منابع آشنایی با آیین مزدک

مزدکیان

با دست مایه های تاریخی ای که بس تنکند، کشف احوال مزدک و مزدکیان، دشوار است و از آن بیشتر، درک این دشواری را همین بس که تا حدود چهار سده پس از خیزش مزدکی، در تمام متون شرقی و غربی تقریبا هیچ نامی از مزدک برده نشده، و طرفه تر آن که همه اخباری که از مزدکی گری در مکتوبات قدیم هست، می توان در یکی دو صفحه فراهم آورد؛ که بی گمان این امر در قیاس با کثرت نسبی منابع کهنی که از احوال مانی و اطوار مانویان سخن ها رانده اند، بسیار عجیب است.
در تمام آن چهار سده سکوت مرموز، مطالبی که قابل اطلاق بر مزدکی گری است، به اشاراتی کوتاه در معدودی کتاب و رساله منحصر می شود. کهن تر از همه، رساله یوشع ستون نشین است که از فرقه ای به نام «زردشتگان» یاد می کند که شاه ساسانی، کواد (متوفی به 531 م) تعالیم آنان را احیا کرد و تحت تاثیر آن، قوانینی نوپدید درباره ازدواج نهاد، چندان که "به هرمردی" و "آگاثیاس" هم در رساله های خود از اشتراک زنان، به عنوان یکی از بدعت هایی که کواد نهاد یاد کرده اند، اما بر خلاف یوشع ستون نشین، هیچ اشاره ای به مبنای دینی این بدعت، یا ملهم شدن کواد از فرقه ای خاص ندارند.
از میان این دو، سکوت آگاثیاس راجع به مزدک اهمیت بیشتری دارد، زیرا این مورخ تاکید ورزیده که آگاهی های خویش را از بایگانی سلطنتی ساسانیان برگرفته است. بالاخره، آخرین مورخ از این دسته، مالالاس است. او از شخصی مانوی به نام بوندس یاد می کند که در حوالی 300 میلادی (حدود دویست سال پیش از مزدکی گری) به سرزمین روم پدیدار شد و «نسبت به احکام مانی بی اعتنا بود» و احکام تازه ای از خود عرضه کرد و چنین آموخت که «خدای خیر با خدای شر نبرد کرد و او را مغلوب نمود، لذا پرستش غالب واجب است». به روایت مالالاس، این بوندس به ایران آمد و تعالیم خویش را که «درست دینی» نامیده می شد، بگسترد؛ بعدها در زمان کواد، شخصی به نام ایندرازار به ریاست مانویان رسید و چون در گسترش آیین خویش موفق شد، شاه ساسانی او و همراهانش را بکشت. همچنان که پیداست، این دسته از مورخان که زمان زندگی شان تقریبا یا دقیقا با رخدادهای دوره مزدکی مقارن است، هیچ گونه یادی از شخصی با نام مزدک (یا آیین مزدکی) نکرده اند، بلکه بیشتر گزارشهای آنان بر فرقه زردشتگان، درست دینی، نوعی اباحه گری و آموزگاری به نام بوندس که مدت ها پیش از کواد و جنبش مزدکی می زیسته دلالت دارد.
باری، نام مزدک و مزدکیان تنها در منابعی که در دوره اسلامی نوشته شده اند، به آشکارگی در میان می افتد و این امر لاجرم می تواند تردیدی در واقعی یا تاریخی بودن مزدک بیافریند. با این همه، توصیف پر رنگی که از احوال مزدک در منابع نوشته شده در دوره اسلامی هست، پذیرش این گمان را که مزدک شخصیتی تماما افسانه ای باشد، دشوار می سازد. این گونه منابع، خود بر دو دسته اند: یکی متون دینی زرتشتی و دیگری تواریخ عربی.

مزدکیان در متون دینی زرتشتی

در متون دینی زرتشتی که (عمدتا در دوره پس از اسلام نوشته یا بازنوشته) شده اند، اشاراتی هرچند بسیار کوتاه و بریده، به نام مزدک به عنوان یک «بددین» وجود دارد. در تفسیر پهلوی وندیداد (زند وندیداد)، ضمن شرح بند چهارم از فرگرد نوزدهم، مزدک را نمونه کسانی شمرده است که «مردم را از خوردن باز می دارند»، که از قرار اشاره ای است به زهدورزی مزدکیان. نیز در کتاب زند وهومن یسن از «مزدک ناپاک، پسر ماهداذ ناپاک، که دشمن دین است»، سخن رفته است. دینکرد هم مزدک را در شمار «بی دینان و بی دین ترین بی دینان» آورده است.

مزدکیان در تواریخ عربی

اما بیشترین شرح و بسط از احوال مزدک و مزدکیان در تواریخ نویسندگان دوره اسلامی چون طبری، ثعالبی، ابن قتیبه، مسعودی، یعقوبی، حمزه اصفهانی، ابن مسکویه، ابوریحان بیرونی، ابن بلخی، بلعمی، فردوسی و خواجه نظام الملک، به چشم می خورد. بر اساس مندرجات این منابع: «مزدک، فرزند بامداد، اهریمنی بود آدمی روی که در هنگام یکی از قحطسالی ها، آتش فتنه برافروخت». «قوانینی که این مزدک نهاد، بعضی با آیین زرتشت موافق بود و برخی جنبه بدعت داشت»؛ اما او خود معتقد بود که «خلق معنای زند و اوستا فراموش کرده اند» و لذا «اوستا را تاویل کرد و برای آن باطنی بر خلاف ظاهر قایل شد.» او «کشتن حیوان و خوردن گوشت را حرام کرد» و همچنین گفت: «خداوند روزی را در زمین آفریده است تا مردم آن را با هم برابر قسمت کنند، اما مردم در آن به یکدیگر ستم کردند.» «او زن و خانه و چیز را بخشیدنی دانست» و «ناداران را در گرفتن مال و زن و خواسته از دارایان تشویق نمود؛ در نتیجه سقاط فرومایگان و فقیران و غوغاگران این فرصت را غنیمت شمردند و دست در خانمان ثروتمندان گشادند.»
عاقبت، مزدکیان و نیز «پیروان زردشت بن خرکان که در کیش مجوسی بدعت نهاده بود» و «مزدک، مردم را به آیین او همی خواند» به دستور شاه ساسانی از دم تیغ گذرانده شدند. چگونگی درآمدن این تفضیلات از مزدک و مزدکیان در تواریخ دوره اسلامی به روشنی معلوم نیست. می دانیم که مآخذ همه اینان، بی گمان برگرفته از خوذای نامگ یا همان خدای نامه بوده که کتاب تاریخ نگاری رسمی و سلطنتی ساسانیان در شمار است. آورده اند که این خوذای نامگ به احتمال زیاد، در عهد انوشه روان نگاشته شد و یزدگرد سوم بفرمود تا دهقانی به نام دانشور آن را. این کتاب را ابن مقفع در حوالی سال 750 میلادی به عربی ترجمه کرد و بسیار محتمل است که مترجمان دیگری هم به این کار همت گمارده بوده اند. بی گمان این گونه ترجمه ها، ماخذ بسیاری از کسانی شد که بعدها در حال و هوای نهضت شعوبی، درباره «اخبار ملوک الفرس» قلم فرسایی کردند. اما متاسفانه متن اصلی این خوذای نامگ ها (و نیز نخستین ترجمه های عربی آنها) تا کنون به دست نیامده و بنابراین ما نمی توانیم به تحقیق معلوم کنیم که اصل روایات مربوط به مزدک در آنها چه بوده یا با چه میزان تغییر یا تحریف در ترجمه ها و استنساخ ها همراه شده اند. با این وصف، دشوار است که قبول کنیم خوذای نامگ در هیات اصلی خود واجد اخبار درخوری از مزدک بوده است؛ زیرا از میان وقایع نگاران قدیم، آنان که نظیر آگاثیاس از منابع رسمی و دولتی ساسانی بهره برده اند، در گزارشهای خود هیچ اشاره ای به نام مزدک نکرده اند، بلکه همه بدعت گذاری ها را ناشی از ابتکارات کواد شمرده اند.

منشا روایات مربوط به مزدک در منابع عربی
پس، می توان پرسید که منشا روایات مربوط به مزدک در منابع عربی چیست؟ شاید توضیح ذیل برای درآمدن نام و یاد مزدکیان در تواریخ عربی، بر گزاف نباشد: مزدکیان با وجود سرکوبی های بی رحمانه، به راستی فرقه ای ماندگار بودند و می دانیم که در وقت فروپاشی دولت اموی، یک چندی در عرصه سیاست و اجتماع کر و فری کردند. آنان جزیی برجسته از ائتلافی بودند که ابومسلم خراسانی برآورد و موجب سرنگونی امویان گشت. می توان اندیشید که این امر سبب شد تا برای نخستین بار پس از سرکوبی های عهد انوشه روان، مزدکیان از زندگی مخفی بیرون آیند و اندیشه های آنان، امکان عرض اندام پیدا کند. شکی نیست که ایشان مجال یافتند تا از گذشته ها و باورهای خویش با دیگر اعضای ائتلاف سخن بگویند یا پرسش های آنان را پاسخ دهند. این گونه بود که بسیاری از نهفته های جنبش مزدکی در عهد ساسانی، آشکار گردید. از سویی دیگر، این همان هنگام است که برخی ادبا و پژوهندگان آثار برجای مانده از زبان پهلوی و فارسی میانه را به عربی برمی گرداندند.
مشهورترین ایشان ابن مقفع است که مترجمی چیره دست بود. از قراین پیداست که مهم ترین اثری که بدین گونه ترجمه شد، همان خوذای نامگ مشهور بوده است. در چنین شرایطی که مزدکیان به یک وزنه سیاسی قابل توجه بدل شده بودند و مردمان می خواستند تا این فرقه تازه از تاریکی بیرون آمده را بهتر بشناسند، مترجمانی چون ابن مقفع، از آگاهی های خویش یا از آنچه در گفتگو با مزدکیان دریافته بودند، مطالبی درباره مزدک بر ترجمه خوذای نامگ افزودند، تا به آن خواسته پاسخ داده باشند. علاوه بر این، می دانیم که شخص ابن مقفع، کتابچه مختصری هم نوشته که به روایت ابن ندیم و دیگران، مزدک نامک خوانده می شده است.
این گونه، یادداشت هایی که توسط مترجمانی چون ابن مقفع و دیگران بر اصل خوذای نامگ ها افزوده گشتند، اصلی ترین دست مایه طبری، حمزه اصفهانی، فردوسی، نظام الملک و سایرینی شد که بعدها درباره مزدک و مزدکیان مطالبی به رشته تحریر درآوردند. چیزی که برای اثبات این نکته به کار می آید، اختلافی است که در روایات دست چندم نظیر شاهنامه و تواریخ عربی وجود دارد. از این اختلافات می توانیم نتیجه بگیریم که این نویسندگان فقط به منبع واحدی که خود صرفا برگرفته از خوذای نامگ بوده باشد، دسترسی نداشته اند، بلکه شماری از «منابع نخستین» در کار بوده اند که هر یک پاره هایی از آن گونه اخبار شفاهی را نیز در بر داشته اند.

علت سکوت منابع در مورد مزدک

چرا کهن ترین منابع تاریخی از ذکر نام و یاد مزدک طفره رفته اند؟ و سکوت مورخانی چون مالالاس، آگاثیاس و پروکوپیوس در خصوص مزدک، چگونه قابل درک می شود؟
اوتاکر کلیما حذف نام مزدک از این دسته منابع کهن را ناشی از یک رویکرد آگاهانه برای به تاریکی راندن آیینی بس خطرناک دانسته است: «آیین مانوی برای جامعه آن زمان به قدر تعالیم مزدک خطرناک شمرده نمی شد و درست به همین جهت لازم بود که مکتب مزدک کاملا مسکوت گذاشته شود.» اما چنین تعلیلی را نمی توان به سادگی پذیرفت، زیرا تقریبا هیچ یک از وقایع نگاران سریانی و رومی و یونانی که نام بردیم، منطقا چنان هواخواه دولت ساسانی نبوده اند که از روی حمیت یا علاقه، نام مزدک را عمدا محذوف بگذارند. چنین حدسی را حتی با مسامحه فراوان هم نمی توان درباره قدیسی چون یوشع ستون نشین به کار بست که کواد را به عنوان «احیا کننده ارتداد منفور مغان» شدیدا مورد انتقاد قرار داده، و به عنوان یک مؤمن مسیحی، قاعدتا از دین زرتشتی هم نفرت داشته است.

پس علت سکوت منابع کهن چیست؟
باید معترف بود که این پرسش یکی از دشوارترین و مبهم ترین زوایای جنبش مزدکی است. زیرا اساسا معلوم نیست که مزدک یک نام خاص بوده یا اسمی عام که بر پیروان یک فرقه اطلاق می شده است، و آیا در زمان مورخان قدیم این نام شهرتی داشته است یا نه. باید گفت که شکل اصیل واژه مزدک، به درستی معلوم نشده و در متون مختلف، به صور گوناگونی چون مزدک، مژدک، مژدک، مژدق، مزدق و مانند آنها درج گردیده است. در نتیجه، وجه اشتقاق واژه مزدک مشخص نیست و ما حتی نمی دانیم که بنیاد این واژه سامی است یا آریایی. شباهت آن با مزدا ممکن است که برخی را وسوسه کند که ربطی با نام خدای بزرگ ایرانیان (و به عنوان یک واژه تصغیری) در نظر آورند و از طرف دیگر، کاربرد معمول آن در کتب عربی با صفت زندیق می تواند برخی را بر آن دارد که شاید «مزدق» و «مزادقه» از روی الگوی «زندیق» و «زنادقه» برساخته شده یا این کلمه ریشه سامی دارد.
اما قریب ترین احتمال آن است که مزدک با واژه مژده یا خبرخوش و پاداش هم ریشه بوده است و این نام، از لقب عام یک فرقه تدریجا بر یک شخص خاص اطلاق شده است. چنین روندی در شیوه تاریخ نگاری کهن که همه رویدادها را بر مدار «اشخاص» می گرداند، نه بی سابقه است و نه غیر منتظره. اما نکته جالب توجه این است که با اشکال گوناگونی که واژه مزدک دارد، این نام برای هیچ یک از زبان های هند و اروپایی و سامی، تماما غریبه نیست و در هر یک از آنها می توان معنایی برای آن جست.
به هر حال منابع آشنایی با آیین مزدک (بیزانسی، سریانی، پهلوی، عربی و فارسی) اندک است و تقریبا همه دشمن این دین به شمار می آیند. محض نمونه، مزدک نامگ (نامه مزدک)، اثری کوتاه به پهلوی که ابن مقفع آن را به عربی برگرداند، خطاکاری ها و فریبکاری راهبر بدعت گذاران را نکوهش می کند. بخش هایی از این متن را نویسندگان مسلمان، از جمله ابوریحان بیرونی، نظام الملک، ابن بلخی و ابن اثیر در آثار خود آورده اند.
فردوسی نیز نسخه ای از سرگذشت مزدک را به نظم درآورد. نسخه ای که او [در شاهنامه] به جا گذاشت از یک منبع اشرافی در دوره ساسانی، خودای نامگ (نامه خسروان) به پهلوی که اکنون از میان رفته است، گرفته بود. شهرستانی، نویسنده الملل و النحل (قرن یازدهم تا دوازدهم)، اطلاعات به ویژه مهمی درباره آموزه مزدک در اختیار ما قرار می دهد، چون احتمالا اطلاعات را از یک منبع مزدکی گرفته است. با این همه، اطلاعاتی که نویسندگان مسلمان دیگر، مانند طبری، ثعالبی و ابن ندیم فراهم آورده اند، به همان اندازه مهم است. آیین مزدک را به منزله نهضتی دینی با میراثی عمدتا مانوی یا به منزله بدعتی در دین زردشت تفسیر کرده اند. شماری از عناصر این دین با آیین مانی مشترک است، به ویژه عناصر گنوسی که اندکی در آموزه های مزدک یافت می شود، اما بی گمان این دین، خود را تفسیر دوباره ای از دین زردشت معرفی کرد.
به هرحال، در زمان کواد، شخصی با نام مزدک و شهرتی که بعدها برای او ساختند، در دربار ساسانی وجود نداشته که از پیش خود بانی اندیشه هایی انقلابی راجع به دین و اقتصاد و اجتماع بوده باشد. مطمئنا در صورتی که چنین شخصی وجود خارجی می داشت، آن دسته از مورخانی که خصم طبیعی دین و دولت ایرانیان بودند، از او یاد می کردند؛ یا لا اقل بخشی از طعن های خویش را متوجه او می ساختند. اما همچنان که در برخی گزارش های تاریخی قید شده، فرقه ای ملهم از کسی موسوم به زرتشت خرگان وجود داشته که آرای آن راجع به اشتراک زنان بر کواد مؤثر افتاده بوده است. اعضای این فرقه که در شرایط دشوار آخرین سده دولت ساسانی (خصوصا در دوره اختناق انوشه روان تا ظهور اسلام) خویش را مژده آورد اصلاح و بهبودی می دانستند، به مرور ایام، مزدکیان لقب گرفتند و این نام بعدها به رهبر شهید آنان (ایندرازار، اندرزگر) اطلاق شد.


Sources :

  1. مرتضی مطهری- خدمات ایران و اسلام- انتشارات صدرا- 1382

  2. آرتورکریستن سن- سلطنت قباد و ظهور مزدک- ترجمه احمد بیرشک- کتابخانه طهورى- 1374

  3. اوتاکر کلیما- تاریخچه مکتب مزدک- ترجمه جهانگیر فکرى ارشاد- انتشارات توس-، 1371

  4. سیدمجتبی آقایی- مزدک، اصلاح طلبی و فروپاشی- باشگاه اندیشه- تابستان 1386

  5. سیدمجتبى آقایى- مقاله مزدک; اصلاح طلبى و فروپاشى- فصلنامه هفت آسمان- شماره 12 و 13

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/113574