بسترهای فرهنگی و دینی و علمی ظهور روشنگری (انقلاب علمی)

در قسمت دوم به زمینه های علمی ظهور عصر روشنگری اشاره می شود.

انقلاب علمى

قرن شانزدهم با این که دو نهضت بزرگ تجدید حیات فرهنگى و اصلاح طلبى دینى را تجربه کرده بود و فضاى کاملا جدید در عرصه زندگى بشر شکل گرفته بود، اما همچنان عصر حاکمیت جهان بینى دینى قرون وسطایى بود و نگاه انسان به جهان، طبیعت و خودش نگاه دینى بود. اما انسان پس از این قرن، انقلابى را شاهد بوده است که نگرش او به جهان، طبیعت و خویش را از بیخ و بن تغییر داد و جهان بینى کاملا تازه اى را براى وى به ارمغان آورد؛ این انقلاب، انقلاب علمى است.

زمینه هاى ظهور انقلاب علمى
1- با تحولات اواخر قرون وسطى و مخصوصا با دو نهضت تجدید حیات فرهنگى و اصلاح دینى همچنان که تولیت کلیسا در عرصه دین شدیدا آسیب دید، تولیتش در عرصه علم به نحو اولى صدمه دید. از این رو، کسانى که نظریات علمى جدیدى به ذهنشان خطور مى کرد جرأت و جسارت بیشترى براى ابراز آن پیدا کردند و از اظهار آن چندان بیمى نداشتند.
2- در قرون وسطى قوه خیال انسان عمدتا در اختیار یاد خدا بود، اما با ابراز وجود قشر متوسط شهرنشین در اواخر قرون وسطى و نهضت تجدید حیات فرهنگى و توجه روزافزون به انواع مختلف هنرها این خیال تا اندازه اى آزاد و رها شد و مى توانست به هر جا که هوا و هوسش اقتضا مى کرد پرواز کند و از جمله این موارد مى توانست فرضیه ها و دیدگاه هاى علمى یا فنى باشد.
3- دانشمندان قرون وسطى مخصوصا بعد از جنگهاى صلیبى و تأسیس دانشگاه ها با استفاده از ترجمه آثار ارسطو، جالینوس و بطلمیوس، دیدگاه هاى خود را در قلمرو فیزیک، طب و اخترشناسى گسترش دادند و انسان گرایان عصر تجدید حیات فرهنگى با تبحر در زبان یونانى و لاتین آثار دیگرى را از جالینوس، بطلمیوس، ارشمیدس، افلاطون و ماقبل سقراط در دسترس پژوهشگران گذاشتند. در این آثار معلوم شد حتى صلاحیتهاى بى چون و چراى ارسطو و جالینوس در قرون وسطى و قبل از آن مورد نقد و معارضه قرار گرفته است. اشتیاق به تعیین این که کدام یک از دیدگاه ها صحیح مى باشد، منجر به خلق آثار علمى تازه اى شد که بعضا منجر به طرد کامل صلاحیت علوم کلاسیک گردید.
4- برخى از مورخان، احیاى جدى هنر را در عصر تجدید حیات فرهنگى بر مطالعات علمى اثرگذار ارزیابى مى کنند. علاقه هنرمندان به تقلید از طبیعت سبب شد تا به دقت در آن تأمل کنند. از طرف دیگر رشد فنون مختلف که هر یک شعبه اى از هنر تلقى مى شدند، عاملى بود براى فعالیتهاى علمى و نظرى.
5- با کشف آثار ریاضیدانان قدیم در عصر تجدید حیات فرهنگى، ریاضیات مورد توجه قرار گرفت و این عقیده رایج شد که فهم ریاضى براى درک ماهیت اشیا فوق العاده مهم است.
6- جادوگرى و کیمیاگرى؛ اصحاب انقلاب علمى، یعنى کوپرنیک، کپلر، گالیله و نیوتن همگى علاقه اى جدى به جادوگرى و کیمیاگرى داشتند و به همین خاطر برخى از مورخین جادوگرى را از عوامل انقلاب علمى شمردند.
7- توجه انسان به زندگى زمینى و اهتمام به رفاه و معیشت دنیایى او؛ پس از نهضت تجدید حیات فرهنگى او را وادار به تغییر در طبیعت براى نیل به مقصود خود کرد. براى ایجاد این تغییر هم شناخت طبیعت لازم بود و هم به کار بردن ابزار فنى، از این جهت انسان براى تأمین رفاه و آسایش خود چاره اى غیر از این نداشت که به کشف راز و رمزهاى حاکم بر طبیعت بپردازد. روش علمى بیکن و دیدگاه فلسفى دکارت درست در این راستا قرار دارد. در نظر بیکن هدف علم، ارتقاى کیفیت زندگى و دستیابى به قدرت بیشتر است. دکارت نیز فلسفه را به معناى حکمتى مى داند که موجب معرفت به همه امورى مى شود که در پیش بردن زندگى انسان و حفظ صحت او و کشف همه فنون و صناعات مفید باشد.
در هر حال در اثر این عوامل و احیانا عوامل دیگرى، انقلاب علمى به وقوع پیوست. اما انقلاب علمى چیست؟ منظور از انقلاب علمى تحولى مى باشد که در فهم انسان از جهان و مخصوصا آسمان و اجرام آسمانى رخ داده است.

کشفیات و چهره های اصلى انقلاب علمى

دستاوردهای علمی کوپرنیک، کپلر و گالیله
دستاورد بزرگ کوپرنیک (1543 - 1473) این بود که در ستاره شناسى نظریه خورشید مرکزى را جایگزین نظریه زمین مرکزى کرد؛ یعنى زمین به گرد خورشید مى گردد نه خورشید به گرد زمین. کشف بزرگ کپلر (1630 - 1571) این بود که سیارات در مدارهاى بیضوى حرکت مى کنند نه مدارهاى مستدیر. گالیله (1642 - 1564) اولین تلسکوپ نجومى را ساخت و با چرخاندن عدسى آن به سوى ماه کشف کرد که این کره آسمانى یک جسم کروى کامل نیست، بلکه در اثر کوه ها و دره ها، داراى چین خوردگی هایى است. این کشف به منزله کوبیدن میخى بر تابوت نگرش قرون وسطایى به جهان بود؛ زیرا همواره تصور مى شد که اجرام آسمانى باید کره هاى کامل باشند، به همان دلیلى که مدارهاى آنها نیز باید دوایر کاملى باشند؛ کره تنها شکل فضایى بى نقص بود. وجود دره ها و کوه ها بر روى کره ماه این امر را نیز محتمل کرد که ماه از مواد کثیف و زمختى مانند زمین، تشکیل یافته است، در حالى که نظریه قرون وسطایى این بود که فقط زمین است که از مواد کثیف و زمخت ساخته شده و از آنجا که اجرام آسمانى به ساحت الهى نزدیک ترند، از جوهر لطیف نیمه الهى خاصى تشکیل یافته اند.
کشف مشهور چهار قمر از اقمار مشترى به وسیله گالیله، طوفانى به پا کرد، چرا که القا مى کرد زمین با قمرش به احتمال زیاد مى تواند سیاره اى باشد که مانند مشترى در حال گردش به گرد خورشید است. از این رو، عالمان از دعوت گالیله براى مشاهده اقمار مشترى به وسیله تلسکوپ او طفره رفتند تا مبادا ایمانشان به دین به گمراهی گراید. کشف بزرگ گالیله، قانون اول حرکت اما، بنابر بینش ارسطویى که در قرون وسطى پذیرش همگانى یافته بود، هر متحرکى در حرکت خود همواره نیازمند به یک محرک مى باشد و الا حرکتش پایان خواهد یافت، قانون اول حرکت که کشف گالیله است بر عکس این فرضیه به ما مى گوید که هیچ نیرویى لازم نیست تا شى اى را با سرعت یکنواخت به حال حرکت نگاه داریم. این قانون مى گوید که یک جسم، حالت سکون یا حرکت یکنواخت در خط مستقیم را همیشه ادامه مى دهد، مگر هنگامى که نیرویى بر آن وارد شود. این قانون دانشمندان را قادر ساخت که حرکت سیارات و سایر حرکات اجرام آسمانى را بدون توسل به فرضیه ارواح یا فرشتگان موجود در افکار عامه یا گردابهاى دکارتى تبیین کنند.

کشفیات مهم نیوتن

نیوتون (1727 - 1642) کار بنیانگذارى علم نوین را تکمیل کرد. او کار خود را وامدار کوپرنیک، تیکو براهه، کپلر و گالیله بود و ممکن نبود کار خود را بدون آنان به انجام برساند. اما وى انقلابى را که آنان در جهان نگرى علمى آغاز کرده بودند، به ثمر نشاند. سهم او در علم با قطع نظر از کشف قانون گرانش، بسیار درخور توجه است. فرضیه قانون اول حرکت ضرورت این فرض را از میان برد که نوعى نیروى مماسى باید وجود داشته باشد تا سیارات را در امتداد مسیرشان به پیش براند یا به سوى خود بکشاند. بر اساس نظریه اى که مى گفت ارواح، سیارات و قمرهاى آنها را به جلو مى برند یا نظریه گردابهاى دکارت، هم ارواح و هم گردابها نیروهایى وارد مى کنند که در امتداد خط مماس عمل مى کنند. اما اگر بنابر قانون اول حرکت، مسلم بگیریم که اصلا نیرویى به سیاره اى مانند ماه وارد نشود، ماه همیشه به حرکت خود با همان سرعت و در مسیر مستقیم ادامه مى داد، تنها چیزى که براى ادامه حرکت ماه لازم مى باشد این است که باید نیرویى وجود داشته باشد تا همواره مانع از حرکت ماه در خط مستقیم شود و سبب تغییر جهت حرکتش از خط مستقیم شود تا حرکت او حرکت به دور زمین باشد.
پیشنهاد نیوتن براى حل این مسأله، وجود نیروى جاذبه، بین زمین و ماه بود، در واقع زمین با جذب ماه، مانع از حرکت آن در خط مستقیم مى شود، اما اگر زمین ماه را به سمت خود مى کشد، چرا ماه بر زمین سقوط نمى کند؟ حدس نیوتن براى حل این معضل، نیروى گریز از مرکز ماه بود؛ یعنى نیروى جاذبه سبب گرایش ماه به زمین مى شود، و نیروى گریز از مرکز ماه موجب فاصله گرفتن ماه از زمین مى شود، و چون این دو در جهت مخالف اما مساوى با یکدیگرند، حرکت دورى ماه به گرد زمین شکل مى گیرد و بالأخره نیوتون توانست قانون عام گرانش را استنتاج کند. بعدا معلوم شد که این قانون مى تواند حرکت سیارات به گرد خورشید، و نیز آن دسته از بى نظمی هاى سیارات که ناشى از نیروى گرانش هر یک بر دیگرى بوده است و همچنین پدیده جزر و مد اقیانوس ها را توضیح دهد، و حتى شامل ستارگان سر تا سر فضا، خارج از منظومه شمسى نیز مى شود. بدین ترتیب دیدگاه قرون وسطایى مبنى بر اختلاف اجرام سماوى با موجودات زمینى، شرافت و قداست دسته اول، مادیت و دنائت دسته دوم فرو ریخت و همه جهان داراى احکام مشترک شناخته شد.

وجوه تقابل علم نوین با دین

باید توجه نمود که هیچ یک از این دانشمندان قصد معارضه با دین را نداشته و بلکه بر عکس با اکتشافات خود گمان مى کردند، قدرت خدا را بیشتر نشان دادند و از این جهت در مسیر دین گام برداشتند و هیچ گونه رابطه منطقى بین علم جدید و انکار دین یا شک در دین وجود نداشته است. اما به هر حال یکى از پیامدهاى علم جدید و انقلاب علمى، مبارزه با دین، دیندارى، ایجاد شک و شبهه بود. وجوه تقابل علم نوین با دین را مى توان به شکل هاى زیر بیان کرد:
1- روش رسیدن به واقعیت: از نظر علم نوین تنها با روش علمى مى توان به واقعیت رسید. به همین جهت «وایتهد شروع انقلاب علمى را از لحظه اى مى داند که گالیله و پیروانش پى بردند که هر یک از دو روش منطقى و تجربى به تنهایى بى معنا هستند و باید در کنار یکدیگر قرار گیرند... انقلاب علمى عقل و تجربه...، نظریه و آزمایش علمى را با یکدیگر مرتبط ساخت و محتواى علم از آن هنگام تا کنون چنین مانده است.»
2- تبیین و توصیف جهان: تصویرى که انقلاب علمى از جهان ارائه نمود، جهان ماشینى بود که دخالت خدا در آن، فقط براى ایجاد و حرکت اولیه آن لازم بود. در حالى که دین تنها راه رسیدن به واقعیت را انضمام تجربه یا عقل نمى داند. به همین جهت روش علمى نمى تواند وحى را بپذیرد چون وحى از طریق غیر از تجربه، آزمایش و خطا واقعیات را بیان مى کند و به حقیقت مطلق قائل است در حالى که تجربه نمى تواند حقیقت مطلق را بپذیرد، از این رو چیزى به نام وحى را نیز نمى پذیرد.
در تصویر دین از جهان و خدا، جهان همواره و هر لحظه وابسته و نیازمند به خداى قادر و مهربان است. اما در نگرش علم نوین به جهان، هر پدیده اى علت طبیعى خاص خود را دارد و دخالت امور غیر طبیعى و معنوى در این جهان بى معنى است. بدین ترتیب امکان مداخله امور ماورایى در امور جهان ولو به صورت استثنا و انگشت شمار، نفى مى شود. پیامد این بینش نفى امکان معجزه و خوارق عادت را به دنبال داشته و نقش دعا، نیایش، توبه و ترک گناه در زندگى بى معنى مى شود. در نتیجه در نگرش علم نوین به جهان، طرح جهانى و هدف الهى کنار گذاشته مى شود جهان مانند ساعتى تصویر مى شود که فقط براى یک بار ساخته و کوک شده و تا زمانى که عوامل درونى و نظام حاکم بر آن برقرار باشد، به کار خود ادامه مى دهد.
در تبیین علمى فقط عللى که باعث تحقق پدیده مى شوند، مورد نظر بوده است و به غایت و هدف آن پدیده توجهى نمى شود. از آنجا که علم، کل جهان و اجزاى آن را به منزله ماشین بزرگ و ماشینهاى کوچک مى بیند، فقط به تبیین «چگونگى» آنها مى پردازد. اما به غرض و غایت و به اصطلاح «چرایى» آنها توجهى ندارد. بنابراین، براى این که در باره چیزى تبیین علمى ارائه شود، هرگز نیازى به بحث از غایت نیست و چون تبیین علمى ماشینى است، در مقابل تبیین غایى قرار مى گیرد و با انجام یک مغالطه، در اثر علم زدگى، حکم به خوب بودن تبیین علمى و بد بودن تبیین غایى مى شود و چون تبیین غایى بد تلقى شده است، انسان از تبیین غایى جهان غافل شده و از ایمان به هدف الهى و خیریت جهان نیز باز مى ماند.
3- هدف علم: در نگرش نوین هدف از علم و معرفت، رمزگشایى از معانى موجود در بافت و ساختمان جهان نیست که از این طریق بخواهیم طبق طرح و هدف خداوند عمل کنیم و سازگارتر با طبیعت زندگى کنیم، بلکه ارزش و هدف معرفت یک ارزش ابزارى است. معرفت؛ یعنى آنچه قدرت پیش بینى براى ضبط و مهار طبیعت در ما ایجاد مى کند تا با ضبط و مهار طبیعت بتوانیم زندگى راحت تر داشته باشیم.
4- در حالى که در تفکر دینى هدف از علم، شناخت جهان است اما نه براى تسلط بر آن بلکه براى شناخت بیشتر خداوند و نیز سازگارتر زندگى کردن با طبیعت و در نتیجه در این دیدگاه انسان الزاما نیازى به تکنولوژى به صورت موجود ندارد، اما در دیدگاه اول انسان باید تکنولوژى داشته باشد تا به هدف خود که تسلط بر جهان است نائل آید.


Sources :

  1. هگل و روشنگری- يارعلى كرد فيروزجايى- انتشارات باشگاه اندیشه- تابستان 13861

  2. اشپيل فوگل جكسن- تمدن مغرب زمين- ترجمه محمدحسين آريا- اميركبير- تهران- 1380

  3. دان كيوپيت- درياى ايمان- ترجمه حسن كامشاد- طرح نو- تهران- چاپ اول- 1376

  4. جيكوب برونسكى- عقل سليم علم- ترجمه كامبيز عزيزى- نشر نى- تهران- 1376

  5. هارولد جى لاسكى- سير آزادى در اروپا- ترجمه رحمت الله مراغه اى مقدّم- شركت سهامى كتابهاى جيبى- 1353

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/112440