داستانی پیرامون فرجام نیک آینده نگری
فارسی 1384 نمایش |در زمانهای قدیم سلمانی معروفی بود که سر و صورت شاه عصر خود را اصلاح می کرد. روزی به بازار رفت، دید پیرمردی در مغازه ای ساده ای نشسته و قلم و کاغذی دارد ولی چیز دیگر در مغازه نیست. تعجب کرد که این پیرمرد چه می فروشد. نزد او رفت و گفت: ای آقا! شما چه می فروشید؟ پیرمرد: من حکیم هستم و پند می فروشم. سلمانی گفت: پند چیست؟ آن را به من بفروش. حکیم جواب داد: پند فروختن من مجانی نیست، بلکه صد اشرافی مزد آن است. سلمانی پس از این دست و آن دست کردن، راضی شد که صد اشرفی به او بدهد، حکیم صد اشرفی را گرفت و این پند را روی کاغذ نوشت: «اکیس الناس من لم یرتکب عملا حتی یمیز عواقب مایجری علیه»، «زرنگترین انسان ها کسی است که کاری را انجام ندهد، مگر این که نتیجه آن را تشخیص دهد.»
سلمانی آن پند نوشته شده را گرفت و چون برایش گران تمام شده بود، بسیار به آن ارزش می داد. همواره آن را تکرار می کرد و در هرجا که مناسب بود می نوشت، حتی در صفحه سنگ مخصوص خود که تیغ سلمانی خود را با آن سنگ تیز می کرد، نوشت. در همین روزها، نخست وزیر طبق دسیسه مرموزی، نزد سلمانی آمد و گفت: من از خارج آمده ام و یک تیغ طلایی تیز و خوبی برای تو به هدیه آورده ام، زیرا شما سر و صورت شاه را اصلاح می کنید، خوب است از این به بعد با این تیغ سر و صورت او را اصلاح نمایید. (دسیسه نخست وزیر این بود که آن تیغ را به ماده سمی مسموم کرده بود، و می خواست آن سم را به طور مرموزی وارد خون شاه کند و او را بکشد.) سلمانی خوشحال شد و هنگام اصلاح سرو صورت شاه، تیغ اهدایی نخست وزیر را به دست گرفت و در همین حال چشمش به پند حکیم افتاد. با خود گفت: ما هیچگاه به این پند عمل نکردیم، خوب است یک بار به آن عمل کنیم، آن پند می گوید: قبل از هرکاری، نتیجه آن را بررسی کن، من که با این تیغ هنوز کسی را اصلاح نکرده ام، پس نتیجه آن را نمی دانم، بنابراین باید از اصلاح سرو صورت شاه خودداری کنم. همین تحیر و سردرگمی سلمانی، شاه را در فکر فرو برد و جریان را از او پرسید و او داستان پند حکیم و تیغ نخست وزیر را بیان کرد. شاه فهمید که نخست وزیر می خواسته او را به وسیله آن تیغ، مسموم کند. مجلسی از رجال کشور تشکیل داد و نخست وزیر را در آن مجلس آورد و به سلمانی فرمان داد تا نخست سرو صورت آن افرادی که گمان بد به آنها می برد و سپس سرو صورت نخست وزیر را بتراشد و اصلاح کند. سلمانی فرمان شاه را اجرا کرد، طولی نگذشت که همه آنها مسموم شدند. سلمانی هم به جایزه و افتخار بزرگی نائل آمد و دریافت که آن پند حکیم بیش از صد اشرفی ارزش داشته است:
پند حکیم عین صواب است و محض خیر فرخنده بخت آن که به سمع رضا شنید
منـابـع
محمد محمدی اشتهاردی- داستان دوستان – از صفحه 661 تا 662
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها