آشوبها و شورشهای دوره عباسیان
فارسی 3191 نمایش |ضعف دستگاه خلافت – به خاطر عیاشی و حیف و میل کردن بیت المال و تسلط ترک ها، از یک طرف، و فشار و ظلم به توده مردم، از طرف دیگر، باعث برپاشدن آشوب ها و قیام هایی در این دوره شد. این شورش و نهضت ها در حقیقت نتیجه طبیعی آن ضعف و ظلم بود. این حرکت ها برخی فتنه و بدون ریشه بودند، و رهبری آنها در دست عده ای از اشرار بود، همچون فتنه «خوارج» و شورش «صاحب زنج». برخی دیگر جنبش هایی بودند در برابر ظلم خلفا و یا فریاد اعتراض به استیلای ترکان، و دسته آخر قیام هایی بودند اصیل و با پشتوانه، که به طرفداری از «رضای آل محمد» صلوات الله علیهم به پا می شد که به «قیام های علویان» مشهورند. این قیام ها خود نیز به لحاظ بینش گروندگان آنها و یا خلوص رهبران آن، دارای تقسیماتی هستند که همه آنها به وسیله علویان سلحشور و حق طلب اقامه می شد که صفحات تاریخ مشحون از رشادت آنان است. در این دوره، فتنه ها و آشوب های متعددی به وقوع پیوست که تعدادی از آنها را مرور خواهیم کرد.
* آشوب های بغداد
اگرچه «بغداد» در آن روزگار مرکز خلافت نبود، اما با این حال مشاهده فتنه ها و آشوب های متعددی بود.
1- در سال (249هـ) سپاهیان «شاکریه» در «بغداد»، سر به شورش گذاشته، مردم همه به آنها پیوسته و بدین وسیله در «بغداد» فتنه ای به پا شد. شورشیان با فریاد و جنجال به زندان ها هجوم بردند و در زندان ها را گشودند و زندانیان را آزاد ساختند و یکی از دو پل معروف «بغداد» را منهدم کردند و دیگری را نیز به آتش کشیدند. آنها همچنین خانه های دو تن از منشیان دولت را غارت کردند. یکی از علل این شورش مقابله و اعتراض علیه ترک ها نسبت به کشته شدن «متوکل» به دست آنها و تسلط شان بر امور بود، زیرا آنها هرکس از خلفا را که مطابق میل شان رفتار نمی کرد می کشتند و کسی را که خود می خواستند به جای او نصب می کردند بدون این که در این مسأله، دین و یا خواست مسلمانان را در نظر گیرند.
2- در سال(252هـ) ارتش «بغداد» به منظور مطالبه حقوق خود شورش کرد. در مرتبه اول با گرفتن 200 دینار، غائله خوابید، اما چند روزی نگذشت که دوباره سر به شورش گذاشتند، پرچم ها برافراشتند و طبل ها بنواختند و آماده کارزار شدند و یکی را به رهبری خود برگزیدند تا آنجا که، نمی خواستند بگذارند خطیب بالای منبر، به نام «معتز» خطبه بخواند. شورشیان پل «بغداد» را به تصرف درآورند و مغازه های اطراف آن را غارت کردند و تعدادی را به آتش کشیدند. در این میان مردم اداره شرطه (پلیس) را غارت کردند؛ این غائله که می رفت تا دامنه آن وسیع تر شود بالاخره با خیانت دو تن از شورشیان توسط «محمدبن عبدالله بن طاهر» سرکوب شد.
* آشوب های سامرا
1- در سال (249هـ) گروهی از مردم که معلوم نبود چه کسانی بودند در «سامرا» سر به شورش گذاشتند و به زندان ها هجوم بردند و در آنها را شکستند و زندانیان را آزاد ساختند. عده ای از موالی و غلامان به آنان حمله بردند، ولی مردم به کمک شورشیان شتافتند و آنان را پراکنده ساختند.
2- در سال (251هـ) مردم در «سامرا» شورش کردند و بازار زرگران، جواهرفروشان و صرافان و دیگر جاها را غارت کردند. غارت شدگان نزد «ابراهیم موید» شکایت کردند. او نیز چون توان کاری نداشت و نمی توانست از عهده شورشیان برآید گفت: خوب بود کالاها و پول های خود را به خانه می بردند!، و هیچ اقدامی نسبت به غارتگران انجام نداد.
* فتنه خوارج
فعالیت های چشمگیر خوارج در این دوره، از سال (252هـ) شروع شد؛ یعنی از زمانی که «مساور بن عبدالحمید بن مساور شادی بجلی موصلی» رهبر این اشرار قیام کرد. «مساور» در سال ( 254هـ) بر بیشتر اطراف «موصل» استیلا پیدا کرد و کارش بالا گرفت. فرماندار خلیفه، در موصل با او به جنگ پرداخت، ولی شکست خورد. از این رو «مساور» کارش بیشتر بالا گرفت و مردم از وی به هراس افتادند. او پس از آن خانه امیر موصل را به آتش کشید و سپس در مسجد جامع شهر با مردم نماز جمعه اقامه کرد و برای آنها خطبه خواند. در سال (255هـ) ارتش خلیفه، با او جنگید، ولی باز هم شکست خورد و «مساور» پیروز شد. «مساور» آن قدر سیطره و قدرت یافت که بر بیشتر شهرهای عراق تسلط پیدا کرد، تا آنجا که نمی گذاشت برای خلیفه خراج و اموال بفرستد و بر حقوق و مواجب سپاهیان خلیفه تنگ می گرفت و بالاخره پس از یک سری درگیری و غارت در سال ( 263هـ) درگذشت. «خوارج» در این که بعد از او به چه کسی رجوع کنند، اختلاف کردند و در نتیجه به کشتار و جنگ با یگدیگر پرداختند، تا سرانجام به «هارون بن عبدالله بجلی» گرویدند، او نیز همین که تعداد طرفدارانش فزونی گرفت، «موصل» و اطراف آن را گرفت و مالیات را برای خود استیفا می نمود.
شورش «صاحب زنج» ( زنگیان)
بدون تردید شورش و قیام «صاحب زنج» یکی از خطرناک ترین و موثرترین حوادث این دوره؛ یعنی دوره دوم خلافت «سامرا» هنگام ضعف و از هم پاشیدن آن در زمان «مهتدی» و «معتمد» است. تا آنجا که خیلی خطر آن را برای کیان خلافت عباسی بیش از ترک ها می دانند. این شورش از بصره، شروع شد و تا دروازه های «بغداد» به پیش رفت و بر قسمت بزرگی از «عراق» مسلط شد. در این شورش، همواره اساس خلافت عباسی در معرض تهدید و زوال بود. در این فتنه ده ها هزار نفر کشته، و عرض ناموس هزاران نفر از بین رفت و ده ها شهر به آتش کشید شد. «صاحب زنج»، رهبر این شورش در سال (255هـ) در «بصره» قیام کرد. نام او «علی بن محمد» از «بنی عبدالقیس» بود. بعضی دیگر اسم اصلی او را «بهبود» و او را ایرانی و اهل قریه «ورزنین» از قرای «ری» می دانند. او برای جب انظار و گردآوری توده ها و تایید قیام، به دروغ ادعای انتساب به «علویان» را کرده و خود را از نواده های شهید جاودانه اسلام، «زیدبن علی بن الحسین علیه السلام» وانمود ساخت. نسبت داشتن به این خاندان گرامی که سرآغاز حوادث سرنوشت سازی در علم اسلام بود تضمینی برای پیروزی قیام و رمزی از شورش و انقلاب بر ضد ستم و ظلم به شمار می رفت. امام حسن عسکری علیه السلام ادعای علوی بودن او را رد کرده و فرمود: «صاحب الزنج لیس منا اهل البیت» ( صاحب زنج از ما اهل بیت نیست). این شخص حدود پانزده سال (14سال و4 ماه) مدام در بین مردم فساد ایجاد می کرد تا بالاخره در سال (270هـ) کشته شد. او در شورش خود علاوه بر ادعای انتسابش به «علویان» به مهمترین چیزی که برای تحریک و تشویش بردگان و پیوستن آنها به او، تکیه داشت این بود که خود را رهبر بردگان مملوک معرفی می کرد و ندای آزادی آنان را سر می داد؛ هم آنانی که زیر ظلم و ستم و شکنجه های اربابان خود له شده و زیر فشارهای دولت، انواع بدبختی و خواری را دیده بودند. به همین جهت بود که وی، «صاحب زنج» یعنی «رهبر بردگان» نامیده شد. او علاوه بر شعار آزادی بردگان برای جلب بیشتر آنان، تشکیل حکومت و حق داشتن اموال و کنیز و عبید! را نیز در سرلوحه اهداف خود قرار داده بود. بعضی از مورخان بر این اعتقادند که، عقاید او ریشه در تفکرات فرقه «ازارقه» از «خوارج» دارد، و بر این اعتقاد خود شواهد خوبی ارائه می دهند. او دعوتش را در آغاز از بردگان «بصره» شروع کرد و آنها را به خود دعوت کرد تا آنها را از قید بردگی و شکنجه نجات و خلاصی بخشد. از این رو، عده زیادی گرد او جمع شدند، پس برای آنها خطبه خواند و وعده دادکه آنها را آزاد و ثروتمند سازد و نزد آنان قسم یاد کرد که نسبت به آنها هرگز دست به حیله نزند. بردگان گروه گروه در دسته ای 50 تا 500 نفری به او می پیوستند. او علاوه بر بردگان، کشاورزان، روستائیان و دیگر مخالفان عباسیان را نیز به سوی خود دعوت می کرد. صاحبان و اربابان بردگان ابتدا حاضر شدند در برابر هر برده 5 دینار به او بدهند تا بردگان آنها را به آنان بازگرداند، او پس از شنیدن درخواست آنان، به بردگانی که در آنجا حاضر بودند دستور داد تا به هر کدام از اربابان و یا نماینده آنان 500 تازیانه بزنند. این آغاز فتنه بود. بردگان با این اقدام نیرو و شور زائد الوصفی پیدا کردند، به طوری که قصد اشغال «بصره» را نمودند. مردم «بصره» در برابر یورش آنان تا 3 روز مقاومت کرده و با آنها جنگیدند، ولی بالاخره با حیله و مکر، علی رغم امانی که به آنها داده بودند، به جز عده کمی که فرار کرده بودند همه را کشتند، آنگاه مسجد جامع شهر و بیشتر نقاط شهر را به آتش کشیدند. هرکس ثروتی داشت، ابتدا ثروتش را ضبط و بعد او را کشتند و هرکس نداشت همان دم او را به قتل می رساندند. آنها نسبت به شهرهای «آبادان»، «اهواز»، «آبله» و «ابی الخطیب»، عینا همین عمل را انجام دادند. دامنه این فتنه و آشوب به « آبادان»، «اهواز»، «دشت میشان»، «واسط»، «رامهرمز» و شهر و مناطق بین راه این شهرها کشید شد. حکومت وقت چند نفر از سران ارتش خود، از جمله «موسی بن بغا» را به جنگ آنها فرستاد، ولی همه آنها شکست خوردند و کاری از پیش نبردند. تنها کسی که در جنگ با او به پیروزی رسید «ابو محمد موفق طلحه بن متوکل» بود که به کمک فرزندش «معتضد» و «لولو» غلام «احمد بن طولون» ( که از ارباب خود جدا و به «موفق» پناهنده گردیده بود)، توانست سپاه «صاحب زنج» را شکست دهد. این موفقیت اثر فراوانی در موقعیت و قدرت «موفق» گذاشت تا آنجا که برای برادرش «معتمد» از مقام خلافت، جز نامی باقی نماند. «موفق» تا هنگام مرگش (278هـ) بر همین قدرت باقی بود و پس از مرگش، سران ارتش با فرزندش «ابوالعباس» ولیعهد بیعت کردند و لقب «المعتضد بالله» به او دادند. ناگفته نماند که «معتضد» نیز این سیطره، و قدرت را از خلال جنگ هایی که با «صاحب زنج» داشت به دست آورده بود. او همان کسی است که پس از انتقال خلافت به «بغداد» اولین خلیفه «بغداد» شد.
منـابـع
پورسید آقایی، جباری، عاشوری و حکیم- تاریخ عصر غیبت– از صفحه 64 تا 69
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها