شبهه در مورد عصر ظهور پیامبر اکرم

اصل شبهه

برخی بر اساس مبانی عقلی شبهه ای را مطرح نموده اند که اسلام دین کاملی نیست و پیامبر اکرم (ص) هم آخرین پیامبر نیست چرا که اگر اسلام کاملترین دین است و حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر پس باید ظهور ایشان در عصر حاضر انجام می شد تا همه مردم به راحتی پیامش را دریافت کنند. در حالی که اینگونه نیست در نتیجه نه دین اسلام کامل است و نه پیامبر اسلام آخرین پیامبر.

عناصر منطقی شبهه:
1- مسلمانان معتقدند که دین اسلام کاملترین دین و پیامبر اسلام آخرین پیامبر است.
2- در حالی که اگر اینطور بود باید ظهور پیامبر در عصر حاضر انجام می شد تا همه مردم به راحتی پیامش را دریافت کنند.
3- در نتیجه نه دین اسلام کامل است و نه پیامبر اسلام آخرین پیامبر.

پاسخ شبهه
این مطلب در واقع سه ضلع دارد که در ابتدا هر کدام جداگانه مطرح و آنگاه پاسخ مستقل داده می‎شود.

آیا اسلام کامل‎ترین ادیان است؟

در مورد مطلب اول گویاتر و محکم از هر سخن، کلام خود حق سبحانه است که در قرآن کریم فرمود: «فأقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذالک الدین القیم و لاکن أکثر الناس لا یعلمون؛ پس حق گرایانه، به سوى این آیین روى آور، (با همان) فطرتى که خدا مردم را بر آن سرشته است. تغییرى در آفرینش خدا نیست. آیین پایدار همین است ولیکن بیشتر مردم نمى دانند.» (روم/ 30) در آیه مورد بحث سخن از توحید فطرى است یعنى همان مساله را از طریق درون و مشاهده باطنى و درک ضرورى و جدایى تعقیب مى کند. مى فرماید: روى خود را متوجه آئین پاک و خالص پروردگار کن! «فأقم وجهک للدین حنیفا» چرا که این فطرتى است که خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش خدا نیست «فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله» این است دین و آئین محکم و استوار «ذلک الدین القیم» ولى اکثر مردم نمى دانند «ولکن أکثر الناس لا یعلمون» دین حنیف یعنى دینى که از تمام کجیها و از انحرافات و خرافات و گمراهیها به سوى راستى و درستى متمایل شده است. مجموع این جمله چنین معنى مى دهد که توجه خود را دائما به سوى آئینى داشته باش که از هر گونه اعوجاج و کجى خالى است، همان آئین اسلام و همان آئین پاک و خالص خدا است. آیه فوق تاکید مى کند که دین حنیف و خالص خالى از هر گونه شرک دینى است که خداوند در سرشت همه انسانها آفریده است سرشتى است جاودانى و تغییر ناپذیر هر چند بسیارى از مردم توجه به این واقعیت نداشته باشند.
خلاصه پیام این آیه مبارکه آن است که دین اسلام که دین حنیف است از ادیان سابق کاملتر است، زیرا تمامی معارف الهی تا آن جا که وجود بشر ظرفیت آن را داشته باشد، و هم چنین همه شرایع و احکامی که بشر در زندگی خود بدان نیازمند است در این دین بیان شده و هیچ کاری فردی، اجتماعی و مانند آن که بشر بدان نیاز دارد فروگذار نشده است لذا در آیه دیگر فرمود: «و انزلنا الیک الکتاب بالحق، مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه؛ این کتاب (قرآن) را به حق بر تو فرستادم، که تصدیق به راستی و درستی همه کتاب در برابر اوست کرده و به حقیقت کتاب ها آسمانی پیشین گواهی می دهد.» (مائده/ 48)

دیدگاه علامه طباطبایی در مورد مهیمن بودن قرآن مجید بر کتب آسمانى
به نظر علامه کلمه "مهیمن" از ماده "هیمنه" گرفته شده و به طورى که از موارد استعمال آن بر مى آید معناى هیمنه چیزى بر چیز دیگر این است که آن شىء مهیمن بر آن شىء دیگر تسلط داشته باشد، البته هر تسلطى را هیمنه نمى گویند، بلکه هیمنه تسلط در حفظ و مراقبت آن شىء و تسلط در انواع تصرف در آن است، و حال قرآن که خداى تعالى در این آیه در مقام توصیف آن است نسبت به سایر کتب آسمانى همین حال است، چون خداى تعالى در جاى دیگر قرآن فرموده که قرآن «تبیانا لکل شیء؛ بیانگر هر چیزى مى باشد.» (نحل/ 89) است، آرى قرآن از کتب آسمانى آنچه که جنبه زیربنا و ریشه دارد و قابل تغییر نیست گرفته و آنچه از فروع که قابل نسخ بوده و مى باید نسخ شود نسخ کرده، چون اگر نسخ نمى کرد آن احکام احکامى بود که در مرور زمان دست تحول، خود به خود آن را از بین مى برد و به شکلى که متناسب با حال بشر و کمک کار او در صراط ترقى و تکامل باشد در مى آورد، لذا مى بینیم که خداى تعالى در وصف قرآن مى فرماید: «إن هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم؛ این قرآن بشر را به راه و هدفى هدایت مى کند که استوارترین راه و هدف است، و هیچ یک از احکامش دستخوش فرسودگى و کهنگى نمى شود.» (اسراء/ 9) و نیز فرموده: «الذین یتبعون الرسول النبی الأمی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة و الإنجیل؛ کسانى که پیروى مى کنند آن پیامبر درس نخوانده اى را که نامش را در کتب آسمانى قبل یعنى در تورات و انجیل دیده بودند و هم اکنون نیز مى بینند.» (اعراف/ 157)
جمله مورد بحث که مى فرماید: «و مهیمنا علیه» متمم جمله قبل است که مى فرماید: «مصدقا لما بین یدیه من الکتاب» متممى است که آن را توضیح هم مى دهد، چون اگر این جمله نبود ممکن بود کسى توهم کند که لازمه تصدیق تورات و انجیل این است که قرآن احکام و شرایع آن دو را نیز تصدیق کرده باشد، به این معنا که حکم کرده باشد به اینکه شرایع تورات و انجیل هم اکنون نیز باقى است، و قرآن هیچ تغییر و تبدیلى در آن نداده، و همین که فرمود قرآن در عین اینکه تورات و انجیل را تصدیق دارد، مهیمن بر آن دو نیز هست، دیگر جاى این توهم باقى نمى ماند، و مى فهماند که تصدیق قرآن به این معنا است که قرآن قبول دارد که این دو کتاب از ناحیه خدا نازل شده، و خداى تعالى مى تواند هرگونه تصرفى در آنها بنماید، پاره اى احکام آن دو را نسخ، و پاره اى دیگر را تکمیل کند.
هم چنان که جمله بعدى که در ذیل آیه است به این نکته اشاره نموده و مى فرماید: «و لو شاء الله لجعلکم أمة واحدة، و لکن لیبلوکم فی ما آتاکم؛ و اگر خدا مى خواست شما را امت واحدى قرار داده بود، ولى (چنین نکرد) تا شما را در آنچه به شما داده امتحان کند.» (مائده/ 48) بنابر این معناى جمله: «مصدقا لما بین یدیه» این است که قرآن قبول دارد که تورات و انجیل و معارف و احکامش از ناحیه خدا نازل شده بود و مناسب با حال انسانهاى قبل از این بود، پس منافات ندارد که در عین اینکه از ناحیه خدا بوده امروز نسخ و تکمیل شود، چیزى از آنها حذف و چیز دیگرى اضافه شود، همانطور که مسیح (ع) و یا انجیل مسیح (ع) مصدق تورات بود، و در عین حال بعضى از محرمات تورات را حذف نموده، آنها را حلال کرد و قرآن کریم این معنا را از آن جناب حکایت نموده که فرمود: «و مصدقا لما بین یدی من التوراة و لأحل لکم بعض الذی حرم علیکم؛ من فرستاده به سوى بنى اسرائیلم، در حالى که تورات موجود را تصدیق دارم، فرستاده شده ام تا براى شما حلال کنم بعضى از چیزهایى که بر شما حرام بود.» (آل عمران/ 50)
خلاصه اینکه در این آیه اشاره به موقعیت قرآن بعد از ذکر کتب پیشین انبیاء شده است. مهیمن در اصل به معنى چیزى که حافظ و شاهد و مراقب و امین و نگاهدارى کننده چیزى بوده باشد، و از آنجا که قرآن در حفظ و نگهدارى اصول کتابهاى آسمانى پیشین، مراقبت کامل دارد و آنها را تکمیل می کند، لفظ مهیمن بر آن اطلاق کرده و می فرماید: ما این کتاب آسمانى را به حق بر تو نازل کردیم در حالى که کتب پیشین را تصدیق کرده (و نشانه هاى آن، بر آنچه در کتب پیشین آمده تطبیق می کند) و حافظ و نگاهبان آنها است. اساسا تمام کتابهاى آسمانى، در اصول مسائل هماهنگى دارند، و هدف واحد یعنى تربیت و تکامل انسان را تعقیب می کنند، اگر چه در مسائل فرعى به مقتضاى قانون تکامل تدریجى با هم، تفاوتهایى دارند، و هر آئین تازه، مرحله بالاترى را مى پیماید، و برنامه جامع ترى دارد. ذکر "مهیمنا علیه" بعد از "مصدقا لما بین یدیه" اشاره به همین حقیقت است یعنى اصول کتب پیشین را تصدیق و در عین حال برنامه جامعترى پیشنهاد می کند.
بنابراین آن چه دین اسلام به سوی آن هدایت می کند قویم تر و کامل تر از همه چیزهایی است که سایر ادیان آسمانی بیان کرده است. لذا در قرآن کریم فرمود: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله؛ اوست خدایی که رسول خدا را با دین حق به هدایت خلق فرستاد تا بر همه ادیان الهی تسلط و برتری دهد.» (توبه/ 33) خلاصه پیام این آیه مبارکه آن است که دین اسلام بر همه ادیان حاکم و غالب است با در نظر گرفتن این گونه آیات به خوبی معلوم می شود که در این مسأله هیچ گونه جاری تردید نیست که اسلام کامل ترین ادیان الهی است.

آیا حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر است؟

مسأله خاتمیت همانند مسأله کامل بودن اسلام از ضروریات دین است، یعنی هر کسی که معتقد به اسلام است، باید این مسأله را که حضرت محمد (ص) خاتم انبیاء است نیز قبول داشته باشد، و این مسأله جزو جدایی ناپذیر دین اسلام است، قرآن کریم درباره خاتمیت می گوید: «ما کان محمد (ص) ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین؛ محمد پدر هیچ از مردان شما نیست، لیکن او رسول خدا و خاتم انبیاء است.» (احزاب/ 40) این آیه مبارکه به صریح ترین بیان مسأله خاتمیت حضرت محمد (ص) را مطرح نموده، و هر کسی که با زبان عربی آشنایی داشته باشد به آسانی می فهمد که این آیه ناظر به جریان خاتمیت آن حضرت است لذا با قطع نظر از همه دلایل دیگر تنها از همین آیه می تواند یقین پیدا کند که دیگر پیامبری از جانب خدا نمی آید و حضرت محمد بن عبدالله آخرین فرستاده اوست.

دیدگاه علامه طباطبایی
علامه طباطبایی می فرماید: «کلمه "خاتم" به فتحه تاء به معناى هر چیزى است که با آن، چیزى را مهر کنند، مانند طابع، و قالب که به معناى چیزى است که با آن چیزى را طبع نموده، یا قالب زنند، و مراد از "خاتم النبیین" بودن آن جناب، این است که نبوت با او ختم شده، و بعد از او دیگر نبوتى نخواهد بود.»

معناى رسالت و نبوت
رسول عبارت از کسى است که حامل رسالتى از خداى تعالى به سوى مردم باشد، و نبى آن کسى است که حامل خبرى از غیب باشد و آن غیب عبارت از دین و حقایق آن است، و لازمه این حرف این است که وقتى نبوتى بعد از رسول خدا (ص) نباشد، رسالتى هم نخواهد بود، چون رسالت، خود یکى از اخبار و انباى غیب است، وقتى بنا باشد انباى غیب منقطع شود، و دیگر نبوتى و نبیى نباشد، قهرا رسالتى هم نخواهد بود. از این جا روشن مى شود که وقتى رسول خدا (ص) خاتم النبیین باشد، خاتم الرسل هم خواهد بود.و در این آیه اشاره به این حقیقت نیز هست که ارتباط آن جناب به شما مردم، ارتباط رسالت و نبوت است، و آنچه او مى کند به امر خداى سبحان است. این نکته قابل توجه است که خاتم انبیاء بودن، به معنى "خاتم المرسلین" بودن نیز هست، و اینکه بعضى از دین سازان عصر ما براى مخدوش کردن مساله خاتمیت به این معنى چسبیده اند که قرآن پیامبر اسلام (ص) را خاتم انبیاء شمرده، نه "خاتم رسولان" این یک اشتباه بزرگ است.
چرا که اگر کسى خاتم انبیاء شد به طریق اولى خاتم رسولان نیز هست، زیرا مرحله "رسالت" مرحله اى است فراتر از مرحله "نبوت". این سخن درست به این مى ماند که بگوئیم فلان کس در سرزمین حجاز نیست، چنین کسى مسلما در مکه نخواهد بود، اما اگر بگوئیم در مکه نیست، ممکن است در نقطه دیگرى از حجاز باشد، بنابراین اگر پیامبر را "خاتم المرسلین" مى نامید ممکن بود "خاتم انبیاء" نباشد، اما وقتى مى گوید او "خاتم انبیاء" است، مسلما "خاتم رسولان" نیز خواهد بود، و به تعبیر مصطلح نسبت "نبى" و "رسول" نسبت "عموم و خصوص مطلق" است.
در همین راستا در حدیثی نقل شده که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «انما مثلی فی الانبیاء کمثل رجل بنی دارا فاکملها و حسنها الا موضع لبنه، فکان من دخلها و نظر الیها، فقال اما احسنها الا موضع هذه اللبنه قال (ص): فاتا موضع (للبنه، ختم بی الانبیاء)؛ مثل من در میان انبیاء مثل کسی است که خانه ای را بسازد و تکمیل کند تا تنها جایی یک آجر خالی باشد، هر کسی که وارد آن خانه بشود بگوید این خانه بسیار زیباست مگر یک آجر کم دارد، من همانند آن آجر تکمیل کنند سلسله انبیاء و خاتم آنها هستم.» در این حدیث نیز جریان خاتمیت حضرت به روشن ترین بیان عنوان شده است. بنابراین، اعتقاد به خاتمیت حضرت محمد (ص) برای یک فرد مسلمان به گونه ای است که این تصور که بعد از پیامبر اسلام احتمال ظهور داشته باشد، اساسا یک تصور محال و مخالف ضرورت است و واقعا هم این چنین است، لذا برخی از بزرگان گفته اند.
همان طوری که اگر کسی بگوید من به قرآن ایمان دارم، ولی به توحید و خدا و یا معاد اعتقاد ندارم، همه می گویند این حرف تناقض است، زیرا قرآن کتاب توحید و اعتقاد به قرآن برابر است با ایمان به وحدانیت خدا، چه این که ایمان به قرآن مساوی با اعتقاد به معاد است و ممکن نیست کسی قرآن را قبول داشته باشد، اما به معاد باور نداشته باشد. مسأله ختم نبوت به حضرت محمد (ص) نیز چنین است زیرا هر کسی به قرآن ایمان داشته و آن را کلام خدا و وحی آسمانی بداند در خاتمیت حضرت محمد (ص) نه تنها تردید بلکه پرسش نیز برای او پدید نخواهد آمد. و حتی اگر آیه یاد شده هم نبود، خاتمیت فطرت محمد جزء ضروریات دین اسلام بود.
چون در آیات متعدد مسأله خاتمیت حضرت پیامبر اسلام (ص) مطرح شده و در چندین جا از قرآن آمده که در کتاب های آسمانی پیشینیان از پیامبر خاتم خبر داده شده است از آن جمله قرآن می گوید: «به یاد آورید هنگامی را که عیسی فرزند مریم گفت: ای فرزندان اسرائیل من فرستاده خدا به سوی شما و تصدیق کننده کتابی به نام تورات هستم و بشارت دهنده ام به آمدن رسولی که پس از من می آید و نام او احمد است.» (صف/ 6) و در جای دیگر می گوید: «الذی یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراه و الانجیل؛ آنان که از رسول و پیامبر درس نخوانده پیروی می کنند پیامبری که نبوت او در تورات و انجیل نوشته شده می یابند.» (اعراف/ 157)
روایات و شواهد متعدد دیگر بر خاتمیت حضرت محمد (ص) وجود دارد. بنابراین، برای یک فرد مسلمان هرگز این پرسش مطرح نیست که آیا پیغمبری بعد از حضرت محمد خواهد آمد یا نه؟ اما باید توجه داشت که این حرف که خاتمیت حضرت محمد تردید بردار و پرسش بردار نیست، هرگز به آن معنا نیست که پس بحث علمی هم نیاز نیست و نباید در این باره از نظر علمی بحث شود.

عصر ظهور

چرا پیامبر اسلام در این عصر مبعوث نشد تا همه مردم به آسانی پیام او را دریافت کنند؟
در مورد این مطلب اولا باید گفت از این که چون اسلام و حضرت محمد در این عصر ظهور نکرده، نمی توان این نتیجه را گرفت که اسلام دین کامل و حضرت محمد (ص) خاتم انبیا خواهد بود، زیرا روشن ترین دلیل بر بطلان این نتیجه گیری آن است که این حرف پایان ندارد چون بعد از میلیون ها سال دیگر هم کسی می تواند بگوید اگر اسلام کامل ترین ادیان و محمد (ص) خاتم انبیاء باشد، باید در این عصر ظهور می نمود. و همین طور این حرف می تواند تا ابد مطرح باشد در حالی که این تسلسل است و تسلسل باطل است.
ثانیا، اسلام نه تنها امروز بلکه تا همیشه تاریخ همان طراوت را دارد که چهارده قرن پیش و در زمان ظهورش داشته است و یک ذره کاهش و فروکشی در آیات قرآن و معارف زلال و قوانین منحصر به فرد آن پدید نیامده و تا ابد پدید نمی آید، سرزنده بودن اسلام و احکام دین پیامبر خاتم به گفته برخی بزرگان این است که تعلیمات اسلام در تمام ابعاد آن هرگز جایگزین ندارد، زیرا اسلام در تعلیمات خود هرگز دنبال هدف های جزیی و موقت برای بشر نرفته است، چون اهداف جزئی و موقت بشر بستگی به زمان و مکان دارد. هر گاه شرایط زمانی و مکانی تغییر کرد احکام و اهداف نیز تغییر می کند، اولا اگر یک حرکت و نهضتی بر اساس اهداف نامحدود پایه ریزی شود هر اندازه بشر پیشرفت کند، برای همیشه این نهضت و حرکت و تعلیم و پیام می تواند زنده بماند.
مثلا نهضت پیامبر اکرم (ص) یک نهضت توحیدی بود، این حرکت الهی پیامش «لا اله الا الله» است، این پیام همیشه زنده است، و همان طور با جاهلیت کهن و پرستش بت های در چیره «لات» و «عزی» و «هبل» و امثال آن مبارزه و نبرد داشت با جاهلیت های مدرن در همه زمان ها و مکان ها مبارزه می کند و مردم را از پرستش هر نوع بت و در هر چهره که ظهور کند، نهی می نماید و به توحید و پرستش خدای یکتا فرا می خواند.
و یا مثلا یکی از تعلیمات اسلامی درباره معاد است فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون؛ همه از آن خدا هستیم و همه به سوی او باز می گردیم.» (بقره/ 156) هر قدمی که بر می داریم و هر لحظه ای که بر ما می گذرد به خدا و قیامت نزدیک می شویم. یا مثلا اسلام دعوت به تفکر و اندیشه نموده و به علم و دانش توصیه فراوان است. یا مثلا انسان را به عبادت و بندگی و انجام عمل های صالح فرا خوانده است و هزارها نمونه دیگر، هر کدام از این پیام ها امروز و تا آید همان گونه نو، تازه و شاداب و زلال و پر جاذبه و دل انگیز و عقل پسند و فطرت پذیر است که در هنگام ظهور اسلام در چهارده قرن قبل بود.
مثلا آیا روزی به بشر خواهد آمد که کسی اگر عقل و اندیشه سالم داشته باشد بگوید، فکر و تفکر و اندیشه چیز خوبی نیست یا تعاون کمک به ضعیفان که دستور اسلام است خوب نیست و هم چنین سایر موارد. بنابراین چون پیام هم چنان زنده و درخشان است، پس همان طور که چهارده قرن پیش از ظهور اسلام و بعثت پیامبر خاتم بود، این عصر و تمام اعصار بعدی همه عصر محمدی است و دین خاتم انبیاء زنده و پرطراوت و دل انگیز و نجات بخش است، و پیام اسلام و قرآن در هر زمان متناسب به شرایط آن به گوش جهانیان رسیده و خواهد رسید چون ندای اسلام، ندای فطرت انسان هاست و ندای فطرت همیشه گویا و طنین برانگیز است، اما این که چه کسی لیاقت عمل را پیدا خواهد کرد مسأله دیگر است. از آن چه گفته شد به خوبی معلوم گردید که چون اسلام کاملترین و آخرین دین آسمانی است لذا ظهورش در چهارده قرن قبل با امروز و آینده که بشر ممکن است از نظر ارتباطات و سرعت انتقال اطلاعات و مسایلی از این قبیل بیشتر از این پیشرفت کند، هیچ تفاوتی ندارد.
زیرا اولا: همان طور که اشاره شد تمام احکام و معارف اسلام نه تنها امروز و این عصر بلکه تا ابدیت تاریخ مثل زمان ظهورش زنده، پویا، پرطراوت، حیات بخش، پیشتاز است لذا گرچه در چهارده قرن قبل ظهور کرده، اما چون همه اعصار بعد از بعثت خاتم انبیاء، عصر اسلام و قرآن است، چنان زنده، مترقی و بروز است که گویا در همین عصر تازه ظهور کرده است.
ثانیا: چون دین اسلام جامعترین ادیان الهی است لذا خواستهای فطری بشر را به طور کامل در نظر داشته و قوانین پیش رو و مترقی که در هر عصر و زمان بتواند پاسخگوی نیازهای بشر باشد، وضع نموده، لذا از این نظر فرقی با گذشته و حال و آینده ندارد، چون فطرت بشر و خواستهای فطری آن در همه اعصار و زمانها تفاوت نمی کند.
ثالثا: به همان میزان که امروز زمینه نشر فرهنگ اسلام فراهم است، در گذشته نیز مسلمین و مبلغین اسلام در نشر پیام اسلام موفق بوده اند. به همین دلیل می بینید که در اقصی نقاط جهان اسلام و مسلمان حضور و وجود دارد.


Sources :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- تفسیرالمیزان- جلد 13 ص 47، جلد 11 ص 327، جلد 5 ص 571

  2. محمد تقی مصباح یزدی- اصول عقاید- جلد 2 (راهنماشناسی) صفحه 368

  3. مرتضی مطهری- خاتمیت- صفحه 13، 73، 78

  4. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 16 ص 418، جلد 4 ص 401

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/112275