گروه بندی افراد مخالف تشکیل دولت

فارسی 1602 نمایش |

به طور کلی منکران ضرورت وجود دولت بر چهار گروه تقسیم می شوند:

گروه نخست: مارکس و پیروان او: آنها وجود دولت را تا آنجا که اختلاف طبقاتی در میان باشد، ضروی و لازم می دانند ولی معتقدند پس از گسترش «کمونیسم» در سرتاسر جهان و با از بین رفتن اختلاف طبقاتی و مشکلاتی اقتصادی دیگر نیازی به وجود دولت نیست، و باید از بین برود و آنها تصور می کنند، نزاع و اختلاف در جوامع بشری تنها از اختلاف طبقاتی ناشی می شود و پس از محو آن، دیگر عامل نزاعی نخواهد بود که به دولت نیازی باشد. ولی باید توجه داشت که مایه نزاع و اختلاف تنها مسائل مادی و مشکل اقتصادی نیست،  تا پس از محو اختلاف طبقاتی عامل نزاع به کلی از بین برود و دیگر به دولت نیازی نباشد. و به دیگر سخن تنها مشکل بشر، مشکل شکم نیست و تأثیر دیگر غرائز کمتر از علاقه طبیعی به خوردن نمی باشد، بلکه در طبع انسان غرائزی وجود دارد مانند: غریزه جاه طلبی، و خودخواهیهای رهبری نشده که منشأ نزاع و اختلاف می باشند. از این جهت جامعه انسانی همیشه به دولت احتیاج دارد که افراد را به وظائف قانونی خود آشنا کند و در جامعه نظم و انضباط برقرار سازد، گذشته از این، با حذف اختلاف طبقاتی نیاز بشر از بهداشت و مسکن و آب و برق و تلفن و تلگراف و راه سازی و آموزش و پرورش و... از بین نمی رود، در این صورت گروهی لازم است برای امور برنامه ریزی کنند و گروه دیگر اجراء کنند، و این گروهها و مانند آنها تشکیل دهنده دولت حتی در جامعه های اشتراکی می باشند.

گروه دوم: کسانی هستند که سابقه بدو پرونده سیاهی دارند و در صورت هرج و مرج و فقدان دولت و حکومت بهتر می توانند به منافع شخصی خود برسند، آنها از این وحشت  دارند که اگر در جامعه نظم و قانونی باشد، جلو خود کامگی آنها گرفته می شود و دیگر نمی توانند کار خلافی انجام دهند، لذا آنها همیشه با دولت و قانون و نظم در مبارزه هستند، تا راه به روی آنها در هرکار خلافی باز باشد، و هیچ عاملی نتواند جلو خلاف کاری های آنان را بگیرد و مصالح آنها را به خطر بیاندازد، و راه چپاول و غارت را به روی آنها ببندد.

گروه سوم: آنهائی هستند که از حکومت ها، دل خوشی ندارند و جز زور و ظلم و استبداد  از آنها  چیزی ندیده اند، به عقیده آنها دولت پیوسته از اقویا و زورمندان طرفداری می کنند و حقوق طبیعی و انسانی توده ها را پایمال می نمایند و توده را به بردگی و بندگی می کشند، این گروه از شنیدن اسم دولت، دنیای خوفناکی در نظرشان مجسم می گردد، که از هر سو به جهنم وحشتناکی راه دارد. آنان از شنیدن این لفظ، به یاد زندان های مخوف و وحشتناک و زندانی های در بند می افتند و آن گاه دیو های بد خو و دژخیمان بی رحمی  را می نگرند، که با پنجه های خون آلود بالای سر آنها ایستاده، بر تن عریان و سینه سوزانشان تازیانه می زنند، گاهی شکنجه می دهند و زمانی می ترسانند و سرانجام محکوم به مرگ و نیستی می کنند، لذا این گروه از شنیدن اسم دولت نفرت دارند از تشکیل آن سخت در وحشت و هراسند زیرا از نظر آنها لازمه دولت، استبداد، زور و ظلم است! اگر این گروه نظام سیاسی و حکومت اسلامی را با تمام امتیازات و برنامه هائی که دارد، مورد توجه قرار دهند، هرگز این چنین، لزوم و ضرورت دولت را نفی نمی کنند، حکومتی که اسلام مردم را به تشکیل آن می خواند، حکومت عدل، رأفت، عطوفت و انسانیت است و نباید انسان از چنین حکومتی وحشت کند، هرگاه این افراد حکومت اسلامی را با تمام ابعادش، ملاحظه نمایند، نه تنها  از این نوع حکومت وحشت نمی کنند، بلکه به میل و رغبت خود از آن استقبال می نمایند و خود در ایجاد و برپائی آن کوشش می کنند.

گروه چهارم: کسانی هستند که در جستجوی آزادی های بدون قید و شرط می باشند، و تصور می کنند که دولت و سلطه گرائی، با حریت و آزادی، دو امر متناقضند و هرگز با هم جمع نمی شوند، از آنجا که وجود دولت مزاحم آزادی های فردی است و آنها را محدود می سازد، حفظ آزادی فردی ایجاب می کند که قانون و حکومت در جامعه نباشد. حقیقت این است که این گروه بین آزادی واقعی و بی بند باری فرق نگذاشته اند، آن آزادی که لایق انسان و با طبع سلیم و فطرت پاک انسانی هم آهنگ می باشد، آزادی مشروط است. این ها که طرفدار آزادی مطلق و بدون قید و شرط هستند، گمان می کنند آزادی یعنی رهائی از همه قیود، بندها، مقررات، آداب و رسوم و خودداری از پذیرش ارزش های انسانی، پشت پا زدن به قیود اخلاقی و موازین اجتماعی است، البته این نوع آزادی، آزادی حیوانی است نه انسانی. اما آن آزادی که در شأن انسان است، این است که انسان با یافتن آن و با بهره برداری از آن، بتواند زمینه را برای کمال خویش و شایسته ساختن خود فراهم سازد و این آزادی در ضمن احترام به قوانین و سنن و موازین صحیح و اجتماعی حاصل می گردد و این نوع آزادی، بشر را از هر نوع قید و بندی که مانع کمال و شرافت اوست، آزاد می سازد و به تمام استعدادهای درونی او، شکوفائی می بخشد و در نتیجه انسان را به کمال نهائی می رساند.

به دیگر سخن: آزادی صحیح، شکوفائی استعدادهای نهفته انسان را فراهم می آورد و استعدادها را پرورش داده و آنها را از مرحله قوه به مرحله فعل و عمل در می آورد و به منتهای شکوفائی می رساند، واضح است که شکوفائی استعدادها در فرد در محیط هرج و مرج امکان پذیر نیست، جامعه بهترین امکانات را برای پرورش استعدادها به فرد می دهد، این جاست که بشر برای تامین آزادی و محفوظ ماندن حقوق خود از تجاوز قوی بر ضعیف، به تشکیل دولت نیازمند است و مسلما در این شرائط آزادی های انسان محدود  می شود. اصولا آزادی بی قید و شرط شایسته حیات انسانی و اجتماعی نیست، هرچه هست، مقید و مشروط است، مشروط به بهره برداری با رعایت خیر و صلاح دیگران و مقید به قانون. البته غرض از محدودیت جهت دادن به سوی کمال است، نه اسارت و بی چاره کردن افراد، و صلاح جامعه هم در رعایت این شرائط است،

امام صادق علیه السلام درباره آزادی صحیح و معقول به اسماعیل بصری می فرماید: «آیا می توانید ( آزادانه) در یک مکان اجتماع کنید و درباره موضوعی که دلتان می خواهد ( بی پروا) بحث نمائید و از هرکس که بخواهید تبری جوئید و به هرکس که بخواهید اظهار دوستی کنید؟ «اسماعیل گفت: آری، امام فرمود: «زندگی همین است.» آزادی صحیح در نظر امام این است که انسان در عقیده آزاد باشد و بتواند برای خود عقیده ای اختیار نماید و کسی عقیده اش را بر او تحمیل نکند و همچنین در انتخاب دوست نیز آزاد باشد و بتواند با اختیار خود برای خود دوستی برگزیند و نیز آزاد باشد در این که از هرکس که می خواهد دوری بجوید و کسی نتواند عقیده اش را تحمیل کند، تا در سایه آزادی عقیده و بیان، هدایت از ضلالت روشن شود و انسان راه تکامل را بپیماید. حکومت های برخاسته  از اراده مردم تمام آزادی ها را برای بشر تأمین می کند، تا چه رسد به حکومت اسلامی، که در آن انسان به تمام معنی آزاد است و حکومت اسلامی خود را موظف می داند، از آزادی های مشروع حمایت کند. در حکومت اسلامی، حاکم ظاهری نماینده حاکم واقعی «الله» است و وظیفه دارد خود را در چهارچوب قوانین الهی قرار دهد، به هر چه خدا امر کرده، امر کند و از هرچه خدا نهی کرده، نهی، زیرا خدا به هر چه امر کرده است صلاح و خیر جامعه در آن است و از هر چیزی که نهی کرده به طور قطع ضرری به یکی از جهات مادی و معنوی مردم دارد، حاکم حق ندارد از قوانین و دستورات الهی تخلف نماید و در حقیقت الهی بودن حاکمیت، در حکومت  اسلامی وسیله ای است برای جلوگیری دولت از طغیان، و این محدودیت منافات با آزادی انسان ندارد.

منـابـع

آیت الله جعفر سبحانی- مبانی حکومت اسلامی- از صفحه 39 تا 43

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها