برخی از باورهای بومی و بدوی آفریقا (اعتقاد و باورها)

ارواح درگذشتگان، نیاکان و اجداد
هرچند موارد کاملا مدونی از ارواح توتمی وجود دارند که به عنوان نگهبانان و محافظان طوایف و دودمان های خانوادگی مورد استمداد قرار می گیرند، نگهبانان یا حامیان جامعه را معمولا ارواح درگذشتگان، نیاکان و اجداد تشکیل می دهند. دنیای روحی آباء و اجدادی مطابق زندگی زمینی (دنیوی) سامان داده شده است. ارواح کسانی که تازه در گذشته اند به همراه ارواح اقوام دوری که دیگر کسی نامشان را هم به خاطر نمی آورد، از طرف جمع خانواده یک جا استمداد می شوند. ارواح منطقه ای، که نیاکان کدخداها (روسای قبیله) و یا شخصیت های برجسته گذشته هستند، از جانب گروه های اجتماعی بزرگ تری مورد استمداد قرار می گیرند. چنین فکر می شود که نیاکان، به این و یا آن صورت، حالت واسطه دارند. شاید آن ها خیلی به ندرت، مثل قدیسین مسیحی، به صورت شفیع یا میانجی تصور می شوند، بلکه غالبا نمایندگان تام الاختیار هستی متعال خداوند هستند که واسطه قدرت الهی وی می باشند و عبادت و پرستش مردم را نیز به نام وی دریافت می کنند. گاهی نیز به صورت مصاحبین و همراهان بشر به هنگام نزدیکی وی به محضر هستی متعال، و تضمین کنندگان پرستش درست و اصیل تصور می شوند. بخش اعظمی از اخلاقیات سنتی متوجه خشنود ساختن ارواح نیاکان و زندگی کردن هماهنگ و متلائم با آن هاست، چون که آنان مهم ترین اعضای کل طایفه می باشند.

طبیعت از دیدگاه آفریقایی
به طور کلی، تجربه آفریقا از طبیعت به دو بخش «زندگی بخش» (تحقق بخش زندگی) و «زندگی کاه» یا کم کننده و از بین برنده زندگی تقسیم می شود. هم چنین مقوله سوم اسرارآمیزی از پدیده های طبیعی نیز وجود دارد که به نظر می رسد حیات یا مشخصات انسانی را فرا می گیرد. با این نحوه طبقه بندی، طبیعت وجود حقایق، موجودات و قدرت های معنوی (روحانی) را در کنار وسایل و ابزار ارتباط بشر با امر دنیوی آشکار می سازد. خیلی از موارد چنین فکر می شود که ارواح طبیعت حیوانات وحشی، و نیز درختان و گیاهانی را که به طور خودرو و وحشی می رویند کنترل می کنند؛ یا این که با دریاچه ها، رودخانه ها، یا صخره های زمین همراه دانسته می شوند. در کیهان شناسی آفریقای جایگاه خاصی نیز برای زمین و تشخص یافتگی (معمولا مونث) آن در نظر گرفته شده است. تقابل و تخالف آسمان و زمین نیز کمتر به تبیینی آشکارا دو جنسی از هستی متعال منجر می شود. سرمنشا غایی شر و بی نظمی در جهان کمتر به عنوان یک روح تشخص پیدا می کند، بلکه صورت رایج تر آن چنین است که به یک ساحره یا عفریته جادوگر نسبت داده می شود که فردی انسانی است که مالک قدرت هایی فوق طبیعی برای صدمه رساندن پنهانی و رذیلانه به دیگران است.

ب) اعتقاد به نیروی مانا
در مورد مانا قبل از هر توضیحی ذکر این نکته ضروری است که اعتقاد به «مانا» در آیین توتمیسم پیشرفته هم وجود دارد. مانا به طور کلی چه در آئین توتمیسم، چه در آئین آنیمیسم به معنای نیروی غیر مادی، کلی و نامشخص است که به همه چیز تحریک و حیات می بخشد و ممکن است در همه چیز باشد. اما مفهوم اختصاصی مانا در آنیمیسم این است که اگر در چیزی بیشتر متمرکز باشد آن چیز دارای نیرو و خاصیت جادویی زیادی خواهد بود. بنابراین، در آنیمیسم جادوگران می کوشند که نیروی بیشتری کسب کنند تا نیروی جادویی آنها، برای غلبه بر دشمن و تسخیر ارواح شر، زیادتر شود. بر همین مبنا، سوءاستفاده از مانا در آنیمیسم بیشتر از توتمیسم بوده است چراکه مانا در جان گرایی در مسیر سحر و جادویی به کار می رود و در صورتی که در توتمیسم فقط به عنوان نیروی محرکه در اشیاء و جانداران شناخته شده است.

ج) اعتقاد به سحر و جادوگری
در آنیمیسم اعمال سحر و جادوگری دو کارکرد داشته است؛ اول آنکه ارواح شیاطین و دشمنان را از افراد معتقد به آیین دور کنند. دوم آنکه به وسیله سحر و جادو اخبار و حوادث آینده را پیشگویی کرده و انسان ها را نسبت به محیط و وضعیت آینده شان باخبر سازند. در این باره ویل دورانت که تحقیقات گسترده ای انجام داده می گوید: «هنگامی که انسان اولیه عالمی از ارواح برای خود ساخت، بدون آنکه ماهیت واقعی و تمایلات آنها را بداند، درصدد برآمد خشنودی آنها را جلب کند و از آنها در امور خود استمداد جوید، به این ترتیب است که به جان گرایی برای اشیاء که ریشه دیانت اولیه است، عامل دیگری (سحر و جادو) افزوده شد و این سحر به منزله روح شعائر دینی به شمار می رود».

4ـ دین یوروباها
(Yoroubas) یوروباها یکی از مهم ترین طوایف آفریقایی هستند که در نیجریه زندگی می کنند. این دین بومی از دوران های باستان تا به امروز طرفداران زیادی داشته است. امروزه به واسطه حضور گسترده دین مسیح و اسلام، این دین روبه زوال نهاده است، اما فرهنگ یوروبایی بر مردم این منطقه تأثیر فراوانی گذاشته که همچنان پابرجاست. مردم شناسان، یوروبا را شاخه ای از آنیمیسم قلمداد می کنند که اصول و ویژگی های اساسی آن در بسیاری از نقاط آفریقا تأثیر شگرفی داشته است. از جامعه یوروبایی، روایت های مبتنی بر احساس شنیده می شود که در میان مردم آفریقایی زبانزد خاص و عام است و عموما آنها را برای فرزندانشان بازگو می کنند. مثلا در باب سرآغاز هستی چنین نقل می شود: «در ابتدا فقط آسمان هایی که در بالای سر و سرزمینی لم یزرع و پوشیده از آب در زیر آن وجود داشته است. گروهی از موجودات به نام اریشا بر این فضا و مکان حکومت می کردند. یکی از اریشاها به نام اولورون بر آسمان ها و دیگری، الهه مؤنثی به نام اریشااولوکون بر زمین لم یزرع پایین فرمان می راند.
روزی اولورون به یکی از اریشاها به نام اوباتالا فرمان داد که زمین را خلق کند. به اوباتالا صدف یک حلزون، که شامل مقداری خاک نرم بود و مرغی که پنج انگشت داشت و یک کبوتر داده شد. در وقت پایین آمدن، وی خاک نرم را پخش کرده. مرغ و کبوتر را گذاشت تا آن را با پنجه های خویش خراشیده و از اطراف پهن کنند و سپس خود به آسمان ها بازگشت. طولی نکشید که آن خاک بخش عظیمی از آب روی زمین را فرا گرفت و به خاک محکمی تبدیل شد. پس از مدتی، اولورون آفتاب پرستی را فرستاده تا مخلوق تازه را بازرسی کند. آفتاب پرست آن را برای زندگی، مناسب اعلام کرد. نقطه مشخصی که این مخلوق جدید در آن وجود یافت به نام ایفه نامیده شده؛ محل زندگی انسان های بدوی و نامی که افراد قبیله یوروبا برای شهر مقدس خویش انتخاب کرده اند. اوباتالا، اولین اشکال و صور انسانی، اعم از زن یا مرد را قالب ریزی کرد. در صورتی که اولورون به ایشان حیات و زندگی بخشید. سپس آنها را فرستادند تا در زمین سکنی گزینند و ابزار و آلاتی هم که برای کار و کشت و زرع زمین لازم بود در اختیارشان قرار دادند. به زودی جامعه ای به وجود آمد و اوبانا پادشاه آن شد. بعدها وی تصمیم گرفت به آسمان ها مراجعت کند، جایی که با توصیفاتی که او از زمین ارائه می کرد بسیاری از اریشاها را قانع ساخت تا به زمین نزول کرده و در میان مردم زندگی کنند. اولورون به این اریشاها دستور داد که به کمک نژاد انسانی شتافته و درواقع محافظ و نگهبان ایشان باشند. مطابق این داستان، ساختن کره زمین چهار روز طول کشید و روز پنجم به عنوان روز تعطیلی برای پرستش اولورون، هستی متعال کنار گذاشته شده است».

اصول اساسی دین یوروبا
به طور کلی گفتمان اصلی این دین که در طول سال ها حفظ شده در چند مورد قابل تأمل و بررسی است.
الف) یوروباها به خدایی برتر به نام «اولورون» (Olorun) اعتقاد دارند و او را سرور و افضل آفرینش می دانند. این خدا با عظمت تر و پرتوان تر از آن است که فقط پرستش کنند، بنابراین تنها کاری که برایش می کنند دعا و ثناست. اما نکته حائز اهمیت در میان این مردم، این است که آنها به خدایان فراوانی اعتقاد دارند که در سطوح میانی بین اولورون (خدای برتر) و مردم در حرکت و گردشند.
ب) یکی از این خدایان میانی «اوباتالا» (Obatala) نامیده می شود. او بر زمین فرود آمد تا زن های نازا بارور شوند. او خدای پاکی هاست و رنگ سفید نشانه اوست. در معبد اوباتالا باید آب همواره فراهم باشد. شراب و روغن نخل خرما به مزاجش نمی سازد و او تاب شنیدن نامشان را هم ندارد.
ج) اورون میلا (Oranmila) رایزن و مشاور اوباتالاست. کار او رفت و آمدهایی پی درپی بین زمین و آسمان است. پیام آور به عالم غیب است. آدمیان را رهبری می کند تا سرنوشت خود را به انجام رسانند.
د) اوگون (Ogun) رئیس خدایان است. در دوران قدیم برای او انسان را قربانی می کردند. معتقدان به این دین در پای درخت مقدس به نیایش او مشغولند و به عکس اوباتالاها شراب، روغن نخل و … پیشکش او می کنند.
و) از مسائل قابل توجه در این دین که به نسبت سایر ادیان بومی پیشرفته تر به نظر می رسد، اعتقاد به زندگی پس از مرگ است. در فرهنگ یوربایی فرد مرده پس از گذشتن از یک رودخانه و پرداخت هزینه قایق رانی که او را به آن سمت برده، با توجه به خوبی ها و بدی های انجام داده به بهشت یا جهنم می رود. یوروبایی ها به تن فرد از دنیا رفته بهترین لباس ها را می پوشانند و با اجرای مراسمی که شامل رقص، جشن و پایکوبی است با وی خداحافظی می کنند. اما این خداحافظی به معنای قطع ارتباط با نیاکان نیست. بلکه اینها معتقدند که روح فرد مرده در هر شرایطی با زندگان به سر می برد.
ه) یوروباها بر این باورند که رودها، بادها، کوه ها و برخی درختان آکنده از جن و پری اند. آنها برای آرام کردن ارواح، جن و پری دست به دامان جادوگران می شوند. آنها با مراسم و تشریفات خاص و استفاده از طلسم و جادو شر و بدی ها را از یوروباها دور می کنند.

رهبری در آفریقای سنتی
رهبری در آفریقای سنتی اساسا رهبری عبادی بود، چه به صورت پادشاهان الهی و یا داوران و حاکمان پیش گویی کننده، و یا مدیومهای روحانی. در وضعیت سیاسی بی ثبات و متغیر دوران شبان گرایی، رهبران از اعضای طوایف و طبقات پیش گویی کننده (غیب گو) بودند که از نظر مردم از قدرت معنوی ممتازی برخوردار بودند. در بین رعایای تثبیت شده تر، حکام از سنخ پادشاهان بودند که زندگی و رفاه و تندرستی شخصی آنان به نحوی کیهانی بیولوژیک به وضع کائنات بستگی داشت. کیش های سلطنتی نظر کیش «خدای متعالی» امواری در زیمبابوه و یا «امبونا» در دره های «شایر» و «زامبزی» (در کشورهای مالاوی و موزامبیک) غالبا از ناحیه فرمانروایان دست کاری می شدند. در موارد خاصی هم شخص حاکم تحت تسخیر یک الوهیت قرار داشت و یا این که از نسل وی بود. این مطلب در مورد پادشاه یا رت قبیله «شیلوک» در سودان مصداق داشت. اعتقاد عمومی بر این بود که نامبرده به وسیله روح الوهیت یافته نیکانگ، اولین پادشاه، تسخیر شده است. این مطلب در مورد سلاطین «یوروبای» نیجریه که گفته می شد از اولاد «ادودوئا» خدای خالق زمین اند نیز صحت داشت، و یا پادشاه «کاباکا»ی قبیله بوگاندا در اوگاندا که گفته می شد از اولاد «کینتو» اولین پادشاه الوهیت یافته، می باشد. پادشاهان دیگری مثل سلطان قبیله «آشانتی» در (غنا) و یا پادشاه «آنکوله» در (اوگاندا)، روح و یا روان مردم خویش را داخل یکی از اقلام مهم خزانه سلطنتی، از قبیل «کرسی طلایی» و یا «طبل سلطنتی» در تملک خویش داشتند. به ویژه در جوامع پادشاهی بسیار پیشرفته است که با بزرگ ترین پلورالیسم کلامی (الهی) روبرو می شویم. وقتی میسیونرهای تبلیغی مسیحی در صحنه ظاهر شدند، بعضی از مواقع انتخاب الوهیتی حقیقتا متعالی که بتوانند خدای مسیحیت را به آن تشبیه (و یا با آن تداعی) کنند کار بسیار مشکلی بود. به عنوان مثال در بوگاندا سه نامزد وجود داشت، خدای آسمان، خدای خالق، و اولین خدا پادشاه قبیله. در حالی که در دین قبیله یاروبا، هستی متعال پادشاه (سلطان) خدایان بود، اما نه خالق زمین بود و نه خالق زمین بود و نه خالق افراد بشر. چنین تکثر و پلورالیسمی اساسا غیر انتظام یافته بود و این پرسش که کدام الوهیت متعالی تر بود غالبا برای کسانی که با آن سروکار داشتند چندان اهمیتی نداشت. تجربه ذات متعالی (مینوی) شامل عمل (بازی) دیالکتیکی (جدلی) دو سویه (متقابل) بین موجودات روحانی گوناگون بود. این مطلب به صورت اساطیری تبیین و به شکل آیین های گوناگون اجرا می شد. بدین ترتیب، کنش ها و چالش های جامعه بشری در سطحی روحانی و معنوی نیز دوباره ایجاد می شد. در وجود یا هستی ناپایدار جامعه سنتی آفریقایی، زندگی (حیات) و انتقال آن ارزش های مهمی به حساب می آمدند. مرگ، صورتی پارادوکس گونه داشت؛ چون از طرفی نمایشگر زوال و پایان زندگی بود و از طرف دیگر دروازه ای به سوی حضور مشارکتی فعال تر در زندگی، در مقام روح یکی از نیاکان بود. عموما، کسی می توانست به مقام «در زمره نیاکان بودن» نائل آید که خدوش «معطی حیات» (حیات بخش) شده باشد. زندگی اخروی نیز مشروط به «یادآوری» شخص از ناحیه زندگان بود. افراد بشر می توانستند به صورت نیاکان در آیند و در موارد خاص هم نیاکان می توانستند دو مرتبه هیئت انسانی به خود بگیرند. اقوامی مانند افراد قبیله آشانتی در غنا مفهوم بسیار روشنی از حلول و تجسد در ذهن دارند. از دید آنان، افراد آن قدر پی در پی صحنه حیات می آیند تا این که کار دنیوی آنان تکمیل شود و شایسته ورود به عالم نیاکان شوند. تناسخ حقیقی، که در آن اشخاص زنده را صیانتی خاص از ناحیه نیاکان هم نام خویش منتفع می شوند، بسیار نادرتر از تناسخ های صوری (اسمی) است. خیلی از مردم، نظیر قبیله شونا در زمیبابوه، معتقدند که ارواح نیاکان می توانند اعقاب زنده خویش را به تسخیر درآورند.

دین مسیحیت و اسلام در کنار ادیان بومی آفریقا
تحولات تاریخی نشان می دهد که در کنار بسیاری از ادیان بومی، دین مسیحیت و اسلام دو ستون اصلی فرهنگ معنوی آفریقا را تشکیل می دهند. البته از وجود برخی پیروان یهود، بودایی و هندو در بعضی از کشورهای آفریقا نمی توان چشم پوشید. از قرن دهم و یازدهم میلادی به بعد که اسلام گسترش چشمگری در قاره آفریقا به خصوص بخش های جنوبی پیدا کرد تا امروز این جریان ادامه داشته است. هم اکنون در کشورهای شمال، غرب و شرق آفریقا مسلمانان در اکثریت به سر می برند. مسیحیت قطبی نیز در اتیوپی و مصر مرسوم بوده اما تعاملات آفریقائیان با اروپائیان در قرن 19 و 20 اشکال دیگر مسیحیت مانند کاتولیک و پروتستان را در این خطه ترویج کرده است. در شرایط فعلی نقاط عمده حضور مسیحیت در مناطق مرکزی و جنوبی این قاره است. شایان ذکر است که حضور گسترده این دو دین، سبب تضعیف آیین هایی چون آنیمیسم نشده است. براساس آخرین آمارها در تانزانیا و زیمباوه جمع کثیری از آفریقائیان به این دین گرایش و اعتقاد دارند. اما طبیعت و پیوستگی ادیان در طول قرون متمادی دچار انقطاع های اساسی شده به طوری که نظام ارزش های قبیله ای، الگوهای خانواده، نظام تعلیم و تربیت و … دستخوش تحول ساختاری شده است. تطبیق دادن مفاهیم و مضامین موجود در آنیمیسم سنتی با جان گرایی امروز قابل مقایسه نیست. به هرحال اعتقاداتی وجود دارد که گروه های آفریقایی را قادر ساخته مبتنی بر وحدت، همبستگی و انسجام حرکت کنند. هرچند در برخی اوقات کشمکش ها و درگیری هایی شکل گرفته است. در سال های اخیر تبلیغات بسیار منفی علیه نظام ارزش های آنیمیست ها سبب گردید در نقاطی همچون شمال کامرون، آنیمیست ها به میل خود به مسیحیت بگروند یا در بعضی مناطق افراد ترجیح دهند خود را مسلمان یا مسیحی معرفی کنند تا آنیمیست و …


Sources :

  1. یوسف فضایی- بنیان‌های اجتماعی- دین- انتشارات چاپار- 13

  2. جمشید آزادگان- ادیان ابتدایی تحقیق در توتمیسم- نشر میراث ملل- 1372

  3. جمعی از نویسندگان- جهان مذهبی دو جلد- ترجمه عبدالرحیم گواهی- نشر فرهنگ اسلامی- 137

  4. میشل مالرب- انسان و ادیان- ترجمه مهران توکلی- نشر نی- 1379

  5. ژان پل ویلم- جامعه‌شناسی ادیان- ترجمه عبدالرحیم گواهی- انتشارات تبیان- 1377

  6. ملکم همیلتون- جامعه‌شناسی دین- ترجمه محسن ثلاثی- انتشارات تبیان- 1377

  7. جمعی از نویسندگان- ادیان جهان باستان- مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی- 1372

  8. مهرداد ناظری- سایت باشگاه اندیشه- مقاله معنویت سیاه

  9. جان ر. هینلز- راهنمای ادیان زنده- ترجمه عبدالرحیم گواهی- جلد 2- صفحه 1058-1052

  10. جان اس. مبیتی- ادیان و فلسفه آفریقایی- مترجم مرضیه شنکایی- نشر ادیان- تاریخ نشر 1383

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/113642