در تورات موجود اسم پدر ابراهیم (ع) «تارح» و در قرآن «آزر» به عنوان «اب» (پدر) ابراهیم (ع) مطرح شده است. (انعام/ 74) به همین دلیل برخی از معاندین، بر قرآن اشکال گرفته و گفته اند نام پدر ابراهیم (ع) آزر نیست و آن چه قرآن در این زمینه ذکر کرده، اشتباه و نادرست است. برای جواب این اشکال مفسران و علمای اسلام مطالبی را مطرح کرده اند؛ از جمله «فخر رازی» و «بیضاوی» و مفسران شیعه اصل این مطلب را که پدر ابراهیم (ع) «آزر» باشد، قبول ندارند؛ زیرا طبق صریح برخی آیات قرآن، آزر بت پرست است. (انعام/ 74) در حالی که بر اساس اصل مسلم کلامی، در نزد «شیعه امامیه»، پدران انبیا نباید به شرک آلوده باشند، و حتی اتصاف پدران انبیا به صفاتی که موجب پستی و دنائت است هم جایز نیست. علاوه بر دلایل عقلی (که در علم کلام ذکر شده) دلایل نقلی هم هست که مشرک بودن پدران انبیا و شرک پدر ابراهیم خلیل (ع) را نفی می کند.
از پیامبر گرامی اسلام نقل شده که فرمود: «نقلنی الله فی اصلاب الطاهرین إلی أرحام المطهرات لم یدنسنی بدنس الجاهلیة؛ خداوند مرا از اصلاب مردان پاک به رحم های زن های پاک منتقل کرده و هرگز به آلودگی های جاهلیت (از قبیل شرک و بت پرستی) آلوده ام نساخت.» از این که پیامبر گرامی اسلام که خود از نسل ابراهیم (ع) است، فرموده خداوند او را از اصلاب مردان پاک انتقال داده و هرگز او را به شرک و بت پرستی آلوده نکرده است، استفاده می شود که در میان پدران آن حضرت (پدر ابراهیم (ع) از اجداد پیامبر اسلام است) کسی کافر و مشرک نبوده است؛ چرا که همه آن ها را به طهارت وصف کرده و قرآن مشرکان و بت پرستان را پلید و نجس می داند: «إنما المشرکون نجس؛ حق این است که مشرکان ناپاکند.» (توبه/ 28) علاوه بر این در تفسیر این آیه: «و تقلبک فی الساجدین؛ و حرکت تو را در میان سجده کنندگان [مى بیند].» (شعراء/ 219)
«و (نیز) حرکت تو را در میان سجده کنندگان (می بیند)» روایاتی از طریق اهل سنت و شیعه رسیده که این مطلب (مشرک نبودن پدر ابراهیم خلیل) را تأیید می کند. از پیامبر مکرم اسلام (ص) نقل شده که در تفسیر و تأویل آیه فوق فرمود: «لم أزل أنقل من أصلاب الطاهرین إلی أرحام الطاهرات؛ همواره از اصلاب مردان پاک به ارحام زن های پاک منتقل می شدم.» قریب به این مضمون رویات متعددی نقل شده است. بنابراین، «آزر» نمی تواند پدر ابراهیم (ع) باشد. اما این که در قرآن آزر به عنوان «اب» (پدر) ابراهیم مطرح شده: «و اذ قال إبراهیم لاءبیه آزر» باید گفت که «اب» اعم است از «والد» چرا که «والده والده» کسی است که انسان از او متولد می گردد یعنی به پدر و مادر حقیقی والده والده گفته می شود، اما «اب» به پدر، مربی و معلم، جد مادری و عمو هم اطلاق می شود، و تنها اختصاص به پدر (پدر حقیقی) ندارد.
در قرآن هم از «عمو» تعبیر به «اب» شده است، آن جا که فرزندان یعقوب (ع) در جواب پرسش او که «بعد از من چه چیزی را پرستش می کنید؟» گفتند: «نعبد إلهک و إله آبائک إبراهیم و إسماعیل و إسحاق إلها واحدا؛ خدای تو و خدای پدران تو ابراهیم و اسماعیل و اسحاق که خدای یگانه است را می پرستیم.» (بقره/ 133) در این آیه «اسماعیل» به عنوان پدر (اب) یعقوب (ع) مطرح شده، درحالی که اسماعیل عموی یعقوب است. بنابراین، ممکن است آزر عمو و یا جد مادری ابراهیم خلیل (ع) بوده باشد نه پدر حقیقی او. از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که در مورد عمویش عباس که در جنگ بدر اسیر شده بود چنین فرمود: «ردوا علی أبی؛ پدرم را به من برگردانید.» بنابراین اطلاق «اب» بر عمو، در لغت و در استعمالات عرفی، یک امر شایع و رایج بوده است. مرحوم علامه طباطبایی در یک تحقیق ارزشمند، از آیات قرآن استفاده کرده که آزر پدر حقیقی ابراهیم (ع) نبوده است. وی می گوید: «تا مدتی که ابراهیم (ع) در اور کلدانیان بود، برای پدرش چنین دعا و استغفار می کند: "و اغفر لاءبی إنه کان من الضالین؛ و پدرم را بیامرز که او از گمراهان بود." (شعراء/ 86) اما بعد از این که برایش روشن شد که او دشمن خداست از او تبری جست: «و ما کان استغفار إبراهیم لاءبیه إلا عن موعدة وعدها إیاه فلما تبین له أنه عدو لله تبرأ منه؛ و استغفار ابراهیم برای پدرش فقط به خاطر وعده ای بود که به او داده بود؛ اما هنگامی که برایش روشن شد که وی دشمن خداست از او بیزاری جست." (توبه/ 114)»
پس از این وقتی که ابراهیم (ع) به فلسطین مهاجرت کرد و اسماعیل (ع) متولد شد و او را در مکه اسکان داد و کعبه را بنا نهاد و شهر مکه آباد شد عرض می کند: «رب اجعل هذا البلد آمنا؛ پروردگارا! این شهر را شهر امن قرار ده.» (ابراهیم/ 35) و دعایش را ادامه می دهد تا این که می گوید: «ربنا اغفر لی و لوالدی و للمؤمنین یوم یقوم الحساب؛ پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روز که حساب برپا می شود بیامرز.» (ابراهیم/ 41) بنابراین، آیات قرآن تصریح دارد که ابراهیم (ع) برای پدرش دعا و استغفار کرد و بعد از آن که برایش روشن شد که او دشمن خداست، از او تبری جست دوباره در اواخر عمرش برای پدرش دعا و استغفار می کند در حالی که وجهی ندارد، ابراهیم (ع) برای پدری که به خاطر شرکش از او تبری جست، دوباره در پایان عمر برایش استغفار نماید.
از قراین بسیار مهم بر این مدعا، این است که ابراهیم خلیل (ع) در دعای اخیرش می گوید: «والدی» یعنی از پدر تعبیر به «والد» می کند و والد تنها به پدر حقیقی اطلاق می گردد! اما در دعای اولش می گوید: «و اغفر لاءبی» یعنی از پدر تعبیر به «اب» نموده و اب تنها به پدر حقیقی گفته نمی شود، بلکه علاوه بر آن به جد، عمو، مربی و معلم هم اب گفته می شود. پس به طور قاطع می توان گفت آزر پدر ابراهیم (ع) نیست و این که آن حضرت آزر را به عنوان پدر خطاب کرده یا از این جهت است که وی، عمو یا جد مادری ایشان بوده و یا این که چون سرپرستی و اداره امور او را در زمان طفولیتش بر عهده داشته است. برخی گفته اند در اصطلاح کتاب مقدس واژه «پدر» به پیشکار اطلاق شده است. پیشکار حضرت ابراهیم (ع) فردی به نام «الیعازر» (الیعاذار) دمشقی بوده و الیعازر در عربی «آزر» شده است. اما لحن آیات قرآن در این خصوص نشان می دهد که طرف ابراهیم خلیل (آزر) شخصی در حد برده و پیشکار نبوده؛ زیرا از لحن آیات قرآن برمی آید که آن شخص یک نوع سلطه ای بر ابراهیم (ع) داشته است.
در تورات موجود، داستان آن حضرت در هجرت ایشان از اور کلدانیان به سرزمین فلسطین شروع می شود. اما قرآن می گوید ابراهیم (ع) در مدت اقامتش در اور، مبارزات سرسختانه ای با بت پرستی و بت پرستان داشته و تمام تلاش او در این مدت این بود که توحید و اخلاق و شریعت الهی بر زندگی و روح و جان مردم حاکم گردد. بخش عمده قصه ابراهیم (ع) در قرآن اختصاص دارد به مبارزات وی با بت پرستان و بت پرستی و دعوت به خدای یگانه و دین الهی و موانعی که مخالفان بر سر راه وی ایجاد می کردند. طبق آیات قرآن آن حضرت در مدت اقامت خود در اور کلدانیان با افراد و گروه های مختلف وارد گفتگو و احتجاج شده و در این احتجاج ها و مناظره ها با منطق قوی و برهان روشن و اخلاق نیکو، افراد و گروه ها را به یکتاپرستی و ترک بت پرستی دعوت می کرد تا این که سرانجام بت پرستان بی منطق به هدف نابودی وی، او را در آتش عظیمی که ایجاد کرده بودند افکندند، اما به لطف خدا و به نحو اعجاز آمیز، وی از این حادثه جان سالم به در برد و پس از این حادثه به فلسطین مهاجرت نمود.
در این جا ترجمه آیاتی که متضمن این احتجاج ها و مناظره ها و حادثه به آتش افکندن ابراهیم خلیل (ع) است را می آوریم و قبل از آن، مقدمه ای را ذکر می کنیم و آن عبارت از این است که از روایات اسلامی استفاده می شود که ابراهیم (ع) از اوان طفولیت تا وقتی که به حد تمیز رسیده، در نهانگاهی دور از جامعه خود می زیسته است. پس از آن که به حد تمیز رسید، از نهانگاه خود به سوی جامعه اش بیرون آمد و به آزر (عمو یا جد مادری ابراهیم خلیل) پیوسته و دیده که او و مردم آن محیط همه بت می پرستند، اما ابراهیم (ع) چون دارای فطرتی پاک بود و خداوند هم با ارائه ملکوت تأییدش نمود و کارش را به جایی رسانده بود که تمامی اقوال و افعالش موافق حق شده بود، بت پرستی را از قوم خود نپسندید و نتوانست ساکت بماند.
هجرت ابراهیم (ع) از اور کلدانیان به کنعان
قرآن و تورات موجود در این جهت اتفاق دارند که ابراهیم خلیل پس از مدتی اقامت در زادگاه خویش (اور کلدانیان عراق) از آنجا به سرزمین مقدس (کنعان، فلسطین) هجرت کرد. اما شیوه و نوع پرداختن قرآن و تورات به این بخش از زندگی ابراهیم (ع) کاملا متفاوت است. قرآن به جزئیات زندگی پیامبران، که در هدایت، تربیت و عبرت آموزی انسان دخلی ندارد نمی پردازد. مسایلی از قبیل بیان سلسله نسب پیامبران، تاریخ تولد و وفات، ازدواج ،تعداد و نام فرزندان و نوع شغل و حرفه آن ها و... در قرآن یا اصلا مطرح نشده و یا به صورت اشاره و با جهت گیری و هدف خاصی مطرح گردیده است. اما تورات موجود بخش های مهمی از قصه پیامبران را به ذکر همین گونه مسائل اختصاص می دهد. مثلا: ابراهیم فرزند تارح، فرزند ناحور، فرزند سروح، فرزند رعو، فرزند فالج، فرزند عابر، فرزند شالح، فرزند ارفکشاد، فرزند سام، فرزند نوح و سلسله نسب از نوح (ع) تا حضرت آدم در قصه نوح (ع) ذکر شده است. و دو برادر داشت و....
بر اساس آنچه که در تورات کنونی آمده است لوط (ع) برادرزاده حضرت ابراهیم (ع) است. پدر ایشان «هاران» با داشتن یک فرزند (لوط) از دنیا رفت و لذا جناب لوط (ع) همواره، همراه و همسفر ابراهیم (ع) بوده؛ از «اور» تا کنعان و از کنعان تا سرزمین مصر و از آنجا به کنعان، لوط (ع) همراه ابراهیم (ع) بوده، اما وقتی که از مصر به کنعان برگشتند هر دوی ایشان دارای اموال و املاک و گله فراوان بوده اند و سرزمین کنعان گنجایش آن ها را نداشت، لذا ابراهیم (ع) پیشنهاد می کند که از یکدیگر جدا شوند تا این که دعوا و نزاعی بین ایشان و چوپانانشان پیش نیاید! به همین دلیل لوط (ع) از ابراهیم (ع) جدا می شود و وادی اردن را برای محل زندگی خود اختیار و خیمه خود را در شهر «سدوم» برپا می کند؛ اما ابراهیم (ع) در سرزمین کنعان باقی می ماند! این در حالی است که قرآن می گوید لوط (ع) به عنوان پیامبر و رسول خدا برای هدایت و ارشاد مردم به سوی حق و بازداشتن آنان از بت پرستی و اعمال زشت به سوی قوم خود فرستاده شد. (اعراف/ 80- 84 و شعراء/ 160- 173)
در باب سیزدهم از سفر پیدایش می خوانیم: «و ابرام با زن خود و تمام اموال خویش و لوط از مصر به جنوب آمدند و ابرام از مواشی و نقره و طلا بسیار دولتمند بود. و زمین گنجایش ایشان را نداشت که در یک جا ساکن شوند؛ زیرا که اندوخته های ایشان بسیار بود و نتوانستند در یک جا سکونت کنند و در میان شبانان مواشی ابرام و شبانان مواشی لوط نزاع افتاد و در آن هنگام کنعانیان و فرزیان ساکن زمین بودند. پس ابرام به لوط گفت: زنهار، در میان من و تو و در میان شبانان من و شبانان تو نزاعی نباشد؛ زیرا که ما برادریم. مگر تمام زمین پیش روی تو نیست، ملتمس این که از من جدا شوی اگر به جانب چپ روی من به سوی راست خواهم رفت و اگر به طرف راست روی من به جانب چپ خواهم رفت.» اما قرآن بر عکس کتاب مقدس تنها مسؤولیت و وظیفه پیغمبران خدا را ارشاد و هدایت مردم به خیر و صلاح و سعادت ابدی می داند و آنچه از قصص آنها نقل می کند همه در همین راستا قرار دارد.
در تورات موجود آمده است: «و چون ابرام نود و نه ساله بود، خداوند بر ابرام ظاهر شده گفت من هستم خدای قادر مطلق، پیش روی من بخرام و کامل شو. و عهد خویش را در میان خود و تو خواهم بست و تو را بسیار کثیر خواهم گردانید. آنگاه ابرام بر وی درافتاد و خدا به وی خطاب کرده گفت: اما اینک عهد من با توست و تو پدر امت های بسیار خواهی بود. و نام تو بعد از این ابرام خوانده نشود، بلکه نام تو ابراهیم خواهد بود؛ زیرا که تو را پدر امت های بسیار گردانیدم.... و زمین غربت تو؛ یعنی تمام زمین کنعان را به تو و بعد از تو به ذریت تو به ملکیت ابدی دهم و خدای ایشان خواهم بود. پس خدا به ابراهیم گفت و اما تو عهد مرا نگاه دار تو و بعد از تو ذریت تو در نسل های ایشان. این است عهد من که نگاه خواهید داشت در میان من و شما و ذریت تو بعد از تو، هر ذکوری از شما مختون شود. و گوشت قلفه خود را مختون سازید تا نشان آن عهدی باشد که در میان من و شماست، هر پسر هشت روزه از شما مختون شود.» از این داستان استفاده می شود که خداوند متعال سه عهد با ابراهیم (ع) داشته است:
1 ـ عهد خدا با ابراهیم (ع) مبنی بر این که وی پدر امت های بسیار خواهد بود.
2 ـ عهد خدا با او در بخشش تمام سرزمین کنعان به او و نسل وی.
3 ـ عهد خدا با او مبنی بر ختنه کردن پسران در روز هشتم ولادت.
عهدی که در قرآن بر ابراهیم (ع) مطرح شده است ماهیتا با عهدهای تورات فرق دارد؛ آن عهد چیزی است که آن حضرت پس از طی آزمایش ها و امتحان های بزرگ و سخت به آن دست پیدا کرده است. آن عهد قرآنی عبارت است از «مقام امامت»: «و إذ ابتلی إبراهیم ربه بکلمات فأتمهن قال إنی جاعلک للناس إماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین؛ (به خاطر بیاور) هنگامی که خداوند ابراهیم را با وسایل گوناگون آزمود و او به خوبی از عهده آزمایش برآمد و خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهیم عرض کرد: از دودمان من (نیز امامانی قرار بده) خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو، که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند).» (بقره/ 124)
حقیقت و ماهیت امامت هر چه باشد، از این آیه استفاده می شود که از مقام نبوت و رسالت بالاتر و برتر است؛ چرا که ابراهیم (ع) پس از رسیدن به مقام نبوت و رسالت و با طی مراحل و مواقف سختی، به آن دست یافته است. درباره ماهیت امامت اجمالا می توان گفت امامت از دیدگاه شیعه امامیه، معنای وسیع و عمیقی دارد و آن عبارت است از یک رهبری خاص در تمام امور دنیوی و دینی مردم. به عبارت دیگر، امامت از دیدگاه شیعه عبارت است از تحقق بخشیدن برنامه های دینی؛ اعم از حکومت به معنای وسیع کلمه و اجرای حدود و احکام خداوند و اجرای عدالت اجتماعی و هم چنین تربیت و پرورش نفوس در ظاهر و باطن، به این معنا که علاوه بر هدایت تشریعی، هدایت تکوینی انسان ها را هم شخص امام به عهده دارد. در هر حال عهدی که قرآن برای ابراهیم (ع) متذکر می گردد، به طور کلی غیر از آن عهدهایی است که تورات موجود از آن سخن گفته است.
تولد اسماعیل و اسحاق (ع)
قرآن و تورات هر دو در این جهت اتفاق دارند که سن زیادی از حضرت ابراهیم (ع) سپری شده بود در حالی که او هیچ فرزندی نداشت. بر اساس آنچه که در تورات آمده است، آن حضرت در سن هشتاد و شش سالگی صاحب فرزند شد. قرآن هم بدون این که مقدار سن آن حضرت را ذکر کند، از قول ایشان چنین نقل می کند: «حمد خدای را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید.» (ابراهیم/ 39) و نیز هنگامی که آن حضرت می خواهد از سرزمین «اور کلدانیان» به فلسطین بیاید عرضه می دارد: «پروردگارا! به من از فرزندان صالح ببخش.» (صافات/ 100) و این دعای حضرت در زمانی است که سن زیادی از او سپری شده بود ولی هنوز فرزندی نداشت. و نیز قرآن و تورات در این جهت اتفاق دارند که اولین فرزند حضرت ابراهیم (ع) جناب اسماعیل (ع) بوده است و بر اساس آنچه که در تورات آمده بعد از حدود چهارده سال فرزند دیگرش اسحاق (ع) متولد گردیده. اسماعیل (ع) از «هاجر» (کنیز ساره که به حضرت ابراهیم (ع) بخشیده بود) متولد شد و اسحاق (ع) از «ساره». به هر حال اسماعیل و اسحاق (ع) در سن پیری آن حضرت و پس از هجرت ایشان از سرزمین «اور» به کنعان متولد شدند.
از بخش های مهم تاریخ زندگی ابراهیم (ع) در قرآن مربوط می شود به بنای کعبه توسط آن حضرت، که از تاریخ بنای آن بیش از چهار هزار سال دو هزار سال قبل از میلاد مسیح (ع) می گذرد. این بخش از تاریخ زندگانی ابراهیم خلیل (ع) از لحاظ تاریخی، متواتر و مسلم است و جای هیچ انکاری نیست، اما در تورات موجود هیچ ذکری از بنای کعبه توسط آن حضرت به میان نیامده است. نویسندگان تورات به ابراهیم (ع) نسبت داده اند که آن حضرت وقتی وارد کنعان شد، خداوند در مکان شکیم و بلوطستان موره بر او ظاهر شد و ایشان در آنجا مذبحی برای خداوند بنا کرد و نیز از آنجا به کوهی که در شرق بیت ئیل قرار داشت، کوچ کرده و در آنجا هم مذبحی برای خدا بنا نمود، اما آنان این پدیده مهم (بنای کعبه) در زندگی ابراهیم (ع) را اصلا مطرح نکرده اند. این بی اعتنایی نویسندگان تورات در واقع نتیجه تعصب نژادی آنان است که آنان را از گفتن و نوشتن حقایق بازداشته است، و لذا وقتی آن ها به فضایل اسماعیل (ع) و آنچه که مربوط به ایشان است می رسند، با بی تفاوتی و غرض ورزی از کنار آن می گذرند و او را به عنوان مردی وحشی و مطرود پدر و همگان معرفی می نمایند!
داستان بنای کعبه از سوی ابراهیم (ع) از این قرار است که آن حضرت به فرمان خدای سبحان فرزندش اسماعیل (ع) که در این زمان کودکی بیش نبود را به همراه مادرش هاجر در وادی بی آب و علف (مکه) اسکان می دهد و خود به سرزمین شام برمی گردد. قرآن از قول ابراهیم (ع) نقل می کند که او (به هنگام بازگشت به شام) به درگاه پروردگار عرضه داشت: «پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی در کنار خانه ای که حرم تو است ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دل های گروهی از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آن ها روزی ده شاید آنان شکر تو را به جای آورند.» (ابراهیم/ 37)
آن وادی که در آن زمان هیچ نشان حیات و زندگی در خود نداشت با پیدایش آب (چاه زمزم) مورد توجه اعراب بادیه نشین (قبیله جرهم) که در اطراف زندگی می کردند، قرار گرفت، در آنجا جمع شده و آن مکان را به عنوان محل زندگی خود برگزیدند. بدین ترتیب اسماعیل (ع) و هاجر از تنهایی به در آمده و در آن وادی در میان اعراب بادیه نشین رشد و نمو و زندگی می کردند. ابراهیم (ع) گاه گاهی پیش از بنای کعبه به آن وادی (مکه) می آمد و از همسر و فرزندش دیدن می کرد تا این که در یکی از این سفرها از سوی خدا مأمور می شود که کعبه را تجدید بنا کند. بدین ترتیب ابراهیم (ع) به کمک فرزندش اسماعیل (ع) کعبه را که بعد از طوفان زمان نوح (ع) تا این زمان ویران و متروک مانده بود برای همیشه سراپا و آباد کرده است: «و (به خاطر بیاورید) هنگامی که خانه کعبه را به محل بازگشت و مرکز امن امان برای مردم قرار دادیم و از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه مرا برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان پاک و پاکیزه کنید. و به (یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم عرض کرد: پروردگارا! این سرزمین شهر امن قرار ده و اهل آن را (آن ها که به خداوند و روز بازپسین ایمان آوردند) از ثمرات (گوناگون) روزی ده. گفت: دعای تو را اجابت کردم و مؤمنان را از انواع برکات بهره مند ساختم اما به آن ها که کافر شدند بهره کمی خواهم داد؛ سپس آن ها را به عذاب آتش می کشانم و چه بد سرانجامی است! و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایه های خانه (کعبه) را بالا می بردند، (و می گفتند) پروردگارا از ما بپذیر، که تو شنوا و دانایی. پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما امتی که تسلیم فرمانت باشند (به وجود آور) و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذیر که تو توبه پذیر و مهربانی. پروردگارا! در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمی.» (بقره/ 125- 129)
پس از ساخت کعبه، ابراهیم (ع) به فرمان خدا مردم را به انجام مراسم حج دعوت کرد. (حج/ 27) و اعمال و مناسک حج را برای مردم تشریع نمود. آن حضرت خود حج انجام می داد و در فرزندش اسماعیل (ع) را هم در انجام این فریضه شرکت می داد. این همه، تدبیر و تمهیدات الهی بود برای ظهور و پیدایش خاتم پیامبران حضرت محمدبن عبدالله (ص) و دین جهانی اسلام و امت اسلام. به هر حال دو حادثه مهم در زندگی ابراهیم وجود داشت که تورات هیچ کدام از آن ها را مطرح نکرده است: یکی حادثه بت شکنی و به آتش افکنده شدن آن حضرت و دیگر، بنای کعبه توسط ایشان و فرزندش اسماعیل (ع).
قرآن و تورات در این جهت هم اتفاق دارند که ابراهیم خلیل (ع) پس از آن که در سن پیری صاحب فرزند شد، خداوند متعال او را مأمور ساخت که فرزند خویش را برای خدا ذبح نماید و این در واقع یک امتحان بسیار سخت و بزرگ برای او بوده است؛ چرا که بر اساس فرمان خدا او می بایست از تنها فرزند خود چشم بپوشد و با دست خود او را برای خدا ذبح نماید، اما چون ابراهیم (ع) قهرمان توحید بود و تمام وجودش تسلیم پروردگارش بود از این امتحان سخت، سربلند بیرون آمده و نهایت توحید و تسلیم در برابر پروردگارش را نشان داد. قرآن و تورات در این جهت هم متفق هستند که این فرمان فرمان آزمایشی بوده و هرگز ذبح فرزند تحقق خارجی پیدا نکرده است؛ اما در این که فرمان ذبح در مورد کدام فرزند ابراهیم (ع) بوده است قرآن با تورات موجود اختلاف دارد؛ چرا که قرآن اسماعیل (ع) را به عنوان فرزند ذبیح ابراهیم (ع) معرفی می کند اما تورات اسحاق (ع) را.
این اختلاف از این جهت است که نویسندگان تورات به خاطر دیدگاه نژاد پرستانه خود همواره اصرار دارند که فضایل اسماعیل (که جد پیامبر اسلام (ص) است) را انکار کنند و آن را برای اسحاق که جد بنی اسرائیل است اثبات نمایند. در قرآن اسماعیل و اسحاق (ع)، دو پیامبر از پیامبران الهی و مورد احترام هستند؛ اما نویسندگان تورات اسماعیل (ع) را به عنوان مردی وحشی و کسی که دست همه بر ضد او و دست او بر ضد همه دراز است، معرفی می کنند.
علامه طباطبایی می فرماید: «تناقضاتى که تورات موجود، تنها در ذکر داستان ابراهیم دارد، دلیل قاطعى است بر صدق ادعاى قرآن مبنى بر اینکه تورات و آن کتاب مقدسى که بر موسى (ع) نازل شده، دستخوش تحریف گشته و به کلى از سندیت ساقط شده است. و از عمده مسایلى که در کتاب مذکور اغماض شده، اهمال در ذکر مجاهدات ابراهیم (ع) مى باشد، مثلا تورات درخشانترین خاطرات زندگى ابراهیم را که همان مجاهدات و احتجاجات او با امت و آزار و اذیت دیدن از مردم است، اصلا ذکر نکرده، همچنانکه از ساختن کعبه و مامن قرار دادن آن و نیز از احکامى که براى حج تشریع کرد هیچ ذکرى به میان نیاورده. و حال آنکه هیچ آشناى به معارف دینى و مباحث اجتماعى در این معنا تردید نکرده که خانه کعبه که اولین خانه اى است که به نام خانه خدا و خانه برکت و هدایت ساخته شده و از چهار هزار سال قبل تا کنون بر پایه هاى خود استوار مانده از بزرگترین آیات الهى است که پیوسته مردم دنیا را به یاد خدا انداخته و آیات خداوندى را در خاطره ها زنده نگه داشته و در روزگارى دراز کلمه حق را در دنیا حفظ کرده است.
این بى اعتنائى تورات به خاطر آن تعصبى بوده که تورات نویسان نسبت به کیش خود داشته که قربانگاههایى را که ابراهیم (ع) در شکیم و در سمت شرقى «بیت ایل» و در «جبل الرب» بنا کرده، همه را اسم برده و از قربانگاه کعبه او اسمى نبرده اند. وقتى هم که به اسماعیل مى رسند طورى این پیغمبر بزرگوار را وصف مى کنند و درباره آنجناب چیزهایى مى گویند که قطعا نسبت به عادى ترین افراد مردم هم توهین و تحقیر شمرده مى شود. مثلا او را مردى وحشى و ناسازگار با مردم و مطرود از پدر و خلاصه جوانى معرفى کرده اند که از کمالات انسانى جز مهارت در تیر اندازى چیزى کسب نکرده، آرى: «یریدون لیطفؤ ا نور الله بافواههم و الله متم نوره؛ مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا گر چه كافران را ناخوش افتد نور خود را كامل خواهد گردانيد.» (صف/ 8)
همچنین به خود ابراهیم (ع) نسبتى داده که به هیچ وجه لایق مقام ارجمند نبوت و روح تقوى و جوانمردى نیست. مثلا تورات مى گوید ملکى صادق پادشاه «شالیم» که خود کاهن خدا بود نان و شراب برایش برد و او را برکت داد. اما تناقض گوییهاى تورات یکى اینکه یک جا مى گوید ابراهیم به دروغ به فرعون مصر گفت ساره خواهر من است، و به خود ساره هم سفارش کرد که این دروغ را تأیید نموده و بگوید من خواهر ابراهیمم تا بدین وسیله مالى به دست آورده و از خطر کشته شدن هم رهائى یابد. و در جاى دیگر نظیر همین جریان را نسبت به ابراهیم (ع) در دربار ابى مالک پادشاه جرار نقل مى کند.
دوم از تناقض گویى تورات این است که یک جا توریه ابراهیم (ع) را این طور ذکر کرده که مقصود ابراهیم (ع) این بود که ساره خواهر دینى او است، و در جاى دیگر گفته مقصود ابراهیم این بود که ساره خواهر پدرى او و از مادر با او جدا است.
حال چگونه ابراهیم که یکى از پیغمبران بزرگ و از برگزیدگان و اولى العزم است با خواهر خود ازدواج کرده، جوابش را از خود تورات باید مطالبه کرد. گفتگوى ما فعلا در این است که اولا ابراهیم اگر پیغمبر هم نبود و یک فرد عادى مى بود، چگونه حاضر شد که ناموس خود را وسیله کسب روزى قرار داده و از او به عنوان یکى از مستغلات استفاده کند، و به خاطر تحصیل پول حاضر شود که فرعون و یا ابى مالک او را به عنوان همسرى خود به خانه ببرند؟! حاشا بر غیرت یک فرد عادى. تا چه رسد به یک پیغمبر اولى العزم. علاوه بر این، مگر خود تورات قبل از ذکر این مطلب نگفته بود که ساره در آن ایام و مخصوصا هنگامى که ابى مالک او را به دربار خود برد پیرزنى بود که هفتاد سال یا بیشتر از عمرش گذشته بود. و حال عادت طبیعى اقتضا مى کند که زن در هنگام پیرى، شادابى جوانیش و حسن جمالش از بین برود، و فرعون و یا ابى مالک و یا هر پادشاهى دیگر کجا به چنین پیرزنى رغبت مى کنند تا چه رسد به اینکه شیفته جمال و خوبى او شوند.
تناقص دیگرى از تورات
تورات تصریح کرد به اینکه اسماعیل قریب چهارده سال قبل از اسحاق به دنیا آمد، و چون ساره مورد استهزاء قرار گرفت، ابراهیم (ع) او را با مادرش از خود طرد نمود. و به وادى بى آب و علفى برد. آنگاه داستان عطش هاجر و اسماعیل را و اینکه فرشته اى آب را به آن دو نشان داد، ذکر نمود، و حال آنکه در ضمن داستان گفت هاجر بچه خود را زیر درختى انداخت تا جان دادنش را نبیند. از این جمله و جملات دیگرى که تورات در بیان این داستان دارد استفاده مى شود که اسماعیل در آن وادى کودکى شیرخواره بوده، همچنانکه اخبار وارده از طرق ائمه اهلبیت (ع) نیز آنجناب را در آن ایام بچه اى شیرخوار خوانده است. تورات بر خلاف قرآن کریم که کمال اعتناء را به داستان ابراهیم (ع) و دو فرزند بزرگوارش (ع) نموده این داستان را با کمال بى اعتنائى نقل کرده است، و تنها شرحى از اسحاق که پدر بنى اسرائیل است بیان داشته، و از اسماعیل جز به پاره اى از مطالب که مایه توهین و تحقیر آن حضرت است یادى نکرده، تازه همین مقدار هم که یاد کرده خالى از تناقض نیست، یکبار گفته که خداوند به ابراهیم (ع) خطاب کرد که من نسل تو را از اسحاق منشعب مى کنم. بار دیگر گفته که خداوند به وى خطاب کرد که من نسل تو را از پشت اسماعیل جدا ساخته و به زودى او را امتى بزرگ قرار مى دهم. یکجا او را انسانى وحشى و ناسازگار با مردم و خلاصه موجودى معرفى کرده که مردم از او می رمیده اند، انسانى که از کودکى نشو و نمایش در تیراندازى بوده و اهل خانه پدر، او را از خود رانده بودند. و در جایى دیگر درباره همین اسماعیل (ع) گفته که خدا با او است.