مأموریت موسی و هارون برای دعوت فرعون

هارون (ع)

حضرت موسی به مصر نزدیک شد، خداوند به هارون برادر موسی که در مصر زندگی می‎کرد، الهام نمود که برخیز و به برادرت موسی (ع) بپیوند. هارون به استقبال برادر شتافت و کنار دروازه مصر، با موسی ملاقات کرد، همدیگر را در آغوش گرفتند و با هم وارد شهر شدند. یوکابد مادر موسی از آمدن فرزندش آگاه شد، دوید و موسی (ع) را دربر کشید و بوسید و بویید. حضرت موسی (ع) برادرش هارون را از نبوت خود آگاه ساخت و سه روز در خانه مادر ماند و در آنجا با بنی اسرائیل دیدار کرد و مقام پیامبری خود را به آنها ابلاغ نمود و به آنها گفت: «من از طرف خدا به سوی شما آمده‎ام تا شما را به پرستش خداوند یکتا دعوت کنم.» آنها دعوت موسی را پذیرفتند و بسیار شاد شدند. از جانب خداوند به موسی (ع) خطاب شد که همراه هارون نزد فرعون بروید، و او را با نرمی و اخلاق‎نیک به سوی خدا دعوت کنید، شاید پند گیرد و ایمان آورد. موسی و هارون عرض کردند: «پروردگارا! از این می‎ترسیم که او بر ما پیشی گیرد یا طغیان کند.» خداوند فرمود: «نترسید من با شما هستم، همه چیر را می‎شنوم و می‎بینم.»
«اذهب أنت و أخوک بآیاتی و لا تنیا فی ذکری* اذهبا إلی فرعون إنه طغی* فقولا له قولا لینا لعله یتذکر أو یخشی* قالا ربنا إننا نخاف أن یفرط علینا أو أن یطغی* قال لا تخافا إننی معکما أسمع و أری؛ تو و برادرت با آیات من به سوی فرعون بروید، و در یاد من کوتاهی نکنید. به سوی فرعون بروید که طغیان کرده است. اما به نرمی با او سخن بگوئید شاید متذکر شود یا از (خدا) بترسد. (موسی و هارون) گفتند: پروردگارا! از این می ترسیم که او بر ما پیشی بگیرد یا طغیان کند. فرمود نترسید، من با شما هستم (همه چیز را) می شنوم و می بینم.» (طه/ 42- 46)
وقتی که تمام وسائل لازم در اختیار موسی قرار گرفت، خداوند او و برادرش هارون را هر دو با هم مخاطب ساخته می گوید: "تو و برادرت با آیات من که در اختیارتان گذارده ام بروید" (اذهب أنت و أخوک بآیاتی).
آیاتی که هم شامل دو معجزه بزرگ موسی می شود، و هم سایر نشانه های پروردگار و تعلیمات و برنامه هایی که خود نیز بیانگر حقانیت دعوت او است، بخصوص اینکه این تعلیمات پر مغز به وسیله مردی که ظاهرا قسمت عمده عمرش را به چوپانی پرداخته اظهار می شود. و برای تقویت روحیه آنها و تاکید بر تلاش و کوشش هر چه بیشتر، اضافه می کند "در ذکر و یاد من و اجرای فرمانهایم سستی به خرج ندهید" (و لا تنیا فی ذکری). چرا که سستی و ترک قاطعیت تمام زحمات شما را بر باد خواهد داد، محکم بایستید و از هیچ حادثه ای نهراسید، و در برابر هیچ قدرتی، سست نشوید. بعد از آن، هدف اصلی این حرکت و نقطه ای را که باید به سوی آن جهت گیری شود، مشخص میسازد و می گوید "به سوی فرعون بروید، چرا که او طغیان کرده است" (اذهبا إلی فرعون إنه طغی) درست است که هارون در آن موقع در آن بیابان حاضر نبود، و به طوری که مفسران گفته اند خداوند او را از این ماجرا آگاه ساخت و او به استقبال برادرش موسی برای انجام این ماموریت به بیرون مصر آمد، ولی به هر حال هیچ مانعی ندارد که دو نفر مخاطب قرار گیرند و ماموریت برای انجام کاری پیدا کنند، در حالی که تنها یکی حاضر باشد و در تعبیرات فارسی روزانه نیز از این نمونه بسیار داریم، مثل اینکه می گوئیم: "تو و برادرت که فردا از سفر می آید نزد من آئید". سپس طرز برخورد مؤثر با فرعون را در آغاز کار به این شرح، بیان می فرماید برای اینکه بتوانید در او نفوذ کنید و اثر بگذارید "با سخن نرم با او سخن بگوئید، شاید متذکر شود یا از خدا بترسد" (فقولا له قولا لینا لعله یتذکر أو یخشی) فرق میان "یتذکر" و "یخشی" در اینجا این است که اگر با سخن نرم و ملایم با او روبرو شوید و در عین حال مطالب را با صراحت و قاطعیت بیان کنید یک احتمال اینست که او دلائل منطقی شما را از دل بپذیرد و ایمان آورد احتمال دیگر اینکه لا اقل از ترس مجازات الهی در دنیا یا آخرت و بر باد رفتن قدرتش، سر تسلیم فرود آورد و با شما مخالفت نکند.
البته احتمال سومی نیز وجود دارد و آن اینکه نه متذکر شود و نه از خدا بترسد، بلکه راه مخالفت و مبارزه را پیش گیرد که با تعبیر "لعل" (شاید) به آن اشاره شده است. و در این صورت نسبت به او اتمام حجت شده است، و در هیچ حال اجرای این برنامه بی فایده نیست. بدون شک خداوند می دانست سرانجام کار او به کجا خواهد رسید ولی تعبیرات فوق، درسی است برای موسی و هارون و همه رهبران راه الهی. اما با این حال موسی و هارون از این معنی نگران بودند که ممکن است این مرد قلدر و زورمند مستکبر که آوازه خشونت و سرسختی او همه جا پیچیده بود قبل از آنکه موسی (ع) و هارون (ع) ابلاغ دعوت کنند، پیش دستی کرده، آنها را از بین ببرد، لذا "عرضه داشتند پروردگارا! ما از این می ترسیم که او قبل از آنکه به سخنان ما گوش فرا دهد، فرمان مجازات صادر کند و پیام تو به گوش او و اطرافیانش نرسد، و یا بعد از شنیدن طغیانگری آغاز نماید" (قالا ربنا إننا نخاف أن یفرط علینا أو أن یطغی). "یفرط" از ماده "فرط" (بر وزن شرط) به معنی پیش افتادن است و به همین جهت به کسی که قبل از همه وارد آبگاه می شود، "فارط" می گویند در سخنان علی (ع) که در برابر قبرهای مردگان، پشت دروازه کوفه فرمود می خوانیم: «انتم لنا فرط سابق؛ شما پیشگامان این قافله بودید و قبل از ما به دیار آخرت شتافتید.»
به هر حال موسی و برادرش از دو چیز بیم داشتند، نخست آنکه فرعون قبل از آنکه سخنانشان را بشنود شدت عمل به خرج دهد، و یا بعد از شنیدن بلافاصله و بدون مطالعه دست به چنین اقدامی بزند و در هر دو حال ماموریت آنها به خطر بیفتد و ناتمام بماند. اما خداوند به آنها به طور قاطع فرمود: "شما هرگز نترسید، من خود با شما هستم می شنوم و می بینم" (قال لا تخافا إننی معکما أسمع و أری). بنابراین با وجود خداوند توانایی که همه جا با شما است و به همین دلیل همه چیز، همه سخنها را می شنود، و همه چیز را می بیند و حامی و پشتیبان شما است، ترس و وحشت معنایی ندارد.

در راه انجام فرمان الهی

طبق نقلی موسی پس از این که مأموریت الهی را دریافت و به مقام پیامبری برگزیده شد، نزد همسرش بازگشت پس از چند روز او را با نوزادی که تازه به دنیا آورده بود، به مدین فرستاد و خود به طرف مصر روان شد. برخی گفته اند، آن ها را در همان صحرا رها کرد و رفت. تا پس از چند روز یکی از چوپانان مدین بدان جا آمد و آن ها را شناخت با خود به مدین و نزد شعیب برد و آن ها هم چنان نزد شعیب بودند تا وقتی که قرعون غرق شد و موسی بنی اسرائیل را از دریا عبور داد. وقتی خبر به شعیب رسید، آن ها را نزد موسی فرستاد.
هم چنین نقل دیگر آن است که موسی آن ها را همراه خود به مصر برد. خدای تعالی چنان که به موسی وعده داده بود، هارون را به کمک وی فرستاد و بدو الهام کرد تا به موسی بپیوندند و در انجام مأموریت خطیر او شرکت داشته باشد. بعضی گفته اند که هارون به دنبال وحی الهی از شهر مصر خارج شد و به استقبال موسی شتافت تا وقتی که در کنار رود نیل او را دیدار کرد.
طبری در تاریخ خود از سدی نقل می کند که وی گفته است: «موسی خاندان خود را به مصر آورد و شبانه به خانه مادرش برد. مادر موسی او را نشناخت و جایگاهی به آن ها داد تا وقتی که هارون وارد خانه شد و حال میهمان تازه وارد را پرسید. او گفت: میهمانی است که به خانه ما آمده است. وقتی هارون پیش وی آمد و حالش را پرسید، متوجه شد که برادرش موسی است. برخاست و دست به گردن هم انداختند و یکدیگر را در آغوش کشیدند و پس از احوال پرسی، موسی به هارون گفت: بیا تا نزد فرعون برویم که خداوند ما را به سوی او به رسالت فرستاده است. هارون نیز پذیرفت، اما مادرشان فریاد زد که اگر به نزد وی بروید، شما را به قتل خواهد رسانید. ولی آن دو برخاستند و به دربار فرعون رفتند.»

موسی و هارون در قصر فرعون

متن فرمانی را که خدای تعالی به موسی و هارون داد چنین است: «تو و برادرت (هارون) با آیات (و نشانه های) من بروید و در یاد کردن من سستی نکنید. به سوی فرعون بروید که به راستی او طغیان کرده است، اما با وی به نرمی سخن گویید شاید متذکر گردد یا از من بترسد.» وقتی موسی و هارون عرض کردند: «پروردگارا! ما ترس داریم که او بر ما ستم کند یا سرکشیش زیادتر گردد.» خدای تعالی در پاسخشان فرمود: «نترسید که من با شما هستم، می شنوم و می بینم.» این وعده روشن الهی بود که آن دو را دلگرم ساخت و با اراده های آهین به سوی قصر فرعون به راه افتادند وگرنه فرعون چنان قدرتی در مصر پیدا کرده و به مردم مصر «انا ربکم الاعلی؛ پروردگار بزرگتر شما منم.» (نازعات/ 24) می گفت و همه را به پرستش خود واداشته بود و مخالفان خود را با سخت ترین شکنجه ها نابود می کرد.
جمعی از مفسران در ذیل آیه «و فرعون ذوالأوتاد؛ فرعون صاحب میخ ها.» (ص/ 12 و فجر/ 10) طبق روایاتی گفته اند که فرعون میخ های سختی داشت که وقتی می خواست کسی را شکنجه کند، دستور می داد او را بر زمین بخوابانند و دست ها و پاهای او را با آن میخ ها به زمین بکوبند. در داستان ساحرانی که به موسی ایمان آوردند، آن ها را به همین شکنجه سخت تهدید کرد و به گفته برخی این کار را نیز کرد و دستور داد آن ها را به همین ترتیب به درخت ها بیاویزند و دست ها و پاهای آن ها را با میخ به درخت بکوبند. درباره آسیه همسر خود نیز که پس از ساحران به موسی ایمان آورد همین شکنجه را در نظر گرفت و فرمان داد او را در آفتاب بخوابانند و دست و پایش را به زمین بکوبند و سنگ بسیار سنگین و سختی را روی سینه اش بگذارند و به همان وضع رهایش کنند تا جان دهد. ستم فرعون به جایی رسید که گفته اند و پیش از این نیز گذشت که وقتی ستاره شناسان به او خبر دادند نطفه موسی در فلان شب بسته خواهد شد، دستور داد هیچ مردی از بنی اسرائیل در آن شب پیش همسرش نرود.
بیدادگری او به حدی بود که شکم زنان حامله را می درید تا به موسی دست یابد و کودکان بی گناه بنی اسرائیل را سر می برید و کسی نبود که بتواند در برابر این همه جنایت زبان به اعتراض بگشاید یا از کسی دفع ستم بنماید. تاریخ نویسان نوشته اند: قصری که موسی و هارون برای راهنمایی فرعون بر در آن آمدند، میان هفت قلعه محصور و مرتفع قرار داشت که قلعه های مزبور تو در تو ساخته شده و حلقه وار قصر اصلی را در بر گرفته بودند و برای ساختن این قصر بزرگ و قلعه های مزبور، هزاران نفر به خاک و خون کشیده شده بودند. میان هر قلعه تا قلعه دیگر صدها سرباز مسلح شب و روز پاس می دادند و در بعضی از قسمت ها نیز شیرانی درنده و تربیت شده وجود داشتند که اگر دشمن بدان جا راه می یافت، طعمه آن ها می شد. هنگامی که موسی و هارون بر در قصر آمدند، آن دو را به درون راه ندادند و به گفته برخی روزها و بلکه ماه ها گذشت تا به درون قصر راه یافتند.
از محمدبن اسحاق بن یسار نقل شده است: «دو سال تمام موسی و هارون هر روز صبح بر در قصر فرعون می آمدند و شام باز می گشتند و کسی جرئت نداشت سخن آن دو را به گوش فرعون برساند و حال آن دو را گزارش دهد تا سرانجام روزی دلقک مخصوص فرعون، سخنشان را اظهار کرد و پیغامشان را رسانید. همین سبب شد که فرعون آن دو را نزد خویش بخواند و گفتارشان را بشنود.» البته بعضی هم معتقدند که همان روز اول که موسی بر در قصر آمد، برای او اجازه گرفتند و به درون قصر راه یافت. در چند حدیث نیز آمده است که موسی عصای خود را بر در قصر زد و درهای تو در تو همه باز شد تا جایی که فرعون موسی را بدید و دستور داد وارد قصرش کنند. به هر صورت دسترسی به فرعون و رساندن پیام آسمانی حق به گوش او، کار آسانی نبود و مشکلات و خطرهای زیادی در پیش داشت که موسی به کمک برادرش هارون و با پشت گرمی به وعده صریح خدای تعالی که فرمود: «من با شما هستم.» این مشکلات را از پیش راه برداشت و خود را به حضور فرعون رسانده و پیام حق را به وی ابلاغ کرد. به گفته بعضی، فرعون دستور داد شیران تربیت شده را به سوی موسی و هارون رها کنند، ولی با کمال تعجب دید که آن ها چون مقابل آن دو رسیدند، صورت را بر خاک نهاده و رام شدند. این منظره ابهتی از موسی در دل فرعون انداخت که ناچار شد او و برادرش را به حضور بخواند و به سخنانشان گوش ‍ دهد.

محتوای مأموریت موسی و هارون

خداوند در سوره طه می فرماید: «فأتیاه فقولا إنا رسولا ربک فأرسل معنا بنی إسرائیل و لا تعذبهم قد جئناک بآیة من ربک و السلام علی من اتبع الهدی* إنا قد أوحی إلینا أن العذاب علی من کذب و تولی؛ شما به سراغ او بروید و بگوئید: ما فرستاده های پروردگار توایم، بنی اسرائیل را با ما بفرست، و آنها را شکنجه و آزار مکن، ما آیت روشنی از سوی پروردگارت برای تو آورده ایم و سلام و درود بر آن کس باد که از هدایت پیروی می کند. (به او بگوئید) به ما وحی شده که عذاب بر کسی است که (آیات الهی) را تکذیب کند و سرپیچی نماید.» (طه/ 47- 48)
موسی و هارون با زحمات بسیار توانستند با شخص فرعون روبرو شوند، آن دو، دعوت خود را در پنج جمله کوتاه اما پرمحتوا و قاطع بیان کردند:
1- ما فرستادگان پروردگار توایم.
2- بنی اسرائیل را همراه ما بفرست و به آنها آزار نرسان.
3- ما بیهوده و بی‎دلیل سخن نمی‎گوییم، بلکه از طرف پروردگارت نشانه (و معجزه)ای برای تو آورده‎ایم.
4- سلام و درود بر آنها که از راه هدایت پیروی کنند.
5- به ما وحی شده است که عذاب الهی دامان کسانی را که آیاتش را تکذیب ‎کنند، و سرکشی نمایند خواهد گرفت.
از بررسی مجموع آیات استفاده می شود که مأموریت موسی در این مرحله، در دو مطلب خلاصه می شود:
1- دعوت قبطیان به خداپرستی و ترک بت پرستی و سرانجام مبارزه با خدایی فروشی فرعون.
2- آزاد ساختن بنی اسرائیل از تحت ستم تا آنان را به ارض موعود ببرد.
جز این دو مسأله، مسائل دیگری در آن زمان مطرح نبود. زیرا هنوز موسی دارای شریعتی نبوده تا در آن باره دعوتی انجام بگیرد. موسی پس از ورود به مصر مأمور شد که با بنی اسرائیل نماز را در خانه های خود به پا دارند: «و أوحینا إلی موسی و أخیه أن تبوءا لقومکما بمصر بیوتا و اجعلوا بیوتکم قبلة و أقیموا الصلوة و بشر المؤمنین؛ و به موسی و برادرش وحی کردیم که برای قوم خود در مصر خانه هایی ترتیب دهید و خانه های خویش را [به خاطر امنیت] رو به روی هم قرار دهید و نماز برپا دارید و مؤمنان را مژده ده. »(یونس/ 87) و خود موسی نیز در طور مأمور به پرستش خدا از طریق اقامه نماز گردید (طه/ 14) و همگی می دانیم که تورات برای موسی پس از نابودی فراعنه و خروج از مصر نازل شده است. از این جهت عنصر بزرگ مأموریت او، دو مطلب بیش نبوده که در قرآن به آن اشاره شده است:
الف: قرآن روی طغیان فرعون تکیه می کند و بزرگترین مظهر طغیان او جز خدایی فروشی و ترویج بت پرستی است. چنانکه می فرماید: «اذهب إلی فرعون إنه طغی؛ به سوی فرعون برو که او طغیان کرده است.» (طه/ 24) و نیز می فرماید: «اذهب أنت و أخوک بایاتی و لا تنیا فی ذکری* اذهبا إلی فرعون إنه طغی؛ اینک تو و برادرت با آیات من بروید و در یاد من سستی مکنید. به سوی فرعون بروید که او به سرکشی برخاسته است.» (طه/ 42- 43) و باز می فرماید: «اذهب إلی فرعون إنه طغی* فقل هل لک إلی أن تزکی* و أهدیک إلی ربک فتخشی؛ به سوی فرعون برو که او سر برداشته است. پس بگو: آیا می خواهی پاکیزه شوی؟ و من تو را به سوی پروردگارت راه نمایم تا خداترس شوی؟» (نازعات/ 17- 19)
ب: قرآن در شیوه تبلیغ او بر نرم گویی تکیه می کند، چنانکه می فرماید: «فقولا له قولا لینا لعله یتذکر أو یخشی؛ و با او سخنی نرم گویید، شاید پند گیرد یا بترسد.» (طه/ 44)
ج: مسأله آزادی بنی اسرائیل از تحت ستم. هر چند در ضمن آیاتی که در طور نازل شده نیامده است، ولی آنگاه که موسی با فرعون سخن می گوید، روی این مسأله تکیه می کند و می گوید: «حقیق علی أن لا أقول علی الله إلا الحق قد جئتکم ببینة من ربکم فأرسل معی بنی إسرائیل؛ شایسته است که درباره ی خداوند جز حق نگویم. همانا برای شما معجزه ای از جانب پروردگارتان آورده ام، پس بنی اسرائیل را با من بفرست.» (اعراف/ 105)


Sources :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏13 صفحه 207- 216

  2. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 67-68

  3. رسول محلاتی- تاریخ انبیاء

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/113144