مساله صلح و صلح طلبی در حکومت اسلامی
فارسی 1857 نمایش |بی شک جنگ و خونریزی و ویرانگری نه تنها با فطرت سلیم انسان سازگار نیست که با قوانین جهان هستی نیز هماهنگ نمی باشد. جنگ یک نوع بیماری و انحراف و توسل به خشونت برای رسیدن به اهداف ظالمانه است، حتی جنگهای مقدسی که جنبه دفاع از حق و عدالت را دارد به دنبال انحراف گروهی از صراط مستقیم به وجود می آید و گاه بر افراد و امتهای سالم تحمیل می شود. محصول جنگ همیشه اتلاف نفوس و سرمایه ها و ویرانی شهرها و آبادیها و تشدید خصومتها و دشمنیهاست، به همین دلیل تا ممکن است نباید به سراغ این کار رفت، بلکه باید نفوس انسانی و نیروهای خداداد را در راه آبادانی جامعه ها صرف کرد. می دانیم در درون وجود انسان یک جهاد و پیکار دائمی برقرار است که آن هم در برابر هجوم میکربهای بیماری زا از خارج است. گلبولهای سفید خون که سربازان مدافع و هوشیار کشور تن هستند از یکسو و انواع میکربهائی که از طریق «آب» و «هوا» و «غذا» و «بریدگیهای پوست بدن» وارد می شوند از سوی دیگر در این پیکار شرکت دارند. این جنگ نیز در حقیقت جنبه دفاعی دارد و اگر در محیط و شرایطی قرار بگیریم که میکربها به این کشور حمله ور نشوند این جنگ نیز فروکش خواهد کرد. آن گروه از متفکران که در خدمت منافع استعمارگرانند گاه تلاش می کنند که جنگ را چیزی موافق طبع بشر قلمداد کنند، و به متجاوزان اجازه توسل به زور برای اهداف توسعه طلبانه خود بدهند، آنها اصل تنازع بقاء را که یکی از اصول چهارگانه داروینیسم است در اینجا دست آویز خود قرار می دهند و می گویند: «باید جنگ و تنازع همواره در میان بشر باشد و اگر نباشد رکود و سستی روی زمین را فرا خواهد گرفت و نسل بشر به عقب برخواهد گشت! ولی تنازع و جنگ دائمی سبب می شود که نیرومندترها بمانند و ضعیفان پایمال شوند و از بین بروند و به این ترتیبب انتخاب اصلح صورت می گیرد! گاه از بعضی از آیات قرآن نیز- به طور انحرافی و تفسیر به رأی- برای این موضوع استمداد می جویند. ولی این استدلال بسیار ضعیف است چرا که به فرض که ما اصل تنازع را در مورد حیوانات درنده بپذیریم- که آن هم از نظر دانشمندانی که تمام اصول داروینیسم را نقد می کنند مردود است- ارتباطی به جهان انسانیت ندارد، چرا که انسانها می توانند از طریق تعاون بقاء و رقابتهای سالم همانگونه که در میدان صنایع و سیاست میان گروهها و احزاب رقیب در دنیای امروز دیده می شود، به تکامل خویش ادامه دهند، بنابراین اساس زندگی انسانها تعاون بقاء است نه تنازع بقاء. به هرحال ما هیچ دلیلی نمی یابیم که بتواند توجیه گر جنگ باشد آن هم جنگهایی همانند جنگهای عصر ما که ضایعاتش گاهی در قرنها جبران پذیر نیست، اعم از ضایعات انسانی، صنعتی، کشاورزی و غیر آن. تنها یک مغز علیل و بیمار می تواند چنین جنگهایی را موجه جلوه دهد. با این اشاره به قرآن مجید باز می گردیم و صلح طلبی را در حکومت اسلامی مورد بررسی قرار می دهیم:
1- یا ایها الذین امنوا ادخلوا فی السلم کافه و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین (بقره/208)
2- وان جنحوا للسلم فاجنح لها وتوکل علی الله انه هو السمیع العلیم (انفال/61)
3- فان اعتزلوکم یقاتلوکم والقوالیکم السلم فما جعل الله الکم علیهم سبیلا (نساء/90)
4-و ان طائفتان من المومنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء الی امر الله فان فانت فاصلحوا بینهما بالعدل واقسطوا ان الله یحب المقسطین (حجرات/9)
5- و اصلح خیر(نساء/128)
6-و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها ویهلک الحرث و النسل والله لا یحب الفساد (بقره/205)
7- و لا تقولو ا لمن الیکم السلام لست مومنا (نساء/94)
ترجمه:
1- ای کسانی که ایمان آورده اید! همگی در صلح و آشتی در آیید! و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او دشمن آشکار شماست!
2- و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی و بر خدا توکل کن که او شنوا و داناست!
3- پس اگر از شما کنار گیری کرده، با شما پیکار ننمودید (بلکه) پیشنهاد صلح کردند خداوند به شما اجازه نمی دهد که متعرض آنان شوید.
4- و هرگاه دو گروه از مومنان با هم به نزاع و جنگ پردازند آنها را آشتی دهید، و اگر یکی از آن دو، بر دیگری تجاوز کند با گروه متجاور پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد و هرگاه بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد) در میان آن دو صلح توأم با عدل برقرار سازید و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست می دارد.
5-و صلح بهتر است.
6- و هنگامی که روی برمی گردانند (و از نزد تو خارج می شوند) و در راه فساد و (خونریزی) در زمین کوشش می کنند و زراعتها و چهارپایان را نابود می سازند (با اینکه می دانند) خداوند فساد را دوست نمی دارد.
7- به کسی که اظهار صلح و دوستی می کند نگوئید مسلمان نیستی.
شرح و جمع بندی
در نخستین آیه تمام مومنان جهان را به صلح و آشتی و آرامش دعوت می کند. جنگ را جزء خطوات و گامهای شیطان می شمرد، می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید همگی در صلح و آشتی وارد شوید و از گامهای شیطان پیرویی نکنید که او دشمن آشکار شماست»، (یا ایها الذین امنوا ادخلوا فی السلم کافه و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین). در این آیه از یکسو مومنان مخاطب شده اند این نشان می دهد که صلح و سلام جز در سایه ایمان میسر نیست. و از سوی دیگر تکیه بر واژه «کافه» (همگی) نشان می دهد که هیچگونه استثنایی در قانون صلح نیست و جنگ برخلاف تعلیمات اسلام و قرآن است و جز به شکل تحمیلی تصور نمی شود. و از سوی سوم تعبیر به «خطوات الشیطان» اشاره لطیفی به این حقیقت است که عوامل جنگ بطور تدریجی فراهم می شود و شیاطین جن و انس انسانها را گام به گام به سوی این دریای آتش می برند، و مطابق ضرب المثل معروف عرب، «ان بدو القتال اللعام»! «آغاز یک جنگ خونین یک سیلی است»! بنابراین باید در همان گامهای نخستین جنگ را متوقف کرد. از سوی چهارم استفاده می شود که هر کاری که کمک به بهم زدن صلح و آرامش کند یک عمل شیطانی است، چرا چنین نباشد در حالی که جنگ آتش سوزانی است که تمام نیروهای مادی و معنوی، انسانی و غیر انسانی را در کام خود فرو می برد و خاکستر می کند، مخصوصا در عصر زمان ما که جنگها از هر زمان وحشتناکتر و پرهزینه تر است و طبق محاسبه آمارگران گاه یک قرن تمام طول می کشد که جبران خسارت یک جنگ خونین حاصل شود، آن هم جبران اقتصادی، ولی مسائل انسانی آن قابل جبران نیست و شاید به همین دلیل هنگامی که خداوند به فرشتگان خطاب کرد که می خواهم آدم را بیافرینم مهمترین عیبی که فرشتگان برای این مخلوق برشمردند همان جنگ و خونریزی و فساد در زمین بود (قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء) (بقره-30). معلوم می شود عیبی مهمتر از آن وجود نداشته است. این نکته نیز قابل توجه است که ارباب لغت تصریح کرده اند که «سلم» و «سلم» هر دو به معنی «صلح» است و از ماده «سلامت» گرفته شده و یکی از نامهای خدا «سلام» است چرا که ذات پاکش منبع صلح و آرامش و سلامت است، و به گفته «التحقیق» ماده «سلم» در اصل نقطه مقابل «خصومت» است، و لازمه آن رهایی از آفات و بلاها و وصول به سلامت و عافیت می باشد و اسلام را از آن رو اسلام نامیده اند که مایه صلح و سلامت در دنیا و آخرت است، و «سلم» به معنی «نردبان» وسیله ای است که انسان به کمک آن می تواند سالم به نقطه بالایی برود و بازگردد! شگفت آور اینکه بعضی از مفسران بزرگ در تفسیر واژه «سلم» در این آیه احتمالاتی داده اند که هیچ کدام با ظاهر آیه سازگار نیست.
دومین آیه اشاره به گروههایی که در حال پیکار با مسلمین هستند می کند و می فرماید: «اگر آنها تمایل به صلح نشان دهند تو نیز از در صلح وارد شو و بر خدا تکیه کن که او شنوا و داناست» (وان جنحوا للسلم فاجنح لها وتوکل علی الله انه هو السمیع العلیم). قابل توجه اینکه این آیه در سوره انفال بعد از آیه ای قرار گرفته که دستور آماده باش دایمی و فراهم ساختن هرگونه قوه و نیرو برای ترسانیدن دشمن می دهد، یعنی هدف نهایی جنگ نیست، این هم به منظور تقویت پایه های صلح است، چرا که اگر آمادگی کامل برای جنگ نباشد هوای برتری جویی و توسعه طلبی بر سر دشمن می زند. این نکته نیز قابل توجه است که « جنحوا» از ماده جناح به معنی خضوع و تمایل و حرکت به سوی چیزی است و مفهومش این است که حتی از گفتگوهای ابتدایی صلح نیز استقبال کن. تعبیر به «توکل علی الله» (توکل بر حدا کن) اشاره به این نکته است که به هنگام اظهار تمایل دشمن به صلح افرادی شروع به منفی بافی می کنند و هر تمایل به صلحی را فریب و نیرنگ شمرده، با آن مخالفت می نمایند و لااقل وسوسه هایی در آنها پیدا می شود. قرآن می گویند: «هنگامی که نشانه های معقول صلح طلبی آشکار شد به آن پاسخ مثبت بده و بر خدا توکل کن و در عین رعایت موازین احتیاط در برابر دشمن به وسوسه ها اعتنایی مکن!» این آیه از آیاتی است که صلح طلبی را به عنوان یک اصل اساسی به حکومتهای اسلامی توصیه می کند و اینکه بعضی گفته اند این آیه به وسیله آیات جهاد نسخ شده پنداری بی اساس است که هیچ دلیلی بر آن نیست، چرا که هیچ منافاتی میان آیات جهاد و این آیه نمی باشد و ضرورتی برای اعتقاد به نسخ وجود ندارد.
در سومین آیه اشاره به گروهی از کفار جنگ طلب کرده، می فرماید: «اگر آنها از شما کناره گیری کردند و پیکار ننموده، پیشنهاد صلح کردند، خدا به شما اجازه نمی دهد که متعرض آنان شوید» (فان اعتزلوکم یقاتلوکم والقوالیکم السلم فما جعل الله الکم علیهم سبیلا). تعبیر به (فما جعل الله الکم علیهم سبیلا)، «خداوند هیچ راهی برای شما بر ضد آنها قرار نداده است، تاکید کامل بر قبول دعوت صلح از سوی دشمن است، صلحی که شرافتمندانه و راستین باشد نه ذلیلانه و دروغین. قابل توجه اینکه در شأن نزول این آیه آمده که آیه ناظر به «طائفه اشجع» است که گروهی از آنان به سرکردگی مسعود بن رجیله به نزدیکی مدینه آمدند پیامبر نمایندگانی نزد آنها فرستاد تا از هدف سفرشان باخبر شود، آنها گفتند: ما آمده ایم پیمان ترک مخاصمه با محمد ببندیم ( و در منازعات شما با دیگران بی طرف بمانیم). پیامبر دستور داد مقدار زیادی خرما به عنوان هدیه برای آنها ببرند و پیمان ترک تعرض را با آنها امضا فرمود. بدیهی است مفهوم آیه یک قانون کلی و جاودانه است هر چند شأن نزول خاصی داشته باشد، زیرا چنانکه می دانیم شأن نزولها مفهوم عام آیات را محدود نمی کنند.
در چهارمین آیه سخن از جنگهایی است که احتمالا در داخل کشور اسلامی میان جناحهای متخاصم واقع می شود و به اصطلاح دو طبقه از مومنان درگیری پیدا می کنند. در این آیه دستور موکد به برقراری صلح در میان آنها می دهد، و اگر تمام راهها بسته شد و تنها طریق ممکن برای برقراری صلح جنگ با ظالمان باقی بود آن را واجب می شمرد، می فرماید: «هرگاه دو گروه از مومنان با هم جنگ و نزاع کنند در میان آنها صلح برقرار سازید» (و ان طائفتان من المومنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما)، سپس می افزاید: «هرگاه یکی از آن دو به دیگری تجاور کند با طایفه ظالم پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد»، (فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء الی امر الله)، و در پایان به مساله صلح باز می گردد و می افزاید: «هرگاه طایفه ظالم بازگشت کند در میان آن دو بر طبق عدالت صلح برقرار سازید و دادگری پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد»، (فان فانت فاصلحوا بینهما بالعدل واقسطوا ان الله یحب المقسطین). از صدر این آیه به خوبی استفاده می شود که پایان درگیری و برقرار ساختن صلح در داخل کشورهای اسلامی نیز یک اصل اساسی است که حتی جنگ را هم به عنوان آخرین راه چاره برای وصول به آن تجویز کرده است! و از ذیل آن نیز به خوبی استفاده می شود که صلح باید عادلانه باشد، نه ظالمانه و نه ذلیلانه، چرا که چنین صلحهایی همیشه متزلزل و ناپایدار است و در درون خود نطفه جنگ را می پروراند. نکته قابل ملاحظه این است که در این آیه گاه تعبیر به «عدل» شده و گاه به «قسط»، «عدل» به گفته راغب در مفردات لفظی است که مفهوم مساوات را در بر دارد، و «قسط» به معنی «نصیب عادلانه» است (منتهی هرگاه این واژه بصورت ثلاثی مجرد بکار رود به معنی گرفتن نصیب دیگری است، بنابراین مفهوم ظلم را می دهد و گاه به صورت باب افعال – اقساط – استعمال می شود که مفهومش دادن نصیب و سهم دیگری است و آن معنی عدالت را می رساند). مطابق این بیان و تعبیرات دیگری که نامبرده دارد کلمه «قسط و عدل» از نظر معنی و مفهوم یکسان است، ولی ممکن است این تفاوت میان آنها وجود داشته باشد که واژه «قسط» و «اقساط» در مواردی به کار می رود که گروهی در چیزی شریک باشند اگر نصیب و بهره هر کدام به طور کامل پرداخته شود این عمل «قسط» است ولی اگر در میان آنها تبعیض کنند جور است. ولی عدالت که نقطه مقابل آن ظلم است مفهوم گسترده تری دارد هم در موارد شرکت و هم در غیر موارد آن به کار می رود، بنابراین اگر مالی حق مسلم کسی باشد و آن را به او بدهد عدالت است و اگر بگیرند ظلم است.
پنجمین آیه ناظر به اختلافات شخصی و خصوصی است، دستور می دهد که اگر میان زن و مرد در زندگی خانوادگی اختلافی پیدا شود «صلح» در میان آنها برقرار سازید، می فرماید: «هرگاه زنی از طغیان یا اعراض و روی گردانی شوهرش بیم داشته باشد مانعی ندارد که صلح کنند (و هرکدام به خاطر صلح از پاره ای از حقوق خود صرف نظر نمایند) سپس می افزاید: «صلح بهتر است»: (و اصلح خیر). درست است که مورد این جمله صلح در اختلافات خانوادگی است، ولی مفهوم جمله بسیار وسیع و گسترده است که هر گونه صلح و صفا را میان دو نفر یا دو گروه یا دو ملت و دو کشور را شامل می شود. قابل توجه اینکه در این آیاتی که پشت سر یکدیگر ذکر شد صلح در سه صورت مورد تأکید واقع شده است: صلح میان مسلمانان و دشمنی که خواهان صلح اند، صلح میان گروههای متخاصمین از مسلمین، و صلح میان دو فرد که گرفتار نزاعند. صلح آبرومندانه و عادلانه در تمام اشکالش مطلوب است و اسلام از آن دفاع می کند. وظیفه حکومت اسلامی نیز همین است که پایه های صلح را در هر سه مرحله تقویت کند!
ششمین آیه مستقیما به مسأله صلح اشاره نمی کند ولی پیام گویایی به طور غیرمسقیم در بردارد، زیرا در مذمت بعضی از منافقان چنین می گوید: «او ظاهری فریبنده دارد ولی) هنگامی که روی برمی گرداند (و از نزد تو خارج می شود برای فساد در زمین کوشش می کند، و کشتزارها و چهارپایان را هلاک و نابود می سازد و خدا فساد را دوست نمی دارد»، (و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها ویهلک الحرث و النسل والله لا یحب الفساد)، و در آیه بعد از آن که در همین سوره بقره است این گونه افراد را به عذاب سخت الهی در جهنم تهدید می کند. بدیهی است جنگها جز فساد در زمین و نابودی امکانات و سرمایه ها اعم از کشاورزی و دامداری و غیر آن ثمری ندارد، به همین دلیل از نظر اسلام منفور است، و تا موجبی برای جنگ پیدا نشود هرگز نباید به سراغ آن رفت و به تعبیر دیگر صلح یک اصل است و جنگ یک استثناء.
نتیجه
از مجموع آنچه در آیات بالا آمد به خوبی استفاده می شود که پایه حکومت اسلامی بر صلح و صفا و دوستی است و قرآن مجید آن را به عنوان یک اصل در همه جا شناخته، در مورد بیگانگان، و در مورد دوستان و حتی در درون خانه و خانواده و آحاد مردم و اگر موجباتی برای تحمیل جنگ پیش نیاید هرگز جنگ را تصویب نمی کند. ولی این به آن معنا نیست که مسلمانان آمادگی جنگی خود را از دست دهند تا دشمن تشویق به تهاجم گردد و نیز به آن معنا نیست که صلح ذلیلانه و از موضع ضعف را توصیه می کند چرا که این هر دو از عوامل جنگ است نه صلح ریشه دار و عادلانه. در روایات اسلامی نیز هرگونه تلاش و کوشش در تأمین صلح و سلام در جوامع انسانی مورد تأکید قرار گرفته تا آنجا که در حدیثی می خوانیم: «پاداش کسی که صلح و صفا در میان مردم ایجاد کند همچون پاداش مجاهدان در راه خدا است» یعنی تصور نکنید آن همه پاداشهای عظیمی که برای «مجاهدان» در راه خدا ذکر شده است شامل «مصلحان» نمی شود، تلاشگران صلح همچون سنگر نشینان میدان جهادند. در حدیث دیگری از امیرمومنان می خوانیم: «نهایت سعادت این است که انسان برای اصلاح توده ها تلاش کند». ممکن است این حدیث مفهوم وسیعی داشته باشد که هرگونه صلاح اجتماعی را شامل شود ولی بی شک صلح در برابر جنگ را در بر می گیرد. در فرمان مالک اشتر که جامعترین منبع برای بحثهای مربوط به حکومت اسلامی است درباره گرایش به صلح چنین آمده است: «هرگز صلحی را که از راه دشمن پیشنهادمی شود و رضای خدا در آن است رد مکن که در صلح برای سپاه تو آسایش و تجدید قوا و برای خودت آرامش از اندوه و غمها، و برای ملتت مایه امنیت است»! در اینجا امام سه فلسفه مهم صلح را بیان فرموده: برای مردم امنیت، و برای لشکر فرصت برای تجدید قوا، و برای رئیس کشور موجبات را حتی فکر را به ارمغان می اورد. این نکته نیز قابل توجه است که امام هر صلحی را مفید نمی شمرد، بلکه صلحی را که خشنودی خدا در آن باشد، یعنی مایه عزت و آبروی مسلمین و سبب گسترش عدل و داد گردد. «ولی به مالک هشدار می دهد که بعد از انعقاد پیمان صلح کاملا مراقب دشمن باشد، زیرا گاه هدف دشمن از برقراری صلح غافلگیر کردن است، بنابراین حزم و احتیاط و دوراندیشی را باید به کار گرفت و حتی در اینجا خوشبینی و حسن ظن نیز صحیح نیست.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی –پیام قرآن 10 – از صفحه 361 تا 372
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها