دیدگاه قرآن درباره فرهنگ حاکم بر حکومت اسلامی
فارسی 1600 نمایش |مسائل مربوط به حکومت اسلامی یکی از مهمترین و سازنده ترین بخشها است، زیرا ممکن است درباره نظام اجرائی در حکومت اسلامی چنین تصور شود که در حکومت اسلامی نیز به همان راهی می رویم که حاکمان غیر اسلامی رفته اند. یعنی در اینجا تقسیم مسئولیتها، و تشکیل وزارتخانه ها و انتخاب وزراء و مدیران بلندپایه و غیر بلندپایه و رئیس جمهور یا نخست وزیر مطرح است، و نیز مساله انتخابات مردمی و تکیه بر آراء و خواسته های مردم و انتخابات مستقیم یا غیر مستقیم توسط نمایندگان مردم در مجلس شورا و مانند اینها وجود دارد، بنابراین تنها تفاوت این حکومت با سایر حکومتها در نام و عنوان است! ولی این اشتباه بزرگی است چرا که مهمترین چیزی که ملتها و حکومتها و جمعیتها را جدا می سازد همان فرهنگهای حاکم بر آنهاست، زیرا حکومت یا نهادها و ارگانهای حکومتی تنها به منزله جسم است و روح آنها همان فرهنگی است که بر آنها حکومت می کند. آنچه در اینجا می خوانید در واقع فهرستی از آن محسوب می شود، فهرستی که می تواند خوانندگان گرامی را از کیفیت اجمالی و اهداف و اهمیت این مساله آگاه سازد. به طور کلی سه اصل عمده بر نظام حکومت اسلامی حاکم است که آن را از سایر حکومتهای مردمی جدا می سازد:
1- مسئولان اجرائی خود را امانت دار الهی می دانند که باید حکومت و مقامات حکومتی را که به آنها سپرده شده به عنوان یک ودیعه حفظ کنند؛ رابطی میان خدا و بندگان او باشند و آنچه را او فرمان داده دقیقا در مورد بندگان اجرا کنند، آنها هرگز نمی توانند در فکر حفظ مقام یا منافع خویش در گروه خاصی باشند. درحالی که حاکمان مادی بیش از همه چیز در فکر حفظ مقام و منافع خویشند، و گاه برای رسیدن به یکی از مقامات ممکن است میلیونها هزینه کنند، به یقین باید بعد از رسیدن به حکومت جای هزینه ها را پر کرده و اضعاف مضاعف بر آن بیفزایند، و یا لااقل به قشر و جمعیت خاصی تعلق دارند، و برای حفظ منافع خاص جمعیت خود که برای رساندن او به حکومت، سرمایه گذاری های کلانی کرده اند تا بازدهی بسیار پرسودی داشته باشند، تلاش و کوشش کنند. تفاوت این دیدگاه با دیدگاه حاکمان و مدیران اسلامی در تمام زمینه ها کاملا روشن است.
2- مردم آنها را مبعوثان الهی می دانند چرا که اطاعت از آنها شاخه ای از اطاعت خداست، و فرمان آنها به منزله فرمان الهی است. آنها قوانین حکومت اسلامی را- در صورتی که حکومت بر پایه های صحیحی استوار شود- قانون خدا می دانند و اطاعت از آن را موجب نجات در آخرت، و مخالفت با آن را گناه و مایه عذاب در سرای دیگر می شمرند. این دیدگاه با دیدگاه عمومی در حکومتهای مادی که حاکمان را افرادی همچون خود می دانند که غالبا در صدد حفظ منافع خویش یا منافع حزب و گروه خویشند و در هر مورد مردم قوانین را نپسندند، و از بیم مجازات در امان باشند شانه از زیر بار آن خالی می کنند، بسیار متفاوت است.
3- اصولا روح معنویت و ارزشهای اخلاقی در چنین حکومتی باید بر همه چیز سایه بیفکند و مسائل اخلاقی و انسانی در سر لوحه کارها قرار گیرد، انگیزه ها باید فراتر از انگیزه های مادی باشد. مگر نه این است که هدف نهایی از تشکیل حکومت و بهتر زیستن، فراهم آمدن مقدمات برای سیر الی الله و قرب به خدا و تکامل روحی و معنوی است؟! آیا این انگیزه ها می تواند با انگیزه های مردم و کارگزاران در یک حکومت مادی یکسان باشد؟ البته برای رسیدن به یک حکومت الهی و اسلامی تام العیار، راه دور و درازی را باید پیمود، و آموزشهای فراوانی باید به جامعه داد، ولی هر چه باشد محتوای این حکومت با حکومتهای مادی از نظر عنصر فرهنگی بسیار «متفاوت» بلکه «متباین» است.
با این تحلیل کوتاه به سراغ آیات قرآن، و سپس روایات اسلامی می رویم تا چشم انداز فرهنگ حاکم بر محورهای مختلف حکومت اسلامی را بررسی کنیم:
1- در آیه 159 آل عمران می خوانیم: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»، «به (برکت) رحمت الهی در برابر آنان (مردم) نرم و مهربان شدی، و اگر تندخو و خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند، پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب، و در کارها با آنان مشورت کن، اما هنگامی که تصمیم گرفتی (قاطع باش) بر خدا توکل نما، زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد». به این ترتیب حاکم اسلامی در کنار قاطعیت و تصمیم گیری محکم، مأمور به عفو و گذشت و حتی استغفار در درگاه الهی نرمش و ملایمت می باشد و تکیه گاه اصلی را در همه چیز و همه کار خدا می داند.
2- در آیه 34 فصلت دستور می دهد که کدورت و دشمنی را با آب محبت بشویید و تا آنجا که ممکن است از مقابله به مثل در برابر دوستان بپرهیزید، می فرماید: «ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم»، ولی بلافاصله می افزاید: «به این مرحله جز کسانی که دارای صبر و استقامتند نمی رسند، و جز کسانی که بهره عظیمی از ایمان و تقوا دارند به آنان نائل نمی شوند». حاکمیت این گونه فرهنگ بر نظام اجرائی اسلامی که درست در جهت ضد فرهنگ مادی قرار دارد، نورانیت و صفای خاصی به آن می بخشد و معنی و مفهوم دیگری به آن می دهد.
3- در آیه 38 سوره کهف در برابر اصرار کسانی که معتقد بودند پیامبر اسلام (ص) باید افراد فقیر را هر چند مخلص و مومن باشند از خود دور سازد، و به قشرهای ثروتمند و پر نفوذ نزدیک شود، با صراحت و قاطعیت می فرماید: «واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداه والعشی یریدون وجهه ولا تعد عیناک ترید زینه الحیاه الدنیا ولا تطع من اغفلنا عن ذکرنا واتبع هواه وکان امره فرطا»، «با کسانی باش که پروردگار خویش را صبح و شام می خوانند و تنها رضای او را می طلبند و هرگز به خاطر زیورهای دنیا چشمان خود را از آنها بر نگیر، و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساخته ایم اطاعت مکن، همانها که از هوای نفس پیروی کردند و کارشان افراطی است». چقدر تفاوت است میان این منطق که عشق و ایمان به خدا را در این گونه افراد برترین ارزش می شمرد، و فرمان می دهد دست رد به سینه ثروتمندان غافل و بی خبر بزن، نه فقیران مخلص و با ایمان و میان منطق کسانی که امروز در سطح جهان با صراحت اعلام می دارند که ارزش اصلی همان منافع مادی است و همه ارزشهای دیگر را پیش پای آن قربانی می کنند.
4- آیه 26 سوره ص در یک پیام قاطع و کوبنده خطاب به داود پیامبر می فرماید: «یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق ولا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله»، «ای داود ما تو را جانشین (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داوری کن، و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از خدا منحرف می سازد». همان گونه که می بینیم به این پیامبر معصوم به عنوان یک الگو و نمونه هشدار می دهد که مراقب وسوسه های شیطان نفس باشد که مایه انحراف او از طریق حق و عدالت نگردد. بنابراین یک حاکم اسلامی همیشه مراقب این معنی است که مبادا در داوری های خود گرفتار حب و بغض ها و هوی و هوسها گردد و حق بی گناهی را ضایع کند، و چقدر تفاوت دارد این منطق با منطق کسانی که تنها قاضی را در برابر قانون، آن هم قانونی که هزار گونه راه فرار و توجیه و تفسیر دارد مسئول می شمرد؟!
5- در آیه 135 نساء تمام مومنان را مخاطب ساخته و یک اصل مهم دیگر را یادآور می شود، و آن مساله مقدم داشتن اصول و ضوابط بر هر گونه رابطه است، می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله ولو علی انفسکم او الوالدین والاقربین ان یکن غنیا او فقیرا فالله اولی بهما فلا تتبعوا الهوی ان تعدلوا و ان تلووا او تعرضوا فان الله کان بما تعلمون خبیرا»، «ای کسانی که ایمان آورده اید! کاملا قیام به عدالت کنید، و برای خدا شهادت دهید، اگر چه (این گواهی) به زیان خود شما یا پدر و مادر و نزدیکانتان بوده باشد (چرا که) اگر آنها غنی یا فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند، پس از هوی و هوس پیروی نکنید که از حق منحرف خواهید شد، و اگر حق را تحریف کنید و یا از اظهار آن اعراض نمایید، خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است». به این ترتیب نه تنها رابطه فرزند و پدر و مادر و برادر نباید مانع اجرای حق و عدالت و قیام به قسط گردد، بلکه منافع خویشتن را نیز باید در برابر اجرای حق نادیده گرفت. بدیهی است در حکومتهای مادی ممکن است از چنین مسائلی سخن گفته شود ولی نه تنها ضامن اجرا ندارد، بلکه اگر دقت شود مفهوم صحیحی برای آن متصور نیست، به همین دلیل همواره شخصیتهای آنها منافع شخصی و گروهی را بر عدل و داد و قیام به قسط مقدم می شمردند، در آنجا روابط بر ضوابط حاکم است و گاه آشکارا با انجام کارهای ضد و نقیض و برخورد دوگانه با مسائل شبیه هم که یکی در مسیر منافع است و دیگری بر ضد منافع، قوانین به آسانی درهم شکسته می شود و بطلان شعارهای مربوط به قسط و عدالت و حقوق بشر در عمل به ثبوت می رسد.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی –پیام قرآن 10 – از صفحه 149 تا 154
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها