عقل و خرد، یکی از راههای شناخت در قرآن

فارسی 2675 نمایش |

در قرآن تعبیرات فراوانی از عقل و خرد دیده می شود و آیات بسیاری از قرآن مجید همه  انسانها را برای «شناخت و معرفت» به «تفکر و اندیشه» دعوت می کند. تعبیراتی که در قرآن برای این منبع مهم معرفت به کار رفته است بسیار است از جمله: 1- عقل 2-لب(که جمع آن الباب است) 3-فواد 4-قلب 5-نهی (بر وزن شما) 6-صدر 7-روح 8-نفس. علاوه بر این تعبیرات، تعبیرات دیگری درباره «کار عقل» نیز در قرآن وجود دارد مانند: 9- ذکر 10- فکر 11-فقه 12-شعور 13-بصیرت 14- درایت

اکنون باید نمونه هائی از هریک از عناوین فوق را از آیات قرآن مورد توجه و بررسی قرار دهیم. نخست به آیات زیر گوش فرا می دهیم:

1- «کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تعقلون» (سوره بقره / آیه 242)

2- «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لإولی الالباب» ( سوره آل عمران/ آیه 190)

3- «و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الأفنده لعلکم  تشکرون» (سوره نحل / آیه 78)

4- «وکم اهلکنا قبلهم من قرن هم اشد منهم بطشا فنقبوا فی البلاد هل من محیص ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید» (سوره ق/ آیات 36-37)

5- «کلوا وارعوا انعامکم ان فی ذلک لآیات لاولی النهی» (سوره طه/ آیه 54)

6- «بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم و ما یجحد بآیاتنا الا الظالمون» (سوره عنکبوت/ آیه 49)

7- «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین» (سوره حجر/ آیه 29 و
سوره ص/آیه 72)

8- «و نفس و ما سواها- فألهاما فجورها وتقواها» (سوره شمس/ آیات 8-7)

ترجمه:

1- «اینگونه خداوند آیاتش را برای شما تعیین می کند تا عقل خود را به کار گیرید و اندیشه کنید».

2- «در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد و شب و روز نشانه هائی است ( از عظمت و قدرت و علم پروردگار ) برای صاحبان مغز».

3- «خداوند شما را از شکم مادران بیرون آورد در حالی که هیچ نمی دانستید و برای شما گوش و چشم و عقل قرار داد ( تا علم و آگاهی یابید) شاید شکر نعمتهای او را بجا آورید».

4- «چه بسیار اقوامی را که قبل از آنها هلاک کردیم اقوامی که از آنان قویتر بودند و شهرها ( و کشورها) را گشودند، آیا راه فراری وجود داشت؟ در این تذکری است برای آنکس که عقل دارد یا گوش فرا می دهد و حضور می یابد».

5- «از این میوه ها و گیاهان که خدا با نزول باران از زمین رویانیده بخورید،و چهارپایان خود را نیر به چرا برید که در این نشانه هائی است ( از عظمت او)  برای صاحبان خرد»

6- «(این قرآن زائیده فکر بشر نیست) بلکه آیات روشنی است که در سینه های صاحبان علم جای دارد».

7- «هنگامی که آفرینش آدم را موزون ساختم و از روحم در او دمیدم برای او سجده کنید».

8- «سوگند به روح و جان آدمی و آنکسی را که آن را موزون ساخت و سپس گناه و تقوای (راههای خیر و شر ) را به او الهام کرد».

9- «و یبین آیاته للناس لعلهم یتذکرون» (سوره بقره / آیه 221)

10- «قل هل یستوی الاعمی والبصیر افلا تتفکرون» (سوره انعام/ آیه 50)

11- «انظر کیف نصرف لهم الآیات لعلهم یفقهون» (سوره انعام / آیه 65)

12- «و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون» (سوره بقره/ آیه 154)

13- «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون» (سوره اعراف /آیه 201)

14- «و ما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت» (سوره لقمان/ آیه 34)

ترجمه:

9- «خداوند آیاتش را برای مردم تبیین می کند تا متذکر شوند» ( اندیشه کنند و به را آیند).

10- «بگو آیا نابینا و بینا ( نادان و دانا) یکسانند آیا فکر نمی کنید» ؟!

11- «بنگر چگونه آیات را برای آنها با تعبیرات گوناگون بیان می کنیم شاید بفهمند».

12- «و به آنها که در راه خدا کشته می شوند مرده مگوئید بلکه آنها زندگانند ولی شما
 نمی فهمید».

13- «پرهیزگاران هنگامی  که گرفتار وسوسه شیطان می شوند به یاد (خدا) می افتند و بینا می گردند».

14- «و هیچکسی نمی داند فردا چه می کند؟ و هیچکسی نمی داند در چه سرزمینی می میرد؟ (فقط خداوند عالم و آگاه است).

شرح مفردات
«عقل» به گفته «لسان العرب» و «مفردات راغب» در اصل از «عقال» به معنی طنابی است که بر پای شتر می بندند تا حرکت نکند، و از آنجا که نیروی خرد، انسان را از کارهایی ناهنجار باز می دارد این واژه برآن اطلاق شده است. بعضی دیگر از کتب لغت مانند «صحاح» «عقل» را به معنی «حجر» و «منع» تفسیر کرده اند، و بعضی مانند «قاموس» به معنی «علم به صفات اشیاء از حسن و قبح و کمال و نقصان» و در «مجمع البحرین» در تفسیر عاقل می گوید: «او کسی است که می تواند نفس خویش را کنترل کند، و از هوی و هوس باز دارد.» به نظر می رسد که ریشه اصلی همان منع و باز داشتن است، و لذا هنگامی که زبان کسی بند می آید عرب می گوید: «اعتقل لسانه» و به «دیه» نیز «عقل» گویند چرا که جلو خونریزی بیشتر می گیرد، و «عقیله» به زنی گفته می شود که دارای عفت و حجاب و پاکدامنی است. به گفته خلیل بن احمد در «کتاب العین»، «عقل» به قلعه و دژ نیز گفته می شود. و همانگونه که ملاحظه می کنیم مفهوم منع و بازداری در همه این معانی نهفته است پس ریشه اصلی همان منع است.
«لب» و «لباب» به گفته بسیاری از ارباب لغت به معنی خالص و برگزیده هر چیزی است، و لذا به مرحله عالی خرد و عقل نیز «لب» اطلاق می شود، و به همین دلیل هر لبی عقل است، اما هر عقلی، لب نخواهد بود، چرا که لب عقل در مراحل عالی و خلوص آن است، لذا در قرآن مجید مسائلی به «اولوالالباب» نسبت داده شده که جز با عقل در مراحل عالی قابل درک نیست، و به مغز بسیاری از میوه ها نیز لب گفته می شود چرا که خالص از پوست است.
«فواد» چنانکه قبلا نیز اشاره کرده ایم از ماده «فأد» ( بر وزن وعد) در اصل به معنی گذاردن نان بر خاکستر یا ریگ داغ است تا اینکه خوب پخته شود، و همچنین به پختن و بریان کردن گوشت گفته می شود. بنابراین هنگامی که عقل به مرحله پختگی برسد به آن «فواد» می گویند، و جمع آن «افئده» است. راغب در مفردات می افزاید: «فواد» به معنی قلب است با این اضافه که مفهوم درخشندگی و برافروختگی نیز در آن وجود دارد.
«قلب» چنانکه در«قاموس» و «مفردات» و «العین» و «لسان العرب» آمده است در اصل به معنی دگرگون ساختن چیزی است، و معمولا به دو معنی استعمال می شود: گاه به آن عضوی که وسیله رسانیدن خون به تمام بدن است، و گاه  به روح و عقل و علم و فهم و شعور اطلاق می گردد، و این به خاطر آن است که هم قلب جسمانی و هم قلب روحانی دائما در دگرگونی و حرکت و تغییر است، چنانکه بعضی از ارباب لغت گفته اند: «قلب را به این خاطر قلب نامیده اند که دائما دگرگون می شود و عقیده و رأی انسان را به اشکال مختلف در می آورد». ضمنا «قلب» به مرکز و مغز هر چیزی نیز گفته می شود، مانند قلب لشکر، زیرا قلب انسان مرکز جسم و جان او است، و در قاموس نیز آمده که خالص هر چیزی را قلب آن می گویند.
«نهی» (بر وزن هما) به معنی «عقل» «نهی» ( بر وزن سعی) به معنی بازداشتن از چیزی گرفته شده، و بسیاری از ارباب لغت (مانند مفردات راغب و مجمع البحرین و لسان العرب و شرح قاموس) تصریح کرده اند به اینکه این نامگذاری به خاطر آن است که عقل انسان را از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد و نهی می کند.
«صدر» در اصل به معنی سینه و سپس به آغاز و قسمت اعلا و مقدم هر چیزی اطلاق شده است، مثلا صدر مجلس به بالای مجلس، و صدر کلام به آغاز سخن، و صدر نهار به اول روز گفته می شود (قاموس و مفردات و لسان العرب) ولی از بعضی از لغات استفاده می شود که معنی اصلی همان مقدم و آغاز هز چیزی  است، اما به هر حال از آنجا که عقل انسانی قسمت مهم و اعلای وجود او را تشکیل می دهد، به آن صدر گفته می شود، به خصوص اینکه قلب جسمانی نیز در وسط سینه قرار دارد، و بعدا خواهیم گفت که رابطه بسیار نزدیکی میان دگرگونیهای عقلی و روحی با دگرگونیهای همین قلب جسمانی وجود دارد.

«روح» در اصل به معنی «تنفس» است، و از آنجا که ارتباط نزدیکی میان تنفس و بقاء حیات وجود دارد روح به معنی جان و مرکز عقل و فهم انسان نیز اطلاق شده است. بعضی تصریح کرده اند که «روح» و «ریح» (به معنی باد) هر دو از یک معنی مشتق است، و اگر روح انسان که گوهر مستقل و مجردی است به این نام نامیده شده، به خاطر آن است که از نظر تحرک و ایجاد حیات و ناپیدا بودن همچون باد و تنفس است.

«نفس» به گفته «راغب» و «لسان العرب» و «قاموس» و «کتاب العین» و دیگران به معنی «روح» است که مرکز ادراکات انسان می باشش، منتها در قرآن مجید مراحلی برای نفس ذکر شده: نفس اماره، همان روح سرکشی که انسان را به کارهای زشت و گناه ترغیب می کند، و «نفس لوامه» که بعد از آلودگی به گناه پشیمان می گردد و در مقام سرزنش و ملامت خود برمی آید که در این مرحله در فارسی امروز به آن وجدان می گوئیم، و «نفس مطمئنه» همان روحی که کاملا بر شهوات مسلط است و به مرحله اطمینان و آرامش رسیده است.

از مجموع آنچه گفته شد به خوبی استفاده می شود که قرآن مجید تعبیرهای بسیار متنوعی از عقل و خرد دارد که هر کدام به یکی از ابعاد این گوهر نفسانی اشاره می کند، و به تعبیر دیگر هر کدام از این واژه ها به یکی از ابعاد عقل و خرد آدمی مربوط است. از آنجا که این قوه مرموز الهی انسان را از زشتیها باز می دارد به آن عقل و نهی گفته می شود، و از آنجا که دائما در دگرگونی است به آن «قلب»، و از آنجا که قسمت اعلای وجود انسان است به آن «صدر» گفته اند. و از آنجا که رابطه نزدیکی با حیات دارد «روح» و «نفس» و هنگامی که به مرحله خلوص برسد و خالص گردد به آن «لب» می گویند و سرانجام هنگامی که پخته شود به آن «فواد» اطلاق می شود. و از این بیان نتیجه می گیریم که به کاربردن این واژه های گوناگون و متنوع بی حساب نیست، و کاملا هماهنگ با مطالبی است که در هر آیه تعقیب می شود، این از شگفیتهای قرآن مجید است که انسان در بررسیهای تفسیر موضوعی به آن واقف می گردد.

افعال عقل
«ذکر» نقطه مقابل نسیان است، و به گفته راغب در مفردات حالتی است که به انسان امکان می دهد معارفی را که دریافته است حفظ و نگهداری کند، و به هنگام نیاز آن را در ذهن حاضر سازد، و این معنی گاهی با «قلب» و گاهی با «زبان» انجام می گیرد.

«فکر» به معنی اندیشیدن و فعالیت عقل است، و به گفته راغب نیروئی است که «علم» را به سوی «معلوم» می برد و به عقیده جمعی از فلاسفه حقیقت تفکر و اندیشیدن مرکب از دو حرکت است: حرکتی به سوی مقدمات هر مطلب، سپس حرکتی از آن مقدمات به سوی نتیجه، مجموعه این دو حرکت که سبب شناخت و معرفت اشیاء است «فکر» نام دارد.

«قفه» گاهی به معنی «فهم» به طور مطلق تفسیر شده همانگونه که در لسان العرب آمده است، اما به گفته «مفردات» «فقه» عبارت است از آگاهی بر مطلب پنهان به کمک مطلب حاضر و موجود، بنابراین «قفه» علمی است که از روی ادله به دست آید( البته فقه به معنی اصطلاحی، علم به احکام اسلامی است).

«شعور» بطوری که جمعی از اهل لغت مانند صاحب «قاموس» و «لسان العرب» و «مقاییس اللغه» و غیر آنها گفته اند به معنی علم و آگاهی است، ولی راغب در مفردات آن را به معنی «احساس» ذکر کرده، و اگر منظور احساس درونی باشد با تفسیری که دیگران گفته اند چندان تفاوتی نخواهد داشت، در بسیاری از آیات قرآن مجید نیز به همین معنی (علم) به کار رفته هر چند در بعضی دیگر از آیات به معنی احساس خارجی است.

«بصیرت» از «بصر» گرفته شده که به گفته راغب به سه معنی آمده: به معنی «چشم» و «نیروی چشم» و «قوه ادراک و علم». بعضی گفته اند معنی اصلی آن علم است خواه از طریق مشاهده حسی حاصل شود، یا از طریق علم و عقل. واژه «بصیرت» بالخصوص در «ادراک قلبی و علم» به کار می رود، و لذا در لسان العرب آمده که «بصیرت» به معنی اعتقاد قلبی است، و بعضی آن را به معنی ذکاوت و هوش تفسیر کرده اند. در آیات قرآن نیز این واژه در این معنا به کار رفته است مانند: "قل هذه سبیلی ادعوا الله علی بصیره"، «بگو این راه من است که به سوی خدا دعوت می کنم با آگاهی» (سوره یوسف/ آیه 108)

«درایت» به معنی علم و آگاهی به طور مطلق، یا علم و آگاهی در مسائل مخفی و پنهان است، و به معنی «هوشیاری» نیز آمده است، از «مقاییس اللغه» استفاده می شود که در اصل به معنی «توجه» به چیزی است، و سپس به معنی «آگاهی» نسبت به چیزی آمده، در قرآن مجید نیز بطور مکرر در مفهوم «علم» استعمال شده است و الفاظی که در قرآن مجید برای «کار عقل و خرد» استعمال شده و مفهوم علم و ادراک را می رساند نیز الفاظ متنوعی است که هر کدام از آنها به یکی از ابعاد علم اشاره می کند و در هر مورد متناسب با آن بکار رفته! آنجا که سخن از آگاهی توأم با موشکافی است واژه «درایت» و آنجا که سخن از تجزیه و تحلیل است کلمه «فکر» و آنجا که منظور آگاهی از یک امر پنهانی به کمک یک امر محسوس است، واژه «فقه» استعمال شده، و آنجا که هدف آگاهی توأم با حفظ و یادآوری است، کلمه «ذکر» و به همین ترتیب هر واژه جائی دارد و هر لفظ مقامی دارد. این نکته نیز قابل توجه است: تعبیراتی که در قرآن مجید در زمینه «کار عقل» آمده سلسله مراتبی دارد که از «شعور» به معنی درک ساده، شروع می شود سپس به مرحله «فقه» می رسد که درک مسائل نظری از مسائل آشکار است و بعد از آن مرحله «فکر» است که ناظر تجزیه و تحلیل حقایق می باشد، مرحله بعد مرحله «ذکر» یعنی حفظ و یادآوری است، و از آن بالاتر مرحله «نهی» یعنی درک عمیق حقایق، و از آن نیز فراتر مرحله «بصیرت» یعنی بینش عمیق است. و این است معنی فصاحت و بلاغت.

تفسیر و جمع بندی آیات
نخستین آیه مورد بحث، هدف از نزول آیات الهی را تعقل و اندیشه مردم ذکر می کند و با تعبیر به «لعل» که در این گونه موارد برای بیان هدف است این حقیقت را آشکار می سازد. بعضی دیگر از آیات قرآن، مطلب را از این فراتر برده و با لحن سرزنش باری، مردم را به خاطر عدم تفکر و تعقل، مورد مواخذه  قرار داده می گوند: افلا تعقلون و در آیات دیگری همین معنی را بصورت جمله شرطیه ذکر کرده، می فرماید: "قد بینالکم الایات ان کنتم تعقلون"، «ما آیات را برای شما تبیین کردیم اگر تعقل کنید» (سوره آل عمران / آیه 118). این سه تعبیر مختلف «لعلکم تعقلون- افلا تعقلون- ان کنتم تعقلون) به وضوح این حقیقت را روشن می سازد که خداوند نیروی تعقل را در اختیار انسان نهاده که برای درک واقعیتها از آن استفاده کند، و اگر نکند در خور ملامت و توبیخ است.

در دومین آیه، با اشاره به نشانه های خدا، در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز می گوید: درک این آیات، برای «اولوالالباب» میسر است، و چنانکه در تفسیر مفردات آیه گفتیم «اولوالالباب» اندیشمندانی هستند که فکر و عقلشان به مرحله خلوص رسیده و از شوائب اوهام پاک شده، آنها هستند که از دقایق نظام آفرینش آگاه میشوند، و در ماورای آن، جمال دل آرای خدا را می بینند، و این خود اهمیت عقل و خرد را در طریق شناخت حق روشن می سازد.

در سومین آیه پس از اشاره به خارج شدن انسان از شکم مادر، در حالیکه هیچ نمی دانست، ابزار شناخت و معرفت را، شرح می دهد، نخست سمع (نیروی شنوائی) که با آن «علوم نقلی» و تجارب دیگران را می شنود، سپس نیروی «بینائی » که با آن « امور حسی» و قابل مشاهده را در پهنه جهان درک می کند، و سپس «افئده» (دلها و خردها) که با آن واقعیات ماوراء حس را ادراک می نماید، و چنانکه گفتیم «فواد» عقل براوفروخته و پخته است، و مفهومی والاتر از «عقل» دارد.

در آیه چهارم، پس از اشاره به سرنوشت اقوام نیرومندی که قبل از این در کره خاکی زندگی داشتند و براثر طغیانگری و فساد نابود شدند، و راهی برای فرار پیدا نکردند، می فرماید: «سرنوشت آنها باعث تذکر و بیداری است، برای آنها که قلب ( عقل) دارند و گوش شنوا»!

در پنجمین آیه، پس از اشاره به زندشدن زمینهای مرده و روئیدن گیاهانی که غذای انسانها و چارپایان را که در اختیار انسان است، تشکیل می دهد، می فرماید: «در اینها نشانه های خدا برای صاحبان «نهی» است و چنانکه گفتیم «نهی» (بر وزن شما) به عقل گفته می شود، از این نظر که انسان را از زشتیها و قبائح باز می دارد.

در ششمین آیه، پس از اشاره آیات با عظمت و روشنگر قرآن، می گوید: اینها در سینه های کسانی است که علم و دانش به آنها عطا شده، و چنانکه گفتیم، «صدر» (سینه) در اصل به معنی بخش مقدم و اعلای هر چیز است، و نشان می دهد گوهر عقل که از منابع مهم شناخت است، برترین بخش وجود انسان را تشکل می دهد.

در آیه هفتم، ضمن اشاره به آفرینش آدم از خاک می فرماید: «هنگامی که خلقت او موزون شد، و از روح خودم در آن دمیدم، شما ای فرشتگان برای عظمت او سجده کنید. این «روح الهی» همان «گوهر عقل» است که به خاطر اهمیتش، به خداوند اضافه شده ( این اضافه را اضافه تشریفی می نامند ) و گرنه خداوند نه روح دارد و نه جسم، و درست به خاطر همین روح الهی بود که تمام ملائکه مقربین و فرشتگان با عظمت بارگاه حق می بایست برای آدم سجده کنند، والا خاک و گل هرگز چنین ارزشی را نداشت و این تاکید مهمی است بر ارزش عقل و خرد.

در هشتمین آیه، به آفرینش «نفس» ( روح و عقل) انسان، و آفریدگار نفس قسم یاد می کند، و سپس می افزاید: بعد از آنکه خداوند، این روح را آفرید و موزون ساخت، طرق فجور و تقوی ( راههای کجی و راستی) را به او الهام کرد، که این خود اشاره لطیفی است به ادراکات فطری انسان، که از روز نخست در درون جان او از طریق تعلیم الهی، نهاده شده است. این بود مجموعه هشت عنوان مختلفی که در قرآن مجید، برای اشاره به گوهر عقل و خرد از آنها استفاده شده، و اهمیت این منبع شناخت را در ابعاد مختلفش روشن می سازد. آنچه در بالا گفته شد و نمونه هائی از آیات آن ذکر گردید در مورد اصل گوهر عقل بود، اما در مورد کار و فعالیت آن نیز، تعبیرات متعددی در قرآن مجید آمده است که هریک از این تعبیرات یکی از ابعاد و زوایای آن را روشن می سازد.

در نهمین آیه مورد بحث سخن از « تذکر» است می فرماید: خدا به این منظور آیاتش را برای مردم  تبیین می کند که متذکر شوند. تذکر به معنی حفظ و یادآوری مطالب یکی از کارهای مهم عقل است که اگر نبود انسان از علوم خود هیچ بهره ای نمی برد. باز در اینجا به تعبیرات مختلفی در قرآن برخورد می کنیم: گاه مطلب را مانند آیه فوق با جمله «لعل» که در اینگونه موارد برای بیان هدف است مطرح می کند، و گاه به صورت توبیخ و سرزنش افلا تتذکرون و گاه به عنوان سرزنش از افرادی که اندیشه خود را به کار نمی اندازند و حقایق را حفظ  و یادآوری نمی کنند "قلیلا ماتذکرون".

در دهمین آیه سخن از «تفکر» است و بعد از آنکه در یک استفهام انکاری می پرسد آیا «نابینا» و «بینا» یکسان است؟ با لحن سرزنش آمیزی می گوید: «آیا فکر نمی کنید» و همانگونه که اشاره کردیم «فکر» در واقع به معنی «تجزیه و تحلیل» مسائل مختلف برای راهیایی به عمق آنهاست، و طریقی است برای فهم بهتر و روشنتر. باز در اینجا تعبیرات متنوع است گاه می گوید: "لعلکم تتفکرون"، «شاید شما اندیشه کنید» ( سوره بقره / آیه 219)، گاه می گوید: "لقوم یتفکرون" «برای جمعیتی که تفکر می کنند» (سوره یونس/آیه 24، سوره رعد/ آیه 3، سوره نحل/ آیه 11)، و گاه می فرماید: "اولم یتفکروا فی انفسهم"، «آیا آنها در دل خود نیندیشیدند»؟ ( سوره روم/ آیه 8).

در یازدهمین آیه سخن از «فقه» به معنی فهم و درک عمیق است، می گوید: «ببین ما چگونه آیات خود را برای آنها با انواع بیان ذکر می کنیم شاید آنها بفهمند و درک کنند.» و در اینجا نیز گاه "لعلهم یفقهون" آمده (مانند آیه فوق) و گاه "لقوم یفقهون" «برای گروهی که می فهمند» ( سوره انعام / آیه 98)، و در جای دیگر "لوکانوا یفقهون"، «اگر آنها می فهمیدند»(سوره توبه / آیه 81)، و در مورد دیگر "بل کانوا لا یفقهون الا قلیلا"، «آنها جز کمی نمی فهمند» ( سوره فتح / آیه 15) که همه بیانگر اهمیت فوق العاده مسأله تفقه و ادراکات عقلی است. و همانگونه که اشاره شد «فقه» به معنی «درک مسائل پنهانی از طریق مشاهده مسائل آشکار» است که این یکی از ابعاد درک عقلی است.
در دوازدهمین آیه بحث از «شعور» است که پس از نهی مومنان از اینکه  شهیدان راه خدا را مرده نگویند، می فرماید: «آنها زندگانند ولی شما درک نمی کنید» البته «شعور» گاه به معنی احساس ظاهری می آید، و گاه به معنی احساس درونی که همان درک عقلی است، و در قرآن مجید در هر دو معنی به کار رفته است. قرآن در آیات زیادی گروهی را که «شعور» خود را به کار نمی گیرند با تعبیرات مختلفی مورد مذمت قرار داده است.

در سیزدهمین آیه گفتگو از «بصیرت» است، ضمن اشاره به یکی از آثار تقوا می فرماید: «افراد متقی هنگامی که گرفتار وسوسه های شیطان شوند ناگهان به یاد خدا می افتند   بصیرت می یابند و حقیقت را درک می کنند و از دام و سوسه های شیاطین رهائی می یابند. «بصیرت» و «ابصار» که به معنی بینائی است گاه با چشم ظاهر صورت می گیرد و جنبه حسی دارد، و گاه با چشم درون و عقل خرد به معنی ادراکات عقلی است، و آیه مورد بحث از آیاتی است که این واژه در آن به معنی دوم به کار رفته است. قرآن مجید گاه می گوید انسان نسبت به خویشتن بصیرت و آگاهی دارد «بل الإنسان علی نفسه بصیره» (سوره قیامت / آیه 14) و گاه به پیغمبر اکرم (ص) می گوید: «به مردم بگو: این راه من است که من و پیروانم با بصیرت کامل همگان را به سوی خدا دعوت می کنیم» و «قل هذه سبیلی ادعوا إلی الله علی بصیره انا ومن اتبعنی» (سوره یوسف/ آیه 108) مسلما در تمام این موارد بصیرت به معنی آگاهیهای است که از طریق خود برای انسان پیدا می شود.

و سرانجام در چهاردهمین و آخرین آیه سخن از «درایت » است، درایت به معنی هوشیاری و آگاهی بر مسائل پنهان یا غیر محسوس، می فرماید: «هیچکس نمی داند فردا چه می کند؟ و هیچکس نمی داند در کدام سرزمین از دنیا  می رود»؟ قابل توجه اینکه ماده «درایت» در قرآن مجید همواره به صورت منفی به کار رفته، یعنی در مواردی که صحبت  از عدم درایت انسان است و این نشان می دهد که درایت مفهوم عمیقی از درک و فهم  دارد که برای همه کس حاصل نمی شود.

از مجموع آیات چهاردهگانه بالا نتایج زیر بدست می آید:

1- قرآن «عقل و خرد» انسان را به عنوان یکی از منابع اصیل معرفت شناخته و اهمیت فوق العاده برای آن قائل شده است.

2- قرآن همگان را به تعقل و تفکر بیشتر در همه مسائل دعوت می کند.

3- قرآن به ابعاد گوناگون روح آدمی، توجه خاصی کرده و روی هریک از آنها تاکید می کند.

4-قرآن فعالیتهای روح را در زمینه ادراک واقعیات با تعبیرات مختلفی ذکر کرده و روی  هر یک در جای خود تکیه می کند. ولی با این حال قرآن موانع متعددی برای ادراک صحیح عقلی برشمرده است.

منـابـع

آیت الله مکارم شیرازی- پیام قرآن جلد اول- از صفحه 140 تا 156

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد