گفتگو با ریچارد رورتی

ماجرای غریبی است. خبر درگذشت ریچارد رورتی فیلسوف نامدار آمریکایی در روزنامه های ایرانی همزمان و شاید زودتر از روزنامه های آمریکایی چاپ می شود و حتی در مواردی روزنامه نگاران ایرانی صفحات بیشتری را به مرگ او اختصاص می دهند و از هموطنانش جلو می زنند و این دیگر حتما از بازی های روزگار بوده که بخش مهمی از آخرین مصاحبه رورتی پیش از مرگ به ایران اختصاص داشته است. به هر روی، رورتی را در غرب به خاطر تلاشش برای پل زدن بر شکاف میان سنت های فلسفه اروپایی و آمریکایی می شناسند و کتاب اصلی او را فلسفه و آینه طبیعت می دانند که در سال 1979 منتشر شد. رورتی در دانشگاه استنفورد تدریس می کرد و هنگام مرگ در کالیفرنیا 75 سال داشت. این گفتگو توسط دنی پاستل انجام یافته، پاستل سردبیر ارشد «سایت اوپن دموکراسی» و نویسنده کتابی در مورد بحران مشروعیت در ایران است.

ایران و مرکزیت عصر روشنگری اسلامی
* پاستل: احساستان راجع به استقبال گرم ایرانیان از آثار شما چیست؟ شما را در سال 2004 برای سخنرانی به تهران دعوت کردند و آنجا با علاقه مردم روبه رو شدید. اخیرا هم در کالیفرنیا با اکبر گنجی روزنامه نگار ایرانی دیدار کردید و او با شما گفتگویی بلند انجام داد. من در ماه مارس در کتابفروشی های تهران با تعداد زیادی از کتابهای شما روبرو شدم و البته مقالات فراوانی هم در موردتان منتشر شده بود. نظرتان در این باره چیست؟

** رورتی: وقتی به تهران سفر کردم از اینکه شماری از آثارم به فارسی ترجمه شده و ایرانی ها آثار من را خوانده اند، شگفت زده شدم. تردید داشتم که مباحثاتی اینچنین جزئی میان فیلسوفان آمریکایی و اروپایی -که من هم در آن درگیر بوده ام- این چنین برای دانشجویان ایرانی جذاب باشد. اما بازخورد های سخنرانی ام درباره دموکراسی و فلسفه برایم روشن کرد که آنها واقعا به موضوع علاقه دارند. وقتی به من گفتند دیگر فیلسوفی که در تهران در موردش زیاد بحث می شود یورگن هابرماس است نتیجه گرفتم که بهترین توضیح برای علاقه مردم به آثار ما دیدگاه مشترکمان درباره آرمان شهر سوسیال دموکراتیک است. در این آرمان شهر تعداد زیاد فعالیت ها لزوما با عضویت در اجتماع مذهبی معنا پیدا می کنند. در عصر جدید و طبق دیدگاه ما اگر کسی بخواهد با جدیت وارد امور سیاسی شود باید گونه ای نو از میهن پرستی را جدی بگیرد که در اتحاد با دیگر شهروندان و داشتن امیدهای مشترک برای آینده کشور تعریف می شود. حالا در یک سیستم حکومتی مذهبی مانند ایران، از دیدگاه روحانیت، هویت ملی توسط سنن مذهبی تعریف و تعیین می شود. شاید دانشجویان ایرانی به این تفاوت ها علاقه پیدا کرده اند. به هر صورت به نظر من ما باید به جایی برسیم که در هر جامعه ای -مذهبی و غیرمذهبی- نیروهای اجتماعی به نوع رابطه دیگران با خدا احترام بگذارند.

عقاید من درباره این مسائل وامدار تفکرات هابرماس و جان دیویی است. دیویی در اولین دهه های قرن بیستم به آمریکایی ها کمک کرد فرهنگی را به وجود آوردند که در آن عقیده پرشور به نهادهای دموکراتیک جایگزین دینداری مسیحی شده است. به اعتقاد پاپ بندیکت شانزدهم تنها جایگزین برای مذهب، نسبی گرایی و بی ریشگی است، اما هابرماس می گوید نوعی تازه از همبستگی میان مردم که در عصر روشنگری در اروپا به وجود آمده جایگزین آن نقش به خصوص مذهب در جامعه شده است. پاپ اخیرا گفته فرهنگی در اروپا توسعه یافته که دارای تناقضی بنیادی نه فقط با مسیحیت که با تمام مذاهب و سنت های اخلاقی انسانیت است. اما دیویی و هابرماس به او جواب می دهند فرهنگی که در عصر روشنگری شکل گرفت تمام قسمت های ارزشمند مسیحیت را حفظ کرده است.

غرب در طول 200 سال گذشته از هم نپاشیده چون به توافق آزاد شهروندان در اجتماعی دموکراتیک بیش از هر منبع معنوی دیگری احترام گذاشته است. من فکر می کنم این تغییر در چشم انداز بزرگترین پیشرفتی بوده که در سراسر تاریخ غرب صورت گرفته است. من در تهران با دانشجویان صحبت کردم که شمار زیادی از آنها تحت تاثیر نوشته های هابرماس بودند. به اعتقاد من آنها به همراه متفکرانی چون گنجی و جهانبگلو می توانند روزی ایران را در مرکزیت جریانی قرار دهند که عصر روشنگری اسلامی را به وجود آورد.

پسادموکراسی
* پاستل: شما به امید و تلاش مردم آمریکا برای اصلاحات در نهادهای دموکراتیک اشاره کردید. فکر می کنید نهادهای دموکراتیک ما در حال حاضر به چه اصلاحاتی نیاز دارند؟ سه سال پیش شما گفتید ما در حال حرکت به سمت چیزی به نام پسادموکراسی هستیم.

** رورتی: اگر قبل از یازدهم سپتامبر 2001 این سوال را از من می پرسیدید پاسخم همان چیزی بود که سال ها گفته بودم: این نهادها باید به متوازن کردن فرصت های زندگی برای کودکان فقیر و کودکان غنی کمک می کردند. ما می توانستیم بعد از پایان جنگ سرد این رویکرد سنتی سوسیال دموکراسی را تبلیغ کنیم. با این حال بعد از یازدهم سپتامبر روشن شد که راست سیاسی تلاش خواهد کرد که تروریسم جهانی را جایگزین کمونیسم کند، تا هم از امنیت ملی محافظت شود و هم بتواند نهادهای سیاسی دموکراسی های قدیم را تضعیف کند. عنوان مقاله من که توسط سردبیران نشریه بررسی کتاب لندن به پسادموکراسی تغییر یافت در اصل ضدتروریسم و وضعیت امنیت ملی نام داشت.

در زمان چاپ آن مقاله (آوریل سال 2004) من از این می ترسیدم که دولت بوش که حمایت مردم را پشت سر خود داشت در محدود کردن آزادی های مدنی موفق شود. من می ترسیدم که یازدهم سپتامبر آمریکا را به مجموعه نظامی-صنعتی تبدیل کند و دولت آمریکا قدرت را -از هر راهی- در مشت خود بگیرد. من پیش بینی کرده بودم اگر تروریست ها تنها یک سلاح هسته ای به اندازه چمدان را در شهری غربی منفجر کنند، نهادهای دموکراتیک نابود خواهند شد. اگر چنین ماجرایی رخ بدهد، سازمان های امنیتی در دموکراسی های غربی می توانند به راحتی قدرت را تصاحب کنند و شبیه گشتاپوی زمان هیتلر یا کا.گ.ب در دوران اتحاد جماهیر شوروی شوند. البته حالا دولت بوش توسط افکار عمومی آمریکا طرد شده است و افتضاح عراق می تواند دولت های آینده اروپایی را در دنباله روی از رهبری آمریکا مردد کند. با این حال من هنوز فکر می کنم پیامد تروریسم اتمی پایان دموکراسی است و نمی دانم چگونه باید علیه این خطر اقدام کرد. دیر یا زود یک گروه تروریستی یازدهم سپتامبر را در مقیاسی بسیار بزرگتر تکرار خواهد کرد. من تردید دارم که نهادهای دموکراتیک در برابر فشار بعد از این فاجعه بتوانند مقاومت کنند.

تمایل چپ
* پاستل: عادلانه است که بگوییم در طول چند سال گذشته شما کمی بیشتر به چپ متمایل شده اید؟

** رورتی: من از این روند آگاه نبوده ام و کنجکاوم بدانم چرا اینگونه به نظر رسیده است. وقتی اخبار مربوط به حمله به برج های دوقلو را شنیدم، اولین فکرم این بود: وای.. خدایا... این واقعه برای بوش مانند آتش سوزی پارلمان آلمان در 1933 برای هیتلر است. من هیچ وقت فکر نمی کردم که جمهوری خواهان بعد از دوران انتخاب ریگان این چنین حریص، بی پروا و خودسر شوند. دیدگاه من درباره جنگ علیه تروریسم همانند دیگر چپ ها بود؛ حمایت از جنگ علیه طالبان در افغانستان و مخالفت با اشغال عراق. در امور سیاست داخلی من هنوز مدافع گرفتن مالیات بیشتر از ثروتمندان و تقسیم پول میان کارگران هستم و با ملی سازی ابزار تولید مخالفم. در امور فرهنگی، در مورد حقوق اقلیت های جنسی قبلا دیدگاه های کهنه پرستانه ای داشتم و حالا اینها تغییر کرده است. بقیه بخش های تفکرم هم مانند گذشته است!


Sources :

  1. باشگاه اندیشه

  2. روزنامه اعتماد ملی

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/112559