شبهه عدم دلالت تحدی در معجزات بر صدق انبیاء

اصل شبهه

برخی بر اساس مبانی عقلی شبهه ای را در مورد معجزات انبیاء ذکر نموده اند که تحدی در معجزات دلیل بر صدق انبیاء نمی باشد چونکه تحدی عجز مردم را ثابت می کند و عجز مردم دلیل بر صدق ادعای مدعیان نبوت نیست و با توجه به اینکه عجز مردم از طریق استقراء ناقص به دست می آید، این استقراء ناقص دلیل بر ناتوانی همه مردم در همه زمانهاست. حالا اگر در پیشرفت علم بعضی از کارهای معجزه انجام بگیرد آیا سوء استفاده کردن انبیاء از ناآگاهی مردم را در زمان خود ثابت نمی کند؟ چه ارتباط وجودی بین ادعای مدعی نبوت و معجزه انجام گرفته در عالم خارج وجود دارد؟ در نتیجه می گویند: تحدی در معجزات دلیل بر صدق انبیاء نمی باشد.

عناصر منطقی شبهه:
1- مسلمانان معتقدند که تحدی در معجزات دلیل بر صدق انبیاء می باشد.
2- در حالی که تحدی عجز مردم را ثابت می کند و عجز مردم دلیل بر صدق ادعای مدعیان نبوت نیست.
3- در نتیجه تحدی در معجزات دلیل بر صدق انبیاء نیست.

پاسخ شبهه:
ارتباط وجودی بین ادعای مدعی نبوت و معجزه، همان اثبات صدق اوست. یعنی وقتی ما مشاهده کردیم شخصی که ادعای نبوت دارد چنین کار خارق العاده ای را از خود بروز داد که مختص اوست و دیگران از انجام آن ناتوانند پی به صداقت او در مدعایش می بریم. تحدى در لغت یعنى مبارزه طلبى و معارضه کردن، و در اصطلاح یک واقعیت تاریخى قرآنى است که عبارت است از امر خداوند به مخالفان و منکران وحى قرآن و صدق نبوت حضرت محمد (ص) که اگر طبق ادعاى خود، قرآن را مجعول و پیش خودساخته و اساطیر الاولین مى دانند، نظیر آن را بیاورند. تحدی پیامبران تنها برای مردم زمان و مکان خودشان است. زیرا برای همان امت مبعوث شده اند. بنابراین وقتی معجزه ای آورد و همه اهل زمان را به تحدی و مبارزه فرا خواند و آنها از مقابله عاجز شدند، دلیل بر عجز آنهاست و این با استقراء ناقص اثبات نمی شود بلکه با دلیل عقلی ثابت می شود که شخصی ادعای نبوت کرده و معجزه ای آورد و همه اهل زمان را به مبارزه طلبید و اهل زمان او از مقابله عاجز شدند. عقل در این حالت حکم به صداقت او می دهد.
تنها معجزه پیامبر اکرم (ص) جهانی و ابدی است، زیرا دین او جهانی و ابدی است و همه جهانیان از آوردن مثل آن عاجز مانده اند و تحدی قرآن نیز برای همه جهانیان است و مدت 1400 سال از نزول قرآن گذشته و هنوز (با وجود مخالفان سرسخت و جدی) کسی نتوانسته به مثل و مانند آن را ارائه دهد.
عجز مردم دلیل بر صدق نبوت نیست بلکه معجزه دلیل بر صدق نبوت است زیرا صاحب معجزه ادعا دارد که او از جانب خداوند آمده و معجزه را نیز با اجازه خداوند انجام داده است. اگر او دروغگو باشد باید دیگران هم بتوانند آن را انجام دهند. ضمن این که پیامبران از ناآگاهی مردم سوء استفاده نمی کردند بلکه با این کار، آگاهی آنها را بالا می بردند و نشان می دادند که اصل و اساس در جریان همه امور خداوند متعال است. البته این که معجزه پیامبران مربوط به زمان و مکان خود آنها بوده است به این معنی نیست که در زمان ها و مکان های دیگر می توان مثل آن را انجام داد. در هر حال هیچ گاه عصا تبدیل به اژدها نخواهد شد و یا رود نیل برای گروهی خاص (بدون وسایل و امکانات) شکافته نمی شود و... و عقل آدمی در برابر چنین کارهایی پی می برد که کسی که چنین کاری را انجام داده است حتما با منبع لایزال الهی در ارتباط بوده است. منظور ما از زمان و مکان خاص این است که در هر حال معجزه ای چون تبدیل عصا به اژدها، تنها در همان زمان استفاده شده و مردم آن زمان آن را دیده اند و دیگران حکایت آن را شنیده اند. تنها قرآن است که از ابتداء نزول تا قیامت در دسترس بشر است و از آن استفاده می کند.

تحدی در قرآن

قرآن کریم در سوره بقره می فرماید: «و إن کنتم فی ریب مما نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءکم من دون الله إن کنتم صادقین* فإن لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة أعدت للکافرین؛ و اگر از آنچه ما بر بنده خویش نازل کرده ایم به شک اندرید سوره اى مانند آن بیارید و اگر راست مى گوئید غیر خدا یاران خویش را بخوانید و اگر نکردید و هرگز نخواهید کرد پس از آتشى که هیزمش مردم و سنگ است و براى کافران مهیا شده بترسید.» (بقره/ 23- 24) و آیات دیگر، ادعاء کرده است: بر اینکه آیت و معجزه است، و استدلال کرده به اینکه اگر قبول ندارید، مانند یک سوره از آن را بیاورید، و این دعوى قرآن به حسب حقیقت به دو دعوى منحل می شود، یکى اینکه به طور کلى معجزه و خارق عادت وجود دارد، و دوم اینکه قرآن یکى از مصادیق آن معجزات است، و معلوم است که اگر دعوى دوم ثابت شود، قهرا دعوى اولى هم ثابت شده، و به همین جهت قرآن کریم هم در مقام اثبات دعوى اولى بر نیامد، و تنها اکتفاء کرد به اثبات دعوى دوم، و اینکه خودش معجزه است و بر دعوى خود استدلال کرد به مسئله تحدى، و تعجیز، و وقتى بشر نتوانست نظیر آن را بیاورد هر دو نتیجه را گرفت.
در اینکه قرآن کریم براى اثبات معجزه بودنش بشر را تحدى کرده هیچ حرفى و مخالفى نیست، و این تحدى، هم در آیات مکى آمده، و هم آیات مدنى، که همه آنها دلالت دارد بر اینکه قرآن آیتى است معجزه، و خارق، حتى آیه هم که مى فرمود: «و إن کنتم فی ریب مما نزلنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله» استدلالى است بر معجزه بودن قرآن، به وسیله تحدى، و آوردن سوره اى نظیر سوره بقره، و به دست شخصى بیسواد مانند رسول خدا (ص)، نه اینکه مستقیما و بلا واسطه استدلال بر نبوت رسول خدا (ص) باشد، به دلیل اینکه اگر استدلال بر نبوت آن جناب باشد، نه بر معجزه بودن قرآن، باید در اولش مى فرمود: "و ان کنتم فى ریب من رسالة عبدنا؛ اگر در رسالت بنده ما شک دارید." ولى اینطور نفرمود، بلکه فرمود: اگر در آنچه ما بر عبدمان نازل کرده ایم شک دارید، یک سوره مثل این سوره را به وسیله مردى درس نخوانده بیاورید، پس در نتیجه تمامى تحدى هایى که در قرآن واقع شده، استدلالى را می مانند که بر معجزه بودن قرآن و نازل بودن آن از طرف خدا شده اند، و آیات مشتمله بر این تحدیها از نظر عموم و خصوص مختلفند، بعضى ها در باره یک سوره تحدى کرده اند، نظیر آیه سوره بقره، و بعضى بر ده سوره، و بعضى بر عموم قرآن و بعضى بر خصوص بلاغت آن، و بعضى بر همه جهات آن.
یکى از آیاتى که بر عموم قرآن تحدى کرده، آیه: «قل لئن اجتمعت الإنس و الجن على أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا؛ بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد هر چند برخى از آنها پشتيبان برخى [ديگر] باشند.» (اسراء/ 88) است و این آیه در مکه نازل شده، و عمومیت تحدى آن جاى شک براى هیچ عاقلى نیست. مخاطب این مبارزه طلبى، جن و انس، یعنى همه جهانیانند. از این آیه به خوبى استفاده مى شود که ابعاد اعجاز قرآن اختصاص به فصاحت و بلاغت و زبان خاص آن، که زبان عربى است، ندارد و از جهات مختلف مطرح است; و گرنه دعوت به مقابله ى غیر عرب با یک کتاب عربى بى تناسب است.

عمومیت اعجاز قرآن براى تمامى افراد انس و جن

قرآن کریم هم معجزه ای است در بلاغت، براى بلیغ ترین بلغاء و هم آیتى است فصیح، براى فصیح ترین فصحاء و هم خارق العاده ایست براى حکماء در حکمتش، و هم سرشارترین گنجینه علمى است معجزه آسا، براى علماء و هم اجتماعى ترین قانونى است معجزه آسا، براى قانون، و سیاستى است بدیع، و بى سابقه براى سیاستمداران و حکومتى است معجزه، براى حکام، و خلاصه معجزه ایست براى همه عالمیان، در حقایقى که راهى براى کشف آن ندارند، مانند امور غیبى، و اختلاف در حکم، و علم و بیان.
از اینجا روشن می شود که قرآن کریم دعوى اعجاز، از هر جهت براى خود مى کند، آنهم اعجاز براى تمامى افراد جن و انس، چه عوام و چه خواص، چه عالم و چه جاهل، چه مرد و چه زن، چه فاضل متبحر و چه مفضول، چه و چه و چه، البته به شرطى که اینقدر شعور داشته باشد که حرف سرش شود. براى اینکه هر انسانى این فطرت را دارد که فضیلت را تشخیص دهد، و کم و زیاد آن را بفهمد پس هر انسانى می تواند در فضیلت هایى که در خودش و یا در غیر خودش سراغ دارد، فکر کند، و آن گاه آن را در هر حدى که درک مى کند، با فضیلتى که قرآن مشتمل بر آن است مقایسه کند، آن گاه به حق و انصاف داورى نماید، و فکر کند، و انصاف دهد، آیا نیروى بشرى می تواند معارفى الهى، و آن هم مستدل از خود بسازد؟ به طورى که با معارف قرآن هم سنگ باشد؟ و واقعا و حقیقتا معادل و برابر قرآن باشد؟ و آیا یک انسان این معنا در قدرتش هست که اخلاقى براى سعادت بشر پیشنهاد کند، که همه اش بر اساس حقایق باشد؟ و در صفا و فضیلت درست آن طور باشد که قرآن پیشنهاد کرده؟! و آیا براى یک انسان این امکان هست، که احکام و قوانینى فقهى تشریع کند، که دامنه اش آن قدر وسیع باشد، که تمامى افعال بشر را شامل بشود؟ و در عین حال تناقضى هم در آن پدید نیاید؟ و نیز در عین حال روح توحید و تقوى و طهارت مانند بند تسبیح در تمامى آن احکام و نتائج آنها، و اصل و فرع آنها دویده باشد؟ و آیا عقل هیچ انسانى که حد اقل شعور را داشته باشد، ممکن می داند که چنین آمارگیرى دقیق از افعال و حرکات و سکنات انسانها، و سپس جعل قوانینى براى هر حرکت و سکون آنان، به طورى که از اول تا به آخر قوانینش یک تناقض دیده نشود از کسى سر بزند که مدرسه نرفته باشد، و در شهرى که مردمش با سواد و تحصیل کرده باشند، نشو و نما نکرده باشد، بلکه در محیطى ظهور کرده باشد، که بهره شان از انسانیت و فضائل و کمالات بى شمار آن، این باشد که از راه غارتگرى، و جنگ لقمه نانى به کف آورده، و براى اینکه به سد جوعشان کافى باشد، دختران را زنده به گور کنند، و فرزندان خود را بکشند، و به پدران خود فخر نموده، مادران را همسر خود سازند، و به فسق و فجور افتخار نموده، علم را مذمت، و جهل را حمایت کنند، و در عین پلنگ دماغى و حمیت دروغین خود، تو سرى خور هر رهگذر باشند، روزى یمنى ها استعمارشان کنند، روز دیگر زیر یوغ حبشه در آیند، روزى برده دسته جمعى روم شوند، روز دیگر فرمانبر بى قید و شرط فارس شوند؟
آیا از چنین محیطى ممکن است چنین قانون گذارى برخیزد؟ و آیا هیچ عاقلى به خود جرئت می دهد که کتابى بیاورد، و ادعاء کند که این کتاب هدایت تمامى عالمیان، از بیسواد و دانشمند و از زن و مرد و از معاصرین من و آیندگان، تا آخر روزگار است، و آن گاه در آن اخبارى غیبى از گذشته و آینده، و از امتهاى گذشته و آینده، نه یکى، و نه دو تا، آن هم در بابهاى مختلف، و داستانهاى گوناگون قرار داده باشد، که هیچ یک از این معارف با دیگرى مخالفت نداشته، و از راستى و درستى هم بى بهره نباشد، هر قسمتش قسمت هاى دیگر را تصدیق کند؟! و آیا یک انسان که خود یکى از اجزاء عالم ماده و طبیعت است، و مانند تمامى موجودات عالم محکوم به تحول و تکامل است، میتواند در تمامى شئون عالم بشرى دخل و تصرف نموده، قوانین، و علوم، و معارف، و احکام، و مواعظ، و امثال، و داستانهایى در خصوص کوچکترین و بزرگترین شئون بشرى به دنیا عرضه کند، که با تحول و تکامل بشر متحول نشود، و از بشر عقب نماند؟ و حال و وضع خود آن قوانین هم از جهت کمال و نقص مختلف نشود، با اینکه آنچه عرضه کرده، به تدریج عرضه کرده باشد و در آن پاره اى معارف باشد که در آغاز عرضه شده، در آخر دوباره تکرار شده باشد، و در طول مدت، تکاملى نکرده تغیرى نیافته باشد، و نیز در آن فروعى متفرع بر اصولى باشد؟ با اینکه همه میدانیم که هیچ انسانى از نظر کمال و نقص عملش به یک حال باقى نمى ماند، در جوانى یک جور فکر مى کند، چهل ساله که شد جور دیگر، پیر که شد جورى دیگر.
پس انسان عاقل و کسى که بتواند این معانى را تعقل کند، شکى برایش باقى نمى ماند، که این مزایاى کلى، و غیر آن، که قرآن مشتمل بر آن است، فوق طاقت بشرى، و بیرون از حیطه وسائل طبیعى و مادى است، و به فرض هم که نتواند این معانى را درک کند، انسان بودن خود را که فراموش نکرده، و و جدان خود را که گم ننموده، وجدان فطرى هر انسانى به او می گوید: در هر مسئله اى که نیروى فکریت از درکش عاجز ماند، و آن طور که باید نتوانست صحت و سقم و درستى و نادرستى آن را بفهمد، و ماخذ و دلیل هیچیک را نیافت، باید باهل خبره و متخصص در آن مسئله مراجعه بکنى.

فایده تحدى عموم مردم در قرآن

اولا تنها راه آوردن معجزه براى عموم بشر، و براى ابد این است که آن معجزه از سنخ علم و معرفت باشد، چون غیر از علم و معرفت هر چیز دیگرى که تصور شود، که سر و کارش با سایر قواى دراکه انسان باشد، ممکن نیست عمومیت داشته، دیدنیش را همه و براى همیشه ببینند، شنیدنیش را همه بشر، و براى همیشه بشنوند عصاى موسایش براى همه جهانیان، و براى ابد معجزه باشد، و نغمه داودیش نیز عمومى و ابدى باشد، چون عصاى موسى، و نغمه داود، و هر معجزه دیگرى که غیر از علم و معرفت باشد، قهرا موجودى طبیعى، و حادثى حسى خواهد بود، که خواه ناخواه محکوم قوانین ماده، و محدود به یک زمان، و یک مکان معینى می باشد، و ممکن نیست غیر این باشد، و به فرض محال یا نزدیک به محال، اگر آن را براى تمامى افراد روى زمین دیدنى بدانیم، بارى باید همه سکنه روى زمین براى دیدن آن در یک محل جمع شوند، و به فرضى هم که بگوئیم براى همه و در همه جا دیدنى باشد، بارى براى اهل یک عصر دیدنى خواهد، بود نه براى ابد.
به خلاف علم و معرفت، که می تواند براى همه، و براى ابد معجزه باشد، این اولا، و ثانیا وقتى از مقوله علم و معرفت شد، جواب اشکال شما روشن می شود، چون به حکم ضرورت فهم مردم مختلف است، و قوى و ضعیف دارد، هم چنان که کمالات نیز مختلف است، و راه فطرى و غریزى انسان براى درک کمالات که روزمره در زندگیش آن را طى مى کند، این است که هر چه را خودش درک کرد، و فهمید، که فهمیده، و هر جا کمیت فهمش از درک چیزى عاجز ماند، به کسانى مراجعه مى کند، که قدرت درک آن را دارند، و آن را درک کرده اند، و آن گاه حقیقت مطلب را از ایشان مى پرسند، در مسئله اعجاز قرآن نیز فطرت غریزى بشر حکم به این مى کند، که صاحبان فهم قوى، و صاحب نظران از بشر، در پى کشف آن برآیند، و معجزه بودن آن را درک کنند، و صاحبان فهم ضعیف بایشان مراجعه نموده، حقیقت حال را سؤال کنند، پس تحدى و تعجیز قرآن عمومى است، و معجزه بودنش براى فرد فرد بشر، و براى تمامى اعصار می باشد.

دیدگاه علامه طباطبایی

علامه طباطبایی می فرماید: «برخی اشکال وارد نموده اند که اگر فرض کنیم کسى به تمامى اسباب و علل طبیعى معجزه آگهى پیدا کند، باید او هم بتواند آن عوامل را به کار گرفته، و معجزه بیاورد، هر چند که پیغمبر نباشد، و نیز در این صورت هیچ فرقى میان معجزه و غیر معجزه باقى نمى ماند، مگر صرف نسبت، یعنى یک عمل براى مردمى معجزه باشد، و براى غیر آن مردم معجزه نباشد، براى مردمى که علم و فرهنگى ندارند معجزه باشد، و براى مردمى دیگر که علمى پیشرفته دارند، و به اسرار جهان آگهى یافته اند، معجزه نباشد، و یا یک عمل براى یک عصر معجزه باشد و براى اعصار بعد از آن معجزه نباشد، اگر پى بردن به اسباب حقیقى و علل طبیعى قبل از علت اخیر در خور توانایى علم و ابحاث علمى باشد، دیگر اعتبارى براى معجزه باقى نمى ماند، و معجزه از حق کشف نمی کند، و نتیجه این که معجزه هیچ حجیتى ندارد، مگر تنها براى مردم جاهل، که باسرار خلقت و علل طبیعى حوادث اطلاعى ندارند، و حال آنکه ما معتقدیم معجزه خودش حجت است، نه اینکه شرائط زمان و مکان آن را حجت مى سازد.
در پاسخ باید گفت: معجزه از این جهت معجزه نیست که مستند به عوامل طبیعى مجهول است، تا مستلزم این باشد که هر جا که جهل مبدل به علم شد، معجزه هم از معجزه بودن و از حجیت بیفتد، و معجزه از این جهت معجزه نیست که مستند به عوامل طبیعى غیر عادى است، بلکه از این جهت معجزه است که عوامل طبیعى و غیر عادیش مغلوب نمی شود، و همواره قاهر و غالب است. مثلا بهبودى یافتن یک جذامى به دعاى مسیح (ع)، از این جهت معجزه است که عامل آن امرى است که هرگز مغلوب نمی شود، یعنى کسى دیگر اینکار را نمی تواند انجام دهد، مگر آنکه او نیز صاحب کرامتى چون مسیح باشد، و این منافات ندارد که از راه معالجه و دواء هم بهبودى نامبرده حاصل بشود، چون بهبودى از راه معالجه ممکن است مغلوب و مقهور معالجه اى قوى تر از خود گردد، یعنى طبیبى دیگر بهتر از طبیب اول معالجه کند، ولى نام آن را معجزه نمی گذاریم.
قرآن کریم معجزه را به سببى نسبت می دهد که هرگز مغلوب نمی شود. معجزه هم مانند سایر امور خارق العاده از اسباب عادى خالى نیست و مانند امور عادى محتاج به سببى طبیعى است، و هر دو اسبابى باطنى غیر آنچه ما مسبب می دانیم دارند، تنها فرقى که میان امور عادى و امور خارق العاده هست، این است که امور عادى مسبب از اسباب ظاهرى و عادى و آن اسباب هم توأم با اسبابى باطنى و حقیقى هستند، و آن اسباب حقیقى توأم با اراده خدا و امر او هستند، که گاهى آن اسباب با اسباب ظاهرى هم آهنگى نمى کنند، و در نتیجه سبب ظاهرى از سببیت مى افتد، و آن امر عادى موجود نمی شود، چون اراده و امر خدا بدان تعلق نگرفته است.»


Sources :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏1 صفحه 98 و 128

  2. على اکبر مؤمنى- مقاله مراحل و اقسام تحدى در قرآن

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/112226