شبهه عدم نبوت حضرت یحیی علیه السلام در خردسالی

اصل شبهه

برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد حضرت یحیی (ع) ذکر نموده اند که نبوت و امامت در خردسالى چگونه ممکن است؟ خداوند در آیه 12 سوره مریم می فرماید: «یا یحیى خذ الکتاب بقوة وآتیناه الحکم صبیا؛ اى یحیى! کتاب خدا را با قوت بگیر و ما فرمان نبوت (و عقل کافى) را در کودکى به او دادیم.»
آنها به دلیل عقلی ذکر می کنند که چگونه ممکن است انسانى در کودکى به مقام نبوت و یا امامت برسد؟ لذا بیان می کنند که این آیه با عقل و منطق سازگار نیست. در نتیجه آنها ذکر می کنند نبوت حضرت یحیی در کودکی با عقل و منطق سازگار نیست.

عناصر منطقی شبهه

1- طبق اعتقاد مسلمانان حضرت یحیی (ع) در کودکی نیز دارای منصب نبوت بوده است.
2- در حالی که این موضوع با عقل و منطق سازگار نیست.
3- در نتیجه حضرت یحیی (ع) در کودکی دارای نبوت نبوده است.

پاسخ شبهه

حضرت یحیی بن زکریا (ع) یکی از پیامبران بنی اسرائیل است که نام مبارکش پنج بار در قرآن آمده است. حضرت زکریا (ع) با بانویی به نام ایشاع (یا حنانه) خاله حضرت مریم (ع) ازدواج کرد. سالها گذشت و هر دو به سن پیری رسیدند ولی دارای فرزند نشدند. سرانجام زکریا (ع) در کنار محراب مریم (ع) غذاها و میوه‎های بهشتی دید، دریافت که باید امیدوار به خدا بود، با این که 120 سال از عمرش گذشته بود و همسرش 98 سال داشت. از درگاه خداوند تقاضای داشتن فرزند کرد.
سرانجام فرشتگان به او بشارت دادند که خداوند پسری به نام یحیی (ع) به تو عطا خواهد کرد، و چنین نامی تا کنون کسی نداشته است. (مریم/ 7؛ آل عمران/ 39)
حضرت یحیی (ع) در کودکی به مقام نبوت رسید، و خداوند در همین سن آن چنان او را از عقل و درایت و هوش برخوردار نمود که شایستگی مقام نبوت را پیدا کرد. مقام یحیی (ع) در پیشگاه خداوند آن چنان در سطح بالایی است که خداوند می‎فرماید: «و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا؛ و سلام بر او آن روز که تولد یافت، و آن روز که می‎میرد، و آن روز که زنده و برانگیخته می‎شود.» (مریم/ 15)
از امتیازات حضرت یحیی (ع) این که: خداوند او را به عنوان تصدیق کننده نبوت حضرت مسیح (ع) و به عنوان رهبر، و بسیار عفیف و پرهیزکار و پیامبری از صالحان، معرفی می‎کند (آل عمران/ 39) گر چه از ظاهر آیه 12 سوره مریم استفاده می‎شود که او دارای کتاب مستقل بوده، ولی منظور از کتاب در این آیه، همان تورات است. او مروج آیین موسی (ع) بود، وقتی که عیسی (ع) به مقام نبوت رسید، به او ایمان آورد، و مروج آیین حضرت مسیح (ع) گردید. یکی از شباهت های حضرت یحیی (ع) و حضرت عیسی (ع) این بود که هر دو در کودکی به مقام نبوت رسیدند.

پیامبری حضرت یحیی (ع) در خردسالی

اراده الهى تحقق یافت و همسر زکریا (ع) باردار شد، پس از پایان مدت حمل، یحیى متولد گشت، خداوند به وى موهبت هاى بزرگى بخشید، از جمله به او هوشمندى و خوش فهمى عنایت کرد و به او دستور داد تا تورات را بخواند و با عزمى راسخ به دستورات آن عمل نماید و از همان کودکى به وى بینشى عطا کرد که توان درک و فهم دین و احکام آن را داشته باشد. در آیه 12 سوره مریم می‎خوانیم، خداوند می‎فرماید: «یا یحیى خذ الکتاب بقوه و آتیناه الحکم صبیا؛ ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوت بگیر و ما فرمان نبوت را در کودکی به او دادیم.»
حضرت زکریا (ع) وقتی که به شهادت رسید، حضرت یحیی (ع) خردسال بود، مقام نبوت به او رسید. و این از امتیازات حضرت یحیی (ع) است که نخستین پیامبری بود که در کودکی به پیامبری رسید. درست است که دوران شکوفایی عقل انسان معمولا حد و مرز خاصی دارد، ولی می‎دانیم که همیشه در میان انسانها افراد استثنایی وجود دارند. چه مانعی دارد که خداوند در شرایط خاصی، بعضی از پیامبران یا امامان (ع) را در همان خردسالی، شایسته مقامات عالی کند. معروف و مشهور در میان مفسران این است که منظور از "کتاب" در اینجا "تورات" است، حتى ادعاى اجماع و اتفاق در این زمینه کرده اند.
ولى بعضى این احتمال را داده اند که او کتابى ویژه خود داشت (همانند زبور داود) البته نه کتابى که متضمن آئینى جدید و مذهب تازه اى باشد. ولى احتمال اول قویتر به نظر مى رسد. به هر حال منظور از گرفتن کتاب با قوت و قدرت آنست که با قاطعیت هر چه تمامتر و تصمیم راسخ و اراده اى آهنین کتاب آسمانى تورات و محتواى آن را اجرا کند، و به تمام آن عمل نماید، و در راه تعمیم و گسترش آن از هر نیروى مادى و معنوى، فردى و اجتماعى، بهره گیرد. اصولا هیچ "کتاب" و "مکتبى" را بدون قوت و قدرت و قاطعیت پیروانش نمى توان اجرا کرد، این درسى است براى همه مؤمنان و همه رهروان راه "الله".
کلمه "قوت" در جمله "یا یحیى خذ الکتاب بقوة" معنى کاملا وسیعى دارد و تمام قدرتهاى مادى و معنوى، روحى و جسمى در آن جمع است، و این خود بیانگر این حقیقت است که نگهدارى آئین الهى و اسلام و قرآن با ضعف و سستى و ولنگارى و مسامحه، امکان پذیر نیست، بلکه باید در دژ نیرومند قدرت و قوت و قاطعیت قرار گیرد. گرچه مخاطب در اینجا "یحیى" است، ولى در مواردى دیگر از قرآن مجید نیز این تعبیر در مورد سایرین دیده مى شود: در آیه 145 اعراف، موسى ماموریت پیدا مى کند که تورات را با قوت بگیرد "فخذها بقوة" و در آیه 63 و 93 بقره همین خطاب نسبت به تمام بنى اسرائیل دیده مى شود.
"خذوا ما آتیناکم بقوة" که نشان مى دهد این یک حکم عام براى همگان است، نه شخص یا اشخاص معینى. اتفاقا همین مفهوم با تعبیر دیگرى در آیه 60 سوره انفال آمده است «و أعدوا لهم ما استطعتم من قوة؛ آنچه از قدرت و قوت در توان شما است براى مرعوب ساختن دشمنان فراهم سازید.»
به هر حال این آیه پاسخى است به همه آنها که گمان مى کنند از موضع ضعف مى توان کارى انجام داد، و یا مى خواهند با سازشکارى در همه شرائط مشکلات را حل کنند.

پاسخ شبهه فوق

در جواب شبهه فوق باید گفت درست است که دوران شکوفائى عقل انسان معمولا حد و مرز خاصى دارد ولى مى دانیم همیشه در انسانها افراد استثنائى وجود داشته اند، چه مانعى دارد که خداوند این دوران را براى بعضى از بندگانش به خاطر مصالحى فشرده تر کند و در سالهاى کمترى خلاصه نماید، همانگونه که براى سخن گفتن معمولا گذشتن یکى دو سال از تولد لازم است در حالى که مى دانیم حضرت مسیح (ع) در همان روزهاى نخستین زبان به سخن گشود، آن هم سخنى بسیار پرمحتوا که طبق روال عادى در شأن انسانهاى بزرگسال بود. از اینجا روشن مى شود اشکالى که پاره اى از افراد به بعضى از ائمه شیعه کرده اند که چرا بعضى از آنها در سنین کم به مقام امامت رسیدند نادرست است.
در روایتى از یکى از یاران امام جواد محمد بن على النقى (ع) به نام على بن اسباط مى خوانیم که مى گوید به خدمت او رسیدم (در حالى که سن امام کم بود) من درست به قامت او خیره شدم تا به ذهن خویش بسپارم و به هنگامى که به مصر بازمى گردم کم و کیف مطلب را براى یاران نقل کنم، درست در همین هنگام که در چنین فکرى بودم آن حضرت نشست (گوئى تمام فکر مرا خوانده بود) رو به سوى من کرد و گفت: «اى على بن اسباط! خداوند کارى را که در مسأله امامت کرده همانند کارى است که در نبوت کرده است، گاه مى فرماید: «وآتیناه الحکم صبیا؛ ما به یحیى در کودکى فرمان نبوت و عقل و درایت دادیم» و گاه درباره انسانها مى فرماید «حتى اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنة؛ هنگامى که انسان به حد بلوغ کامل به چهل سال رسید.» (احقاف/ 15) بنابراین همانگونه که ممکن است خداوند حکمت را به انسانى در کودکى بدهد در قدرت او است که آن را در چهل سال بدهد.»
ضمنا این آیه پاسخ دندان شکنى است براى خرده گیرانى که مى گویند على (ع) نخستین کسى نبود که از میان مردان به پیامبر (ص) ایمان آورد، چرا که در آن روز کودک ده ساله بود و ایمان کودک ده ساله پذیرفته نیست. ذکر این نکته نیز در اینجا بى مناسبت نیست که در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (ع) مى خوانیم که جمعى از کودکان در زمان کودکى حضرت یحیى به سراغش آمدند و گفتند «اذهب بنا نلعب؛ بیا برویم و با هم بازى کنیم.» او در جواب فرمود: «ماللعب خلقنا؛ ما براى بازى کردن آفریده نشده ایم.» اینجا است که خداوند درباره او فرمود «وآتیناه الحکم صبیا». البته باید توجه داشت منظور از «لعب» در اینجا سرگرمیهاى بیهوده و به تعبیر دیگر بیهوده گرائى است، اما گاه مى شود لعب و بازى هدفى را تعقیب مى کند، هدفى منطقى و عقلانى، مسلما اینگونه بازیها از این حکم مستثنى است.
به هر حال به آنان که به خدای قادر و حکیم معتقدند، باید گفت: چه مانعی دارد خداوند با آن قدرت و حکمت مطلقه‎ای که دارد، بر اساس مصالحی، شخصی را در خردسالی به مقام نبوت یا امامت برساند. چنان که مطابق قرآن، خداوند حضرت عیسی و یحیی (ع) را در دوران کودکی به مقام نبوت رسانید؛ و به استناد قرآن، عیسی (ع) در گهواره سخن گفت و فرمود: «من بنده خدایم، خداوند به من کتاب آسمانی داد و مرا پیامبر نمود.» (مریم/ 30) و در مورد یحیی (ع) فرمود: «یا یحیى خذ الکتاب بقوه و آتیناه الحکم صبیا؛ ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوت بگیر، و ما فرمان نبوت را در کودکی به او دادیم.» (مریم/ 12)
امام جواد (ع) برای یکی از یاران خود به نام علی بن اسباط، به همین آیه استدلال کرد، و پس از ذکر آیه فرمود: «کاری را که خداوند در مسأله امامت کرده؛ همانند کاری است که در مسأله نبوت کرده است. همان گونه که ممکن است خداوند حکمت را در چهل سالگی به انسانی بدهد، ممکن است که حکمت را در کودکی به انسانی دیگر عطا فرماید.» (اصول کافی، ج 1، ص 494)
در ضمن در طول تاریخ دیده شده است که برخی از کودکان رشد فکری فوق العاده‎ای داشته‎اند، گاه افرادی در سنین کمتر از ده سال، نابغه شده‎اند و از رشد و عقل و درک ممتاز و استثنایی برخوردار بوده‎اند، این موضوع بیانگر آن است که شایستگی مقامهای ارجمند، مانند مقام امامت برای بعضی از کودکان محال نیست که آن را غیر ممکن سازد، در این زمینه نمونه‎هایی فراوان وجود دارد.

نمونه‎های استثنایی از خردسالان نابغه

1. در حالات حسین بن عبدالله بن سینا معروف به شیخ الرئیس ابوعلی سینا، (373ـ427 هـ. ق) نقل کرده‎اند که خود در شرح حال خود گفت: «در ده سالگی آن قدر از علوم مختلف را فرا گرفتم که مردم بخارا از استعداد سرشار من، شگفت زده شده بودند. در دوازده سالگی بر مسند فتوا نشستم، و در شانزده سالگی کتاب قانون را در علم طب نوشتم، و بیماری نوح بن منصور رئیس دولت سامانی را که همه اطبا از درمانش عاجز شده بودند، درمان نمودم. او به این خاطر، امکانات فرهنگی بسیار در اختیارم گذاشت، شب و روز به بررسی و مطالعه پرداختم. هنگامی که به بیست و چهار سالگی رسیدم، همه علوم جهان را می‎دانستم و چنین می‎اندیشیدم که علم و دانشی وجود ندارد که من به آن دست نیافته باشم.» (الکنی و الالقاب، ج 1، ص 494)
2. نمونه دیگر یکی از دانشمندان غرب به نام «توماس یونگ» است که در دو سالگی خواندن و نوشتن را می‎دانست، و در هشت سالگی به تنهایی به آموختن ریاضیات پرداخت، و به امتیازات استثنایی و اعجاب انگیزی دست یافت.

دیدگاه علامه طباطبایی در مورد آیه

علامه طباطبایی در مورد آیه «و آتیناه الحکم صبیا و حنانا من لدنا و زکاة» می فرماید: «"حکم" در این آیه به فهم و عقل و نیز به حکمت و به معرفت آداب خدمت و همچنین به فراست صادق و نیز به نبوت تفسیر شده، ولیکن از مثل آیه شریفه: «و لقد آتینا بنی إسرائیل الکتاب و الحکم و النبوة؛ به تحقیق ما به بنى اسرائیل کتاب و حکم و نبوت دادیم.» (جاثیه/ 16) و نیز آیه «أولئک الذین آتیناهم الکتاب و الحکم و النبوة؛ ایشان همانهایند که ما کتاب و حکم و نبوتشان دادیم.» (انعام/ 89) و غیر این دو از آیاتى که کلمه حکم در آنها آمده استفاده مى شود که حکم غیر از نبوت است و تفسیر آن به نبوت تفسیر صحیحى نیست، و همچنین تفسیرش به معرفت آداب خدمت یا فراست صادق یا عقل هیچ یک درست نیست زیرا از لفظ آیه و همچنین از جهت معنا چیزى که دلالت بر یکى از آنها بکند وجود ندارد.
چه بسا از مثل آیه: «یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم؛ تا آیات تو را برایشان بخواند و کتاب و حکمت تعلیمشان دهد و پاکشان سازد.» (بقره/ 129) و آیه: «یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة؛ تا بر ایشان آیات او را بخواند و پاکشان نموده کتاب و حکمتشان تعلیم دهد.» (جمعه/ 2) مى توان درباره معناى حکم در آیه مورد بحث احتمالى داده و چیزى فهمید، آرى با در نظر گرفتن اینکه حکمت بناء نوع (مفید نوعى) از حکم است مى توان گفت: مراد به حکم همان علم به معارف حقه الهیه و کشف حقایقى که در پرده غیب است، و از نظر عادى پنهان است مى باشد، و شاید آن مفسرى هم که حکم را به فهم تفسیر کرده نظرش همین بوده است، بنا بر این معناى آیه این مى شود: ما به او علم به معارف حقیقى دادیم در حالى که او کودکى نابالغ بوده. و جمله: "و حنانا من لدنا" عطف است بر حکم، یعنى ما او را حنانى از نزد خود دادیم، و حنان به معناى عاطفه به خرج دادن و شفقت کردن است.»
راغب گفته: «از آنجایى که اشفاق جداى از رحمت فرض ندارد، لذا خداى تعالى از رحمت به "حنان" تعبیر کرده، و فرموده: "و حنانا من لدنا" و از همین باب است "حنان منان" و کلمه: "حنانیک" به معناى اشفاق بعد از اشفاق است.» و در آیه شریفه "حنان" به رحمت تفسیر شده و شاید مراد به آن نبوت و یا ولایت باشد نظیر قول نوح (ع) که فرمود: «و آتانی رحمة من عنده؛ از ناحیه خود رحمتى به من ارزانى داشت.» (هود/ 28) و قول صالح که فرمود: «و آتانی منه رحمة» (هود/ 63) که در هر دو جا مقصود از رحمت نبوت است.
بعضى دیگر "حنان" را به محبت تفسیر کرده اند، و شاید منظور از آن محبت مردم نسبت به او است هم چنان که درباره موسى فرموده که ما محبت تو را در دل ها انداختیم: «و ألقیت علیک محبة منی» (طه/ 31) که خواسته باشد درباره یحیى (ع) هم بفرماید او را چنان کردیم که هر کس دیدارش کند دوستش بدارد. ولیکن آنچه از سیاق بر مى آید مخصوصا از نظر اینکه "حنان" را مقید به قید "من لدنا" نموده و با در نظر گرفتن اینکه این کلمه جز در مواردى که اسباب طبیعى و عادى یا مؤثر نیست و یا در نظر گرفته نشده آورده نمى شود این است که مراد از "حنان" یک نوع عطف الهى و انجذاب مخصوصى است بین یحیى و بین پروردگارش، که در غیر او سابقه و مانند ندارد.
در هر حال باید گفت: چه مانعى دارد که خداوند شکوفائى عقل را براى بعضى از بندگانش به خاطر مصالحى فشرده تر کند و در سالهاى کمترى خلاصه نماید، همانگونه که براى سخن گفتن در مورد حضرت عیسی (ع) اینگونه نمود. بنابراین نه تنها آیه که نبوت حضرت یحیی (ع) نیز در کودکی هیچ منافاتی با عقل و منطق ندارد.


Sources :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏14 صفحه 23-24

  2. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏1 و 2 صفحه 439

  3. عبدعلی بن جمعه العروسی الحویزی- نور الثقلین- جلد 3 صفحه 325

  4. سيد هاشم بحراني- تفسیر برهان- جلد 3 صفحه 7

  5. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏13 صفحه 24-29

  6. عفیف عبدالفتّاح طبّاره- همراه با پیامبران در قرآن

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/113193