ویژگیها و درجات حضرت داود علیه السلام (زهد)

زهد و پارسایی داود (ع)

با این که داود (ع) دارای حکومت و امکانات وسیع بود، همواره به طور ساده می‎زیست، و حریم پارسایی را رعایت می‎کرد، حضرت علی (ع) در یکی از خطبه‎هایش از پارسایی داود (ع) یاد کرده و می‎فرماید: «او صاحب صدای خوش، و خواننده بهشت است، با دست خود زنبیل‎هایی از لیف خرما می‎بافت و به همنشینانش می‎فرمود: کدام یک از شما در فروش این زنبیل‎ها مرا کمک می‎کند؟ او از پول آن زنبیل‎ها نان جوین تهیه می‎کرد و می‎خورد.» (نهج البلاغه، خطبه 160)

خلافت و حکومت داود (ع) بر روی زمین

از ویژگیهای حضرت داود (ع) و پسرش سلیمان (ع) آن است که خداوند مقام رهبری و حکومت داری را به آنها داد. و این موضوع بیانگر آن است که دین از سیاست جدا نیست، دین منهای سیاست، به معنی انسان بی‎بازو است، زیرا سیاست بازوی اجرایی دین است و سیاست بدون دین نیز عامل مخرب و ویرانگر است. پیامبران هرگاه زمینه را فراهم می‎دیدند، به تشکیل حکومت اقدام می‎نمودند. حضرت داود (ع) سپس پسرش سلیمان (ع) شرایط و زمینه را برای تشکیل حکومت فراهم دیدند، خداوند آنها را حاکم مردم نمود.
بر همین اساس خداوند می‎فرماید: «یا داود إنا جعلناک خلیفه فی الأرض فاحکم بین الناس بالحق؛ ای داوود! ما تو را خلیفه (و نماینده) خود در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داوری کن.» (ص/ 26) نیز می‎فرماید: «و شددنا ملکه و آتیناه الحکمه و فصل الخطاب؛ و حکومت داود (ع) را استحکام بخشیدیم و به او دانش و شیوه داوری عادلانه عطا کردیم.» (ص/ 19) حضرت سلیمان (ع) پس از داود (ع) وارث حکومت پدر شد (نمل/ 16) و آن را به طور وسیعتر در اختیار گرفت.

عمر طولانی برای جوان به خاطر داود (ع)

روزی حضرت داود (ع) در خانه‎اش نشسته بود، جوانی پریشان حال و فقیر نیز در نزد او نشسته بود، این جوان بسیار به محضر داود (ع) می‎آمد و سکوت طولانی داشت، روزی عزرائیل به حضور داود (ع) آمد و با نگاه عمیق به آن جوان نگریست، داود (ع) به عزرائیل گفت: «به این جوان می‎نگری؟» عزرائیل: «آری، من مأمور شده‎ام تا سر هفته روح این جوان را قبض کنم.» دل حضرت داود (ع) به حال آن جوان سوخت و به او مرحمت نمود و به او گفت: «ای جوان آیا همسر داری؟» جوان گفت: «نه، هنوز ازدواج نکرده‎ام.» داود (ع) به او فرمود: «نزد فلان شخصیت (که از رجال معروف و بزرگ بنی اسرائیل بود) برو، و به او بگو داود (ع) به تو امر می‎کند که دخترت را همسر من گردانی، سپس شب با او ازدواج کن و کنار همسرت باش، و هر چه هزینه زندگی لازم است از این جا بردار و ببر، و پس از هفت روز به این جا نزد من بیا.» پیام داود موجب شد که آن شخصیت دخترش را همسر آن جوان نماید، و آن جوان به دستور حضرت داود (ع) عمل کرد، و پس از هفت روز نزد داود (ع) آمد.
داود (ع) از او پرسید: «ای جوان! این ایام چگونه بر تو گذشت؟» جوان: «بسیار به من خوش گذشت که سابقه نداشت.» داود (ع): «بنشین.» او نشست و مجلس طول کشید ولی عزرائیل به سراغ آن جوان نیامد، داود (ع) به او گفت: «برخیز نزد همسرت برو و بعد از هفت روز به این جا بیا.» جوان رفت و پس از هفت روز نزد داود (ع) آمد و در محضرش نشست. باز برای بار سوم به دستور داود (ع) هفت روز نزد همسرش رفت و سپس نزد داود (ع) آمد و در محضرش نشست. در این هنگام عزرائیل آمد، داود (ع) به عزرائیل فرمود: «تو بنا بود پس از یک هفته برای قبض روح این جوان به این جا بیایی، چرا نیامدی و پس از سه هفته آمدی؟» عزرائیل گفت: «یا داود! ان الله تعالی رحمه برحمتک له فاخر فی اجله ثلاثین سنه؛ ای داوود! همانا خداوند متعال به خاطر مرحمت تو به این جوان، به او لطف کرد، و مرگش را سی سال به تأخیر انداخت.» (بحار، ج 14، ص 38)

همنشینی بانوی صبور با داود (ع) در بهشت

روزی خداوند به حضرت داود (ع) وحی کرد: «نزد خلاده دختر اوس برو و او را به بهشت مژده بده و به او بگو همنشین تو در بهشت است.» داود (ع) به این دستور عمل کرد و به در خانه خلاده آمد و در خانه را کوبید، خلاده پشت در آمد و همین که در را باز کرد چشمش به داود (ع) افتاد، عرض کرد: «آیا از سوی خدا درباره من چیزی نازل شده است که برای ابلاغ خبر آن به این جا آمده‎‎ای؟» داود (ع): «آری.» خلاده: «آن چیست؟» داوود: «خداوند به من وحی کرد و فرمود: تو همنشین من در بهشت هستی.» خلاده: «گویا مرا عوضی گرفته‎ای، او من نیستم بلکه همنام من است؟» داوود: «خیر، او قطعا تو هستی.» خلاده: «ای پیامبر خدا به تو دروغ نمی‎گویم، سوگند به خدا من چیزی در خود نمی‎بینم که چنین لیاقتی یافته باشم و همنشین تو در بهشت شوم.» داود: «از امور باطنی خود اندکی با من صحبت کن تا بدانم چگونه است؟» خلاده: «من یک حالتی دارم که هر دردی بر من وارد شود، و هر زیان و نیاز و گرسنگی به من برسد، هر گونه باشد بر آن صبر می‎کنم و از خدا رفع آن را نمی‎خواهم تا خودش برطرف سازد (پسندم آن چه را جانان پسندد) و جای آن دردها و زیانها، عوضی از خدا نمی‎خواهم، بلکه شکر و سپاس آنها را به جا می‎آورم.»
داود (ع) راز مطلب را دریافت و به او فرمود: «فبهذا بلغت ما بلغت؛ تو به خاطر همین خصلتها به آن مقام رسیده‎ای.» امام صادق (ع) پس از نقل این ماجرا فرمود: «و هذا دین الله الذی ارتضاه للصالحین؛ و این همان دین خدا است که آن را برای شایستگان پسندیده است.» (بحار. ج 14، ص 39)

نمونه‎ای از عدالت و احسان خدا
در روایات آمده بانویی فقیر و بینوا در عصر حضرت داود (ع) زندگی می‎کرد. با اندک پولی که داشت هر روز (یا هر چند روز) اندکی پشم و پنبه می‎خرید و به کلاف نخ تبدیل می‎نمود و سپس آن را می‎فروخت و به این وسیله معاش ساده زندگی خود و بچه‎هایش را تأمین می‎کرد. یک روز پس از زحمات بسیار و تهیه کلاف، آن را برای فروش به بازار می‎برد. ناگهان کلاغی با سرعت نزد او آمد و آن کلاف را از او ربود و با خود برد. بانوی بینوا بسیار ناراحت شد، سراسیمه نزد حضرت داود (ع) آمد و پس از بیان ماجرای سخت زندگی خود و ربودن کلافش از ناحیه کلاغ، عرض کرد: «عدالت خدا در کجاست؟» حضرت داود (ع) به او فرمود: «کنار بنشین تا درباره تو قضاوت کنم.» این از یک سو، از سوی دیگر گروهی در میان کشتی از دریا عبور می‎کردند که بر اثر سوراخ شدن کشتی در خطر غرق شدن قرار گرفتند. نذر کردند اگر نجات یافتند هزار دینار به فقیر بدهند. خداوند به آنها لطف کرد و همان کلاغ را مأمور کرد تا آن کلاف را از دست آن بانو برباید و به درون کشتی بیندازد و سرنشینان به وسیله آن کلاف، تخته کشتی را محکم کرده و سوراخ را ببندند. آنها از کلاف استفاده نموده و نجات یافتند. وقتی که به ساحل رسیدند به محضر حضرت داود (ع) برای ادای نذر آمدند، هزار دینار خود را به حضرت داود (ع) دادند و ماجرای نجات خود را شرح دادند. حضرت داود (ع) حکمت و عدالت و احسان خداوند را برای آن بانو بیان کرد، و آن هزار دینار را به او داد، آن زن در حالی که بسیار خشنود بود، دریافت که عادلتر و احسان بخش‎تر از خداوند کسی نیست.

مکافات عمل ناموسی

عصر حضرت داود (ع) بود. مردی شهوت پرست به طور مکرر به سراغ یکی از بانوان می‎رفت و او را مجبور به عمل منافی عفت می‎نمود، خداوند به قلب آن بانو القا کرد که سخنی به آن مرد بگوید، و آن سخن این بود که به او گفت: «هرگاه نزد من می‎آیی مرد بیگانه‎ای نزد همسر تو می‎رود.» آن مرد بی‎درنگ به خانه خود بازگشت دید همسرش با یک نفر مرد اجنبی همبستر شده است، بسیار ناراحت شد و آن مرد را دستگیر کرد و به محضر حضرت داود (ع) به عنوان شکایت آورد و گفت: «ای پیامبر خدا! بلایی به سرم آمده که بر سر هیچ کس نیامده است.» داود: «آن بلا چیست؟» مرد هوسباز: «این مرد را دیدم که در غیاب من به خانه من آمده و با همسرم همبستر شده است.» خداوند به داود (ع) وحی کرد: «به مرد شاکی بگو: کما تدین تدان؛ همان گونه که با دیگران رفتار می‎کنید، با شما نیز همان گونه رفتار خواهد شد.»
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر *** ای نور چشم من به جز از کشته ندروی

تصدیق گواهی صد نفر از علمای بنی اسرائیل
عصر حضرت داود (ع) بود. در میان بنی اسرائیل عابدی بود بسیار عبادت می‎کرد به گونه‎ای که حضرت داود (ع) از آن همه توفیق او شگفت زده شد، خداوند به داود (ع) وحی کرد: «از عبادتهای آن عابد تعجب نکن او ریاکار و خودنما است.» مدتی گذشت، آن عابد از دنیا رفت، جمعی نزد داود (ع) آمدند و گفتند: «آن عابد از دنیا رفته است.»
داود (ع) فرمود: «جنازه‎اش را ببرید و به خاک بسپارید.» این موضوع موجب ناراحتی و بگومگوی بنی اسرائیل شد که چرا داود (ع) شخصا در کفن کردن و دفن او شرکت ننموده است؟! وقتی که بنی اسرائیل او را غسل دادند، پنجاه نفر از آنها برخاستند و گواهی دادند که از آن عابد جز کار خیر ندیده‎اند؛ پس از دفن او، خداوند به داود (ع) وحی کرد: «چرا در کفن کردن و دفن آن عابد حاضر نشدی؟» داود (ع) عرض کرد: «به خاطر آن چه را که در مورد او به من وحی کردی.» (که او ریاکار است) خداوند فرمود: «اگر او چنین بود، ولی گروهی از علما و راهبان گواهی دادند که جز خیر از او ندیده‎اند، گواهی آنها را پذیرفتم و آن چه را در مورد آن عابد می‎دانستم پوشاندم.» (بحار، ج 14، ص 42)
 

 


Sources :

  1. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 18 ص 87، جلد 16 ص 149 - 150، جلد 21 ص 81، جلد 8 ص 381، جلد 7 ص 57، جلد ‏8 ص 381- 382

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 7 ص 337، جلد 15 ص 495، جلد 16 ص 546، جلد ‏17 ص 289-290 و 296، جلد 14 ص 441، جلد 16 ص 545، جلد 15 ص 497

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 2 ص 179، جلد 18 ص 27 و 27-30 و 30، جلد 13 ص 469، جلد 19 ص 248

  4. ملافتح الله کاشانى- تفسیر منهج الصادقین- جلد 7 ص 10، جلد 8 ص 40-42

  5. سید محمدحسینى همدانى- تفسیر انوار درخشان- جلد 14 ص 104، جلد 11 ص 86

  6. حسین ‏بن ‏على بن احمد الخزاعى النیشابورى- تفسیر روض‏ الجنان و روح‏الجنان- جلد 16 ص 261، جلد 15 ص 12 و 17

  7. عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم

  8. سایت اندیشه قم- مقاله مشخصات داود (ع) و ویژگی های او و مقاله زهد و پارسایی داوود (ع)

  9. اکبر هاشمی رفسنجانی- فرهنگ قرآن- جلد 13- صفحه 335 و 328

  10. محمدی گلپایگانی- مقاله داستان قضاوت حضرت داود و سلیمان (ع)

  11. سیدمحمد حسینى همدانى- تفسیر انوار درخشان- جلد 14 صفحه 105-107

  12. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 7 صفحه 243

  13. سیدهاشم رسولى محلاتى- تاریخ انبیاء

  14. سایت اندیشه قم- مقاله حکومت داوود (ع) و برخورد او با مردم

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/113371