تقسیمات علت و معلول

 

مقدمه

با پذیرفتن كثرت در موجودات این سؤال پیش مى آید كه آیا موجودات مختلف ارتباطى با یكدیگر دارند یا نه و آیا وجود برخى از آنها متوقف بر وجود بعضى دیگر هست یا نه و اگر هست چند نوع وابستگى وجودى داریم و احكام و ویژگیهاى هر كدام چیست. اما اگر كسى كثرت حقیقى موجودات را نپذیرفت چنانكه ظاهر كلام صوفیه همین است دیگر جایى براى بحث درباره ارتباط وجودى میان موجودات متعدد باقى نمى ماند چنانكه بحث درباره سایر تقسیمات وجود و موجود هم موردى نخواهد داشت. اثبات تشكیك خاصى در وجود متوقف بر اصولى است كه باید در مبحث علت و معلول ثابت شود.

• مفهوم علت و معلول
واژه علت در اصطلاح فلاسفه به دو صورت عام و خاص بكار مى رود، مفهوم عام علت عبارت است از موجودى كه تحقق موجود دیگرى متوقف بر آن است هر چند براى تحقق آن كافى نباشد و مفهوم خاص آن عبارت است از موجودى كه براى تحقق موجود دیگرى كفایت مى كند. به عبارت دیگر اصطلاح عام علت عبارت است از موجودى كه تحقق یافتن موجود دیگرى بدون آن محال است و اصطلاح خاص آن عبارت است از موجودى كه با وجود آن تحقق موجود دیگرى ضرورت پیدا مى كند. چنانكه ملاحظه مى شود اصطلاح اول اعم از اصطلاح دوم است زیرا شامل شروط و معدات و سایر علل ناقصه هم مى شود بخلاف اصطلاح دوم و توضیح علت تامه و ناقصه و سایر اقسام علت خواهد آمد. نكته اى را كه باید خاطرنشان كنیم این است كه موجود وابسته معلول تنها از همان جهت وابستگى و نسبت به موجودى كه وابسته به آن است معلول نامیده مى شود نه از جهت دیگر و نه نسبت به موجود دیگر همچنین علت از همان جهتى كه موجود دیگرى وابسته به آن است و نسبت به همان موجود علت نامیده مى شود نه از هر جهت و نسبت به هر موجودى.

مثلا حرارت از آن جهت كه وابسته به آتش است و نسبت به علت خودش معلول است نه از جهت دیگر و آتش از آن جهت كه منشا پیدایش حرارت مى شود و نسبت به همان حرارت ناشى از آن علت است نه از جهت دیگر؛ بنابراین منافاتى ندارد كه یك موجود معین نسبت به یك چیز علت و نسبت به چیز دیگرى معلول باشد و حتى منافاتى ندارد كه حرارتى كه معلول آتش خاصى است علت براى پیدایش آتش دیگرى بشود چنانكه منافاتى ندارد كه یك موجود علاوه بر حیثیت علیت یا حیثیت معلولیت داراى حیثیتهاى دیگرى باشد كه با مفاهیم دیگرى بیان مى شوند مثلا آتش علاوه بر حیثیت علیت داراى حیثیتهاى دیگرى است كه مفاهیم جوهر جسم تغییر پذیر و... از آنها حكایت مى كنند و هیچكدام از آنها عین حیثیت علیت آن نیست.

كیفیت آشنایى ذهن با این مفاهیم
با توضیحى كه درباره مفهوم علت و معلول داده شد روشن گردید كه این مفاهیم از قبیل مفاهیم ماهوى و معقولات اولى نیستند و چنان نیست كه در خارج موجودى داشته باشیم كه ماهیت آن علیت یا معلولیت باشد همچنین مفاهیم مزبور از قبیل معقولات ثانیه منطقى نیز نیستند زیرا صفت براى موجودات عینى واقع مى شوند و به اصطلاح اتصافشان خارجى است پس این مفاهیم از قبیل معقولات ثانیه فلسفى هستند و بهترین شاهدش این است كه براى انتزاع آنها باید دو موجود را با یكدیگر مقایسه كرد و حیثیت وابستگى یكى از آنها را به دیگرى در نظر گرفت و تا این ملاحظه انجام نگیرد این مفهومها انتزاع نمى شوند چنانكه اگر كسى هزاران بار آتش را ببیند ولى آن را با حرارت ناشى از آن مقایسه نكند و رابطه آنها را با یكدیگر در نظر نگیرد نمى تواند مفهوم علت را به آتش و مفهوم معلول را به حرارت نسبت دهد.

اكنون این سؤال مطرح مى شود كه اساسا ذهن ما از كجا با این مفاهیم آشنا شده و به وجود چنین رابطه اى بین موجودات پى برده است. بسیارى از فلاسفه غربى پنداشته اند كه مفهوم علت و معلول از ملاحظه تقارن یا تعاقب دو پدیده بطور منظم بدست مى آید یعنى هنگامى كه مى بینیم آتش و حرارت پیوسته با یكدیگر یا پى در پى تحقق مى یابند مفهوم علت و معلول را از آنها انتزاع مى كنیم و در حقیقت محتواى این دو مفهوم چیزى بیش از همزمانى یا پى در پى آمدن منظم دو پدیده نیست. ولى این پندار نادرستى است زیرا در بسیارى از موارد دو پدیده منظما با هم یا پى در پى تحقق مى یابند در حالى كه هیچكدام از آنها را نمى توان علت دیگرى بحساب آورد چنانكه نور و حرارت در لامپ برق همیشه با هم پدید مى آیند و روز و شب همواره پى در پى بوجود مى آیند ولى هیچكدام از آنها علت پیدایش دیگرى نیست. ممكن است گفته شود هنگامى كه پدیده اى را مورد آزمایشهاى مكرر قرار مى دهیم و مى بینیم كه بدون موجود دیگرى تحقق نمى یابد در این صورت مفهوم علت و معلول را از آنها انتزاع مى كنیم.

ولى مى دانیم كه آزمایشگران پیش از اقدام به انجام آزمایش معتقدند كه میان پدیده ها رابطه علیت برقرار است و هدفشان از آزمایش این است كه علتها و معلولهاى خاص را بشناسند و بفهمند چه چیزى علت پیدایش چه پدیده اى است پس سؤال به این صورت مطرح مى شود كه ایشان قبل از انجام دادن آزمایش از كجا به مفهوم علت و معلول پى برده اند و از كجا دانسته اند كه در میان موجودات چنین رابطه اى وجود دارد تا بر اساس آن در صدد كشف روابط خاص على و معلولى برآیند. بنظر مى رسد كه انسان نخستین بار این رابطه را در درون خود و با علم حضورى مى یابد و مثلا ملاحظه مى كند كه فعالیتهاى روانى و تصمیم گیریها و تصرفاتى كه در مفاهیم و صورتهاى ذهنى مى كند كارهایى است كه از خودش سر مى زند و وجود آنها وابسته به وجود خودش مى باشد در حالى كه وجود خودش وابسته به آنها نیست و با این ملاحظه است كه مفهوم علت و معلول را انتزاع مى كند و سپس آنها را به سایر موجودات تعمیم مى دهد.


تقسیمات علت:

وابستگى موجودى به موجود دیگر بصورتهاى مختلفى تصور مى شود مثلا پیدایش صندلى از یك سوى وابسته به چوبى است كه از آن ساخته مى شود و از سوى دیگر به نجارى كه آن را مى سازد و از جهتى به دانش و هنرى كه نجار دارد و نیز به انگیزه اى كه باید براى ساختن آن داشته باشد و متقابلا براى علت هم اقسامى را مى توان در نظر گرفت و چون احكام همه علتها یكسان نیست لازم است پیش از پرداختن به بیان قوانین علیت و احكام علت و معلول اقسام علت و اصطلاحات آنها را یادآور شویم تا هنگام بررسى مسائل مربوطه دچار خلط و اشتباه نشویم. براى علت بمعناى عامش یعنى هر موجودى كه موجود دیگرى به نحوى وابسته به آن است تقسیماتى را مى توان در نظر گرفت كه مهمترین آنها از این قرار است:

علت تامه و ناقصه:
علت یا بگونه اى است كه براى تحقق معلول كفایت مى كند و وجود معلول متوقف بر چیز دیگرى جز آن نیست و بعبارت دیگر با فرض وجود آن وجود معلول ضرورى است و در این صورت آن را علت تامه مى نامند و یا بگونه اى است كه هر چند معلول بدون آن تحقق نمى یابد ولى خود آن هم به تنهایى براى وجود معلول كفایت نمى كند و باید یك یا چند چیز دیگر را بر آن افزود تا وجود معلول ضرورت یابد و در این صورت آن را علت ناقصه مى گویند.

بسیط و مركب:
از نظر دیگر مى توان علت را به بسیط و مركب تقسیم كرد علت بسیط مانند مجرد تام خداى متعال و جوهرهاى عقلانى كه باید در جاى خودش اثبات شود و علت مركب مانند علتهاى مادى كه داراى اجزاء مختلفى مى باشند.

علت بى واسطه و با واسطه:
از نظر دیگر مى توان علت را به بى واسطه و با واسطه تقسیم كرد مثلا تاثیر انسان را در حركت دست خودش مى توان بى واسطه دانست و تاثیر او را در حركت قلمى كه بدست دارد با یك واسطه و در نوشته اى كه مى نویسد با دو واسطه و بر معنایى كه در ذهن خواننده پدید مى آید با چند واسطه شمرد.

علت انحصارى و جانشین پذیر:
گاهى علت پیدایش یك معلول موجود معینى است و معلول مفروض جز از همان علت خاص بوجود نمى آید و در این صورت علت مزبور را علت منحصره مى خوانند و گاهى معلولى از چند چیز على البدل بوجود مى آید و وجود یكى از آنها براى پیدایش آن ضرورت دارد چنانكه حرارت گاهى در اثر جریان الكتریكى در سیم برق و گاهى در اثر حركت و گاهى هم در اثر فعل و انفعالات شیمیایى پدید مى آید و در این صورت علت را جانشین پذیر مى نامند.

علت داخلى و خارجى:
علت گاهى بگونه اى است كه با معلول متحد مى شود و در ضمن وجود آن باقى مى ماند مانند عناصرى كه در ضمن وجود گیاه یا حیوان باقى مى ماند در این صورت آن را علت داخلى مى نامند و گاهى وجود آن خارج از وجود معلول خواهد بود مانند وجود صنعتگر كه خارج از وجود مصنوعش مى باشد و در این صورت آن را علت خارجى مى گویند.

علت حقیقى و اعدادى
علت گاهى به موجودى اطلاق مى شود كه وجود معلول وابستگى حقیقى به آن دارد بگونه اى كه جدایى معلول از آن محال است مانند علیت نفس براى اراده و صورتهاى ذهنى كه نمى توانند جداى از نفس تحقق یابند و یا باقى بمانند و در این صورت آن را علت حقیقى مى نامند و گاهى به موجودى اطلاق مى شود كه در فراهم آوردن زمینه پیدایش معلول مؤثر است ولى وجود معلول وابستگى حقیقى و جدایى ناپذیر به آن ندارد مانند پدر نسبت به فرزند و در این صورت آن را علت اعدادى و یا معد مى خوانند.

• مقتضى و شرط:
گاهى پیدایش معلول از علت متوقف بر وجود حالت و كیفیت خاصى است در این صورت ذات علت را مقتضى یا سبب و حالت و كیفیت لازم را شرط مى نامند. نیز گاهى شرط را بر چیزى كه موجب پیدایش حالت مزبور مى شود اطلاق مى كنند چنانكه نبودن مانع از تاثیر را شرط عدمى مى خوانند. شروط نیز به دو دسته تقسیم مى شوند یكى شرط فاعلیت فاعل یعنى چیزى كه بدون آن فاعل نمى تواند كار خود را انجام دهد و در واقع مكمل فاعلیت او است مانند تاثیر علم در افعال اختیارى انسان و دیگرى شرط قابلیت قابل یعنى چیزى كه باید در ماده تحقق یابد تا قابل دریافت كمال جدیدى از فاعل شود چنانكه جنین باید واجد شرایط خاصى شود تا روح در آن دمیده گردد.

علت مادى و صورى و فاعلى و غائى:
تقسیم معروف دیگرى براى علت هست كه آن را بر اساس استقراء به چهار قسم تقسیم مى كنند یكى علت مادى یا عنصرى كه زمینه پیدایش معلول است و در ضمن آن باقى مى ماند مانند عناصر تشكیل دهنده گیاه دوم علت صورى كه عبارت است از صورت و فعلیتى كه در ماده پدید مى آید و منشا آثار جدیدى در آن مى گردد مانند صورت نباتى و این دو قسم از اقسام علل داخلى هستند و مجموعا وجود معلول را تشكیل مى دهند. قسم سوم علت فاعلى است كه معلول از آن پدید مى آید مانند كسى كه صورت را در ماده ایجاد مى كند و چهارم علت غائى است كه انگیزه فاعل براى انجام دادن كار مى باشد مانند هدفى كه انسان براى افعال اختیارى خودش در نظر مى گیرد و براى رسیدن به آن كارهایش را انجام مى دهد و این دو قسم اخیر از اقسام علل خارجى بشمار مى روند. بدیهى است كه علت مادى و علت صورى مخصوص معلولهاى مادى مركب از ماده و صورت است و اساسا اطلاق علت بر آنها خالى از مسامحه نیست.
 

• انواع علت فاعلى:

لازم به تذكر است كه علت فاعلى دو اصطلاح دارد یكى فاعل طبیعى كه در طبیعیات بنام علت فاعلى شناخته مى شود و منظور از آن منشا حركت و دگرگونیهاى اجسام است و دیگرى فاعل الهى كه در الهیات مورد بحث واقع مى شود و منظور از آن موجودى است كه معلول را به وجود مى آورد و به آن هستى مى بخشد و مصداق آن فقط در میان مجردات یافت مى شود زیرا عوامل طبیعى فقط منشا حركات و دگرگونیهایى در اشیاء مى شوند و هیچ موجود طبیعى نیست كه موجود دیگرى را از نیستى به هستى بیاورد. در میان فاعلهاى الهى و ایجاد كننده فاعلى كه خودش نیاز به ایجاد كننده نداشته باشد بنام فاعل حق اختصاص مى یابد و مصداق آن منحصر به ذات مقدس الهى مى باشد. همه تقسیمات علت به استثناء تقسیم اخیر تقسیمى عقلى و دایر بین نفى و اثبات است و همه آنها بصورت قضیه منفصله حقیقیه بیان مى شود و اما مقتضى و شرط در واقع دو قسم خاص از علت ناقصه مى باشند و نباید آنها را بعنوان تقسیم مستقلى تلقى كرد.


Sources :

  1. محمدتقی مصباح يزدی- آموزش ‏فلسفه- انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی 1366

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/111134