خدایان اولمپی در دین یونانیان

دین یونان

در دین یونانیان سه عنصر اساسی وجود داشت، خدایان زمینی، خدایان اولمپی (آسمانی)، و اسرار یا عناصر رمزی یا عرفانی. خدایان زمینی یونان در اصل از آن قوم پلاسکوی و مرد موکنای بودند. خدایان اولمپی به اقوام آخایایی تعلق داشتند، و اسرار از مصر و آسیا به یونان رسید. به طور کلی، پیش از عصر هومر، فرودستان جامعه، خدایان زمینی، یا بهتر بگوییم زیرزمینی، را می پرستیدند. در عصر هومر، بزرگان جامعه به پرستش خدایان آسمانی گرایش داشتند.
پس از عصر هومر، مردم میانه حال به اسرار و خدایانی که پس از مرگ، مجددا قیام می کنند، گراییدند. در عصر درخشان پریکلس اسرار، مهمترین وجه دین یونانیان محسوب می شد. اجرا کنندگان این مناسک به فعالیتهای نمادی (سمبولیک) می پرداختند و مخصوصا جریان مرگ و ولادت مجدد خدا را به طرق گوناگون نمایش می دادند.

خدایان اولمپی (خدایان درجه یک)
نام خدایان اولمپی در اشعار هومر مکررا ذکر شده است. احتمالا خدایان اولمپی به وسیله ی اقوام مهاجم آخایای و دوری به یونان آمدند و خدایان بومی و موکنایی را تحت الشعاع قرار دادند. مثلا، در دو ناحیه ی دودونا و دلفی، گایا، الاهه زمین، از نظرها افتاد و به جای آن، زئوس (در دودونا) و آپولون (در دلفی) اهمیت یافتند. ولی خدایان درجه ی دوم مورد پرستش مردم ساده قرار می گرفتند، در صورتی که خدایان فاتح اولمپ، از مقر کوهستانی خود، بر اشراف کامروا فرمان می راندند. بدین سبب، شاعرانی چون هومر و هزیود، و مجسمه سازان فراوان، مطابق مقتضیات اشراف، پرستش خدایان اولمپی را ترویج کردند.
در موارد بسیار، خدایان کوچک در خدایان بزرگ مستهلک می شدند یا به صورت وابستگان آنان در می آمدند، همچنان که دولتهای کوچک معمولا ضمیمه یا تابع دولتهای بزرگتر می شدند، در نتیجه، شخصیت دیونوسوس، سیلنوس (در اساطیر یونان نام هر یک از موجوداتی که نیمی آدم و نیمی جانور بودند، و در جنگلها و کوهستانها به سر می بردند) و دیوان بیشه ها و جنگلها را به خود کشید؛ آرتمیس ارواح جنگلی و کوهستانی را دربرگرفت؛ و پوسیدون بر همه ی پریان دریایی اشتمال یافت.
پس، اعتقادات و مراسم و اساطیر وحشیانه ی ابتدایی از رواج افتاد و یونانیان، جهان را، که تا آن زمان جولانگاه شیاطین و دیوان و ارواح محسوب می شد، دستگاهی منظم دانستند که خدایانی با سازمان و سلسله مراتب مشخص بر آن حکومت می کنند؛ و این تحول فکری مسلما از تحول عمومی جامعه یونانی و استقرار نظام سیاسی جدیدی خبر می داد.

زئوس؛ خدای خدایان

در رأس خدایان اولمپی، زئوس، خدای بزرگ یا خدای خدایان، قرار داشت. زئوس از لحاظ زمانی، نخستین خدا به شمار نمی رفت. زیرا، چنان که دیده ایم، اورانوس و کرونوس و سایر تیتانها بر او مقدم بودند. هنگامی که بساط الوهیت ابتدایی در میان یونانیان برچیده شد، (در نظر یونانیان، جدال زئوس و کسانش با تیتانها به منزله ی تصادم تمدن با توحش است). زئوس و برادرانش جهان را با قرعه میان خود تقسیم کردند. بر اثر قرعه کشی، آسمان به زئوس رسید، و دریاها به پوسیدون، و زیرزمین به هادس. در اساطیر یونانی، جهان مخلوق خدایان نیست. جهان پیش از خدایان وجود داشته است. خدایان در آغاز با یکدیگر آمیختند و انسان را زادند. سپس با زادگان خود، انسانها، زناشویی کردند.
از این رو آدمیان از نسل خدایانند. خدایان علم و قدرت تام ندارند و مانند انسانها، فریب می خورند و اشتباه می کنند. هر خدا قدرت خدایان دیگر را محدود می کند و حتی با آنان به معارضه بر می خیزد. اما خدایان، به اقتضای رعایت مقام پدری، زئوس را به سروری پذیرفته اند. خدایان دربارگاه زئوس گرد می آیند. زئوس در برخی از کارها رأس آنان را می جوید، و اگر آنان را مخالف یابد، مطابق رأی ایشان عمل می کند.
اما، بسا اوقات، زئوس خود دستور صادر می کند و خدایان دیگر را وادار می کند که حدود خود را بشناسند. زئوس در ابتدا خدای آسمان و کوهها و فرستنده باران و نیز، مانند یهوه، رب النوع جنگ بود. (کلمه ی «زنوس» محتملا مانند کلمه ی dies لاتین day انگلیسی) به معنی روشنایی، و از ریشه ی هند و اروپایی di، به معنای درخشیدن است.
در لاتین، به صورت یوپیتر (Juppiter) از کلمه یونانی Zeu-Pater یعنی «زئوس پدر» درآمد. کلمه ی Dios، به معنی خدا، هم از این ریشه است. در یونان کنونی مقرها و محلهای تردد زئوس را به الیاس قدیس، که در میان مسیحیان یونان بخشنده ی باران است، منسوب کرده اند. از این رو، در جریان جنگ تروا، در کارزار مداخله کرد و جنگ را خونین تر ساخت. اما به تدریج مبدل به مقتدای خدایان و آدمیان شد.
زئوس با سیمایی پرریش و وقاری تمام، بالای کوه اولمپ نشسته است و بر نظام اخلاقی همه ی جهان حکومت می کند، فرزندان نافرمان را کیفر می دهد، در حفظ خانواده ها می کوشد، خیانت را بدون کیفر نمی گذارد، حدود و ثغور را رعایت و از میهمانان و حاجت خواهان دستگیری می کند، و بالاخره، داور عالم می شود، و ناگفته نماند که فیدیاس با ساختن مجسمه او در هیئت داور، شاهکاری به وجود آورده است.

روابط زناشویی زئوس
تنها عیب زئوس این است که در برابر عشق سریعا تسلیم می شود؛ او، که خود زن را نیافریده است، از خلقت او سخت در شگفت است. زن را موجودی عجیب می داند، برخوردار از نعمت زیبایی که اعظم نعمات است. زئوس در برابر دلربایی زن، خود را ناتوان می بیند، هزیود آماری از معاشقات و فرزندان او فراهم آورده است. نخستین معشوقه او دیونه است، که زئوس او را در اپیروس ترک می کند.
نخستین همسر او، متیس، خدای سنجش و خرد و دانش است. ولی زئوس چون می شنود که فرزندان این زن او را خلع خواهند کرد، متیس را می بلعد و با بلعیدن او، خود صاحب سجایای او می شود و به صورت خدای خرد در می آید. متیس، آتنه را در اندرون زئوس می زاید، و زئوس سرخود را می شکافد تا آتنه به خارج راه یابد.
پس از آن، تمیس را همسر خود می کند، و دوازده «ساعت» محصول این ازدواج است. سپس ائورونومه را به همسری می گیرد، و او «الاهگان رحمت» را می زاید. بعد از آن، منموسونه را به ازدواج خویش در می آورد، و از او صاحب نه موسای (موزها) یعنی الاهه های هنر می شود. آنگاه لتو را به زنی برمی گزیند، و آپولون و آرتمیس را از او می یابد. بعد خواهر خویش دمتر را به همسری انتخاب می کند، و پرسفونه از این ازدواج به دنیا می آید.
زئوس، پس از آنکه جوانی خود را بدینگونه به خوشی می گذراند، سرانجام با خواهر دیگر خویش، هرا، ازدواج و او را ملکه ی اولمپ می کند. هرا، به نوبه ی خود، هبه، آرس، هفایستوس، و ایلیتویا را می زاید. از آنجا که هرا از برادر خود مسنتر است، در بسیاری از شهرهای یونانی که مقام مادری و روابط زناشویی را محترم می داشتند، او را بیش از برادرش حرمت می نهادند. هرا خود زنی هوشمند و موقر و جدی است و البته بازیگوشیهای شوهرش را خوش ندارد. از این رو بالاخره میانشان اختلاف می افتد. زئوس می خواهد او را مضروب کند. ولی دل بستن به زنان دیگر را چاره ای مؤثرتر می یابد.
نخستین زنی که از آدمیان می گیرد، نیوبه است. آخرین همسر او از میان آدمیزادگان، آلکمنه است که از اخلاف نیوبه و شانزدهمین نسل پس از اوست. (مسلما این افسانه ها به وسیله ی شاعران و قبایلی که می خواستند برای خود تباری عالی جعل کنند ساخته شده است). زئوس، به شیوه ی انسان یونانی، از نظر جنسی و همخوابگی، میان زن و مرد فرقی نمی گذارد. به پسری زیبا به نام گانومده دل می بازد و او را می رباید تا بر فراز کوه اولمپ ساقی بزم او شود.

آتنه: باکره، با خرد و مغرور

بدیهی است که چنین پدری در میان انبوه فرزندان خود قهرمانی نیز خواهد داشت. یکی از فرزندان ممتاز او آتنه است که به صورت زنی کامل و مسلح از سر زئوس متولد شد. آتنه الاهه ی شهر آتن است، به بکارت خویش می بالد و به همین جهت با دختران باکره دوستی می کند و با انگیختن شور جنگجویی، مردان را به ستایش خود وامی دارد. چون وی دختر متیس و صاحب حکمت است، حکمت را به عصر پریکلس ارزانی می دارد. پالاس جبار را که با او نرد عشق می بازد، به قتل می رساند و نام او را بر نام خویش می افزاید تا برای دیگر خواستگارانش درس عبرتی باشد. شهر آتن زیباترین معابد و باشکوهترین اعیاد خود را به آتنه اختصاص می دهد.

آپولون زیبا، خواهر آتنه
پرستش آپولون زیبا نسبت به پرستش خواهرش آتنه رواج بیشتری دارد. آپولون خدای خورشید، نگهبان موسیقی و شعر و هنر، آفریننده ی شهرها، واضع قوانین، خدای درمان، و پدر آسکلپیوس (خدای پزشکی) به شمار می رود. تیراندازی توانا، خدای جنگ، و جانشین گایا و فویبه در دلفی است و این شهر را مقدس ترین معبد یونان می کند.
خدای رویش هم هست، به همین دلیل، در روزهای درو، ده یک محصول را به او تخصیص می دهند. او هم در عوض، گرمی و روشنی طلایی رنگ خود را از دلفی و دلوس پخش می کند. در همه جا نظام و زیبایی به وجود می آورد، و بر خلاف سایر خدایان وحشت انگیز نیست. در جشنها و مراسم پرستش او، که مخصوصا در دلوس و دلفی برپا می شود، شادی موج می زند، و مردم در پرتو او خود را از سلامت و حکمت و خرد و موسیقی برخوردار می یابند.

آرتمیس؛ الهه عفت
آرتمیس (دیانا در روم) خواهر دیگر آتنه، الاهه عفت است و در جنگلها چنان به حیوانات و خوشی های ساده ی طبیعی می پردازد که برای عشق ورزی با مردان فرصتی ندارد؛ الاهه جنگلها و صحراها و چراگاههاست. همچنان که آپولون سرمشق جوانان محسوب می شود، آرتمیس عالیترین نمونه دختران جوان به شمار می آید. دارای بدنی نیرومند و ورزیده و چابک، و به زیور عفت و تقوا آراسته است. چون الاهه زنان باردار نیز هست، زنان برای تخفیف دردهای زایمان از او کمک می خواهند.
در افسوس، شخصیت آسیایی خود را حفظ می کند و خدای مادری و زایش می شود. به این ترتیب، هنگام نیایش او، مفهوم باکره و مادر در هم آمیخت و کلیسای مسیحی، در قرن پنجم میلادی، خصایص او را به مریم نسبت داد و عید درو را که در تابستان به نام آرتمیس برپا می شد، به «عید صعود مریم» تبدیل کرد. از چنین طرفی است که کهنه در نو محفوظ می ماند و همه چیز عوض می شود، مگر جوهر اصلی. تاریخ هم مثل زندگی یا باید سیری مداوم داشته باشد، یا بمیرد، افراد و سازمانها می توانند تغییر کنند، ولی آرام؛ ایجاد اختلالی موحش در روند توسعه آنها نسیان ملی و دیوانگی بار می آورد.

هفایستوس لنگ: خدای صنعت

در میان خدایان اولمپ، یک خدا هست که بیش از دیگران به آدمیان شباهت دارد. این خدا، هفایستوس لنگ، مظهر صنعت است. رومیان به او وولکانوس نام داده اند. این خدا مضحک و رقت آور است، ولی بیش از خدایان فریبکاری که شفقت ندارند و با او بدرفتاری می کنند، احترام ما را به خود معطوف می دارد، شاید در آغاز مظهر فروزان کوره و آتش بوده است. در منظومه های هومر، فرزند زئوس و هرا به شمار می رود. سایر افسانه ها تأکید می کنند که چون زئوس آتنه را از درون خود به دنیا می آورد، هرا بر او رشک می برد و هفایستوس را، بدون آمیزش با مرد، می زاید. سپس چون هفایستوس را زشت روی و ناتوان می بیند، او را از او لمپ به زیر می افکند. اما هفایستوس راه بازگشت به وطن را می یابد، و بعدا قصور فراوانی برای اقامت خدایان می سازد.
با همه ی بدرفتاریهایی که از مادر دیده بود، حرمت و مهر او را در دل می پرورد و برای دفاع از او با زئوس در می افتد، به طوری که زئوس، از خشم، پای او را می گیرد و به سوی زمین می افکند. یک روز تمام طول می کشد تا هفایستوس از آسمان به جزیره لمنوس سقوط کند. قوزک پایش صدمه می بیند و از آن زمان لنگ می شود. لیکن به نظر هومر او پیش از این حادثه هم لنگ بوده است.
در هر حال، دوباره به او لمپ باز می گردد و در کارگاه خود کوره ی بزرگی برپا می دارد و، به وسیله ی بیست دم عظیم و سندانی بزرگ، به ساختن اسلحه ی اخیلس و مجسمه هایی متحرک و شگفتیهای دیگر می پردازد. یونانیان او را به نام خدای فلزکاری و مصنوعات دستی می پرستیدند و می گفتند که کوههای آتشفشان، دودکشهای کارگاه زیرزمینی او هستند.
از بخت بد، با آفرودیته ازدواج می کند و در می یابد که اجتماع تقوا و زیبایی در یک موجود بسی دشوار است. وقتی که از روابط همسر خویش با آرس آگاه می شود، برای آن دو دلداده دامی می سازد و آنان را در وقت ملاقات به دام می اندازد. برای اینکه انتقام خود را بگیرد، ارباب انواع عشق و جنگ (آفرودیته و آرس) را به زنجیر می کشد و در معرض تماشای دیگر خدایان قرار می دهد و موجب خنده ی آنان می شود.

آرس، هرمس و عشق افرودیته

آرس (مریخ یا مارس رومی) است که در هوش و فهم امتیازی ندارد و تنها هنرش جنگ کردن است؛ حتی جادو و فتنه انگیزی آفرودیته نمی تواند در او مستی خونریزی را فرو نشاند. هومر، آرس را «لعنت بشر» لقب می دهد و، با لذت، ماجرای سرنگون شدن او را با سنگی از دست آتنه وصف می کند؛ «وقتی افتاد، هفت جریب زمین را پوشاند.» هرمس (عطارد یا مرکوریوس رومی) جالبتر است. آورده اند که او در آغاز سنگ بود، و پرستش او از سنگ پرستی آغاز شد. به گمان یونانیان، هرمس در سنگها تجسم می یابد. معمولا به هیئت سنگ درازی است که بر فراز گورها می نهند. سنگهای مرزی مزارع، که علاوه بر تحدید اراضی، عامل نگهبانی مزارع و افزایش و فراوانی محصولات هستند، از اوست. قدرت باروری مرد نیز، که علامتهای آن در مقابل خانه های بزرگان آتن نصب می شد، مرهون هرمس است. بی حرمتی نسبت به این علامتها بود که سبب هلاکت آلکیبیادس و ویرانی آتن شد.
از اینها گذشته، هرمس، خدای مسافران و پشتیبان چاپارها به شمار می رفت، از این رو چوبدستی یکی از علایم او بود. بعدا خدای بخت و سوداگری و زیرکی، و مظهر مقیاسات و اوزان، و همچنین قدیس حامی پیمان شکنها، اختلاس کنندگان، و دزدان می شود. وانگهی، هرمس پیامها و فرمانهای خدایان را به یکدیگر و به آدمیان می رسانید، و با کفشهای بالدارش چون تندباد راه می رفت. به برکت جست و خیزهای خود، پیکری متناسب داشت، چنان که پراکسیتلس، پیکر او را مدل مجسمه سازی می دانست. معمولا او را به شکل جوانی نیرومند و تیز تک و نگهبان و یاور ورزشکاران نشان می دادند، و تصویر پیکر عریان او، بیپرده، در همه ی مراکز ورزش به چشم می خورد.
به عنوان پیک خدایان، الاهه ی فصاحت و مفسر امور نهانی نیز بود. به طوری که هومر نقل می کند، با بستن چند تار بر کاسه ی سنگ پشت جنگ را اختراع کرد. سرانجام هرمس، به عشق آفرودیته دچار آمد و از او صاحب فرزندی خنثی به نام هرمافرودیته (متخذ از نام هرمس و آفرودیته) شد، که واجد ویژگیهای گوناگون پدر و مادر خود بود.

آفرودیته؛ عشق و شهوت
آفرودیته خدای زیبایی و عشق یونانیان است. از خاورمیانه برخاست و در قبرس به عنوان مادر آسمانی پرستش شد. بدون تردید، در آغاز خدای مادران و مسبب تولید نسل و باروری گیاهان و جانوران و انسانها بود. در جریان پیشرفت تمدن، چون دامنه ی امنیت بسط یافت و جمعیت افزونی گرفت، مردان به جای تکیه بر زایندگی زنان، زیبایی آنان را مورد تأکید قرار دادند. بر اثر این تحول، از آن پس آفرودیته به عنوان مظهر زیبایی و لذات جنسی مورد پرستش یونانیان قرار گرفت و به صورتهای گوناگون تجلی کرد: آفرودیته ی آسمانی (خدای عشق پاک) و آفرودیته ی زمینی (الاهه ی شهوات جنسی) و آفرودیته ی زیبا (ونوس رومی).
در آتن و کورنت، زنان روسپی به نام آفرودیته معابدی می ساختند و او را پشتیبان خویش می شناختند. در برخی از شهرهای یونانی، نخستین روز آوریل را به عنوان عید بزرگ آفرودیته جشن می گرفتند؛ در این جشن، مردان و زنان می توانستند آزادانه به فعالیت جنسی بپردازند. ساکنان جنوب، که شور جنسی حادی داشتند، آفرودیته را خدای عشق می شمردند، حال آنکه شکارچیان سرد مزاج شمال، آرتمیس را خدای عشق می دانستند. بنابر اساطیر، این مظهر عشق و شهوت، همسر هفایستوس لنگ شد، ولی با آرس، هرمس، پوسیدون، دیونوسوس، و بسیاری از آدمیان مانند آنخیسس و آدونیس، بنابر روایات، آدونیس جوانی است زیبا روی و مورد مهر آفرودیته و پرسفونه. اما آرس، که به آدونیس حسد می برد، به صورت گراز در می آید و او را می کشد. از خون آدونیس، گل شقایق می روید، و آفرودیته به غم می افتد. زئوس به آفرودیته فرمان می دهد که آدونیس (گل شقایق) را نصف سال به پرسفونه واگذارد تا با او به زیرزمین رود. در قبرس و فنیقیه، مردم، در عید آدونیس، برای مرگ آدونیس (به زیرزمین رفتن او در زمستان) و ظهور مجدد او (رویش او در بهار) هم سوگواری و هم شادمانی می کردند. به عشقبازی پرداخت، تا از رنج همسری هفایستوس برهد.
آریس در مسابقه ی زیبایی، که بین آفرودیته و هرا و آتنه صورت پذیرفت، سیبزرین (سیب نفاق) مراد سیبی است که آریس (الاههی نفاق)، که به یک مجلس عروسی دعوت نشده بود، برای زیباترین زن به مجلس جشن انداخت. داور سیب را به آفرودیته داد و مدعیان دیگر (هرا و آتنه) را خشمگین کرد، همین امر موجب جنگ تروا شد. سیبریزین را به عنوان جایزه به او داد. پراکسیتلس مجسمه ی بسیار زیبایی از او ساخت، به طوری که یونانیان مستغرق جمال او شدند و گناهانش را فراموش کردند.

هستیا و پوسیدون؛ خواهر و برادر زئوس
خواهر زئوس، هستیا، الاهه ی اجاق خانواده، و برادر سرکش او، پوسیدون (نپتونوس رومی)، حاکم دریاها بود. پوسیدون خود را با زئوس برابر می شمرد، و بسا اقوام، حتی اقوامی که در قاره ها دور از دریاها به سر می بردند، او را پرستیدند، زیرا نه تنها بر دریاها فرمان می راند، بلکه بر رودها و چشمه ها و مجاری نهفته در زیرزمین نیز حکومت داشت و، به وسیله ی جریان امواج مد، ایجاد زلزله می کرد. ملاحان یونانی در جزیره های خطرناک برای او معبد می ساختند تا از خشم دریا ایمن باشند.

خدایان کم اهمیت اولمپی

در میان خدایان یونانی و حتی در میان خدایان اولمپی، خدایان کوچک کم اهمیت بسیار فراوان بودند، و هر یک برخی از مظاهر بی شمار طبیعت را نمایش می دادند. از این زمره اند: هستیا (وستای رومی، خدای اجاق و آتش مقدس)، ایریس (رنگینکمان، قاصد زئوس)، هبه (خدای جوانی)، ایلیتویا (یاور زنان باردار)، دیکه (خدای عدالت)، توخه (بخت)، اروس (خدای عشق) که هزیود او را آفریننده ی جهان می دانست و ساپفو او را موجودی کینه توز و تلخ و شیرین خواند، هومنئوس (نغمه ی ازدواج)، هوپنوس (خواب)، اونیروس (رؤیا)، گراس (پیری)، لته (فراموشی)، تاناتوس (مرگ)، و موزها یا موسای (هنرهای زیبا) کلیو، موز تاریخ؛ ائوترپه، موز شعر بزمی؛ تالیا، موز نمایشنامه های کمدی و اشعار عاشقانه؛ ملپومنه، موز تراژدی؛ ترپسیخوره، موز رقص و آواز؛ اراتو، موز غزل و اشعار هزلآمیز؛ پولومنیا، موز سرودها؛ اورانیا، موز نجوم؛ و کالیوپه، موز شعر حماسی.
سه الاهه رحمت وجود داشتند، و دوازده خدای «ساعت» آنها را خدمت می کردند. خدایی به نام نمسیس نیک و بد را میان مردم تقسیم می کرد و کسانی را که در روزگار فراوانی نعمت افراط می نمودند (یعنی دستخوش هوبریس یا سعادت غرورآمیز بودند) به بدبختی می انداخت. الاهگان انتقام یا ارینوئس هیچ ستمی را بی انتقام نمی گذاردند و یونانیان، از سر ترس، آنها را ائومنیدس (مهربانان) می نامیدند. الاهگان سرنوشت یا مویرای حوادث را تعیین و تثبیت می کردند. مفهوم سرنوشت چنان بر اندیشه ی یونانی سلطه می ورزید که حتی خدایان یونانی هم در اسارت سرنوشتهایی محتوم به سر می بردند. با چنین مفاهیمی، مذهب یونان محدودیتهای خود را یافت و راه به علم و قانون باز کرد.

دیونوسوس

یکی از محبوبترین خدایان یونانی که تشخیص وضع و مقام او در سلسله مراتب خدایان بسی دشوار است، دیونوسوس است. این خدا در آغاز یکی از معبودهای تراکیا و مظهر شراب بود و سابازیوس نام داشت. یونانیان او را، که سرانجام برای نجات بشریت تن به مرگ داد، خدای شرب و مستی و نگهبان تاک و ضامن فراوانی نعمت می شمردند. سرگذشت او از آمیختن چند داستان پدید آمده است. بنابر اساطیر یونانی، دیونوسوس از آمیزش زئوس با دختر خود پرسفونه زاده و در بادی امر به صورت زاگرئوس (کودک شاخدار) بوده است. چون مورد محبت شدید زئوس قرار داشت و در کنار زئوس بر مسند آسمانی می نشست، هرا بر منزلت او رشک برد و تیتانها را به کشتن او برانگیخت.
زئوس، برای دفع خطر، دیونوسوس را نخست به صورت میش، و سپس به صورت گاو درآورد. اما تیتانها او را در هیئت گاو شناختند، پس او را پاره پاره کردند و پاره ها را در دیگی افکندند. آتنه دل او را از دیگ بیرون آورد و نزد زئوس برد. زئوس دل را به سمله داد، و سمله از آن آبستن شد، و کودکی که از سمله به دنیا آمد، خود سابازیوس بود، و این بار دیونوسوس نام گرفت. موضوع مرگ و زندگی مجدد دیونوسوس، موجد مراسم دینی بسیار گشت.
در فصل بهار، هنگامی که درختان مو جوانه می زدند، زنان یونان برای مشاهده ی تولد مجدد دیونوسوس به کوهها می رفتند و دو روز تمام در آنجا به سر می بردند. میگساری می کردند و معتقد بودند که هر کس با شراب، عقل از سر ندهد، بی خرد است.
مردم از شنیدن داستان عذاب و مرگ و زندگی مجدد خدای خود به شور می آمدند، در حایل که خود سراسر این داستان را به خوبی می دانستند. در طی مراسم میگساری و رقص، زنان چنان دچار هیجان می شدند که پا بر هرگونه قیود و مقررات می نهادند. مهمترین قسمت مراسم این بود که زنان میش یا گاو و گاهی انسانی را که تجسم خدا می انگاشتند، می گرفتند و اعضای او را، به یاد مثله شدن بدن دیونوسوس، پاره پاره می کردند و از گوشت آن یک شام ربانی مقدس برای خود می ساختند و می خوردند.
عقیده داشتند که خدا بدین وسیله داخل بدن انسان می شود و با روح انسان می آمیزد. در چنین حالی، خود را وابسته ی دیونوسوس و جاوید می پنداشتند و، مطابق یکی از القاب او، که باکوس یا باکخوس بود، خود را باکخوی یعنی وابسته ی باکخوس می نامیدند. حالتی را که بدیشان دست می داد «خلسه» یا «جذبه» می خواندند و بر آن بودند که در این حالت از قید جسم آزاد می شوند و می توانند پرده های غیبی را پس زنند و از آینده خبر دهند و در حقیقت، خدا شوند.
این مراسم پرشور، که از تراکیا به یونان سرایت کرد، یونان را از دست خدایان سرد و رسوای اولمپی بیرون آورد و تدریجا دین یونانی را با هیجان آمیخت و سروربخش کرد. کاهنان معبد دلفی و فرمانروایان آتن خواستند اینگونه مراسم دینی را منسوخ کنند، ولی توفیق نیافتند. فقط توانستند از سویی دیونوسوس را در شمار خدایان اولمپی در آورند و رنگ یونانی بدو بدهند و عید او را یکی از اعیاد رسمی کنند، و از سوی دیگر، بدمستیهای جنون آمیز پیروان دیونوسوس را به مراسم سنگین و نمایش باشکوهی مبدل کنند. پس، دیونوسوس تحت الشعاع آپولون قرار گرفت، چنان که بعدا آپولون هم، با همه ی سجایای عالی خود، میدان را برای عیسی مسیح خالی کرد.


Sources :

  1. Cambridge Ancient History, II,1991.

  2. ویل دورانت- تاریخ تمدن- جلد دوم- یونان باستان- تهران- انتشارات علمی و فرهنگی- 1359

  3. پایگاه اطلاع رسانی کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/111527