدمات خود می افتد.
موضوع دوم- جمله ی «فالف بین قلوبکم» است. پیوستن دل ها به هم و به وجود آمدن تألیف (الفت) حقیقی میان آن ها، بدون تردید نیازمند همان گردیدن است که در بالا متذکر شدیم.
موضوع سوم- جمله ی «فاصبحتم بنعمة اخوانا» است. در این جمله، عامل آن هماهنگی و اخوت میان مردم دوران پیامبر اکرم (ص) نعمت خداوندی معرفی شده و قطعی است که نعمت خداوندی نمی تواند وسیله ی خودخواهی و مال پرستی و جاه و مقام خواهی باشد، بلکه این نعمت همان عامل الهی است که خصومت ها را به برادری تبدیل کرده است.
«من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرائیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا و من احیاها فکانما احیاالناس جمیعا؛ از این جهت به بنی اسرائیل مقرر داشتیم که حقیقت این است که اگر کسی، یک انسان را بدون عنوان قصاص یا ایجاد فساد در روی زمین بکشد، مانند این است که همه ی انسان ها را کشته، و اگر کسی را احیاء کند مانند این است که همه ی انسان ها را احیاء کرده است.» (مائده/ 32)
مضمون این آیه ی مبارکه را که همه را مساوی با «1» و «1» را مساوی با همه معرفی می کند، می توان با این فرمول بسار ساده، ولی دارنده ی عالی ترین حقیقت، نمودار ساخت: همه=1 و 1=همه
این ما و من نتیجه ی بیگانگی بود *** صد دل به یکدیگر چو شود آشنا، یکیست
«صائب تبریزی»
علت این وحدت و تساوی، مربوط به ابعاد مادی آدمیان نیست، زیرا ابعاد مادی آن ها- خواه در شکل اعضای کالبد مادی که دارد و خواه درک و فهم های حیوانی معمولی که موج خاکی فکر و وهم و فهم ماست- اندک علیتی برای هماهنگی و وحدت از خود نشان نمی دهند، بلکه با توجه دقیق به خودخواهی حیوانی که از صیانت ذات شروع و در «هدف دیدن خود» و «وسیله دیدن همه ی جهان هستی» پایان می یابد، آن ابعاد – همه و همه- در جدا کردن انسان و تحکیم تضاد کشنده بین آن ها، فعالیت می کنند.
بنابراین، علت این تساوی و وحدت را باید در بعد روحی انسان ها جستجو کرد که اگرچه از یک طرف مجاور سطوح طبیعت است، ولی از طرف دیگر رو به ماورای طبیعت ارواح آدمیان، اشعه ی خورشید الهی را از یک منبع اصلی در می یابند و سپس هر یک مانند روزنه های کوچک و بزرگ و رنگارنگ، آن اشعه را در عالم وجود منعکس می کند. در نتیجه، برادری و هماهنگی و تساوی، و بالاتر از همه ی این ارتباطات، رابطه ی وحدت، به منبع خورشید عظمت الیه متصل است؛ چنان که در طریق حدیثی از امام جعفر صادق (ع) مشاهده خواهیم کرد.
3- «الذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها؛ [اوست] خدایی که همه ی شما را از یک نفس آفرید و همسر آن را از خود آن نفس به وجود آورده(قرار داده) است.» (اعراف/ 189، نساء/ 1، انعام/ 98)
این آیه ی مبارکه صریحا می فرماید که: این سلسله ی بزرگ آدمیان از یک آدم شروع شده و خداوند سبحان در آفرینش فرزندان آدم، یکی را بر دیگری ترجیح ارزشی نداده است. پس همه ی آنان در پیشگاه خداوندی یکی بوده و چنان که در آیه ی بعدی (4) خواهد آمد، ملاک ارزش و فضیلت آنان را نزد خدا، «تقوا» معرفی می کند. با این که انبیاء، اوصیاء و ائمه ی معصومین علیهم السلام دارای سرمایه های خاصی هستند که خداوند به آنان عنایت فرموده است، با این حال، ارزش و عظمت حیات آنان نیز از بهره برداری صحیح از آن سرمایه ی خدادادی ناشی می شود، زیرا این قاعده ی عقلی که مسئولیت ها و ارزش ها بر مبنای اختیار است، به هیچ وجه قابل استثناء نیست.
تذکر دادن مردم به این که انسان ها همگی از یک منشأ به وجود آمده اند، در روایات متعددی آمده است، مانند روایت معروف از پیامبر اکرم (ص) که فرمود: «ایها الناس کلکم من آدم و آدم من تراب؛ همه ی شما از آدم، و آدم از خاک است»
4- «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم؛ ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریده و شما را شعبه ها و قبیله هایی قرار دادیم تا با یکدیگر آشنا شوید. قطعا با فضیلت ترین شما نزد خداوند، باتقواترین شماست.» (حجرات/ 13)
دلالت این آیه ی مبارکه بر هماهنگی و وحدت و لزوم احساس آن، صریح تر از آن است که نیازی به بیان داشته باشد. این دلالت از سه جهت است:
جهت یکم- اصل خلقت اولاد آدم و حوا (ع) که یک مرد و زن می باشند. این جهات همان است که سعدی در اشعار بسیار معروف خود به آن اشاره کرده است:
بنی آدم اعضای یکدیگرند *** که در آفرینش ز یک گوهرند
جهت دوم- از جمله ی «لتعارفوا» چنین استفاده می شود که درک انسان ها یکدیگر را و هماهنگی آنان در حرکت در مسیر زندگی، منظور خداوندی بوده است.
جهت سوم- اتحاد انسان ها در وصول به ارزش نهایی است که از جمله ی «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» استفاده می شود.
5- آیاتی که همه انسان ها را مجموعا مورد توجه قرار داده، موجودیت یا مختصات آنان را به طور کلی و مجموعی بیان می فرماید، مانند:
«ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات؛ قطعا انسان در خسارت است، مگر کسانی که ایمان آورده اند و اعمال صالحه به جای آوردند.» (عصر/ 2-3)
«ولقد کمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا؛ ما قطعا فرزندان آدم را اکرام نموده و آنان را در خشکی و دریا [برای کار و کوشش] قرار دادیم و از مواد پاکیزه به آنان روزی کردیم و آنان را بر عده ی فراوانی از آنچه خلق کردیم، برتری دادیم.» (اسراء/ 70)
«...و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض...؛ و اما آن چه برای مردم سودمند است، در روی زمین باقی می ماند.» (رعد/ 17)
هم چنین، در مواردی که خداوند متعال، تکالیف اولاد آدم (ع) را بیان می فرماید، مانند:
«و وصینا الانسان بوالدین احسانا؛ و ما انسان را سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکویی کند.» (احقاف/ 15)
«یا ایها الناس اعبدوا ربکم خلقکم...؛ ای مردم، بپرستید پروردگارتان را که شما را آفریده است.» (بقره/ 21)
6- به نظر می رسد، صریح ترین و قاطعانه ترین آیات از نظر دلالت به هماهنگی و وحدت انسان ها و لزوم احساس آن، عبارت است از آیاتی که رابطه ی خداوند سبحان را با انسان بیان می فرماید، مانند:
«و هو معکم این کنتم؛ و او با شماست هرکجا که باشید.» (حدید/ 4)
«و نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ و ما از رگ گردن به انسان نزدیک تریم.» (ق/ 16)
درست است که خداوند عزوجل به یک معنی با همه ی موجودات است، چنان که امیرالمؤمنین (ع) نیز فرموده است: «مع کل شیء لا بمقارنة و غیر کل شیء لا بمزایلة؛ خداوند با همه ی اشیاء است، بدون نزدیکی و اتصال به آن ها؛ و غیر از همه ی اشیاء است، نه به طور جدایی دارای مرز و حد.» ولی ما می بینیم خداوند متعال درباره ی هیچ موجودی نمی فرماید: «و لقد کرمنا» و نمی فرماید: «یا ایها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة؛ ای نفس واصل به مقام اطمینان، برگرد به سوی پروردگارت، در حالی که تو از او خشنود و او از تو راضی است.» (فجر/ 27-28)
خداوند متعال به هیچ موجودی وعده ی لقاء (دیدار) خود را جز به انسان نداده است. البته این نکته را نباید فراموش کرد که آن معیت (همراهی) که خداوند متعال با انسان های رشد یافته و سبقت گرفته در میدان مسابقه در خیرات، داراست، با مردم پلید و ساقط در لجن های پستی و رذالت که خود را از خدا دور کرده اند، دارا نمی باشد. هم چنین قربی که خداوند متعال بیش از رگ گردن انسان به انسان دارد، با مردم پست تر از حیوانات ندارد. به طور کلی، خداوند با انسانی است که انسانیتش را از دست نداده است. مضمون این آیات با دیگر آیات و احادیث معتبر، قابل تفسیر است که می گوید:
«من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا؛ کیست که به خداوند قرض حسنه بدهد؟» (بقره/ 245)
در صورتی که کسی که قرض می گیرد، بنده ی خداست، نه خدا. این مطلب چیزی جز همان معنی که دو آیه ی مورد استشهاد فرموده است، نمی باشد. در احادیث معتبر آمده است که خداوند سبحان در روز قیامت خطاب به بعضی از بندگانش می فرماید: «من در آن دنیا مریض شدم، چرا به دیدار من نیامدی؟ آنان می گویند: بارخدایا، تو با عظمت تر از آن هستی که مریض شوی. خداوند می فرماید: بنده ی مؤمن من مریض شد و تو به عیادت او نرفتی.»
روایات معتبری که هماهنگی و وحدت انسان ها را اثبات می کند، فراوان است.
دلالت آیات مذکور به وحدت انسان ها و هماهنگی آنان -که به طور مختصر آن ها را تفسیر کردیم- روشن است و نیازی به توضیح بیشتر ندارد. در روایت زیر دقت بیشتری کنیم که از امام جعفر صادق (ع) نقل شده است: «المؤمن اخو المؤمن کالجسد الواحد ان اشتکی شیئا منه وجد الم ذلک فی سائر جسد و ارواحهما من الروح واحدة و ان روح المؤمن لاشد اتصالا بروح الله من اتصالل شعاع الشمس بها؛ مؤمن برادر مؤمن است، مانند [اعضای] جسد واحد. اگر عضوی ناله کند، درد آن عضو را در سایر اعضای جسدش در می یابد و ارواح مؤمنان از یک روح هستند. و روح مؤمن به روح خداوندی متصل تر است از اتصال شعاع خورشید به خورشید.»
بدیهی است که اتصال روح مؤمن به روح خداوندی، از آغاز معرفت و تکاپوی اختیاری در میدان مسابقه در خیرات شروع می شود. احساس این وحدت ناشی است از ایمان به آنچه که عقل سلیم و وجدان پاک از درون، و پیامبر الهی از بیرون حکم می کنند.
منـابـع
محمدتقی جعفری- قرآن نماد حیات معقول- صفحه 226-234
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها