مقایسه اخلاق (دیدگاه غزالی و کنفوسیوس)

سرشت آدمی و تربیت اخلاقی
اخلاق فرع بر انسان شناسی است، چه تلقی آدم از انسان نوع تلقی او را از اخلاق عوض می کند و نظام اخلاقی متناسب با نوع شناختی که از انسان دارد می سازد. اگر کسی ذات و سرشت آدمی را از بیخ و بن، بد بداند طبیعی است که نظام اخلاقی متناسب با آن را ارایه خواهد کرد و یا بالعکس، اگر کسی سرشت آدمی را خوب بداند آن هم نظام اخلاقی خود را خواهد ساخت. در این میان هم غزالی و هم کنفوسیوس هر دو قایل به پاک بودن سرشت انسان هستند. کنفوسیوس برای همه افراد پایین مرتبه حسن اخلاقی قایل است و بشر را فطرتا متمایل به راست و درستی می داند و تمایل همه را به خوبی قبول دارد. غزالی هم فطرت آدمیان را نیک می داند و معتقد است که اگر حرص و آز و حب دنیا از دل آنها بیرون شود به اصل پاک خود باز خواهند گشت، به طوری که خود به خود خدای خود را شناخته و به سوی نیکی ها کشیده خواهند شد و از عموم این شایستگی حق تعالی خبر داده، بدین عبارت که گفت: «الست بربکم؟ قالوا بلی»؛ «ما این را دیده ایم و بر آن گواهیم»، (اعراف/ 172). آدمی اگر در نهاد خود تمایل به نیکی نداشته باشد نمی تواند در برابر سوال و دعوت به نیکی مطلق جواب مثبت دهد. اینکه آدمیان به گفته قرآن توانسته اند به این پرسش جواب مثبت دهند ناشی از آن است که انسان ها شایستگی رسیدن به نیکی ها را دارند. چنانکه گفته شد کنفوسیوس نیز چنین باوری دارد. در نظر او آدمیزاد بر حسب طبیعت نیک منش است، لیکن هوی و هوس های نفسانی و سرشت های بد فطرت و دل او را آلوده و بدمنش می سازد.

روش رسیدن به نیکی از دیدگاه غزالی و کنفوسیوس
تا اینجا هیچ اختلافی بین این دو دانشمند به چشم نمی خورد، اما آنچه موجب امتیاز آنها شده است روش رسیدن به نیکی است (به تعبیر بهتر نیکی مطلق یا انسان کامل شدن). غزالی برای رسیدن به چنین مرحله و مرتبه ای ریاضت سخت را بر آدمیان (طالبان)، تکلیف می کند، در حالی که کنفوسیوس چنین تکالیفی را لازم نمی بیند، بلکه معتقد است هیچ چیز بیهوده نیست. هرچه طبیعی است خوب است. بدون ریاضت از خویش می توان فراتر رفت. از راه تربیت می توان طبیعت را بهتر ساخت با قهر با آن رفتار کردن فاجعه می آفریند. به هرحال غزالی بر پاکی سرشت آدمی تأکید می ورزد و مانند ژان ژاک روسو فطرت انسانی را پاک می یابد و عاری از آلایش. می گوید با وجود اختلاف هایی که در خردها هست روح از روی فطرت برای شناخت حقیقت اشیا آمادگی دارد. شری که در وجود انسان هست از فطرت نیست، از کسب است و از تأثیر تربیت. از این رو است که تربیت در احوال مردم تأثیری قوی دارد و انکار ناپذیر است. همان طور که بدن وقتی به دنیا می آید کامل نیست، با تغذیه تقویت می شود و به کمال می رسد. روح نیز هنگام ولادت کامل نیست. تربیت و اخلاق است که آن را به کمال می رساند.

فضیلت اخلاقی از دیدگاه غزالی و کنفوسیوس
فضیلت اخلاقی عبارت است از غلبه یافتن بر نفس و به عمل آوردن قوانین تصفیه خاطر. از این راه هر کسی می تواند صاحب فضیلت اخلاقی شود. اگر مردم یک روز بر نفس خود ظفر یابند دل های خود را از صفات بد پاک نمایند، آن وقت تمام جهان از نیکی و فضیلت اخلاقی سرشار خواهد شد. کسب این فضیلت بسته به همت و کوشش خود ماست نه کار دیگران. کنفوسیوس در جای دیگر فضیلت اخلاقی را چنین تعریف می کند: فضیلت اخلاقی عبارت از این است که فرد نخست معلومات جامع و عمومی کسب کند، و مقصد اصلی خود را هرگز از نظر دور نسازد و آنچه را نمی داند با جدیت کامل بپرسد و به خوبی روشن سازد و فرا گیرد و تجارب خود و دیگران را روز به روز به کار بیندازد. این چنین کوشش معنوی به راستی کسب فضیلت اخلاقی است. تنها با فضیلت اخلاقی و عقلی می توان محبت و خصومت را در مورد خود بجا آورد، یعنی صفات نیک را در خود و دیگران دوست داشت و صفات بد را دشمن. صفت خاص کسی که دارای فضیلت اخلاقی است این است که غلبه بر صفات زشت و سختی ها و هوی و هوس نفسانی را، اساس کوشش و زندگی خود قرار می دهد و به سود و پاداش تنها در درجه دوم ناظر است. فردی که دارای فضیلت اخلاقی است به حکم ضرورت دلیر خواهد بود ولی هر که دلیر است به ناچار فرد با فضیلت نیست. فضیلت اخلاقی برای مردم بیشتر از آب و آتش ارزش دارد. من کسانی را دیده ام که در آب و آتش به خطر افتاده و مرده اند. لیکن هرگز کسی را ندیده ام که به فضایل اخلاقی روی آورده و در آن مرده باشد. آیا به راستی کسب فضایل اخلاقی این قدر دشوار است؟ همین که من از ته دل می خواهم فضیلتی اخلاقی به دست بیاورم فورا این فضیلت پیدا و جلوه گر می گردد. پس برای کسب فضیلت اخلاقی جز داشتن اراده ای نیرومند و همتی بلند چیز دیگر لازم نیست. دانایی فرد را از شک رهایی می دهد با فضیلت اخلاقی او را از رنج و درد می رهاند. همت عزم استوار او را از ترس نجات می بخشد و دانایی و فضیلت و همت برای او فرشتگان نجاتند. کنفوسیوس برای فضیلت نشانه هایی آورده است که عبارتند از: ادب، سعه صدر، اعتماد، کوشش و گذشت. اگر کسی مؤدب باشد هیچ کس او را خوار نمی شمارد. سعه صدر محبت مردم را جلب می کند، با اعتماد ورزیدن اعتماد مردم را می توان به دست آورد، کوشش کامیابی می آورد و با گذشت و بخشش می توان مردم را به خدمت وا داشت.
غزالی نیز برای فضیلت اخلاقی شرایطی قایل است:
1- هدایت الهی شرط تحقق هر گونه فضیلت است و مایه تمیز ممدوح از مذموم، بد از خوب و حق از باطل می گردد و تا این تمیز میسر نگردد نمی توان به انجام نیکی ها و اجتناب از بدی ها امیدوار بود.
2- رشد صرف علم به نیکی، گرچه لازم است اما برای عمل به آنها نیست. باید برخوردار از اراده لازم بود.
3- تشدید نیرویی الهی که بدن را مطیع اراده می سازد تا هدف خود را عملی گرداند.
4- تایید که عبارت است از آماده ساختن شرایط برای تحقق یافتن اراده. 
غزالی و کنفوسیوس آموختن را به آدمیان فرض می دانند و غفلت از آن را به هر بهانه بر نمی تابند. حکیم می گفت: بهجت زاست آنچه را که می آموزیم پیوسته تکرار نمودن، چه نیکوست تجدید دیدار دوست که از سفری دور و دراز باز می آید. غزالی بدون در نظر گرفتن کاربرد علم آن را ذاتا مطلوب می داند و می گوید: وقتی به علم بنگری آن را ذاتا لذت بخش می یابی و مطلوب می دانی و وسیله ای می یابی که به وسیله آن سعادت دنیا و آخرت حاصل می شود. از نظر غزالی علم در دنیا برای آدمی عزت و وقار و نفوذ در پادشاهان و احترام در میان مردم مهیا می سازد و در آخر نجات از عذاب الهی را فراهم می کند. او با الهام از سخن پیامبر اکرم (ص) طلب علم را بر همگان واجب می داند و نیز هیچ کاری را برتر از علم نمی داند و می گوید: «چون دانستی که عامی به هیچ وجه از خطر خالی نباشد، از اینجا معلوم شود که هیچ کار که آدمی بدان مشغول خواهد شد، فاضل تر و بزرگوارتر از علم نخواند بود و هر پیشه ای که بدان مشغول خواهد شد برای طلب دنیا خواهد بود و علم بیشتر خلق در دنیا نیز بهتر از پیشه ها است». غزالی و کنفوسیوس محبت متقابلی بین انسان و خدا قایل هستند، با این تفاوت که این محبت در اندیشه حکیم چینی به مراتب کم رنگتر از اندیشه غزالی است. در منابع کنفوسیوس آمده است که او به خدای آسمان دعا می کرد و حتی یک بار نیز گریست و آسمان نیز عنایت خود را از او را دریغ نمی کرد و غزالی در باب محبت خدا می نویسد: «محبت بدون معرفت مقصود نیست، چون انسان چیزی را دوست دارد که آن را می شناسد. محبت تابع ادراک و معرفت است.» لذا هر عاشقی عارف هم هست. بنابراین است که غزالی اصلی ترین محبت را مختص به خدا و بنده می داند. در مقابل تأکید غزالی بر کسب محبت الهی، کنفوسیوس به محبت و احترام به مردم تأکید بیشتر می ورزد. وقتی که از خانه خود می روی چنان فکر کن که هر کس را می بینی برای تو مهمان محترمی است، پس با وی با احترام و ادب رفتار کن. در گفتار و کردار رعایت حرمت و ادب شرط اساسی فضیلت اخلاق است. حتی در موقع سخن گفتن و کار کردن با مردمان عامی چنان رفتار کن که گویی در عبادتگاهی قربانی می کنی، یعنی حرمت و ادب لازم را بجا بیاور. همچنین چیزی را که نمی خواهی دیگران درباره تو بکنند درباره دیگران مکن. بدین وسیله نه در همه کشور و نه در خانواده کسی پیدا نخواهد شد که با تو کینه ورزی کند.

زندگی زاهدانه و فقیرانه از دیدگاه غزالی و کنفوسیوس
هووی (مرید محبوب کنفوسیوس که پیش از او وفات کرد)، به راستی فرد نیک سرشتی بود. با یک مشت برنج در کاسه ای چوبی و یک کاسه کدویی پر از آب در کلبه ویرانه ای بدون لوازم زندگی می کرد. مردم دیگر هرگز نمی توانستند چنین زندگی را تحمل کنند. با وجود این هووی شادی خود را از دست نمی داد و به راستی هووی مردی نیک سرشت بود. این سخنان بیانگر آن است که زندگی زاهدانه در نظر کنفوسیوس ارج و اهمیت زیادی داشت و شاید همین صفت زاهد بودن هووی باعث محبوبیت او در نظر کنفوسیوس شده بود. در جای دیگر می گوید: «زیستن با برنج پست، سبزه های ساده و آب خالی، با آرنجی بر بالشی نهاده، هنوز نیکبختم. ثروت بد یافته و سرفرازها مرا به کردار ابرهای سرگردان است. و نیز تهیدست بودن و شکایت نداشتن بسیار دشوار و توانگر بودن و غرور و تکبر نداشتن آسان است». غزالی نیز کم و بیش چنین تمجیدی از زاهدان می کرد و بیش از غزالی بر نقش تربیتی آن داشت و آدمیان را به سوی آن می خواند تا خدای خود را هرگز فراموش نکنند. بدان که فقر عبارت است از دست دادن آنچه که آدمی به آن نیازمند است اما اگر به چیزی که نیازمند نیست و آن را از دست بدهد چنین شخصی را فقیر نمی گویند و نیز اگر آنچه مورد نیاز است موجود باشد و شخص دسترسی به آن را دارد. چنین شخصی را نیز فقیر نمی گویند. غزالی فراتر از کنفوسیوس فقر را می ستاید و اقوال زیادی از اولیای دین در مدح ستایش آن آورده است. او زهد را که همنشین و قرین فقر است (که تعریف آن گذشت)، چنین تعریف می کند: زهد عبارت از این است که سالک میل خود را از چیزی که به آن تمایل دارد به چیزی بهتر از آن سوق دهد.

اهمیت زبان و حفاظت آن از خطا و لغزش از دیدگاه غزالی و کنفوسیوس
کنفوسیوس به اهمیت تربیتی زبان واقف بود و می دانست که اگر این مار، رها شود همه را خواهد گزید و مانع از رسیدن جامعه به هماهنگی بزرگ خواهد شد. لذا می گفت: هر که صاحب عقل و هوش است سخنان او ناچار سنجیده و پسندیده است، لیکن هر که سخنان سنجیده و پسندیده گوید ناچار فرد با هوش و عقل نیست. کنفوسیوس خیلی تأکید داشت بر اینکه آدمیان باید در گفتار خود رعایت شرم و حیا را بکنند و به هیچ وجه از مرز حیا و تقوای کلام تجاوز نکنند. کسی که در سخنان خود حسن شرم و حیا نشان نمی دهد به طور یقین می توان گفت که او در کارهای خود نیز همینطور رفتار خواهد کرد. بدین ترتیب او به رابطه گفتار و کردار صحه می نهاد و سخن راستین (نه راست در مقابل دروغ بلکه راست اخلاقی یعنی آنچه در دل دارد همان را گوید)، را نماینده رفتار آدمی می دانست. چه از دید او سخن می تواند بخشی از افعال او به حساب آید و بلکه بالاتر، می تواند افعال او را گزارش کند. لذا صاحب عقل یا حرف نمی زند و یا سخن به خیر و نیکی می گوید. غزالی نیز همانند کنفوسیوس با استناد به سخنان بزرگان دین آدمیان را دعوت به سکوت می کرد تا آن را به اقوال زشت نیالاید و اگر این توانایی را نداشته باشد به آنها توصیه می کند سخنان نیکو بر زبان جاری سازند. این همه تاکید این بزرگوار بیانگر اهمیت زبان و بالاتر از آن خطر آفاتی است که از بد زبانی به بار می آید. از زبان است که خطاهایی چون دروغ، غیبت، سخن چینی، ریا، نفاق، فحش، جدال و... سر می زند. به همین دلیل است که غزالی ملامت را در سکوت و ضمت می داند آن را توجیه می کند. ابوحامد یکی از آفات سخن گفتن را خصومت می داند که به دنبال مجادله و مناظر می آید و چون این مناظرات و مجالات نهایتا به دشمنی می انجامد آدمیان را از دست زدن به آن باز می دارد. و کنفوسیوس نیز آن را با تأکید بر حفظ حیا و شرم مورد تأکید قرار می دهد. از دید غزالی، همانند کنفوسیوس فحش که از آفات دیگر زبان است باعث از میان رفتن آبروی انسان ها می شود، لذا در این قسم نیز با حکیم هم قول است.

دوری از ریا، چاپلوسی و نفاق از دیدگاه غزالی و کنفوسیوس
هر دو دانشمند از این صفات رذیله به شدت متنفر بودند و آدمیان را از ارتکاب به آنها بر حذر می داشتند. کنفوسیوس می گفت: مردان ریاکار و چاپلوس در میان یک ملت، دزدان فضایل اخلاقی هستند. سخنان چرب و آبدار چهره هایی که تملق از آنها نمایان است کمتر با فضیلت اخلاقی همراهند. و نیز برخی از مردم در ظاهر خود را استوار و متین نشان می دهند و در درون دچار ناتوانی اند. این گونه مردم مانند دزدی هستند که دیواری را سوراخ می کند و یا به بالای دیوار جستن می کند اما در دل خود لرزان است. و نیز طبیعتی محکم و استوار، دور از ریاکاری پرگویی، طبیعتی است که کسب فضایل اخلاقی را آسان تر می کند. غزالی نیز مانند کنفوسیوس از این صفات سخت رنجیده بوده و می گفت اصل ریا طلب منزلت در قلوب از طریق نشان دادن خصلت ها و رفتارهای خوب است و لذا به لحاظ شرعی ربا حرام و موجب بطلان نماز می شود.


Sources :

  1. رابرت هیوم- ادیان زنده جهان- ترجمه عبدالرحیم گواهی- صفحه 1369- دفتر نشر فرهنگ اسلامی- صفحه 75 و صفحه 168-158

  2. م، شریف- تاریخ فلسفه در اسلام- مرکز نشر دانشگاهی- جلد 2- صفحه 58-57 صفحه 70-60

  3. جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغرحکمت- آموزش انقلاب اسلامی-صفحه 375- چاپ 1370

  4. کنفوسیوس- مکالمات- ترجمه حسین کاظم زاده- ایرانشهری- انتشارات علمی فرهنگی- 1367- صفحه 212-192

  5. عبدالکریم سروش- قصه ارباب معرفت- موسسه صراط- 1371، صفحه 89 -91، صفحه 100

  6. غزالی- احیاء علوم الدین- صفحه 156- ج3- جز8- ج1، جز1- صفحه 22، ج5، جز4- صفحه 45-44- ج5 جز13- صفحه 63

  7. غزالی- کیمیای سعادت- به تصحیح احمد- آرام- ج1- صفحه 118-117- ج1- صفحه 25

  8. بخشعلی قنبری- مقاله غزالی و کنفوسیوس در حوزه اخلاق

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/113726