ثنویت زرتشتی در حوزه اخلاق و آفرینش

ثنویت زرتشتی در حوزه اخلاق و آفرینش

اصطلاح دوگانگی در مورد چندی به کار برده می شود. معمول ترین آن، دوگانگی روان و بدن یا اندیشه و ماده است. آنان که باور دارند که ماده و اندیشه یا تن و روان، دو چیز کاملا مختلفند، از این بابت دوگانه گرا هستند و آنان که معتقدند، تنها ماده، یا تنها روان (ایده یا اندیشه) هستی دارد، یگانه گرا هستند. این دو دستگی کهن است و انسانهای نخستین هم به بودن چیزهایی نادیدنی باور داشتند و معتقد بودند که با مردن بدن، روان (عنصر نادیدنی) باقی می ماند (جمعی هم باور داشتند که روان روزی برمی گردد) و از این رو، پرستش روانهای نیاکان در زمان باستان، در بین اقوام مختلف، چشمگیر بود.
اشو زرتشت در گاتها از چیزهای نادیدنی (مینوی یا منگ) و دیدنی (ماده یا گئتی) سخن گفت. او همچنین در روان آدمی (اوروان) و تن (تنو) را شناسایی کرد. از این رو در دین زرتشت، به ظاهر دوگانگی از این نوع پذیرفته شده است؛ ولی اگر به درستی بنگریم، اشو زرتشت در عین تمیز «روان» از «تن» آنها را به هم در آمیخته می بیند. روان و تن در تظاهر خارجی روی یکدیگر آن چنان تأثیر دارند که از هم جدا شدنی نیستند. تنها پس از فساد تن است که روان باقی می ماند و از تن جدا می شود. فیثاغورس که پیش از افلاطون می زیسته است و نویسندگان کلاسیک یونان، او را شاگرد زرتشت (احیانا شاگرد مکتب زرتشت!) دانسته اند، از دیدگاه دو گانگی روان و تن و نیز تناسخ روان، جانبداری می کرد. افلاطون که بی گمان با مکتب زرتشت آشنایی داشته است، از چیزهای نادیدنی مثل یا ایده ها و ماده صحبت می کند. جهان ماده با حواس، قابل درک است ولی جهان ایده با حواس، شناختنی نیست. در سده هفدهم دکارت نظریه دوگانگی سوژه و اوبژه را معرفی کرد و هگل از تزها و آنتی تزها سخن گفت. در ارتباط با فلسفه دو گانگی گاتها توماس هاید نخستین کسی بود که این اصطلاح دوگانگی اخلاقی (Moral dualism) (منشی) را به کار برد. بعدا کریستین ولف آن را در بحث متافیزیک وارد کرد. در واقع دو گانگی موجود در فلسفه زرتشتی به دوگونه تفسیر می شود:

دوگانگی اخلاقی و دوگانگی متافیزیکی (آفرینشی)
پیروان مکتب دوگانگی اخلاقی می گویند: در گاتها، از یک نظام اندیشه ای گفتگو می کند که در آن خوب و بد، با یکدیگر در جنگند. دوگانگی، یک پدیده فکری و یک الگوی رفتاری است که نخست در اندیشه و سپس در گفتار و کردار آدمی نمودار می شود. ولی پیروان مکتب دوگانگی آفرینشی برآنند که این بند از یک نظام آفرینشی سخن می گویند که در آن دو نیرو و یا روان ازلی، خوبی و بدی را به وجود می آورند و رو در رویی و جنگ بین آفریدگان (مخلوقات) آنها است. تفاوت دو مکتب، اساسی و وابسته به آغاز، نهاد، و اهمیت اهریمن در اداره جهان است. یکی به وجود یک هستی ازلی و دیگری به دو هستی ازلی باور دارد؛ یکی دوگانگی را تضاد اخلاقی و دیگری آن را و دیگری متضاد خلقی می داند؛ یکی اهریمن را پدیده اندیشه ای و الگوی رفتاری آدمی و دیگری یک واقعیت خارجی و مستقلی از انسان می داند؛ یکی دینامیسم پیشرفت دنیا را خواست اهورایی و عملکرد قانون اشا و دیگری نتیجه برخورد دو مدیریت همزمان اورمزد و اهریمن می شمارد. بنابراین تفاوتهای دو مکتب بیش از آن است که در نگاه اول به چشم می خورد!

براهین پیروان مکتب دوگرایی اخلاقی

پیروان نظریه دوگانگی اخلاقی (منشی) این گونه استدلال می کنند:
1- در دین زرتشت، آفرینش آغازی ندارد. آفرینش همیشه با اهورامزدا و در اهورامزدا بوده است. بنابراین آغاز بند 3 از یسنا 30 گاتها را، آغاز آفرینش دانستن، خلاف روح و فلسفه آفرینش در گاتهاست.
2- زمان «افعال» در این بند زمان آینده (مضارع) است. بنابراین، ناظر به پیدایش هر انسانی در هر زمان است و نه معطوف به پیدایش یا خلق نخستین انسان.
3- اهورا مزدا «هستی» بدون آغاز و تغییرناپذیر است و فروزه های او از جمله آفرینش همیشه با او بوده است. به عبارت دیگر زمانی که هستی بود «ناهستی» نبود. و ناهستی چیزی جز «نبودن هستی در تظاهر خارجی هستها» نیست و بنابراین یک مفهوم ذهنی است که واقعی است ولی هستی ندارد. بنابراین واژه ای آغاز، در این بند و پیدایش «نازندگی» اشاره به هنگامی است که در جریان پویایی آفرینش، هستی تظاهر خارجی پیدا کرده و با آن ناهستی پدید آمده است. هر آینه تظاهر خارجی هستی از راه سپنتامینیو همیشه بوده است پدیده انگره مینیو هم همیشه بوده است ولی نه به عنوان هستی در برابر اهورا مزدا بلکه به عنوان نبودن آن چیزهایی که از سپنتامینیو تظاهر خارجی یافته است. از این رو انگره مینیویا اهریمن (اگر منظور این بند باشد) در برابر اهورامزدا یا اورمزد نیست. در بحث دومینیو در گاتها، سخن از گوهر مابعدالطبیعه نیست، بلکه گفت و گو از دو گوهر همزاد در جهان ذهنی و در عالم تصور است.
4- «مینیو» مشتق از واژه «من» به معنای اندیشه است و «مینیو» حتی اگر به معنای «روان» باشد، آن چنان روانی است که با اندیشه در هم بافته شده است. بنابراین مینیو همان روان یا نیرویی است که به اندیشه جهت می دهد و از درون اندیشه برمی خیزد و نه از خارج آن.
5- به کار رفتن واژه های «بد» و «به» یک عمل مقایسه ای است مطلق نمی تواند باشد. فروزه های اهورامزدا مطلقند و اهریمن چون ناهستی است واقعیت دارد ولی اصالت نمی تواند داشته باشد از این رو تظاهر خوب و بد دو پدیده نسبی هستند.
6- دو مینیو دو روش اندیشیدن است. آزادی گزینش و اخبار ایجاب می کند که روشهای مختلفی (دست کم دو روش کاملا مخالف یا دو قطب مخالف) وجود داشته باشد که انسان یکی را انتخاب کند. این دو روش اندیشیدن مربوط به آزادی گزینش است و اشوزرتشت هم درست پس از آنکه مردم را به شنیدن سخنانش فرامی خواند، به آنان سفارش می کند که گفته های او را با خرد بسنجند و بین خوب و بد یکی را انتخاب کنند در اینجاست که او از دو مینیو صحبت می کند.
7- تظاهر خارجی آفرینش، مستلزم تضاد و تظاهر آن تضاد است. در جهان نسبیت، بدون تاریکی روشنایی؛ بدون بدی خوبی؛ و بدون مرگ زندگی، محسوس نیست. در این بخش گفتگو از زندگی و نازندگی، خوبی و ناخوبی و سپنتامینیو و انگره مینیو است. سپنتامینیو که فروزه ی سازندگی و دهشمندی اهورامزدا است، هستی، زندگی و خوبی را می دهد. این نعمتها در تظاهر خارجی خود، ضدی هم خواهند داشت، (تز و آنتی تز). جالب است که در این بند گاتها آمده است که از برخورد دو مینیو، زندگی و نازندگی پدید می آید. نازندنگی (عدم زندگی) در جهان نسبیها واقعیت دارد ولی در جهان مطلق اصالتی ندارد. به عبارت دیگر: نازندگی «هستی» نیست، «ناهستی» یعنی نبودن هستی است و بر حسب تعریف هست نیست.
8- واژه اهریمن در اوستای جوان تر به جای انگره مینیو آمده است. در گاتها، انگره مینیو یعنی اندیشه و منش بد در برابر سپنتامینیو یعنی اندیشه نیک و افراینده قرار گرفته است، و این تنها در عالم نسبی است. در جهان مطلق اهورامزدا با سپنتامینیو یکی است و مخالفتی در برابر آنها نیست.

براهین پیروان مکتب دوگرایی آفرینش

در برابر این دلایل پیروان مکتب «دوگانگی آفرینش» چنین استدلال می کنند:
1- آغاز بند مربوطه، اشاره به «آغاز» آفرینش است. در پاره ای از ادبیات دینی که سده ها پس از زرتشت نوشته شده است و به ویژه در کتابهای وندیداد و بندهشن بخشهایی است که نظریه دوگانگی آفرینشی را تقویت می کند. در این کتابها تأیید شده است که در دین زرتشت، اورمزد، آفریننده خوبی است و اهریمن تولید کننده بدیها. در عین حال گفته شده است که اهریمن پدیده نیست، اصالت دارد. اهریمن مانند اورمزد ازلی است. منتهی اورمزد، همه داناست ولی اهریمن همه جهل است. از این رو، اهریمن در آغاز از وجود اورمزد خبر نداشت. ولی، اورمزد دانا بود و از وجود اهریمن آگاه بود. هنگامی که اورمزد به آفرینش دست زد، تازه اهریمن به وجود اورمزد پی برد. هرچه اورمزد خلق کرد، ایمن مخالف آن را به وجود آورد تا اثر کار اورمزد را خنثی کند. مثلا وقتی اورمزد فراوانی آفرید، اهریمن قحطی تولید کرد و هنگامی که اورمزد تندرستی آفرید، اهریمن، بیماری تولید کرد. هنگامی که اورمزد آدمی را با فروزه های اخلاقی خودش خلق کرد، اهریمن نتوانست همتای او را پدید آورد. از این رو کوشش کرد تا آدمی را از راه راست به در برد.
2- در این کتابها پذیرفته اند که اهورا مزدا خدای خوبی و سازندگی است. او بدی و شیطان را خلق نکرده است و ویرانیها از او نیست. همچنین حیوانات آزاردهنده مثل مار و عقرب که در کتب پهلوی خرفستار خوانده شده اند، بنا به تعریف نمی توانند آفرینش اهورا مزدا باشند. و چون نمی توانند خود به خود پدید آمده باشند پس باید ساخته اهریمن باشند.
3- در آغاز خداوند برای سه هزار سال به تنهایی جهان فروشی (جهان مثل) را اداره می کرد. در آغاز سه هزار سال دوم خداوند به آفرینش دست زد (جهان مثل تجسم خارجی یافت)، اهریمن هم کم کم متوجه شد و در پایانین روزهای آن دوره همتاهای مخالف آن موجودات را آفرید. در سه هزار سال سوم جنگ بین نیروهای اهریمن و اورمزد در جریان است و بالاخره سه هزاره چهارم با پیروزی نهایی اورمزد بر اهریمن این دوران هستی به پایان می رسد، یا اهریمن نابود می شود و یا آنکه اهریمن به سردابه تاریکی که مأوای اولیه اش در بن زمین بود باز می گردد.
در این نوشته پذیرفته اند که ابدیت از آن اورمزد و نیروهای نیکی است. نباید فراموش کرد که از جهت اخلاقی علمی، پیروی از مکتب «دوگانگی اخلاقی» و «دوگانگی آفرینشی» به یک نتیجه می رسد: هر دو مکتب، نیک اندیشی، نیک گفتاری و نیک کرداری را سفارش می کنند. هر دو مکتب باور دارند که سرانجام نیکی بر بدی چیره می شود. هر دو مکتب به تازه شدن جهان، پیشرفت و رسایی آن باور دارند. هر دو مکتب اهورا مزدا را سازنده و آفریینده خوبیها و پاک از بدیها می دانند. بنابراین با وجود تفاوت ماهوی بین آن دو نتیجه علمی آنان یکی است و هر دو دیدگاه (نظرها) اهریمن یا ابلیس را غیر ابدی و فانی می دانند. تفاوت عمده آنها در این است که، مکتب آفرینشی، اهریمن اصالت وجود قائل می شود و بدیها را آفریده اهریمن می داند در حالی که مکتب منشی (دوگانگی اخلاقی)، آن را به حساب گزینش بد آدمی می گذارد. همچنین این عقیده مسیحیان که آدمی با گناه متولد می شود، گناهی که پدر آدم مرتکب شده و از بهشت رانده شد، در دین زرتشت نیست.

پیروزی نهایی خوبی بر بدی نزد زرتشت

آیا فراگرد آفرینش پایانی دارد؟ آیا کوششهای اشوان در راه پیشرفت و سازندگی جهان به جایی می رسد؟ آیا پیشرفت آدمی سرانجامی می شناسد؟ بنا به نوشته گاتها، پایانی برای آفرینش نیست. همان گونه که آغازی نداشته است. اهورا مزدا همیشگی است و فروزه های او از جهت چونی (کیفی) هم دگرگونی ناپذیرند و از جهت چندی (کمی) افزاینده. آفرینش یکی از آن فروزه هاست. در بین فروزه های برگزیده اهورامزدا، تنها سپنتامینیو همیشه افزاینده، همیشه سازنده و همیشه آفریننده است. و سپنتا آرمیتی همیشه آرامی بخش و همیشه مهروز است. اشا دگرگونی ناپذیر است. بنابراین راستی پایانی ندارد.
هر آنچه در حالت بیکرانی است و تابع زمان و فضا نیست. گاتها، اشاره به پایان زمان دارد. پایان زمان، سرانجام یک دوره (سیکل) آفرینش و ادامه آن بیرون از زمان و یا در بی ابعادی است. پایان زمان نقطه عطفی است که پیروزی اشوان را در رسیدن به هدفشان (برقراری زندگانی بدون ناسازگاری، بدون دوگانگی، بدون خشم، بدون دروغ و بدون بدی و بدون اندوه و شکست) نشان می دهد، پیروزی که نتیجه کوششهای تکی (فردی) و گروهی (جمعی) نیکان است. آن نقطه عطف، اوج فراگرد طولانی و تدریجی پیشرفت کیفی و کمی به سوی کمال است که آفرینش آدمیان را وارد مرحله جاودانی (امرتات) می کند.
پیش از آن، نیکان منفردا در نتیجه نیکی (آشوییشان) به سرمنزل روشنایی بیکران می پیوستند. در این نقطه زمانی، همه دسته جمعی، جزو آن روشنایی می شوند. این است مفهوم تازه شدن جهانی. بعضی تازه شدن جهان (فرش کرت) زرتشتی را با رستاخیز در مسیحیت و اسلام برابر می دانند. گاتها، پیروزی نهایی خوبی بر بدی را، نوید می دهد. این پیروزی، در پایان زمان خواهد بود. زمانی که با پیشرفت کامل دوره کنونی آفرینش، دوره دیگری آغاز می گردد. «امید» در گرداندن آدمیان به سوی نیکویی و راستکاری کاربرد فراوان دارد، امید زیباست. باور به پیروزی نهایی خوبی بر بدی مذهب زرتشت در سایر مذاهب نیز وجود دارد. گفته شده است که، نظریه پایان روزهای ایزا و دانیل در دین یهود همان نوید به پیروزی نهایی خوبی بر بدی در مذهب زرتشت است. اصل پیروزی نهایی خوبی بر بدی که با اصول اشا و دوگانگی ارتباط دارد، در اوستای بعدی و در کتب پهلوی، بدون استثنا آمده است. در نامه های پهلوی، به سنت معمولی که به اهریمن و دیوان، شخصیت خارجی می دهند، از جنگ بین فرشتگان (امشاسپنتا و ایزدان) با همتاهای اهریمنی آنها گفتگو شده و آمده است که، در آخر دوره، تمام نیروهای اهریمن، شکست خورده و نابود می شوند و خود اهریمن، یا کشته شده و یا به ته مغاک تاریکی که پیشتر در آنجا بوده برمی گردد و جهان از بدی دوگانگی و ابلیس آسوده می شود.

چند گفتار از زرتشت

یسنا 45 بند (2)؛ من از این دو نیروی معنوی سخن خواهم گفت که در آغاز هستی، آن یک که سپنتا بود به آن دیگری که بد بود چنین گفت: نه اندیشه های ما، نه آموزش ما، نه خواهندگی ما، نه باورهای ما، نه گفتار ما، و نه کردار ما، نه دانستگی ما، نه روان ما هیچ یک با یکدیگر یگانگی ندارد.
یسنا 30 بند (3)؛ در آغاز دو معنا بودند که آنها را توأمان می شناسند و یکی نیک و دیگری بد است، در اندیشه، در گفتار و در کردار. از میان این دو معنا، دانایان، نیکی را برمی گزینند، نه نادانان.
بند (4 و5)؛ آن گاه که این دو معنا به هم رسیدند. در آغاز، زندگی و نه زندگی را به راه انداختند. باشد که بدترین هستی، در فرجام، از آن پیروان دروغ باشد، و برای راستان، بهترین اندیشه از میان این دو معنا، دروغ، کردن بدترین چیزها را برگزید ولی معنای قدسی، سپنتامینیو، در کسوت استوارترین آسمانها با راستی یک شد و همه ی کسانی که از خشنود ساختن اهورا مزدا شاد می شوند، چنین کردند.
بند (6)؛ دیوان (خدایان بیگانگان) نیز، از میان دو معنا گزینش درست نکردند، زیرا آن گاه که در آستانه ی شک بودند اهریمن به آنان نزدیک شد و بدینسان بدترین اندیشه را برگزیدند و با خشم هم دست شدند و زندگی انسان را تباه کردند.
یسنا 31 بند11؛ از آغاز، ای مزدا، که تو با اندیشه ات برای ما از آن زمان که روان زندگانی را کالبد بخشیدی، تنها، دانستگیها و نیروهای اندیشه را به وجود آوردی، از آن زمان که کردارها و پندارها را آفریدی تا انسان آزادانه بخواهد. با آگاهی بر پیروزی نهایی خوبی بر بدی، آدمی در همه مراحل زندگی باید با رایزنی خرد از راستی و داد (اشا) پیروی کرده، با مهر و دوستی و فروتنی (آرمیتی) به هم نوع خود، بدون چشم داشت پاداش خدمت کند تا نیروی اهورایی (خشترا) در روانش توان گیرد و به خودشناسی و رسایی (هاروتات) برسد و از آن پس زندگانی جاودانی (امرتات) یابد و در منزل روشنایی بی کران، خرد بی پایان، و راستی مطلق در آرامش و شادی هستی یابد.


Sources :

  1. فرهنگ مهر- دیدی نواز دینی کهن- چاپ چهارم 1381- چاپ دیبا

  2. آسموسن، ج. پ- اصول و عقاید و اعتقادات دیانت زرتشتی- ترجمه فریدون وهمن- تهران- بنیاد فرهنگ ایران بی تا- صفحه 114-113

  3. ابراهیم پورداود- گات ها کهن ترین بخش اوستا- 1378- انتشارات اساطیر- صفحه 71-72

  4. رابرت هیوم- ادیان زنده جهان- ترجمه عبدالرحیم گواهی- دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ یازدهم 1382

  5. گئو ویدن گرن- دینهای ایران باستان- ترجمه منوچهر فرهنگ- تهران- انتشارات آگاهان دیده 1377

  6. مقاله آرای دینی و فلسفی زرتشت به روایت فرهنگ مهر- کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت- بخش فلسفه ایرانیان

  7. جان .ر. هینلز- راهنمای ادیان زنده- ترجمه عبدالرحیم گواهی- جلد 1

  8. مژگان سخایی- مقاله آموزه توحید در دین زرتشتی- مجله مشکوه النور- شماره 23

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/113521