رابطه دین و جامعه

طی سال های متمادی که از عمر بشر و جامعه انسانی می گذرد دین تنها گزینه ای است که تقریبا تمام انسان ها را در اختیار خود داشته است. جدا از ماهیت های متنوع و مختلفی که دین در جهان داشته، تمامی مردم در ارتباط خود با جهان طبیعت و نیروهای موجود در آن اندیشه ای را برگزیده اند. دین در عرصه اجتماع سال های متمادی حضوری چشمگیر داشت. روحانیون در کلیساها و در مساجد مسلمانان تمامی عرصه های زندگی بشری را در اختیار خود داشتند. آموزش وپرورش، اقتصاد، سیاست، تولید علم و اخلاق همگی در اختیار دین و شارعان آن بوده است. در اروپا با انقلاب صنعتی موج جدیدی از تفکر و حرکت غیر دینی به وجود آمد که دین را هر چه بیشتر از دخالت در امور مادی و طبیعی برحذر داشته و آن را محدود به عرصه خصوصی هر فردی نموده است. چگونه دین مسیحیت مشروعیت خود را در بین مسیحیان از دست داده و اروپاییان را در هرچه آسمانی کردن دین و مفهوم آن کشانده است؟ این سؤال را می توان در نوع تفکرات اروپاییان و عمل کلیسا و شرایط فکری و اقتصادی و فرهنگی اروپا جستجو نمود. ولی در حال حاضر اکثریت عظیمی از جوامع بشری دارای دین می باشند و خود را ملزم به دستورات دینی می دانند. در خاورمیانه که مهد و محل تولد بزرگترین ادیان الهی می باشد، در اعصار مختلفی از تاریخ، چه در عرصه سیاست و چه در عرصه اقتصاد و همچنین در عرصه تولید علم بزرگترین واکنش بشری را در برابر دین می توان مشاهده نمود.
بررسی دین در حوزه های متعدد علمی از جمله کلام، فلسفه، روان شناسی، جامعه شناسی و مردم شناسی با توجه به نگرش های خاصی که در هر مجموعه معرفتی موردنظر می باشد، موجب تعریف و برداشت های متفاوتی از دین شده است که عمدتا به شکل وسیع، ریشه در تلاشی دارد که در غرب در جهت ارائه تعریفی برای دین انجام گرفته است؛ زیرا یافتن ماهیت متمایز و یگانه دین یا ارائه سلسله ای از صفات، که دین و آنچه را مربوط به آن است از بخش های دیگر زندگانی انسان متمایز می گرداند، بیشتر یک رویکرد و رهیافت غربی است که از زمان رنسانس به بعد، به خصوص در دوره اصلاح دینی با آن مواجه هستیم. در غرب، طی یکی دو قرن تعاریف و تلقی های فراوانی از دین ارائه شده که حتی ارائه فهرست ناقصی از آن هم به راحتی ممکن نیست. برخی از آنها عمدتا سعی در تمایز قاطع بین ابعاد دینی و غیر دینی فرهنگ دارند و گاه دین را با مجموعه اعتقادات، به ویژه اعتقاد به موجودی متعال برابر گرفته اند. از سوی دیگر، عده ای عوامل تجربی، عاطفی، شهودی و همچنین عوامل ارزش گذارانه و اخلاقی را جزو دین به حساب آورده اند.
با پیدایش و غنای رشته های مردم شناسی و جامعه شناسی، که رشته علمی نسبتا جدیدی است، عامل مهمی وارد تعریف دین گردید و آن چیزی نبود جز ملاحظه زمینه های اجتماعی، اقتصادی، تاریخی و فرهنگی در نوع تلقی از دین. در نظر آنها، دین هرگز یک مجموعه انتزاعی از اندیشه ها، ارزش ها، یا تجربه ها، که جدا از حوزه فرهنگی جامعه باشند، نیست، زیرا بسیاری از اعتقادات و آداب و رسوم و شعایر دینی با توجه به حوزه فرهنگی جامعه قابل درک می باشد و از اینجاست که رهیافت های جامعه شناختی به دین آغاز می گردد و جامعه شناسی دین رونق می گیرد، رشته ای علمی که شیوه طبیعی مطالعه دین و جامعه نیست، بلکه فرآوردی فرهنگی است که توسط تحولات تاریخی اندیشه غربی پدید آمده است و پژوهشگران را بر آن داشته است که از ادعاهای هنجار آفرین دین یا جامعه مورد پژوهش آنان فاصله بگیرند.
همواره جامعه به صورت نظام اجتماعى با دین به مثابه نهاد اجتماعى، همسویى داشته است و دین را مجموعه عقاید، اخلاق و مقرراتى برشمرده اند که براى اداره امور اجتماعى و پرورش انسان ها ثمره بخش باشد. این واقعیت همانا نگرش کارکرد گرایى دین به اجتماع را که به شناخت رابطه دین و انسان ها و کارکردهاى آن به صورت پدیده اجتماعى مى انجامد تعیین مى کند. دین روش مخصوصی است که اصلاح دنیا را به طورى که موافق کمال آخرتى و حیات دائم حقیقى باشد، تأمین کند. پس در دین باید قانون هایى وجود داشته باشد که روش زندگانى را به اندازه احتیاج روشن سازد؛ یعنى دین باید هم به دنیا و هم به آخرت بپردازد. دین را می توان به عنوان سرسپردگى غایى بشر که همانا رسیدن به سرچشمه هستى است، تفسیر کرد. به عبارتى روشن تر، غایت دین رسیدن انسان به خدا است؛ پس مى توان گفت ماهیت دین چیزى نیست جز برنامه اى براى رسیدن به خدا. بر این اساس، در دین هم شناخت خدا، و هم حرکت به سوى او مطرح است و در واقع همین دو امر نیز پایه هاى اصلى دین را تشکیل مى دهند؛ بنابراین ماهیت دین از دو اصل بنیادى تشکیل شده است.
1. اعتقاد به وجود خداوند یکتا و کمال مطلقى که جهان آفرینش را بر پایه داد و حکمت برین خویش آفریده است. همچنین اعتقاد به این که خداوند هر موجودى را (از جمله انسان) در بهترین نظم وجودى آفریده و آن ها را هدایت کرده؛ چنان که قرآن درباره انسان آورده است: «لقد خلقنا الإنسان فی أحسن تقویم؛ بى تردید، ما انسان را در بهترین نحو وجودى آفریدیم.» (یاسین/ 4) به ویژه این که خداوند انسان را به وسیله دو راهنماى بزرگ یعنى شرع و عقل در مسیر فطرى خویش قرار داده است. اعتقاد به زندگى مستند به عقل سلیم و دریافت فطرى ضامن تکامل بشرى است.
2. برنامه حرکت به سوى خدا که همانا کمال راستین بشر است؛ اما کمال انسان هم در گرو کمال خرد است که این نیز از دو جنبه نظرى و عملى بررسى مى شود. تکامل خرد از جنبه نظرى همانا مرحله شناخت حق یا «اندیشه» است که در دنیاى واقع به سه صورت علم، حکمت و عرفان بروز مى کند. تکامل خرد از جنبه عملى در عدالت است؛ یعنى رهبرى و تسلط خرد بر تمام نیروهاى جسمى و روحى بشر؛ اما باید توجه داشت که این اندیشه و عدالت در دنیاى واقع از سه راه کلى در اختیار ما گذاشته مى شوند: یکى از راه گروهى است که اندیشه ها و اصول عدالت خود را از نیروى عقل و تجربه خویش ناشى مى دانند بدون آن که خودشان را وابسته به جهان بالا بدانند. در حقیقت اندیشه هاى علمى و فلسفى به معناى بشرى بودن آن در همین جهت قرار دارد؛ اما گروهى دیگر اندیشه ها و قوانین عدالت خود را نه برخاسته از عقل یا تجربه مى دانند و نه وابسته به جهان بالا؛ بلکه آن ها را از نیروى عشق و عرفان به شمار مى آورند؛ چنان که اندیشه بسیارى از عارفان در این رده جاى مى گیرد. افزون بر این ها گروهى دیگر یافت مى شوند که اندیشه ها و اصول عدالت خویش را نه برخاسته از عقل و تجربه مى دانند و نه عشق و عرفان؛ بلکه خود را به منبعى بالاتر وابسته مى دانند که «وحى» نامیده مى شود. این گروه همان پیامبران هستند که در وضعى خاص از سوى خداوند براى هدایت بندگان برانگیخته مى شوند؛ اما در این میان، آن عدالت و اندیشه هایى شامل «دین» مى شود که به منبع «وحى» متصل باشد و نه این که از راه عقل، تجربه یا عرفان بشرى به دست آمده باشد. در حقیقت امر، همین مفهوم یکى از تفاوت هاى ریشه اى آیین هاى آسمانى با اندیشه هایى است که در اصطلاح به نام دین شناخته مى شود. شایان ذکر است که درون مایه اندیشه هاى دینى در واقع چیزى نیست جز یک سلسله حقایق موجود در تار و پود هستى که در اوضاع خاصى بر پیامبران وحى مى شود. به عبارتى، میان اندیشه بشرى اعم از علم، حکمت و عرفان با اندیشه دینى از لحاظ ذاتى تفاوت وجود ندارد؛ بلکه آن چه این دو را از یک دیگر جدا مى سازد، روش دستیابى به آن ها است؛ یعنى موضوع اندیشه و دین هر دو شناخت حق است؛ ولى در این میان، حقایق موجود در نظام دینى، از راه وحى به دست مى آید؛ اما حقایق موجود در اندیشه هاى انسانى، از راه خرد و منطق، تجربه و مشاهده یا عشق و عرفان. باید دانست که علم، حکمت، عرفان و دین، چهار منبع اصلى شناخت حقایق هستند که هر کدام زمینه هایى از تکامل انسان و جامعه را هموار مى سازد. موضوع شناخت، از یک نگاه، «حق» است که به دو مفهوم کلى به کار مى رود. یکى حق مطلق که همان ذات خدا و صفات او است و دیگر قانون هاى موجود در سامان هستى که موضوع اصلى اندیشه به معناى عام است. چنان که مى دانیم، حق به مفهوم نخست، یعنى حق مطلق که سرچشمه تمام حقایق به شمار مى آید، موضوع بحث خداشناسى و توحید است که بخش عمده متون دین نیز یعنى بخش بزرگى از حقایق و اندیشه هاى آن، به همین موضوع اختصاص دارد؛ پس دین در جایگاه منبع بزرگى از شناخت بشر مى تواند سایر منابع دیگر ذکر شده را در جهت دستیابى به شناخت حوزه هاى خاص معرفتى هدایت کند. در بعد جامعه شناختى، شهید مطهرى ابتدا به نقش و جایگاه عقل و خرد انسان در تدبیر و سعادت فردى و اجتماعى اشاره اى مى کند و مى گوید: «این جا است که نیاز به یک مکتب و ایدئولوژى ضرورت خود را مى نمایاند؛ یعنى نیاز به یک تئورى کلى و یک طرح جامع و هماهنگ و منسجم که هدف اصلى کمال انسان و تأمین سعادت همگانى است و در آن، خطوط اصلى و روش ها، بایدها و نبایدها، خوب ها و بدها، هدف ها و وسیله ها، نیازها و دردها و درمان ها، مسئولیت ها و تکلیف ها مشخص شده باشد و منبع الهام تکلیف ها و مسئولیت ها براى همه افراد بوده باشد.» (مرتضى مطهرى، مقدمه اى بر جهان بینى توحیدى، وحى و نبوت، ص 41)
در جاى دیگر مى گوید: «انسان از بدو پیدایش، لااقل از دوره اى که رشد و توسعه زندگى اجتماعى منجر به یک سلسله اختلافات شده است، نیازمند به ایدئولوژى و به اصطلاح قرآن، شریعت بوده است.... آن چه بشر امروز و به طریق اولى بشر فردا را وحدت و جهت مى بخشد و آرمان مشترک مى دهد و ملاک خیر و شر باید و نباید مى گردد، یک فلسفه زندگى انتخابى آگاهانه، آرمان خیز، مجهز به منطق و به عبارت دیگر یک ایدئولوژى جامع و کامل است.» (همان، ص 46) یعنى دین در حوزه جامعه شناختى، نظام ارزشى را که مبناى خوبى و بدى فعالیت ها در همه جنبه ها است، ترسیم و نقش محدودیت را در انسجام فکرى همه نیروها و منابع شناخت انسان ایفا مى کند و روابط انسان با محیط پیرامونى خویش را روشن مى سازد.
در رویکردى جامعه شناختى، تأکیدهاى قرآن در فهم و تفسیر ارتباط انسان با جامعه و هم نوعان خود، کارآمدى دین در توضیح یک نظام ارزشى و منسجم را روشن مى کند. هنگامى که انسان ها در کنار هم زندگى مى کنند، براى تأمین نیازهاى متقابلشان ناگزیر خواهند شد که نوعى «نظم و قانون» را میان خود بپذیرند؛ اما این نظم و قانون چیزى نیست که فقط پیرو قرارداد صرف ما باشد؛ بلکه امرى واقعى است که به طور قهرى خود را میان روابط بشرى نمایان مى سازد. چون خداوند بنا به حکمت و مصلحت خویش، انسان ها را چنان آفرید که روابطشان با یک دیگر اعم از زن و مرد فقط با نوعى نظم و قانون سامان مى گیرد. این بدان سبب است که انسان همچون دیگر اجزاى هستى، نوعى نظام تکوینى دارد که به فطرت تعبیر شده است؛ اما از آن جا که بشر داراى اختیار و اراده و همچنین زیر فشار هواهاى نفسانى است تحت اوضاع خاص بخش عمده اى از آن نظام تکوینى یا فطرى بشر به صورت قانون هاى دینى براى او تشریع مى شود. در همین زمینه باید بپذیریم که انسان در اصل داراى دو گونه هدایت تکوینى و تشریعى است که لازم و ملزوم یک دیگرند؛ یعنى هدایت تشریعى بشر امرى جدا از هدایت تکوینى او نیست و بر پایه چنین بینشى قرآن کریم مى فرماید: «فأقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن أکثر الناس لایعلمون؛ پس با نهایت اخلاص به این دین روى آور؛ چه، آن، هماهنگ با فطرت خدا است؛ فطرتى که خدا مردم را بر آن آفریده. هرگز آفرینش خدا دگرگون نشود و دین استوار همین است؛ ولى بیش تر مردم نمى دانند.» (روم/ 30)
بسیارى از دستورهاى قرآن که جنبه اجتماعى دارد و قلمرو ارتباط انسان با همنوع خود را تبیین مى کند در زمره آن دسته از قوانین تشریعى است که با فطرت انسانى همسویى دارد؛ از جمله:

آزادى اندیشه
در این باره قرآن مى فرماید: «لکم دینکم ولی دین؛ دین شما براى خودتان و من نیز دین خود را دارم.» (کافرون/ 6)، «لا إکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی؛ هیچ اجبارى در دین نیست. به راستى که رهیابى و ره گم کردن، به خوبى از هم باز شناخته شده است.» (بقره/ 256)

نفى هر گونه چشم داشت سودجویانه
در قرآن بارها آمده است که در مسائل اجتماعى، بازتاب عمل انسان به خودش بر مى گردد و اعمال افراد هیچ ضررى به خداوند نخواهند رساند. «و لا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر إنهم لن یضروا الله شیئا...؛ و کسانى که در کفر بر یک دیگر پیشى مى گیرند، نکند که اینان تو را به اندوه نشانند؛ البته که آنان به هیچ روى زیانى به خدا نمى رسانند...» (آل عمران/ 176) «إن الذین اشتروا الکفر بالإیمان لن یضروا الله شیئا...؛ به راستى کسانى که کفر را به بهاى ایمان خریده اند، به هیچ روى زیانى به خدا نمى رسانند...» (آل عمران/ 177) «یا أیها الذین آمنوا علیکم أنفسکم لا یضرکم من ضل إذا اعتدیتم...؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! بر شما است که خویشتن را دریابید. هر گاه شما خدا را دریابید، دیگر آن کسى که گمراه شده، بر شما زیانى نمى رساند.» (مائده/ 105)

صلح و اتحاد
فراخوانى مردم به صلح و اتحاد بر پایه قدر مشترک ها یکى دیگر از شعایر قرآنى است. «قل یا أهل الکتاب تعالوا إلى کلمة سواء بیننا وبینکم ألا نعبد إلا الله ولا نشرک به شیئا ولا یتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله...؛ بگو اى اهل کتاب! بیایید و بر هر سخن که یکسان است، میان ما و شما گرد هم آییم؛ یعنى این که جز خدا را نپرستیم و هیچ چیزى را انبازش نپنداریم و نه برخى از ما برخى دیگر را سواى خدا، خداوند فرا گیرد.» (آل عمران/ 64) «و إن جنحوا للسلم فاجنح لها وتوکل على الله إنه هو السمیع العلیم وإن یریدوا أن یخدعوک فإن حسبک الله...؛ و اگر به صلح روى آورند، پس تو نیز بدان روى بر، و کار خود به خدا واگذار؛ البته که او شنوا و دانا است و اگر بخواهند با چنین ترفندى تو را بفریبند، پس مطمئن باش خداوند مایه بى نیازى تو خواهد بود.» (انفال/ 62)

حل مسالمت آمیز اختلاف ها
یکى دیگر از اصول قرآنى که به مسائل اجتماعى اختصاص مى یابد، حل مسالمت آمیز اختلاف ها است که در آیاتى متعدد به بیان آن پرداخته شده است.
«و لا تجعلوا الله عرضة لأیمانکم أن تبروا وتتقوا وتصلحوا بین الناس...؛ و خدا را آماج سوگندهاى خویش قرار ندهید تا بدین دستاویز دیگر نتوانید نیکى و پارسایى کنید و میان مردم سازش درافکنید.» (بقره/ 224)
برخى از آیات قرآن درباره روابط مبتنى بر عهد و قرارداد بین مردم اشاره دارد:
«یا أیها الذین آمنوا أوفوا بالعقود...؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! قراردادها را به سر برید.» (مائده/ 1)
«... وأوفوا بالعهد إن العهد کان مسئولا؛ به پیمان هاى خود وفا کنید؛ چه، پیمان بازخواست شدنى است.» (اسراء/ 34)
آیاتى که به روابط اجتماعى افراد اشاره کرده، نمونه اى از آیات بسیار قرآن کریم است که هدف از استحکام روابط فرد با جامعه را رسیدن به خدا و تکامل معنوى مى داند. کار ویژه دین با ابزارهاى علمى و فلسفى در صدد ایجاد قانونى است که بشر را به سوى تکامل معنوى و به آن چه که به منبع وحى متصل است، هدایت کند. رابطه انسان با همنوع خویش نیز که جنبه اجتماعى او را تشکیل مى دهد، به شاخه هاى گوناگون علمى تقسیم مى شود. این امور در دنیاى اندیشه ها، همان چیزى است که علوم اجتماعى یا جامعه شناسى نامیده مى شود و از وابستگى نظام آفرینش به ذات هستى بخش نشأت مى گیرد؛ زیرا معناى وابستگى جهان به خدا این است که خدا با فره هستى بخش خود، نظام آفرینش را استوار کرده و آن را با قوانین و ترتیباتى آرایش بخشیده است. این قوانین و نظام هاى شگرف هم آن چنان به او وابستگى دارند که لحظه اى گسست از ذات فرهمندش با نابودى آفرینش مساوى مى شود؛ چون آفرینش در هر لحظه از کیان ازلى او نیرو مى گیرد و اگر این نیرو لحظه اى قطع شود در خاموشى مطلق فرو مى رود و تکامل اجتماعى بشرى، ناشى از روابط عظیم بشرى فاقد منبع محرک بخش مى شود که اگر تشبیه کامل به ناقص درست باشد، باید پنداشت جهان با این درخشندگى مانند شهر بزرگى است که به وسیله چراغ هایى روشن شده و انسان جاهل، روشنایى شهر را برخاسته از خود چراغ ها مى داند؛ در حالى که انسان آگاه مى داند این همه روشنایى به سبب وابستگى آن ها به نیروگاه برق است.
در واقع بر پایه همین بینش است که قرآن مى فرماید: «یا أیتها النفس المطمئنة، ارجعی إلى ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی، وادخلی جنتی؛ اى نفس آرامش یافته! به سوى پروردگار خود برگرد در حالى که تو از او خشنودى و او نیز از تو خشنود است. پس در جمع بندگان من وارد شود و قدم در بهشت من بگذار.» (فجر/ 27-30) اگر ما بینش قرآن در باره «جامعه و تاریخ» را ملاحظه کنیم قطعا به این نتیجه مى رسیم که قرآن براى «جامعه» اصالت قایل بوده و براى آن نوعى حیات و اجل مسمى اعتبار نموده است «لکل امة احل فاذا جاء اجلهم لایستاخرون ساعة و لایستقدمون؛ و هر گروهى را مدتى است. پس چون مدتشان به سر آيد نه ساعتى درنگ توانند كرد و نه پيشى گيرند.» (اعراف/ 34) و جامعه و پدیده هاى اجتماعى آن را روشمند و مشمول قانون علیت و همواره یک سلسله قوانین و سنن را بر پدیده هاى اجتماعى و تحولات جامعه حاکم مى داند، تفسیر و تحول جامعه را همانند گابریل تارد و سوروکین در تغییر فرهنگى- روانى اعضاى جامعه حتمى مى بیند، دخالت و تأثیر اقتصاد و ربا را در طبقه بندى جامعه مسلم مى شمارد و نهایت اینکه حاکمیت سنن و روابط اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى را در میان پدیده اجتماعى حتمى مى شمارد.

نتیجه
توجه به روابط انسان با خویشتن، محیط پیرامونى خویش و جامعه در تعبیر آیات قرآنى نشان مى دهد که جامعه شناختى دین، مفهومى فراتر از انگیزه هاى مادى در روابط اجتماعى افراد دارد و به نوعى جهان بینى خاص در تبیین روابط انسان ها در مناسبات اجتماعى متکى است که تکامل جوامع بشرى را بر پایه علت غایى حاکم بر جهان هستى و باور به خدا ترسیم مى کند و در مناسبات اجتماعى راه و روش دستیابى به یک نظام ارزشى را معین مى کند. امروزه نیز تأثیر عمیق دین در عصر جدید همچنان بر جوامع بشرى حاکم است؛ از آن جمله مشارکت فعال ملت ها در مسائل جهانى، جنبش هاى سیاسى- اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى و هدایت مردم به وسیله آموزه هاى دینى و اصول راهبردى آن به سوى شکلى از زندگى فردى و اجتماعى است که مدد و پذیرش دین باشد. امروزه روابط افراد با خویشتن نیز که بیش تر در حوزه روان شناختى قابل بحث است، دچار تحول اساسى شده و بیش از همیشه نیاز توجه به دین و تأثیرات روحى ناشى از آثار و نتایج آن بر انسان ها را افزایش مى دهد. ماهیت دین فرا انسانى است که از عالم ربانى نشأت گرفته است و در تار و پود روابط اجتماعى انسان ها براى اهداف متعالى ترى ریشه دارد که تشخیص اصول راهبردى و کارکردهاى مثبت و ثمره بخش اجتماعى آن ضامن وحدت، همبستگى و تقویت روابط اجتماعى است.


Sources :

  1. میرچا الیاده- دین پژوهی دفتر اول- ترجمه بهاءالدین خرمشاهی- صفحه ‏86

  2. يواخيم واخ- فصلنامه معرفت شماره 20- روش مطالعه در جامعه ‏شناسى دين- ترجمه و اقتباس سيدمحمد ثقفى

  3. اينارمولند- جهان مسيحيت- ترجمه محمدباقر انصارى و مسيح مهاجرى

  4. سید محمد حسین طباطبايى- تفسير الميزان- صفحه 187

  5. محمدرحيم عيوضى- مجله قبساتشماره 27- مقاله درآمدى بر رويكرد جامعه ‏شناختى دين در حوزه دين‏ پژوهشى

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/110529