ترک تفکر و تدبر، یکی از موانع شناخت حقیقت از دیدگاه قرآن
فارسی 1825 نمایش |در قرآن کریم از سطحی نگری و ترک تدبر نهی شده است، برای نمونه در آیات زیر چنین می خوانیم:
1- «و یدع الأنسان بالشردعائه بالخیر و کان الأنسان عجولا» (سوره اسراء/ آیه11)
2- «أفلا یتدبرون القرآن أن علی قلوب أفقالها» (سوره محمد/آیه24)
ترجمه:
1- «و انسان ( بواسطه شتابزدگی) به سراغ بدیها می رود آن گونه که نیکیها را می طلبد».
2- «آیا آنها در قرآن تدبر نمی کنند یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!»
تفسیر و جمع بندی
در نخستین آیه به یکی از علل مهم بی ایمانی کافران که عدم مطالعه کافی در امور است اشاره می کند، می فرماید: آنها به خاطر دستپاچگی و عجله و عدم دقت و تدبر در امور، گاه چنان به دنبال بدیها می شتابند که گوئی به دنبال خیرات و سعادتها می روند، چنان به سوی پرتگاه پیش می روند که گوئی بهترین محل امن و امان است، چنان به سوی ننگ و عار می دوند که گوئی مسیر افتخار است. یعنی عجله و سطحی نگری و ترک تدبر، حجاب بر درک و دید آنها می افکند، تا آنجا که بدی را نیکی، و بدبختی را خوشبختی، و بیراهه را صراط مستقیم می پندارند. در «تفسیر المیزان» آمده است که منظور از عجول بودن انسان این است که هرگاه چیزی را می طلبد با خونسردی به سراغ آن نمی رود و پیرامون جهات صلاح و فساد آن اندیشه و تفکر نمی کند، تا جهات خیر آشکار گردد و آن را طلب کند، بلکه به محض اینکه چیزی توجه او را به خود جلب می کند بی مطالعه به دنبال آن می رود، و چه بسا شر است و زیان می بیند، انسان عجول نمی تواند فرقی میان خیر و شر بگذارد و چنان به باطل هجوم می برد که گوئی به سوی حق می رود. در اینکه منظور از «یدع» ( می خواند) در اینجا چیست؟ بعضی از مفسران گفته اند مراد هرگونه طلب کردن است، خواه به لفظ دعا باشد که از خدا بخواهد، یا عملا به دنبال آن برود، چرا که همه اینها را دعا می گویند. ولی از بعضی تفاسیر استفاده می شود که منظور همان دعا کردن و تقاضایی از خدا نمودن است، و لذا در شأن نزول آیه گفته اند که این آیه درباره «نضربن حارث» از مشرکان معروف عرب نازل شد که گفت: " اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فأمطرعلیناحجاره من السماء"، «خداوندا اگر آنچه را محمد (ص) می گوید حق است و از ناحیه تو، بارانی از سنگ از آسمان بر سرما نازل کن» (سوره انفال/ آیه 32) که این دعا مستجاب شد و او هلاک گشت. مرحوم طبرسی در مجمع البیان نیز هر دو تفسیر را ذکر کرده، و ظاهرا مفهوم آیه گسترده است و هر دو را شامل می شود. در حدیثی از امام صادق در تفسیر این آیه می خوانیم که فرمود: "و اعرف طریق نجاتک و هلاکک ، کیلا تدعوا الله الله بشیی عسی فیه هلاکک و انت تظن أن فیه نجاتک قال الله تعالی: ویدع الأنسان بالشردعائه بالخیروکان الأنسان عجولا"، «راه نجات و هلاک خود را ( با دقت و بررسی کامل) بشناس، مبادا چیزی از خدا طلب کنی که هلاک تو در آن است، در حالی که گمان می کنی مایه نجات تو است، خداوند متعال می فرماید: انسان شر را آن گونه طلب می کند که خیر را می طلبد و انسان عجول است». در حدیث دیگری آمده است که حضرت آدم به فرزندان خود چنین نصیحت کرد: " کل عمل تریدون أن تعملوا فقفوا له فانی لووقفت ساعه لم یکن أصابنی ما أصابنی!"، «هر کاری را که می خواهید انجام دهید ساعتی درنگ و اندیشه کنید، چرا که اگر من ساعتی تامل و اندیشه کرده بودم آنچه بر سرم آمد، نمی آمد»! و به همین جهت عرب عجله را "أ م الندامات"(مادر پشیمانیها) نام نهاده است! و نیز گفته اند: «عجله از شیطان است مگر در شش مورد: ادء نماز، هنگامی که وقت داخل شود، دفن میت هنگامی که حضور به هم رساند، تزویج دختر بکر هنگامی که بالغ گردد، و اداء دین هنگامی که وقتش فرا رسد و اطعام میهمان هنگامی که وارد شود و تعجیل در توبه هنگامی که گناهی از او سر زند». در اینکه منظور از جمله «و کان الأنسان عجولا» و جمله های دیگری از این قبیل در آیات قرآن مجید که نقاط ضعف مهمی را برای طبیعت انسان می شمرد چیست؟ در تفسیر نمونه آمده است که منظور انسانهائی است که تحت تربیت مربیان الهی قرار نگرفته اند و به صورت خودرو بار آمده اند، نه انسانهای تربیت یافته و مهذب.
در دومین آیه مورد بحث سخن از گروهی از منافقان لجوج است که در آیات قبل آنها را بعنوان کوردلان و نابینایانی معرفی کرده که اگر به حکومت رسند بر هیچ کس رحم نخواهند کرد و آنها رانده شدگان درگاه خدایند، سپس در این آیه می گوید: «آیا آنها در آیات قرآن تدبر نمی کنند تا حقیقت را دریابند، یا بردلهای آنها قفل نهاده شده است؟ نه یک قفل که قفلها، و با وجود این قفلها چگونه توانائی بر درک حقیقت دارند؟! در اینکه «ام» در اینجا متصله است یا منقطعه در میان مفسران گفتگو است. اگر متصله باشد معنی آیه چنین می شود: آیا آنها در قرآن تدبر نمی کنند یا بر دلهای آنها قفلها است، و اگر منقطعه باشد معنی آیه چنین می شود: آیا آنها در قرآن تدبر نمی کنند، نه، بلکه بر دلهایشان قفلها است. و در هر صورت دلیل بر این است که میان «تدبر» و «حجاب بر دلها» تضادی وجود دارد و آن را می توان اشاره ای به حجاب بودن ترک تدبر دانست. در تفسیر «فی ظلال القرآن» آمده است، طبق این آیه تدبر در قرآن حجابها را از بین می برد، روزنه های دل را باز می کند، نور معرفت بر قلب جاری می سازد، افکار را به حرکت در می آورد، عقلها را به جوشش وا می دارد، درون را خالص، و روح را زنده و روشن و نورانی می سازد. در اینکه چرا «قلوب» در این آیه به صورت نکره ذکر شده؟ جمعی از مفسران گفته اند دو دلیل می تواند داشته باشد: نخست اینکه وضع وحشتناک دلهای آنها را مشخص کند که دلهائی است نکره و ناشناخته، پر قساوت و ظلمانی. دیگر اینکه منظور قلوب گروهی از آنان است زیرا همه آنها هنوز به مرحله ای نرسیده اند که درک و دیدشان به کلی از کار بیفتد و قفلها بر دلهایشان قرار گیرد. ذکر «اقفال» به صورت جمع اشاره به حجابهای گوناگونی است که بر دلهایشان افتاده، مانند نفاق و عناد و لجاجت و خودخواهی و غرور. این نکته نیز قابل توجه است که «ترک تدبر» و «حجاب دل» روی یکدیگر تاثیر متقابل دارند. هر یک نسبت به دیگری می تواند در مرحله ای علت و در مرحله دیگر معلول باشد، گاه ترک تدبر سبب تاریکی قلب می شود، و گاه تاریکی قلب سبب ترک تدبر بیشتر می گردد. این سخن را با حدیثی از امام باقر(ع) پایان می دهیم، می فرماید: «قاریان و خوانندگان قرآن سه گروهند: گروهی آن را می خوانند و سرمایه خود قرار داده و به وسیله آن شاهان را می دوشند! و آن را وسیله برتری جوئی بر مردم قرار می دهند!» و گروهی قرآن می خوانند و تنها الفاظ آن را حفظ می کنند و حدودش را ضایع می سازند، و با آن هرگز به هدف نمی رسند، خدا امثال آنها را در میان حاملان قرآن زیاد نکند! و گروهی دیگر قرآن را می خوانند و دوایش را بر دردهای قلبشان می نهند، با آن شب بیدار می مانند( و عبادت می کنند) و روز را تشنه می مانند و روزه می گیرند، به وسیله آن در مساجدشان قیام می کنند، و از بستر برمی خیزند، خداوند عزیز جبار بوسیله آنها بلاها را دفع می کند و با آنان بر دشمنانش هجوم می برد، و به خاطر آنان خداوند باران از آسمان نازل می کند، ولی به خدا سوکند این گونه قاریان قرآن از کبریت احمر (گوگرد سرخ) کمیاب ترند: « فوالله لهوء فی قراء القران أعزمن الکبریت الأحمر».
منـابـع
آیت الله مکارم شیرازی- پیام قرآن جلد اول- صفحه
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها