بعثت و رسالت موسی علیه السلام در کنار کوه طور (تکلیم)

موسی (ع)

موسی (ع) اثاث زندگی و گوسفندان خود و عصای اهدایی شعیب را برداشت و همراه خانواده‎اش، مدین را به مقصد مصر، ترک کرد و قدم در راه گذاشت، راهی که لازم بود با پیمودن آن در طی هشت شبانه روز، به مصر برسد، موسی (ع) در مسیر، راه را گم کرد، و شاید گم کردن راه از این رو بود که او برای گرفتار نشدن در چنگال متجاوزان شام، از بیراهه می‎رفت. موسی در این وقت در جانب راست غربی کوه طور بود، ابرهای تیره سراسر آسمان را فراگرفته بود و رعد و برق شدیدی از هر سو شنیده و دیده می‎شد، از سوی دیگر درد زایمان به سراغ همسرش آمده بود، موسی (ع) در آن شرایط سخت و در هوای تاریک، حیران و سرگردان بود. ناگهان نوری در کوه طور مشاهده کرد. گمان برد در آنجا آتشی وجود دارد، به خانواده خود گفت: «همین جا بمانید، تا من به جانب کوه طور بروم، شاید اندکی آتش برای گرم کردن شما بیاورم.»
وقتی که به نزدیک آن نور رسید، دید آتش عظیمی از آسمان تا درخت بزرگی که در آنجا بود، امتداد یافته است، موسی (ع) با دیدن آن منظره ترسید و نگران شد، زیرا آتش بدون دودی را دید که از درون درخت سبزی شعله‎ور بود و لحظه به لحظه شعله‎ورتر می‎شد. در حقیقت آن شعله، آتش نبود، بلکه یکپارچه نور بود که نمایی مانند آتش داشت.
اندکی نزدیک شد، ولی همان لحظه از ترس آن، چند قدم بازگشت. اما نیاز او و خانواده‎اش به آتش او را از بازگشتن منصرف ساخت. نزدیک شد تا اندکی از آتش را بردارد، ناگهان از ساحل راست وادی، در آن سرزمین بلند و پربرکت از میان یک درخت ندا داده شد: «یا موسی انی انا الله رب العالمین؛ ای موسی! منم خداوند، پروردگار جهانیان. عصای خود را بیفکن.» (قصص/ 30) وقتی که موسی (ع) عصای خود را افکند، مشاهده کرد که عصا چون ماری با سرعت به حرکت درآمد، ترسید و به عقب برگشت، حتی پشت‎ سر خود را نگاه نکرد، به او گفته شد: «برگرد و نترس تو در امان هستی، اکنون دستت را در گریبانت فرو بر، هنگامی که خارج می‎شود، سفید و درخشنده است! و این دو برهان روشن از پروردگارت به سوی فرعون و اطرافیان او است که آنها قوم فاسقی هستند.» به این ترتیب موسی (ع) به مقام پیامبری رسید و نخستین ندای وحی را شنید که با دو معجزه (اژدها شدن عصا و ید بیضاء) همراه بود و مأمور شد که برای دعوت فرعون به توحید، حرکت کند.
خداوند در قرآن در سوره های قصص و طه این ماجرا را اینگونه گزارش می دهد: «فلما قضى موسى الأجل و سار بأهله آنس من جانب الطور نارا قال لأهله امکثوا إنی آنست نارا لعلی آتیکم منها بخبر أو جذوة من النار لعلکم تصطلون* فلما أتاها نودی من شاطئ الواد الأیمن فی البقعة المبارکة من الشجرة أن یا موسى إنی أنا الله رب العالمین* و أن ألق عصاک فلما رآها تهتز کأنها جان ولى مدبرا و لم یعقب یا موسى أقبل و لا تخف إنک من الآمنین؛ پس چون موسى مدت را به سر رسانید، همسر خود را برداشت و به راه افتاد، در راه از سمت طور آتشى از دور دید به خانواده اش گفت: من از دور آتشى احساس مى کنم شما در اینجا باشید تا شاید از کنار آن آتش خبرى کسب نموده و یا از خود آتش پاره اى بیاورم تا شاید خود را گرم کنید ولى همین که نزدیک آتش رسید صدایى از کرانه رود از طرف راست از درختى که در قطعه زمینى مبارک واقع بود برخاست که اى موسى به درستى من خداى رب العالمینم و این نیز بگفت که عصایت بینداز، همین که موسى عصا را دید که به سرعت و شدت به حرکت آمد که گویا در جست و خیز مار سبک بالى است، پشت کرد و بگریخت به طورى که دیگر به پشت سر خود نگاه نکرد، خطاب رسید اى موسى بیا و مترس تو از ایمنانى.» (قصص/ 29- 31)
مراد از "قضاء اجل" به سر بردن مدت مقرر است، که مراد از آن در آیه این است که موسى آن مدتى را که قرار گذاشت براى شعیب خدمت کند، به سر رسانید. و کلمه "آنس" از مصدر "ایناس" است، که به معناى دیدن و به چشم خوردن چیزى است و کلمه "جذوة من النار" به معناى پاره اى از آتش است، و کلمه "تصطلون" از مصدر "اصطلاء" است، که به معناى گرم شدن به آتش است.
سیاق آیه شهادت مى دهد که این جریان در شب واقع شده، و گویا شبى بسیار سرد بوده، و نیز برمى آید که موسى (ع) و همراهانش راه را گم کرده بودند، در چنین شرایطى موسى (ع) از طرف طور که در آن نزدیکى ها بوده آتشى به چشمش مى خورد، به اهل خود دستور مى دهد همانجا بمانند، تا او برود به طرف آنچه به چشمش خورده، شاید در آنجا انسانى ببیند، و از او بپرسد راه کجا است، و یا آنکه پاره اى آتش گرفته بیاورد، تا با آن گرم شوند، در سوره طه به جاى این عبارت که: "لعلی آتیکم منها بخبر؛ شاید از آنجا خبرى از راه برایتان بیاورم." عبارت «لعلی آتیکم منها بقبس، أو أجد على النار هدى؛ شاید از آن برایتان پاره اى بیاورم و یا بر کنار آتش راهنمایى شوم.» (طه/ 10) آمده و این تعبیر بهترین دلیل است بر اینکه این کاروان در آن شب راه را گم کرده بودند.و هم چنین اینکه به اهلش خطاب مى کند که: "اینجا باشید..."، شاهد است بر اینکه غیر از همسرش کس دیگرى هم با او بوده، و لذا تعبیر به جمع آورده (باشید)، و اگر تنها همسرش با او بود مى گفت: "تو اینجا باش".
و در تورات در سفر خروج، اصحاح چهارم، آیه 20، آمده که موسى در این سفر همسرش و فرزندانش را همراه داشته است. «أن یا موسى إنی أنا الله رب العالمین» کلمه "أن" در این جمله تفسیریه است، و در آن از ذات متعالى که نامش الله است خبر مى دهد، و او را به وصف وحدانیت و یکتایى در ربوبیت توصیف مى کند، و شرک را به همه انواعش به طور مطلق از او نفى مى کند، به این بیان که وقتى او را به ربوبیت براى همه عالمیان ستود، و با در نظر گرفتن اینکه "رب" به معناى مالک و مدبر مى باشد، و مستحق است که مملوک هایش او را پرستش کنند، دیگر چیزى از عالمیان را باقى نگذاشته که مربوب غیر او باشد، در نتیجه دیگر ربى غیر از او باقى نمانده، و معبودى سواى او نیست.پس در آیه شریفه اجمال آن مطالبى است که در سوره طه تفصیلش آمده، و این ندایى که در آیه مورد بحث به طور اجمال به معارف سه گانه توحید و نبوت و معاد اشاره مى کند، در آنجا آنها را از یکدیگر جدا کرده، در باره توحید فرموده: «إننی أنا الله لا إله إلا أنا فاعبدنی؛ منم من خدايى كه جز من خدايى نيست پس مرا پرستش كن.» (طه/ 14) و درباره نبوت فرموده: «و أقم الصلاة لذکری؛ و به ياد من نماز برپا دار.» (طه/ 14) و درباره معاد فرموده: «إن الساعة آتیة؛ در حقيقت قيامت فرارسنده است.» (طه/ 15)
«یا موسى أقبل و لا تخف إنک من الآمنین» (قصص/ 31) در این آیه، جمله "قیل له؛ بدو گفته شد" حذف شده، و تقدیر آیه چنین است: "و قیل له یا موسى اقبل و لا تخف انک من الآمنین؛ و بدو گفته شد اى موسى پیش برو و مترس که تو از ایمنانى" و در این خطاب به او امنیت مى دهد، و با این جمله معناى آیه شریفه «یا موسى لا تخف إنی لا یخاف لدی المرسلون؛ اى موسى! مترس که رسولان نزد من نمى ترسند.» (نمل/ 10) روشن مى شود، که معنایش این است که: موسى تو فرستاده و مرسلى، و رسولان نزد من ایمنند، نه اینکه مفاد آن عتاب و توبیخ باشد.

آتش

خداوند در سوره طه می فرماید: «و هل أتاک حدیث موسى* إذ رأى نارا فقال لأهله امکثوا إنی آنست نارا لعلی آتیکم منها بقبس أو أجد على النار هدى* فلما أتاها نودی یا موسى* إنی أنا ربک فاخلع نعلیک إنک بالواد المقدس طوى* و أنا اخترتک فاستمع لما یوحى* إننی أنا الله لا إله إلا أنا فاعبدنی و أقم الصلاة لذکری* إن الساعة آتیة أکاد أخفیها لتجزى کل نفس بما تسعى* فلا یصدنک عنها من لا یؤمن بها و اتبع هواه فتردى؛ آیا خبر موسى به تو رسیده است؟ آن دم که آتشى دید، و به اهل خود گفت: بمانید که من آتش مى بینم شاید شعله اى از آن برایتان بیاورم یا به وسیله آتش راه را پیدا کنم، پیرامون آن کسى را ببینم که راه را وارد است، و چون به آتش رسید ندا داده شد که اى موسى! من خود پروردگار توام کفشهاى خود را بیرون آر که تو در سرزمین مقدس طوى هستى. من تو را برگزیده ام به آنچه بر تو وحى مى شود گوش فرا دار. من خداى یکتایم، معبودى جز من نیست، عبادت من کن و براى یاد کردن من نماز به پا کن. قیامت آمدنى است، مى خواهم آن را پنهان کنم تا هر کس در مقابل کوششى که مى کند سزا ببیند آنکه رستاخیز را باور ندارد و پیروى هوس خود کند تو را از باور کردن آن باز ندارد که هلاک مى شوى.» (طه/ 9- 16)
"مکث" به معناى "لبث" است، و "آنست" از ایناس، به معناى دیدن و یا یافتن چیزى است که در اصل از انس گرفته شده که ضد نفرت است، و به همین جهت در معناى ایناس گفته اند دیدن چیزى است که با آن انس بگیرند، که قهرا دیدن چنین چیزى دیدنى است قوى. و کلمه "قبس" با دو فتحه به معناى شعله است که به وسیله نوک چوب یا مانند آن از آتشى دیگر گرفته شود، و کلمه "هدى" مصدر به معناى اسم فاعل است، و یا مضاف الیه است براى مضاف حذف شده، و تقدیرش "ذا هدایة" بوده، و على اى حال مراد کسى است که هدایت به وجود او قائم باشد.
سیاق آیه و آیات بعدیش شهادت مى دهد بر اینکه این جریان در مراجعت موسى از مدین به سوى مصر اتفاق افتاده و اهلش نیز با او بوده، و این واقعه نزدیکیهاى وادى طوى، در طور سینا، در شبى سرد و تاریک اتفاق افتاده، در حالى که راه را گم کرده بودند، چون آتش از دور دیده به نظرش رسیده که کنار آن کسى هست که از او راه را بپرسد، و اگر نبود حد اقل از آن آتش قدرى بیاورد، گرم شوند. و در اینکه فرمود "فقال لأهله امکثوا" اشعار، و بلکه دلالت بر این است که غیر از همسرش کسان دیگر هم با او بوده اند، چون اگر نبود مى فرمود "قال لاهله امکثى؛ به همسرش گفت اینجا باش". و از اینکه گفت: "إنی آنست نارا؛ من آتشى به نظرم مى آید" با در نظر گرفتن اینکه کلام خود را با "ان" تاکید کرده، و نیز به ایناس تعبیر کرده، فهمیده مى شود که آتش را تنها او دیده، و دیگران ندیدند، این جمله نیز که اول فرمود "إذ رأى نارا؛ چون آتشى دید" این معنا را تایید مى کند و نیز جمله "لعلی آتیکم؛ شاید برایتان بیاورم." دلالت دارد بر اینکه در کلام چیزى حذف شده، و تقدیر آن "اینجا باشید تا به طرف آتش بروم، شاید برایتان از آن پاره اى بیاورم، و یا پیرامون آن کسى که راه را بلد باشد ببینم، باشد که با هدایتش راه را پیدا کنیم" بوده است.
«فلما أتاها نودی یا موسى إنی أنا ربک... طوى» کلمه "طوى" اسم جلگه اى است که در دامنه طور قرار دارد، و همانجا است که خداى سبحان آن را وادى مقدس نامیده، و این نام و این توصیف دلیل بر این است که چرا به موسى دستور داد کفشش را بکند، منظور احترام آن سرزمین بوده تا با کفش لگد نشود، و اگر کندن کفش را متفرع بر جمله "إنی أنا ربک" کرده دلیل بر این است که تقدیس و احترام وادى به خاطر این بوده که حظیره قرب به خدا، و محل حضور و مناجات به درگاه او است پس برگشت معنا به مثل این مى شود که بگوییم: به موسى ندا شد این منم پروردگارت و اینک تو در محضر منى، و وادى طوى به همین جهت تقدیس یافته پس شرط ادب به جاى آور و کفشت را بکن. و به همین ملاک هر مکان و زمان مقدسى تقدس مى یابد، مانند کعبه مشرفه و مسجدالحرام، و سایر مساجد و مشاهد محترمه در اسلام، و نیز مانند اعیاد و ایام متبرکه اى که قداست را از راه انتساب واقعه اى شریف که در آن واقع شده، یا عبادتى که در آن انجام شده کسب نموده، وگرنه بین اجزاى مکان و زمان تفاوتى نیست.
کلمه "اخترتک" در "و أنا اخترتک فاستمع لما یوحى" از مصدر اختیار است و اختیار از کلمه "خیر" گرفته شده، و حقیقت اختیار این است که فاعلى مثلا در میان چند فعلى که باید حتما یکى از آنها را بر دیگر کارها ترجیح داده و انجامش دهد مردد شود، آن گاه فاعل تمیز مى دهد به اینکه فلان کار خیر است، پس بنا مى گذارد بر اینکه این کار از دیگر کارها بهتر است، پس همان را انجام مى دهد و این بناگذارى، همان اختیار است، پس کلمه اختیار همواره باید توأم با غرضى باشد که فاعل از فعلش آن غرض را در نظر گرفته است و اختیار خدا موسى را به تکلم، منظور و غرض الهى بوده، و آن عبارت است از دادن نبوت و رسالت، شاهد این معنا جمله "فاستمع لما یوحى" است که "فاء" تفریع نتیجه آن اختیار قلمداد شده، و فهمانده که مشیت الهى بدین تعلق گرفته که فردى از انسان را وا بدارد، تا مشقت حمل نبوت و رسالت را تحمل کند، و چون در علم خدا موسى بهتر از دیگران بوده بدین جهت او را اختیار کرده است. جمله "و أنا اخترتک" به طورى که از سیاق استفاده مى شود از قبیل صدور امر به نبوت و رسالت است، و بنابراین انشاء است نه اخبار، چون اگر اخبار بود مى فرمود: "و قد اخترتک" بلکه با عین این جمله اختیار نبوت و رسالت را انشاء کرده و آن گاه چون اختیار با انشاء آن تحقق یافت، امر به گوش دادن به فرمان وحى را که متضمن رسالت و نبوت او است بر آن متفرع نموده فرمود "پس به آنچه وحى مى شود گوش فرا ده".
"إننی أنا الله لا إله إلا أنا فاعبدنی و أقم الصلاة لذکری" این همان وحیى است که در آیه قبل موسى را مامور به شنیدن آن کرده بود، که تا یازده آیه دیگر ادامه دارد، و در آن نبوت و رسالتش با هم اعلام مى شود، نبوتش در این آیه و دو آیه بعد، و رسالتش از آیه "و ما تلک بیمینک یا موسى"، تا آیه "اذهب إلى فرعون إنه طغى" استفاده مى شود، علاوه بر این در آیه «و اذکر فی الکتاب موسى إنه کان مخلصا و کان رسولا نبیا؛ و در این کتاب از موسى یاد کن، همانا او خالص شده و فرستاده اى پیامبر بود.» (مریم/ 51) صریحا فرموده که آن جناب، هم رسول بود و هم نبى. و در سه آیه مذکور که نبوت آن جناب را اعلام مى کند دو رکن ایمان را که رکن اعتقاد و رکن عمل است با هم ذکر کرده، ولى از اصول اعتقاد که توحید و نبوت و معاد است تنها دو اصل را یعنى توحید و معاد را ذکر کرده، و از نبوت اسمى نبرده، و جهتش این بوده که روى سخن با شخص رسول خدا (ص) بوده، و اما رکن عمل را با اینکه تفصیل زیادى دارد در یک کلمه خلاصه کرده، و آن کلمه "فاعبدنى" است، و با آن اصول و فروع دین را در سه آیه تکمیل کرده است.

تکلیم خداى تعالى با موسى (ع) در طور سینا از وراى حجاب "شجرة"

خداوند می فرماید: «فلما أتاها نودی من شاطئ الواد الأیمن فی البقعة المبارکة من الشجرة» "شاطئ الوادى" معنایش کنار وادى است، و نیز کلمه "وادى" در اصل به معناى محلى است که سیلاب از آنجا مى گذرد، و به همین اعتبار شکاف میان دو کوه را نیز وادى مى گویند، و جمع این کلمه "اودیه" مى آید، و کلمه" بقعة" به معناى قطعه اى از زمین است که به شکل زمینهاى اطرافش نبوده باشد.و مراد از کلمه "ایمن" جانب راست است، در مقابل "أیسر" که به معناى سمت چپ است، و مقصود در اینجا ایمن و سمت راست وادى است، و به آنچه بعضى گفته اند: "ایمن از یمن در مقابل شومى است" نباید اعتناء کرد. و "بقعة مبارکه" قطعه و نقطه مخصوصى است از (کناره سمت راست وادى) که در آن درختى قرار داشته که نداى یا موسى از آن درخت برخاسته، و مبارک بودنش به همین خاطر است، که نداى الهى و تکلم او با موسى در آن جا واقع شد، و از این راه شرافتى یافت، و موسى به خاطر همین شرافت و قداست مامور شد کفش خود را بکند، هم چنان که فرمود: «فاخلع نعلیک إنک بالواد المقدس طوى؛ نعلین خود بکن که تو در وادى مقدس طوایى.» (طه/ 12)
این آیه شریفه بدون تردید دلالت دارد بر اینکه درخت مزبور به وجهى مبدأ آن نداء و آن گفتگو بوده، چیزى که هست این نیز مسلم است که درخت سخن نگفته، بلکه سخن سخن خدا و قائم به او بوده، نه قائم به درخت، همان طور که کلام ما آدمیان قائم است به خود متکلم، پس در حقیقت درخت حجابى بود که خداى تعالى از وراى آن با موسى سخن گفت، البته این احتجاب به معنایى بوده که لایق ساحت قدس او باشد، احتجابى که با احاطه او بر هر چیز منافات نداشته باشد، هم چنان که آیه «و ما کان لبشر أن یکلمه الله إلا وحیا أو من وراء حجاب أو یرسل رسولا فیوحی بإذنه ما یشاء؛ هیچ بشرى را نمى رسد که خدا با او تکلم کند، مگر از طریق وحى، یا از وراى حجاب، یا اینکه رسولى بفرستد پس او به اذن خود هر چه بخواهد وحى مى کند.» (شورى/ 51) نیز سخن گفتن خدا با یک فرد بشر را منحصر کرده به طریق وحى، یا از پشت حجاب و از همین جا ضعف این تفسیر که بعضى گفته اند: "درخت محل کلام بوده، چون کلام از مقوله عرض است، و محتاج است به محلى که قائم بدان باشد" روشن مى گردد.
همچنین اینکه بعضى دیگر گفته اند: این نحوه تکلمى که خدا با موسى کرد عالى ترین مرتبه تماس خدا با انبیاء (ع) است، چون بدون واسطه با وى سخن گفته، و موسى بدون واسطه سخن او را شنیده وجه فساد این تفسیر این است که در این جریان نیز سخن گفتن خداى تعالى بدون واسطه نبوده، چون کلام خدا از ماوراى حجاب بود، و حجاب در این تکلم درخت بود، که واسطه شد میان موسى (ع) و خداى تعالى، و ظاهر آیه شورى این بود که تکلم کردن خدا با خلق خود به یکى از سه نحو است، یکى به وسیله رسول و مبلغ، دوم از وراى حجاب، سوم که عالیترین مراحل تکلم است تکلم بدون واسطه و بدون حجاب است. موسى وقتى نداى "یا موسى إنی أنا ربک" را شنید از آن به طور یقین فهمید که صاحب ندا پروردگار او، و کلام، کلام او است، چون کلام مذکور وحیى از خدا بود به او، که خود خداى تعالى تصریح کرده بر اینکه خدا با احدى جز به وحى، و یا از وراى حجاب، و یا به ارسال رسول تکلم نمى کند، هر چه بخواهد به اذن خود وحى مى کند.

وحی

با توجه به آیه 51 سوره شورى، فهمیده مى شود که میان خدا و کسى که خدا با او تکلم مى کند در صورتى که به وسیله رسول و یا حجاب نباشد، و تنها به وسیله وحى صورت گیرد، هیچ واسطه اى نیست، و وقتى هیچ واسطه اى نبود شخص مورد وحى کسى را جز خدا همکلام خود نمى یابد، و در وهمش خطور نمى کند، و غیر کلام او کلامى نمى شنود، زیرا اگر احتمال دهد متکلم غیر خدا باشد، و یا کلام کلام غیر او باشد، دیگر "کلم الله موسى تکلیما" به طورى که واسطه اى نباشد، صادق نمى شود. و این حال، حال هر نبى و پیغمبر است، در اولین وحیى که به او مى شود، و نبوت و رسالت او را به او اعلام مى دارد، هیچ شرک و ریبى نمى کند، در اینکه صاحب این وحى خداى سبحان است، و در درک این معنا هیچ احتیاجى به اعمال نظر، یا درخواست دلیل، یا اقامه حجتى نیست، زیرا اگر محتاج به یکى از آنها شود باز هم یقین پیدا نمى کند که راستى پیغمبر شده است، چون ممکن است اطمینانى که به دست آورده اثر و خاصیت دلیل، و استفاده قوه تعقل از آن دلیل باشد، نه تلقى از غیب بدون واسطه (پس حاصل کلام این است که هم از آیه و هم از حکم عقل استفاده مى شود که پیغمبران بار اولى که وحى خداى را مى گیرند طورى هستند و وحى طورى است که در همان اول در سویداى قلب به صدق آن ایمان پیدا مى کنند).
حال اگر پرسیده شود خداى تعالى در جاى دیگر داستان فرموده: «و نادیناه من جانب الطور الأیمن و قربناه نجیا؛ او را از ناحیه طور ایمن ندا کردیم، و آهسته نزدیکش کردیم.» (مریم/ 52) و در جاى دیگر آن فرموده: «من شاطئ الواد الأیمن فی البقعة المبارکة من الشجرة؛ از ساحل راست وادى در آن سرزمین بلند و پر برکت از میان یک درخت.» (قصص/ 30)، که از این آیه استفاده مى شود در تکلم خدا حجابى بوده؟. باید گفت: بله ولیکن ثبوت حجاب، و یا آورنده پیام در مقام تکلیم، یا تحقق تکلیم به وسیله وحى منافات ندارد، براى اینکه وحى هم مانند سایر افعال خدا بدون واسطه نیست، چیزى که هست امر دائر مدار توجه مخاطبى است که کلام را تلقى مى کند، اگر متوجه آن واسطه اى که حامل کلام خدا است بشود و آن واسطه میان او و خدا حاجب باشد، در این صورت آن کلام همان رسالتى است که مثلا فرشته اى مى آورد، و وحى آن فرشته است (دیگر به چنین چیزى گفته نمى شود فلانى با خدا یا خدا با فلانى تکلم کرد) و اگر متوجه خود خداى تعالى باشد، وحى او خواهد بود (در این صورت صحیح است گفته شود خدا با فلانى سخن گفت) هر چند که در واقع حامل کلام خدا فرشته اى باشد، ولى چون وى متوجه واسطه نشده، وحى، وحى خود خدا مى شود، شاهد این معنا آیه بعدى مورد بحث است که خطاب به موسى مى فرماید: "فاستمع لما یوحى؛ گوش کن به آنچه وحى مى شود" که عین نداى از جانب طور را وحى هم خوانده، و در موارد دیگر کلامش اثبات حجاب هم نموده است.
و کوتاه سخن اینکه: جمله "إنی أنا ربک فاخلع نعلیک" موسى را متوجه مى کند به اینکه موقفى که دارد موقف حضور و مقام مشافهه (رو در رو سخن گفتن) است و خدا با او خلوت و او را از خود به مزید عنایت اختصاص داده، و لذا فرمود: "إنی أنا ربک؛ من پروردگار توام" و نفرمود "انا الله؛ من خدایم"، یا "انا رب العالمین؛ من رب العالمینم" و نیز به همین جهت اگر بعد از آن فرمود "إنی أنا الله" تکرار جمله قبلى نیست، چون جمله قبلى در عین معرفى صاحب کلام، مقام را هم از اغیار خالى مى سازد، تا وحى را انجام دهد، ولى در جمله دوم تنها وحى است. و در اینکه فرمود "نودى" و نام صاحب ندا را نیاورد و نفرمود "نادیناه؛ او را ندا کردیم" و یا "ناداه الله؛ خدا ندایش کرد" لطفى به کار رفته که با هیچ مقیاسى نمى توان گفت چقدر است، و در آن اشاره است به اینکه ظهور این آیت براى موسى به طور ناگهانى و بى سابقه بوده است.
 


Sources :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏12 صفحه 85- 88

  2. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏7 صفحه 5 و 251

  3. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏16 ص 44 - 46، جلد ‏14 ص 196- 201

  4. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 61-63

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/113105