جان پرستی یا آنیمیسم و آثار و نتایج آن (تناسخ)

دین

دین نخستین کوشش اندیشه انسان، برای دستیابی به نوعی احساس امنیت در جهان است. از این سبب، می توان گفت که انسان نئاندرتال نخستین آدم متدین در روی زمین نبوده است، ولی برای دانستن آن که قبل از او که بوده چه اندیشه ای داشته به هیچ وجه وسیله ای در دست نیست. به احتمال زیاد مسلما، داستان دین به هیچ معنایی در پانصد هزار سال قبل، در نزد جانوران شبه انسان از قبیل پیتکانتروپوس ها تکوین نیافته است، زیرا از مطالعه سنگ چخماق ها و حربه های نوک تیز آنان، که برای جنگ در میدان تنازع بقا به کار می برده اند، می توان میزانی از درجه هوش و مرتبه عقل آن ها را حدس زد ولی نه بدان حد که بتوان گفت دین و مذهبی داشته اند یا نه. آثار و اشیایی که رد قبرهای انسان های اولیه پیدا شده حاکی از نوع اعتقادات آن هاست. در مدفن اموات خود غذا که بعضی استخوان ها شکسته از آن هنوز باقی مانده است و همچنین حربه های سنگی دفن کرده اند. از اینجا حدس زده می شود که بعید نیست در فکر آن ها هسته ی پرستش ارواح (آنیمیسم)، که شیوه ی تفکری پیشرفته است در آن زمان تکوین یافته باشد. اما این احتمال نیز وجود دارد که اینان صرفا می پنداشتند اموات نوعی حیات جسمانی مرموز و نامعلوم دارند. بنا به شرایط زندگی ساده و یکسانی که بشر در ابتدا داشته است. انگیزه های اولیه انسان ها برای داشتن اعتقادات دینی تقریبا در همه سطح کره زمین مشابه است. از صفات مشترک ادیان ابتدایی می توان به اصولی چند اشاره کرد، مانند: اعتقاد به شیی مقدس، اعتقاد به مانا یعنی نیروی غیبی، سحر و جادو، آداب تصفیه و تطهیر، انیزمیزم یا حسن پرستش ارواح، داده قربانی، احترام به اموات و احداد، اختراع اسطوره و افسانه، تابو یعنی اعتقاد به شخص رییس گروه یا شیخ قبیله و رهبر مادام که حائز قدرت و رهبری است و افراد جماعت برای او جنان قوه نیروی قایل هستند که تصور می کنند دست زدن به بدن یا جامه یا افزار و اثاث او یا حتی فرش یا کف جایی که وی بر آن گام نهاده احتیاط دارد. و اگر کسی چنین گناهی را مرتکب شود جان او در معرض خطر است و باید با عملی خواص کفاره آن را پس دهد.
شارل دوبروس معتقد است که مراسم فتیش پایه و اساس تمام ادیان است، این اصل را فیلسوف بزرگ قرن نوزدهم فرانسه، اگوست کنت پذیرفته و می نویسد: شعور انسان سه حالت را متناوبا یکی از دیگری طی می کند.
اول در حالت ربانی که پدیده ها را با خود قیاس می کند و از خویشتن قوی تر می شمارد.
دوم حالت متافیزیک که انسان برای بیان پدیده ها از قوای طبیعت صرف نظر می کند و به عالم مجردات راه می یابد.
سوم حالت تحققی که آدمی پدیده ها را با پدیده های دیگر می سنجد. در مرحله ربانی تحولات فکری از کیش فتیش شروع می شود که انسان ارواح نیک و بد را در سرنوشت خویش دخالت می دهد. سپس خدایان متعدد را پرستش می کند. یعنی ارواحی که شماره آنها کمتر و دارای قدرت بیشتر می باشند مورد توجه و ستایش قرار می گیرند. پس از مدتی این خدایان را متراکم می کند و در یک خدا جای می دهد و واحدپرستی بوجود می آورد. واحد پرستی تصوری است. که شعور انسان را ابتدا به ماوراء طبیعت و سپس به طبیعت مشغول می سازد. سیاهان بدوی یک قسم نیروهایی را که در ماوراء اشیاء مادی قرار دارد پرستش می کنند که می توان آن ها را با ارواح مقایسه کرد. جان پرستی در موجودات نیرویی کم و بیش شبیه به روح انسان جای می دهد. دین جان را سابقا فتیش پرستی می نامیدند. این کلمه در قرن هجدهم در تاریخ ادیان وارد شد و شارل دوبروس آن را در کتاب خود موسوم به: «مراسم خدیان فتیش» بکار برد. کلمه فتیش Fétiche شی مفتون و مسحور معنی می دهد و دارای قدرت جادو است. این کلمه را دریانوردان پرتقالی برای ابزار و الات ساحرانه سیاهان بکار بردند.
تیلار نژادشناس بزرگ انگلیسی در نیمه دوم قرن نوزدهم نظریه جان پرستی را برقرار کرد و از این تاریخ اصطلاح جان پرستی را درست تر از فتیش پرستی دانستند. هربرت اسپنسر (1903-1820) فیلسوف اواخر قرن نوزدهم انگلیس و فراز دانشمند بزرگ بریتانیا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم درباره جان پرستی مانند توتم پرستی تحقیقات فراوان کردند. در فرانسه در پایان قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم لوی برول تحقیقات دامنه داری درباره حالات روحی اقوام بدوی انجام داد. نتایج به دست آمده از این تحقیقات و بررسی های مشابه نشان می دهد که ریشه های پیدایش عقاید دینی در تمامی جهان مشترکات بسیاری داشته و سیر تغییر و تحول اعتقادات نیز تقریبا یکسان بوده است.

مفهوم چان پرستی یا آنیمیسم

کلمه دانیم و دانیم به معناى تحریک کردن و به هیجان آوردن، از همان کلمه روح است. آیین باستانى بسیارى از اقوام گذشته جان پرستى (Animism) بوده است. بر اساس این آیین همه مظاهر طبیعت روح دارند و براى بهره بردارى از آنها باید به نیایش و سپاس و ستایش آنها پرداخت. پرستش ‍ زمین، آسمان و اجرام سماوى، آتش، رعد، برق، ابر، دریا، رودخانه، طوفان، جنگل، گیاهان و حیوانات، به ویژه گاو ماده، مار کبرا، همچنین پرستش توتم قبیله و روح نیاکان و بزرگان، همراه با دلجویى از موجودات خطرناک، مانند شیطان و جن، میان اقوام باستانى رواج داشته است. گرایش به عبادت جن و پناه بردن برخى افراد نادان به آنها مورد نکوهش قرآن مجید قرار گرفته است (سوره های: انعام، سباء و جن). جان پرستان طبیعت را داراى شعور و انسانوار مى دانند و به گونه اى با آن راز و نیاز مى کنند و براى آن قربانى تقدیم مى دارند، گویا طبیعت تحت تاثیر این امور قرار مى گیرد. بقایاى این گرایش در برخى ادیان بخصوص ‍ آیین هندو تا این زمان مشاهده مى شود. برخى از بتان نماد قواى طبیعت هستند.

خدا، روح، تناسخ در جان پرستی

دورکیم در دین بدوی اساسی مشاهده می کند که به مرور زمان توسعه روزافزونی می یابد و به شکل عقیده به نفس روح و خدا نمایان می گردد. از نظر مردم استرالیا جسم انسان دارای یک موجود درونی است که همان اصل زندگی و روح است فقط بعضی از قبایل معتقدند زن دارای روح نیست. هر دفعه روح یکی از اجداد در جسم شخص دیگری نمودار می گردد و هنگام مرگ به جهان ارواح مراجعت می نماید و خود را برای حلول در بدن دیگری آمده می سازد. اجداد دارای خاصیت توتم حیوانات و گیاه هستند. بنابراین نیاکان هر یک قطعه ای از توتم را تشکیل می دهند. نتیجه حلول یکی از اجداد، روح فرد را تشکیل می دهد، روح در معنی عمومی چیزی جز اصل توتم نیست که در هر فردی حلول می کند. می توان گفت نوعی مانا است که به آن شخصیت داده می شود. روح امری مقدس است که در مقابل آن جسم پلید قرار می گیرد. در اجتماعاتی که دین توتم ضعیف شده روح حیوان تصور می شود. به عقیده سرخ پوستان آمریکای شمالی و بوروروهای Bororos برزیل روح حیواناتی چون خرس و گوزن و پرنده ها و مار و سوسمار و زنبور عسل است. در مرگ انسان روح شکل اصلی خود را می یابد و به جسم حیوان حلول می کند. به همین علت به عقیده دورکیم ریشه عقیده تناسخ را بایستی در این اقوام جستجو کرد. زندگانی پس از مرگ برای ارواح جهت ادامه زندگانی اجتماعی لازم است. عده ای از ارواح اجداد در جسم زنان وارد می گردد. برخی دیگر مردان را حمایت می کند. بعضی ارواح مردگان در جنگل و غار زیست نموده و ارواح طبیعی نام دارد. مراسم مشترک طایفه توسط این ارواح برقرار می گردد. در حقیقت این ارواح سازمان الهیات قبیله را تشکیل می دهد. گاهی اوقات این گونه عقاید را قبایل دیگر پذیرفته و نمایندگان قبایل برای انجام مراسم دینی دعوت می شوند. این سازمان بین المللی در حقیقت هم روحانی و هم غیر دینی است، از این رو خدایان را قبایل دیگر پذیرفته و تعادل افکار و داستان قهرمانان بین المللی و افسانه یی بوجود می آید. پس معلوم می شود اصل بین المللی بودن ادیان منحصر به ادیان مشهور و مترقی جهان نیست. یکی از خدایان بون ژیل Bunjil نام دارد و در چند قبیله ستایش می گردد و به خدایان سایر قبایل شباهت دارد، بون ژیل خدایی است زنده و جاویدان که زاییده دیگری نیست، پس ازت مدتی سکونت در زمین به آسمان صعود کرد در آنجا با خانواده خود به زندگانی ادامه می دهد. خورشید و ماه و ستارگان و روشنایی و صاعقه و باران را تحت اطاعت و فرمان دارد. بون ژیل پدر و خالق انسان و خدای کیش توتم و پایه گذار خداپرستی در جهان است.
روح یا روح پرستى نوعى مذهب ابتدائى است، یا ابتدائى ترین مذهب عالم است. روح پرستى به این معنى است که قبائل ابتدائى به وجود ارواح نامرئى خاصى معتقد بودند. این ارواح چه خصوصیاتى دارند؟
اولین خصوصیاتشان این است که داراى شخصیت انسانى هستند، آگاهى دارند، اراده دارند، کینه دارند، نفرت و عشق و محبت دارند، خدمت یا خیانت مى کنند، شومند یا مقدس و خیرند یا شر. اینها همه صفات انسان است که به ارواح داده شده است. این ارواح، که ارواح انسانى هستند، انسان را زندگى و حیات و حرکت مى بخشند، دومین خصوصیت روح، ماندگارى آنست. بدوى مى گوید که انسان وقتى مرد، روحش باقى مى ماند. روح نمى میرد، مى ماند، یا به آسمان بر مى گردد، یا در تاریکى ها زندگیش را ادامه مى دهد، یا در اعماق جنگل ها، یا در زوایاى شهرها و یا اینکه به تعبیر بسیارى از قبایل بدوى درست در کناره جنازه مى ماند و همیشه حافظ جنازه خویش است. این است که روح چون حافظ جنازه خویش است و چون به سرنوشت تن خویش وابسته و دلبسته است، احترام مى یابد. و آنکه به جنازه بى حرمتى کند، یا حرمتش بدارد، از روح حافظ جنازه، سزا مى بیند. اگر بى حرمتى کرده باشد، صدمه ای می خورد و اگر حرمت داشته است، جنازه را غذا داده است، لباس پوشانده است، تزئینات مرده را به او برگردانده است، شدیدا احترامش کرده است، روح جنازه احترامش مى گذارد و حتى حفظش مى کند، و مثل یک نگهبان، پاسدار خانواده او است و موجب برکت و مصونیت افراد این خانواده مى شود.
اساس بینش و اعتقاد در این مذهب (آنیمیسم یا روح پرستى) اصالت روح است و مقصود از روح، نیروى مرموزى است که در فرد انسانى و انسانها و همچنین در اشیاء وجود دارد. لوى برون مى گوید: این روح، با تصور و اعتقادى که ما از روح داریم جداست. انیمیست ها (یعنى بدویان معتقد به این روح) مى گویند که: روح عبارت است از قوه مرموزى که در اشیاء و افراد وجود دارد. در صورتى که ما معتقدیم، اشیاء مادى داراى روح نیستند، و روح را عامل حیات و گرما و حرکت بدنمان مى دانیم، اما آنان به جزء سومى اعتقاد دارند که غیراز جسم و روح است. و آنیمیست ها به این جزء سوم است که روح مى گویند. اسکیموها نیز به چنین جزء سومى معتقدند و مى گویند که انسان درست شده است از روح، از جسم و از اسم. پس ‍ معلوم مى شود که روح به معناى جان نیست و روح پرستى اعتقاد ابتدائى انسان است به یگانه بودن خویش و یا دو گانه بودن جهان؛ به این معنى که جهان مادى و اشیاء طبیعت داراى روح هستند و انسان نیز داراى یک عنصر غیرمرئى عینى به نام روح، که ارزش انسانى است. و مهمتر این است که با اعتقاد به این روح، انسان میان خود و طبیعت نوعى خویشاوندى احساس مى کند. انسان بدوى چون اشیاء طبیعت را هم داراى روح مى داند (که روح انسانى است)، و چنانکه ما مى پنداریم اشیاء طبیعت را مرده احساس نمى کند و جامد نمى داند، میان خود و طبیعت به نوعى اتحاد مى رسد.
مسئله دوم، مسئله تناسخ است که در ادیان ابتدائى و بخصوص در آنیمیسم وجود دارد. تناسخ به این معنى است که روح بعد از مرگ تن، باقى مى ماند و به تنى دیگر برمى گردد و زندگیش را در حیات دومى ادامه مى دهد، و پس از مرگ جسم دوم، یا به عالم ارواح برمى گردد و یا در جسم سومى خانه مى گیرد. این تن سوم و چهارم و پنجم و... گاهى ممکن است انسان باشد و گاهى حیوان، گاهى ممکن است نبات باشد و گاه سنگ. بنابراین فکر تناسخ که در مذاهب هند و در بعضى از فرقه هاى غیر رسمى اسلامى هم هست، فکرى ابتدائى و از بدوى ترین مذاهب عالم است.

بدن و روح انسان در نظر جان پرستان

جان پرستی را از ادراکات مذهبی مجاور آن نمی توان جدا کرد. در این دین افکار مانا و تابو و عقیده به نیاکان افسانه ای و زندگانی پس از مرگ یافت می شود. جان پرستی دین جامعه های متعددی است که از قبایل استرالیایی مترقی تر است و می توان آن را با جامعه هایی که بین عهد بدوی و تمدن قدیم وجود دارد تطبیق کرد، مانند: جامعه های سیاهان افریقایی غیر مسلمان و پلینزی و بومیان فعلی آمریکا و جمعیت اسکیموها. بدویان معتقدند روح در بعضی از قسمت های جسم قرار دارد. مردم استرالیا آن را در چربی و کلیه ها ساکن می دانند. به عقیده آنان بدون این که انسان بمیرد روح می تواند موقتا بدن را ترک نماید و از فاصله دور بر آن نظارت داشته باشد. فرازر می نویسد: روح ممکن است دزدیده شود یا از میان برود و یا مراجعت نماید و در بعضی موارد تعویض گردد. در نزد بومیان سرخ پوست شروکیس Cherokees در ممالک متحده آمریکا رایج است که در نبرد رییسی روح خود را در بالای شاخه درختی جای داد. دشمن به طرف وی تیرانداز کرد ولی نتوانست او را بکشد و یا زخمی سازد، حریف به حیله جنگی او پی برد و وسط شاخه ها را هدف قرار داد، آنگاه آن شخص افتاد کشته شد. در نظر بدوی فردیت در سطح خارجی انسان متوقف نمی گردد. روحیه بدوی آنچه را که مانند مو و پشم و ناخن در او رشد می کند و یا چون ترشح، مدفوع و اشک و بول و نطفه و عرق از وی خارج می گردد از خود می داند. اگر جادو به روی این ها انجام گردد در روی بدن اثر می کند. زیرا این ها اعضای مکمل بدن است. از این نظر مراقبت می کنند که موی بدن یا ترشح و مدفوع به دست شخص ثالث نیفتد و سوء قصدی به کار نرود، در هر حال رعایت این گونه امور برای حفظ زندگانی لازم است. همان طور که قلب و سرفردی ممکن است مورد تجاوز قرار گیرد و مو و ترشحات بدن نیز ممکن است مورد سوء استفاده جادوگران واقع گردد. جسم در روی زمین و یا مکانی اثرات مخصوصی دارد. کودک را روی جای پایی که جادو شده می گذارند و معتقدند دارای قدرت و استقامت می گردد. سایه و انعکاس فرد در آب و تصویر نیز به بدوی تعلق دارد و برای آن آثاری قایل است. راس موس Rasmussen می نویسد: در نظر اسکیموها انسان از قسمت جسم و روح و نام ترکیب شده است. مسافری یکی را در حال مرگ دیده بود که برای حفظ زندگانی خود فریاد می کرد و از نام هایی کمک می طلبید، به نظر بدوی اگر لباس مرد را در شرایط مخصوصی روی زنی بگذارند حامله می گردد. در بعضی از جامعه ها در هنگام مرگ اسباب خانه و اشیایی که متعلق به فرد است می سوزانند. مرگ یعنی، اصل زندگی، که روح نام دارد برای همیشه بدن را ترک می کند ولی در کنار جسد باقی می ماند و برای ای که کسی مزاحم نشود از مرده مراقبت می کند، مرده نیز احتیاج به خوردن و آشامیدن و افتخارات دارد، هم حاضر است و هم غایب، در یک زمان می تواند در چند مکان باشد. در بعضی موارد با وجود این که در جهان دیگر ساکن است می تواند در نظر زندگانی ظاهر شود. مردگان مانند زندگان زندگانی می کنند. جهان اموات نقطه مقابل عالم زندگی است. شب مردگان روز زندگان است. شب ها به زمین می آیند و ملاقات با آنها خطرناک است جامعه مردگان مانند زندگانی به طایفه و قبیله تقسیم می شود. ممکن است مردگان دوباره به شکل انسان درآیند و یا به کلی ناپدید گردند. عقیده به زندگی پس از مرگ وجود دارد ولی در هیچ جای آن را لایتناهی نمی دانند و معتقدند که اموات نیز در جهان دیگر می میرند.
(ادامه دارد...).


Sources :

  1. عبدالله مبلغى آبادانى- تاریخ ادیان و مذاهب جهان- جلد اول- بخش مذاهب ابتدایی

  2. حسین توفیقى- آشنایى با ادیان بزرگ- بخش ادیان ابتدایی

  3. مهرداد ایزد پناه- آشنایی با ادیان قدیم مصر- انتشارات محور- صفحه 42-31

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/113601