اهم آموزه ها و تعالیم کنفوسیوس (زی لو)

گزیدۀ لون یو
"لون یو" (lun yu) مجموعه ای است از گفته ها و داستان های کنفسیوس که توسط شاگردان او جمع آوری شده است. این گفته های حکیمانه و فلسفی، در فرهنگ چینی از ارزش والایی برخوردارند. محتوای کتاب، شناخت روشنی از شخصیت برجستۀ کنفسیوس و باورهای استوار و زندگی پرافتخار و عادلانۀ او ارائه می دهد. ضرب المثلی چینی می گوید: «کسی که لون یو را بداند توان حکومت بر کشوری را داراست.» موضوع کتاب، حقایقی شامل رفتار صحیح، فلسفۀ زندگی و تجربۀ مدیریت است. از زمان های قدیم، رفتار فردی چینیان و حتی زندگی سیاسی و اجتماعی در آن کشور، تحت تأثیر کنفسیونیسم قرار داشته است. لون یو نزد چینیان، نه تنها کتاب عقل بلکه گنجینه ای برای ارتقاء اخلاق شخصی، مدیریت خانواده و ادارۀ یک کشور است. برای فهم فرهنگ چینی باید کنفسیوس را شناخت و برای شناخت کنفسیوس باید ابتدا لون یو را خواند. چینی ها می گویند: "تاریخ بشری همچنان در تاریکی می ماند اگر زونگ نی (نام دیگر کنفسیوس)، متولد نشده بود. لون یو، شامل حدود پانصد جمله یا داستان کوتاه مرتبط به کنفسیوس است. استانداری شاندونگ، 108 جمله از آن مجموعه را گزینش و با ترجمۀ انگلیسی چاپ کرده است. ترجمۀ فارسی حاضر، بر اساس ترجمۀ انگلیسی جملات کنفسیوس در آن کتاب تهیه گردیده است. در این قسمت، ترجمۀ فارسی گزیده هایی از سخنان او آورده می شود: استاد گفت: آیا لذت بزرگی نیست که یاد بگیری و بتوانی به آنچه که آموخته ای در زمان مناسب عمل کنی؟ آیا لذت واقعی این نیست که دوستانی داشته باشی که از راه دور به دیدار تو آیند؟ آیا نشانۀ یک انسان شریف این نیست که قادر باشد هنگامی که دیگران از ارزش او بی خبر می مانند، هجوم نیاورد و حمله نکند؟ استاد گفت: در ادارۀ یک کشور متوسط، حاکم باید با تمام وجود خود را وقف امور دولتی کند، بر سخن خود استوار بماند، از هزینه های اضافی پرهیز کند، به زیردستان توجه کند و به مردم عادی، فقط در فصل کسادی و ضعف زحمت بدهد. استاد گفت: مرد جوان باید در خانه، فرزند والدینش باشد. در خارج از خانه به بزرگترهایش احترام بگذارد. محتاط و قابل اعتماد باشد. به هم نوعانش عشق بورزد و افراد با مروت را دوست بدارد. اگر هنوز نیرویی دارد که صرف نماید، اجازه دهد تا آن نیرو وقف مطالعۀ فرهنگ شود. استاد گفت: انسان محترم اگر فاقد جذبه باشد، مورد حترام واقع نمی شود هر چند زیاد مطالعه کرده باشد؛ در غیر این صورت آموخته های او بنیادی مستحکم ندارد. او به وفاداری و ایمان توجه زیادی می کند و کسانی را که از نظر اخلاقی در سطحی پایین تر از او قرار دارند، به دوستی نمی گیرد. اگر اشتباهی مرتکب شود از اصلاح اشتباه خود وحشت ندارد. "زی چین" از "زی گونگ" پرسید: وقتی استاد ما به کشورهای جدید می رود، معمولا قادر است اطلاعات خوبی دربارۀ امور آن کشورها کسب کند. آیا او برای به دست آوردن این اطلاعات تلاش می کند یا مردم به خواست خود این اطلاعات را به او می دهند؟ زی گونگ جواب داد: استاد ما اطلاعات مورد نیازش را به دست می آورد، زیرا صمیمی، مهربان، محترم، ملایم و افتاده است. شیوۀ استاد ما در گرفتن اطلاعات منحصر به فرد است. استاد گفت: انسان شریف نه دنبال شکم پر، و نه به دنبال خانۀ راحت است. او با پشتکار و توانمندی کار می کند اما در سخن محتاط است. او اشتباهات خود را با یادگیری از آنهایی که راه را رفته اند، اصلاح می کند. پس او می تواند زحمت کش و پر تلاش به حساب آید. استاد گفت: نگران آن نباشید که دیگران از شما تعریف نمی کنند؛ بلکه نگران آن باشید که شما نتوانید از دیگران تعریف کنید. استاد گفت: اگر نظم با دستور و فرمان ایجاد شود و با مجازات اجرا گردد، مردم عادی یاد می گیرند چگونه برای خود مشکل ایجاد نکنند. راه فضایل را به آنها نشان دهید و با آیین ها آشنایشان سازید، آنگاه نه تنها از ارتکاب کار غلط خجالت می کشند بلکه چگونگی در پیش گرفتن راه درست را نیز خواهند دانست.
"زی یو" از استاد در مورد فضیلت و ارزش فرزندی پرسید. استاد جواب داد: امروزه کسی را به عنوان فرزند تحسین می کنند که توانسته است پدر و مادرش را غذا بدهد. اما به سگ ها و اسب ها نیز غذا داده می شود؛ پس تفاوت در کجاست؟ تفاوت در تعامل همراه با احترام و تکریم فرزند و والدین است.
استاد گفت: "یان خویی" هیچ گاه با من اختلاف نظر نداشت اگر چه تمام طول روز را با همدیگر صحبت می کردیم. به نظرم می رسید زیاد با هوش نیست. بعدا متوجه شدم او در تنهایی خود بسیار خلاق است. خویی به هیچ وجه کند ذهن نیست. استاد گفت: رفتار فرد را نگاه کن و دریاب چه چیزی او را به آن رفتار هدایت کرده است و ظرفیت وجودی او با چه چیزی پر شده است. اگر چنین کنی چگونه آن شخص می تواند همچنان شخصیت واقعی خود را مخفی کند؟ واقعا چگونه؟ استاد گفت: انسان شریف نباید مانند لوازم آشپزخانه باشد که فقط می تواند یک کار و هدف خاص را برآورده سازد. "زی گونگ" دربارۀ انسان شریف پرسید. استاد پاسخ داد: او همیشه به نظراتش پیش از بیان، جامۀ عمل می پوشاند. استاد گفت: یاد گرفتن بدون عمل، به حیرت منجر می شود. عمل بدون آموزش، بیم زیان و خطر به دنبال دارد.
استاد گفت: "زی لو"، آیا می توانم به تو بگویم دانش واقعی چیست؟ بگو می دانی وقتی که می دانی، و بگو نمی دانی وقتی نمی دانی؛ دانش واقعی همین است. "دوک ای" از کشور "لو" از استاد سؤال کرد: چه کنم تا مردم از من تبعیت کنند؟ استاد پاسخ داد: مردم از تو اطاعت می کنند اگر درستکاری در پیش گیری و خود را از عدم صداقت دور نگاه داری. آنها از تو پیروی نمی کنند اگر خلاف این عمل کنی. استاد گفت: چگونه کسی می تواند پیشرفت کند اگر قابل اعتماد نباشد. چنین فردی مانند گاری بدون بند یا کالسکۀ بدون زنجیر است. نمی تواند حرکت کند. می تواند؟ استاد گفت: میان مردان شریف نزاع وجود ندارد. تنها استثناء تیراندازی است. حتی در این صورت، وقتی رقابت شروع می شود، دو تیر انداز خم می شوند تا به دیگری راه دهند و وقتی مسابقه پایان می یابد آنها با هم و به افتخار هم می نوشند. رقابت آنها کاملا جوانمردانه است. استاد در گفتگو با یک موسیقی دان از کشور "لو" گفت: این مقدار می توان دربارۀ موسیقی صحبت کرد که وقتی قطعه شروع می شود، ابزار مختلف همگی در این اجرا سهیم می شوند. موسیقی که پیش می رود نوایی هماهنگ با ریتم هایی خاص ایجاد می شود و پیش می رود تا به پایان برسد. استاد گفت: من نمی توانم با کسی که هنگام داشتن منصب بالا فاقد تحمل است، کسی که هنگام اجرای آیین ها تکریم به جا نمی آورد و کسی که در عزا ابراز ناراحتی نمی کند، کنار بیایم.
استاد گفت: زندگی در میان انسان ها زیباست. چگونه می توان شما را هوشمند نامید اگر نتوانید چنین کنید. استاد گفت: برای پیمودن مسیری طولانی، به خود اجازه می دهم تا در دریا بر الواری شناور شوم و تنها کسی که مرا همراهی می کند زی لو باشد. زی لو از شنیدن این سخن بسیار خرسند شد. استاد ادامه داد: شجاعت زی لو از من بیشتر است و دیگر چیزی او را از من متمایز نمی سازد. استاد گفت: من هرگز کسی را که واقعا سرکش باشد ملاقات نکرده ام. یکی گفت: "شنگ چنگ" چنان بود. استاد گفت: او بوسیله امیالش هدایت می شد،چگونه می توان او را سرکش نامید. استاد وقتی در بارۀ "زی چان" (وزیر دولت جنگ) سخن می گفت اظهار داشت: او چهار فضیلت را که مشخصۀ انسان شریف است دارا بود: در رفتار متواضع بود، به مردم کشورش احترام می گذاشت؛ نسبت به مردم عادی سخاوتمند بود و در استفاده از خدمات آنها به عدالت رفتار می کرد. استاد گفت: برادران "بویی" و "شو چی" هرگز به خاطر گذشته های پر اشتباه دیگران، علیه آنها سخن نگفتند؛ به همین دلیل به ارادۀ بیمار دچار نشدند. استاد گفت: دریغ از مردی که بتواند خطاهای خود را ببیند و از خود به خاطر آنها انتقاد نکند. استاد گفت: "یان خویی" واقعا با فضیلت است. به خوردن چند دانه اکتفا کردن، نوشیدن چند ملاقه آب و زندگی در پس کوچه ها. اکثر مردم این سختی ها را غیر قابل تحمل می دانند، اما "یان خویی" اجازه نمی دهد این وضعیت به شادابی و بشاشیت او لطمه بزند. او چقدر با فضیلت است. استاد گفت: "منگ زلی فان" (یکی از وزرای لو) هرگز از خود ستایی و لاف زنی پرهیز نکرد. یکبار هنگامی که سربازانش می جنگیدند، او آخر صف بود و همه را می دید. همین که به دروازۀ شهرخودشان رسیدند، اسبش را به جلو راند و گفت: من پشت سپاه بودم نه بخاطر ترس بلکه از آن جهت که اسبم نمی توانست تندتر حرکت کند. استاد گفت: جسم بدون تهذیب، زشت و ناهنجار است. فقط هنگامی که جسم و تهذیب به خوبی ترکیب شوند انسان شریف و با افتخار پدید می آید. استاد گفت: یادآوری آنچه آموخته ام، مطالعۀ سخت و هرگز راضی نشدن، آموزش خستگی ناپذیر دیگران، کدامیک از این اهداف را توانستم به انجام برسانم؟استاد گفت: من فکر و ذهنم را متوجه راه می کنم، بر فضایل تأکید می نمایم، بر انسانیت تکیه می کنم و از هنر لذت می برم. (آیین ها، موسیقی، تیر اندازی، ارابه رانی، مطالعۀ کلاسیک ها یعنی آثاری که کنفسیوس تکمیل یا ویرایش کرد و حساب، شش هنر مشهور در چین کهن بودند). استاد گفت: راه رفتن کنار دیگران کرانه ای است تا از دیگران بیاموزیم، از ویژگیهای خوب آنها تبعیت کنیم و از ویژگیهای بد دوری گزینیم. استاد گفت: شما، شاگردان من، آیا فکر می کنید که من چیزی را از شما پنهان کرده ام؟ نه، هیچ چیزی نیست که من انجام دهم و به شما نگویم. من این گونه ام. استاد گفت: انسان شریف دارای آرامش ذهنی است؛ در حالی که انسان دون دائما با عصبانیت در زحمت است. استاد گفت: خود را به "عشق آموختن" پیوند زنید و تا دم مرگ بر آن راه پایداری ورزید. به جایی که ثبات ندارد وارد نشوید و در جایی که پریشان و آشفته است زندگی نکنید. وقتی همه از مال و ثروت برخوردارند، خود را نشان دهید و اگر نیستند نه. فقر و فرو مایگی هنگامی که همه از مال و ثروت برخوردارند و سعادتمند بودن و جایگاه رفیع داشتن هنگامی که همه در مضیقه هستند شرم آور است. "زی گونگ" سوال کرد: بر فرض که شما قطعه ای سنگ زیبای ارزشمند داشته باشید؛ آیا آن را در جای امنی نگهداری می کنید یا به کسی که ارزش آن را می داند می فروشید؟ استاد گفت: قطعا آن را می فروشم؛ منتظر خریدار مناسب هستم. استاد در حالیکه کنار رود خانه ای ایستاده بود گفت: زمان همین گونه در جریان است و هرگز در روز و شب متوقف نمی شود. استاد گفت: شما می توانید لشگری را از فرمانده اش محروم کنید اما نمی توانید یک انسان را از آرزوهایش محروم سازید.
استاد گفت: فقط در سرمای زمستان این نکته آشکار می شود که کاج و سرو دیرتر از همه پژمرده (خشک) می شوند.
"زی لو" دربارۀ خدمت به ارواح پرسید. استاد گفت: چرا کسی باید از خدمت به ارواح نگران باشد وقتی که او حتی نمی تواند به زندگان خدمت کند. "زی لو" ادامه داد: ممکن است دربارۀ مرگ بپرسم؟ استاد گفت:چگونه کسی می تواند مرگ را بفهمد وقتی هنوز زندگی را نفهمیده است.
استاد گفت: چرا "زی لو" در خانۀ من سنتور می نوازد؟ از آن به بعد سایر شاگردان استاد از برقراری رابطۀ محترمانه با "زی لو" خودداری کردند. آنگاه استاد گفت: "زی لو" به پیشرفت هایی دست یافته اما هنوز استاد نشده است؛ درست مانند مهمانی که به سالن اصلی رسیده و هنوز به اطاق اندرونی وارد نشده است.
استاد گفت: انسان شریف به دیگران کمک می کند تا به بهترین آرزوهای خود، و نه بدترین خواهش های خود برسند؛ انسان حقیر عکس این را انجام می دهد.
استاد گفت: اسبی که هزاران لی (واحد اندازه گیری مکان) در روز طی کند به خاطر قدرتش ارزش ندارد بلکه به خاطر استواری و پایداریش ارزشمند است.
استاد گفت: افسوس! به نظر می رسد هیچ کس مرا نمی فهمد. "زی گونگ" پرسید: چرا این گونه بوده؟ استاد گفت: من هیچ غبطه و لجاجتی با آسمان و انسان ندارم. من علم معمولی را می آموزم ولی به سوی راه های آسمان ارتقاء می یابم. شاید فقط آسمان مرا درک کند.
"زی لو" دربارۀ انسان شریف سؤال کرد. استاد گفت: انسان شریف جدیت را در خود می پروراند. "زی لو" پرسید: این کافی است؟ استاد گفت: او خود را پرورش می دهد و برای دیگران آرامش و امنیت ایجاد می کند. "زی لو" پرسید: این کافی است؟ استاد گفت: او خود را پرورش می دهد و برای مردم معمولی آرامش و امنیت می آورد. انجام این کار آخر سخت است حتی برای شاهان حکیمی چون "یائو" و "شان".
استاد گفت: ناتوانی در صحبت کردن با شخصی که می تواند از آن صحبت بهره برد، هدر دادن اوست. صحبت کردن با فردی که نمی تواند از آن بهره برد، هدر دادن سخنان خویش است. انسان عاقل، انسان های دیگر یا سخنان خویش را هدر نمی دهد.
"زی گونگ" پرسید: آیا کلمه ای وجود دارد که انسان باید آن را در طول زندگی شعار و پند و اندرز خود قرار دهد؟ استاد جواب داد: آری هست و آن کلمه "مدارا و شکیبایی" است. در حق دیگران کاری نکن که نمی خواهی آنان در حق تو روا دارند. استاد گفت: لذت ها دو دسته اند: سودمند و مضر. آرامش یافتن با موسیقی در آیین ها، تجلیل از خوبی های دیگران، دوستی با مردم ارزشمند، این ها لذت های سودمندند. خودنمایی، ولگردی، می گساری و عیاشی لذت های مضر هستند. استاد گفت: انسان شریف در زندگی باید در مقابل سه خطر از خود محافظت کند: در جوانی که هنوز همۀ غرایز مستقر نشده اند در مقابل شهوت، در میانسالی که غرایز فراوان شده اند در مقابل ستیزه جویی و در پیری هنگامی که غرایز رو به افولند در مقابل حرص و طمع. استاد گفت: جستجوی خوبی ها و ترس از عقب ماندن، کناره گیری و دوری از زشتی ها همچون پرهیز از آب جوش، اینها را شنیده ام و دیده ام که کسانی به آنها عمل می کنند. زندگی در انزوا برای حفظ اراده و رسیدن به آرزوها، پیروی از درستکاری برای تحقق راه، اینها را شنیده ام اما هرگز ندیده ام کسی به آنها عمل کند. استاد گفت:کسی که در راه، شایعات را می شنود و آنها را بازگو می کند فضیلت ها را به دست باد می سپارد.

مناسک کنفوسیوس
گرچه کنفوسیوس قبل از هر چیز یک معلم اخلاق بود و بیش از این ادعایى نداشت، مردم در تعالیم او روح معنویتى مشاهده کردند که وى را مثل اعلاى دیندارى به حساب آوردند. دینى که او مطرح مى کرد بسیار ساده و به دور از مسائل ماوراءالطبیعه بود و بیشترین سعى وى در آن بود که خود را با عبادات و مناسک موجود زمان خویش وفق دهد. او مى گفت خاقان هاى اعصار گذشته مردمى سعید و نیکبخت بوده اند؛ زیرا اولاد و اعقابى چند از ایشان بر جاى مانده بودند که مراسم قربانى و عبادت و احترام را درباره آنها بعد از وفات به دقت انجام مى دادند.

فلسفه کنفوسیوس
الف: کنفوسیوس بر خلاف تائوتیسم که روح را به آخرت و بیرون از زندگى مادى به ارواح و به فردیت و رهبانیت مى خواند، به جامعه و زندگى اجتماعى و این جهانى دعوت مى کند و ضد عرفان گرائى و رهبانیت است.
ب: سنت پرستى و محافظه کارى اجتماعى را که به نفع طبقه حاکم و زیان توده انجامید، تحکیم بخشید. از آثار قدرت و رواج فکر کنفوسیوس این است که در حدود دو هزار و چهار صد پانصد سال چین حالت عجیبى را مى گذارند که خاص چین است. در تمام این دوره، جامعه چینى نه یک جامعه وحشى و عقب مانده است و نه جامعه اى رشد یافته و متکامل است. نه نهضتى مترقى بوجود آورد و نه سقوطى با توحش، بلکه در حالتى بینابین (نه بد و نه خوب) و متوسط مى ماند. در این دوره، چین صاحب تمدن و هنرى پیش رفته اما راکد، یکنواخت، بدون حرکت و انقلاب است. این همه، به خاطر مبناى سنت گرائى و محافظه کارى است که کنفوسیوس ‍ تحکیم بخشید. فیلسین شاله معتقد است که دین کنفوسیوس تمدن باستانى چین را تقلید کرده و نمایش مى دهد. و در چنین نمایشى شگرف، رگه هاى قوى ناسیونالیزم به چشم مى خورد که امپراطورى کهن چین را از حوادث روزگار مصون داشته است. دیوار چین و یورش ناموفق اقوام بیگانه، شاهد آشکارى است.


Sources :

  1. حسین توفیقی- آشنایی با ادیان بزرگ- صفحه 58 به بعد

  2. عبدالله مبلغى آبادانى- تاریخ ادیان و مذاهب جهان- جلد اول- بخش ادیان و مذاهب چین

  3. محمد رسول الماسیه- مقاله نگاهی به آرای کنفسیوس

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/113724