صراط خاص را نمی توان جز با مرکب محبت پیمود، آنان که این راه را طی کرده و به بسیاری از مراحل بالای آن رسیده اند، با استنباط از قرآن توصیه کرده اند که این راه بسیار طولانی بدون مرکب و توشه طی شدنی نیست: «و تزودوا فإن خیر الزاد التقوی؛ هر كار نيكى انجام مى دهيد خدا آن را مى داند و براى خود توشه برگيريد كه در حقيقت بهترين توشه پرهيزگارى است.» (بقره/ 197) با آنکه قرآن درباره محبت، بیانات بسیار بلندی دارد ولی از آن تعبیر به مرکب نکرده است، اما از خطوط کلی آن استفاده می شود که اساس کار، محبت خدا و اولیای او و پیروی اهل بیت عصمت و طهارت است و ره توشه هم طبق تصریح قرآن کریم، تقواست یعنی اگر انسان بر مرکب محبت سوار شد و از زاد تقوا بهره گرفت، هم مرکب تقویت می شود و هم راکب و این راه را به خوبی طی می کند.
پیامبر اکرم (ص) راکبی است بر مرکب محبت، او حبیب الله است و دیگران هم اگر بخواهند این راه را طی کنند، باید پیرو او باشند تا مانند او راکب مرکب محبت شوند «قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله؛ اگر دوست خدایید پیرو حبیب او باشید تا محبوب خدا گردید.» (آل عمران/ 31) انسان با پیروی از پیامبر به مقام محبت می رسد وقتی مرکب برای سالک فراهم شد، زاد و توشه تحصیل کرده و راه راست را به آسانی طی می نماید. پیامبر اکرم (ص) این راه را با محبت و تقوا طی می کند، لذا سراسر سیره اش، سیره توحیدی است، حتی معیار تحقق اوصاف و احوال متنوع حضرت، مشاهده آثار توحیدی است، مثلا غم آن حضرت غم خدا پسندانه است. نه برای خود لذا در آغاز هجرت در برابر آن خطر سهمگین به همسفر خود فرمود: «لاتحزن إن الله معنا؛ نترس خداوند با ماست.» (توبه/ 40) چون همسفرش از ولایت طرفی نبسته بود، حضرت او را نهی کرد که غمگین مباش و خود حضرت رسول (ص) مصون از حزن بود، زیرا اولیای الهی حزنی ندارند که منافی ولایت و توحید باشد.
خدای سبحان درباره ی منحرفان از صراط مستقیم فرمود: کسانی که از این راه منحرف شده اند نمی دانند کجا می روند، آنها در لبه ی پرتگاه جهنم خانه ساخته اند. «أفمن أسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان خیر أمن أسس بنیانه علی شفا جرف هار فأنهار به فی نار جهنم؛ آیا کسى که بنیاد کار خود را بر پایه تقوا و رضاى خدا نهاده بهتر است یا کسى که بناى خود را بر لب پرتگاهى فرو ریختنى نهاده و با آن در آتش دوزخ سرنگون مى گردد؟» (توبه/ 109) اگر کسی در صراط مستقیم حرکت نکرد در لبه پرتگاهی که پایانش دوزخ مشتعل است، خانه ساخته و به طرف آنجا حرکت می کند، که لغزیدن همان و سقوط در قعر جهنم همان؛ و پیامبر (ص) بدین جهت غمگین بود.
بنابراین، خوف و رجا، حزن، نشاط، رضایت و خشنودی آن حضرت هم برای رضای خداست، همان طور که در جریان قبله فرمود «فلنولینک قبلة ترضیها؛ پس قطعا تو را به جانب قبله اى که بدان خشنود شوى برمى گردانیم .» (بقره/ 144) رضای پیامبر، رضا برای کیان اسلامی است که رضای توحیدی می شود و مقتضای تحلیل عقلی آن است که اوصاف، احوال و افعال از خصوصیت روح نشأت می گیرند، و با صبغه ی خاص آن مصبوغ می گردد، و اگر در فضای روح مشروح و صدر منشرح چیزی جز ولای خدا نبود، همه امور یاد شده بر اساس همان توحید تعبیه شده، محقق می شود، و این تحلیل اختصاصی به مسئله هراس و امید، قبض و بسط، رضا و سخط ندارد، بلکه شامل همه شئون انسانی خواهد شد. فرض ندارد که حیات و ممات کسی برای خدا باشد، ولی غم و نشاطش برای خدا نباشد همه ی صفات متقابل موحد برای خداست زیرا عقیده اش، عقیده ای الهی است، وقتی عقیده الهی بود، همه ی شئون از جمله خوف و رجا هم که گاهی از این دو متقابل به عنوان خوف و طمع یاد می شود، نشاط و اندوه، قبض و بسط و اعطا و منع وامثال آن هم الهی خواهد بود.
کسی که در صراط مستقیم است، همه کارهایش توحیدی ممدوح است و البته در صراط مستقیم قرار گرفتن، مشکل است. گاهی انسان به بیراهه ی اسراف و تبذیر می رود و آن را سخاوت و شجاعت می پندارد، اما اگر در صراط مستقیم قرار گرفت می فهمد در کجا اگر همه مال را هم در راه خدا انفاق کند، سخاوت است نه اسراف و تبذیر؛ و در کجا اگر هیچ نبخشد، صیانت است نه بخل؛ کسی که در صراط مستقیم قرار گرفت هسته ی مرکزی عدل می شود، آنگاه هرچه راه را با سرعت و سبقت طی کند بهتر است، دیگران که صراط مستقیم را به طور متوسط می پیمایند عادلند، ولی او اعدل است، دیگران شجاع و او اشجع؛ دیگران سخی و او اسخی؛ دیگران تقی و او اتقی؛ دیگران کریم و او اکرم است، البته به چنین مقامی نایل آمدن دشوار است، لذا گفته شده: صراط مستقیم از مو باریکتر و از شمشیر برنده تر است، تشخیص سیره پیامبر هم چون در متن صراط است از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر می باشد، مثلا گاهی آن حضرت در میدان جنگ موظف بود، که اگر هیچ کس هم در صحنه ی نبرد با مشرکان حاضر نباشد، خود به تنهایی حضور پیدا کند.
گاهی نثار همه ی خصوصیتهای نشئه طبیعت برای ماورای طبیعت، شجاعت ممدوح است نه تهور مذموم، و گاهی که انسان در صراط نیست وظیفه خود را تشخیص نمی دهد و نمی داند که آیا چنین کاری القای در تهلکه است یا شجاعت، ولی اگر در صراط بود، مانند حضرت رسول (ص) و تابعان و اهل بیت او (ع) در تشخیص وظیفه صائب است و در عمل صالح ثاقب، اساس این بینش و گرایش همان توحید ناب است.