بررسی احکام مربوط به اسیران جنگی در حکومت اسلامی
فارسی 2176 نمایش |جنگ و نبرد و یا به تعبیر قرآن جهاد و کوشش در راه خدا برای آزاد ساختن انسان ها از چنگال شرک و بت پرستی و یا پایان بخشیدن به استضعاف گروهی، و استکبار گروه دیگر، بدون ضایعات و پی آمدهای ناگوار نخواهد بود تا چه رسد به برچیده شدن نظامات طاغوتی و حکومت های خودکامه و استقرار حکومت «الله» و اولیاء او، که بدون پرداخت بهائی صورت نمی پذیرد. بزرگترین بهائی که جهادگران در راه خدا، برای آزادی انسان ها از اسارت های فکری و عقیدتی، و یا جسمی و بدنی، می پردازند، خون های مقدس و پاکی است که در این راه ریخته می شوند و یا ویرانی هائی است که به بار می آید، و یا اسارت هائی است که احیانا صورت می پذیرد. در این لحظات حساس انسان های عادی، تحت تأثیر عواطف قرار گرفته و اندیشه انتقام جوئی و کینه توزی روح و روان آنها را فرا می گیرد و در نتیجه با اسیران دشمن، رفتار غیرانسانی می کنند. برای آئین اسلام که آئین الهی است و از اراده حکیمانه او سرچشمه می گیرد، سعادت انسانها و جامعه مطرح است، و همه کارها با موازین مشیت حکیمانه و عدل الهی سنجیده می شود و هرگز انتقام جوئی و کینه توزی به آن مقام راه ندارد. از این جهت در دستورات مر بوط به اسیران جنگی مصالح عالیه اسلام و آنگاه مصالح اسیران مطرح است، نه انتقام، و این حقیقت با بیان احکام اسیران جنگی روشن می گردد.
در باب جهاد دو بحث مهمی وجود دارد که می توا ند بنیانگر این جهت باشد. 1- اخلاق در حال جنگ. 2- احکام اسیران جنگی. قبل از هر چیز، مسلمانان از پیامبر گرامی این ندای عطوفت آفرین را شنیده اند که می فرمود: «درباره اسیران به خیر و نیکی سفارش کنید.» نه تنها این جمله را فرمود بلکه در جنگ خیبر، بلال را به خاطر کار دور از عاطفه انسانی که مرتکب شده بود، توبیخ کرد، زیرا در این نبرد «حیی بن اخطب» کشته شد، دختر او صفیه به اسارت سپاه اسلام در آمد، وقتی بنا شد که اسیران جنگی، به پشت جبهه منتقل شوند، بلال که صفیه را اسیر کرده بود، او را با زن دیگری از یهود از کنار کشته پدر عبور داد. ناگفته پیدا است دیدن چنین مناظر رقت بار، چه اثر ناگواری در وضع روحیه صفیه، دختر حیی بن اخطب می گذارد. وقتی او را به حضور پیامبر آوردند و او از کار بلال آگاه شد، نهیبی بر او زد و گفت: «آیا عطوفت و مهر انسانی از دل تو کنده شده است که دو زن را از کنار کشتگان آنها عبور می دهی؟!» آنگاه، برخاست صفیه را در عقب خیمه خود جای داد، و ردائی که بر تن داشت بر سر او افکند تا او قدری احساس ایمنی کند و بداند که از این به بعد سپاه اسلام با او رفتار انسانی خواهد کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم دستور می دهد که غذای اسیر بر عهده کسی است که او را اسیر کند. امیر مومنان درباره قاتل جنایتکار خود که در اسارت فرزندان عزیزش درآمده بود چنین دستور صادر کرد: «عبدالرحمن را باز داشت و به غذای او برسید و با او به نیکی رفتار کنید.» از این نمونه سفارش ها، در کتابهای تاریخ و حدیث بسیار وارد شده است و همگی از وجود یک برنامه انسانی در اسلام نسبت به اسیر حکایت می کند. اکنون حکم اسیر را در اسلام به صورت فشرده بیان می کنیم.
دستگیر شدگان بر دو نوعند: 1- افرادی که موقع شعله ور شدن آتش جنگ دستگیر می شوند. 2- افرادی که پس از پایان جنگ و شکست قطعی دشمن، اسیر می شوند، و حکم این دو نوع اسیر با هم فرق دارد. گروه نخست، اسیر گرفته نمی شوند، بلکه برای پیشگیری از خطرات قطعی و احتمالی از بین برده می شوند، در حالی که در گروه دوم به شکل دیگر است که بعدا یادآور می شویم. قرآن مجید درباره گروه نخست می فرماید: "ما کان لنبی ان یکون له اسری حتی یثخن فی الارض تریدون عرض الدنیا و الله یر ید الاخره و الله عزیز حکیم" ( سوره انفال / آیه 67)، «بر پیامبر شایسته نیست مادامی که در زمین متمکن و پابرجا نگردیده ( و بر دشمن پیروز نگشته است) اسیر بگیرد، شما چشم طمع به کالاهای دنیا دوخته اید، ( و نظرتان این است که آنها را به اسارت در آورید تا برده خود سازید) در حالی که خداوند خواهان آخرت ( و مصالح اسلام) است، خداوند مقتدر و حکیم است.»
دقت در مضمون آیه ما را به فلسفه این حکم آشنا می سازد و آن اینکه چون نگاهداری اسیران در درون جبهه و یا پشت آن مظنه بروز فتنه و زنده بودن آنها مایه دلگرمی دشمن می گردد و چه بسا ممکن است با ایجاد شورش وضع را به نفع دشمن دگرگون سازند، و شکست مسلمانان را فراهم آورند، از این جهت اسیر گیری در این مقطع از جنگ در اسلام ممنوع است. جمله «حتی یثخن فی الارض» بیانگر فلسفه این حکم است یعنی مادامی که خود شما متمکن و مستقر نگشته اید، و پیروزی شما و شکست دشمن قطعی نگردیده است، اسیرگیری به صلاح دولت اسلام نیست. گذشته از این، اعدام این گونه اسراء که با آخرین توان خود، خون عزیزان اسلام را ریخته و از روی بیچارگی اسیر گشته اند، سبب تنبه و بیداری سربازان دشمن گردیده و حساب کار خود را می کنند و با فرار از جبهه جنگ و یا تسلیم به سپاه اسلام، خود را نجات می دهند و جنگ به نفع سپاه توحید پایان می پذیرد. فلسفه قتل این گروه دستگیر شده در صورتی روشن می گردد که بدانیم در روز نزول آیه، مسلمانان از قدرت مادی بیشتری متمکن نبوده و وسیله ای برای انتتقال اسراء به پشت جبهه و حفظ و حراست آنها را در آنجا نداشتند، بالاخص در آن روز، زندان و اردوگاههای مجهز در میان آنها وجود نداشت تا آنها را به اردوگاهها منتقل سازند، حتی برای حفظ اسیر جائی جز مسجد و خانه ها وجود نداشت. خلاصه به خاطر نبودن امکانات و مظنه بروز فتنه در داخل، چاره ای جز قتل آنان نبود. ولی اگر فرض کنیم که مسلمانان از قدرت و تمکن بیشتری برخوردار باشند و انتقال اسیر به پشت جبهه و حفظ و صیانت آنها، مایه بروز فتنه نگردد، موضوع، حکم دیگری پیدا خواهد کرد. البته معنی این سخن این نیست که حکم قرآن به عصر رسول خدا مخصوص باشد، زیرا این اندیشه به حکم خاتمیت اسلام باطل و بی پایه است، بلکه مقصود این است که با دگرگونی موضوع، حکم نیز دگرگون می گردد، یعنی در موقعی که ضعف و عدم استقرار بر مسلمانان حاکم باشد، در این صورت تا بروز پیروزی اسیرگیری ممنوع است، ولی در حال قدرت و تمکن مسلمانان، از دفع بروز هر نوع شورش و خطر، اسیر گیری مجاز و صحیح خواهد بود.
«جصاص» نویسنده اثر ارزنده «احکام القرآن» در تفسیر آیه یاد شده به روشنی این نکته را یادآور می شود و می نویسد: «تحریم اسیرگیری مربوط به دوران ضعف مسلمانان و کمی افراد و فزونی افراد دشمن است از این جهت هر موقع شکست مشرکان قطعی گردید، حفظ و نگهداری آنان جائز خواهد بود»، آنگاه اضافه می کند «مادامی که وضع مسلمانان مانند وضع مسلمانان صدر اسلام باشد، حکم خدا همین است و قریب به این مطلب، را مولف «المنار» نیز دارد.
قرآن در آیه دیگر به این حکم متعرض شده و می فرماید: «وقتی شما مومنان چون (در میدان جنگ) با کافران روبرو شوید باید آنها را گردن زنید» ( سوره محمد / آیه 4). باید توجه کرد که عنایت به اسیرگیری و حفظ جان دشمن در صورتی عاقلانه و انسانی است که سبب نابودی اهل حق، و سپاه عدالت که صاحبان شرایع به آن دعوت می کنند، نشود در این صورت حفظ عدالت و حقیقت ایجاب می کند که از اسیر گیری به خاطر حفظ اهداف مقدس صرف نظر کنیم. روشن ترین گواه بر این مطلب همان حکم صریح گروه دوم از اسیران است که پس از پیروزی مسلمانان و شکست کافران در دام اسارت می افتند، در این صورت جریان برعکس است زیرا احتمال شورش و ایجاد فتنه در میان مسلمانان و یا گریختن و پیوستن به صفوف دشمنان، در کار نیست و حاکم اسلامی باید با آنان به یکی از سه نحو رفتار کند:
1- بر آنها منت بگذارد و همه را آزاد سازد و در اصطلاح قرآن و فقه اسلام به آن «من» می گویند.
2- در مقابل اخذ مبلغی یا انجام کاری آنها را آزاد کند، و در اصطلاح قرآن و حدیث به آن «فداء» می گویند.
3- و یا برده مسلمانان گردند و زیر دست آنها تربیت اسلامی پیدا کنند و صاحب برده موظف است که با او صددر صد رفتار انسانی داشته باشد، و قرآن حکم این گونه اسیران را چنین بیان می کند: «آنان را محکم به بند بکشید تا بعدا آنها را آزاد کنید و یا از آنها "فدیه" بگیرید.» ( اخذ مبلغی یا انجام کاری و یا مبادله اسیری با اسیری، و.... همگی در "فدیه" داخل است) ولی حکم برده گیری در قرآن وارد نشده و در روایات اسلامی آمده است.
آنچه گفته شد مربوط به اسیران کافر است و اما اسیران گروه یاغی، گروهی که به ظاهر اسلام دارند و بر حکومت وقت خروج می کنند، هرگاه به اسارت درآیند، نظر فقهاء در این مورد، در کتابهای فقهی بیان شده است،
شیخ طوسی و گروهی از فقهاء مطلقا، قتل آنها را جائز نمی دانند، در حالی که مشهور در میان فقهاء اسلام به شهادت یک رشته روایات صحیح این است که مادامی که هسته مرکزی آنها متلاشی نشده و احتمال پیوستن آنها به همفکران خود در کار باشد، کشته می شوند، و در غیر این صورت به اسارت در می آیند ولی هرگز حکم برده را پیدا نمی کنند.
منـابـع
آیت الله جعفر سبحانی- مبانی حکومت اسلامی- از صفحه 620 تا 626
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها