شرح حال و سرگذشت نانک بنیانگذار دین سیک (سفرهای نانک)

منبع اولیه اطلاعات در مورد زندگی نانک بنیانگذار دین سیک (1469 تا 1538 میلادی)، مجموعه مطالب اضافه شده بر دستورهای شرعی به نام جانام ساکهی ها یا «داستانهای زندگی» است.

1. آرزوهای دینی و عدم رضایت تا سی و شش سالگی
محل تولد نانک در حدود سی مایلی (چهل و پنج کیلومتری) جنوب غربی لاهور مرکز استان پنجاب و در کنار رودخانه راوی، که مورخین یونانی آن را هیداسپس می نامند قرار گرفته است. دهکده کوچک محل ولادت او در ابتدا تالواندی نام داشت، اما بعدها به افتخار این فرزند برجسته به نام «نانک آرا» که به معنی «محل نانک» است نامیده شد. والدین او از افراد معمولی آن ده بودند پدرش یک هندوی طبقه دوم و در استخدام یک ارباب فئودال مسلمان بود، مادرش هم بسیار با تقوا و مذهبی بود. این پسربچه فوق العاده تیزهوش وقتی در سن هفت سالگی برای بار اول به مدرسه بوده شد، به معلم هندوی خود نصیحت کرد تا به جای مطالعه همه وداهای هندویی، نام حقیقی خداوند را از طریق فیض وی بداند. بنابر پاره ای گزارشات مندرج در یکی از «جنم سگهی» ها، این پسر بچه جوان در نه سالگی به فراگیری زبان پارسی، که زبان بعضی قسمت های کتب مقدس سیک است پرداخت، یکی از قسمتهای مهم کتاب شرعی این دین تحت عنوان گرانت، بنابر روایت یکی از شرح حالهای نانک، مطالبی است که وی در سن نه سالگی ایراد کرده است. به هر تقدیر، سبک ها عموما معتقدند هنگامی که کشیش های برهمن هندویی ریسمان مقدس آن دین را به وی اعطا می کردند، این پسربچه کوچک، که افکار عمیق دینی داشت، به کشیشان مسئول اجرای مراسم دستورهایی در زمینه اهمیت روحانی عشاء جسمانی داد. حوادث متعددی نقل شده اند که همگی نشان می دهند که چگونه نانک از دل مشغولی های فرعی معمولی بیزار بوده و یک زندگی توام با تفکر و تامل خاموشانه و شور و شوق مذهبی را ترجیح می داده است، و اینکه چطور در مواقع بروز مشکلات و سختی ها قدرت مافوق طبیعی با وی همراهی می کرده است. دوستان و اقوام نانک، به خاطر اینکه وی از کارهای دستی و فعالیتهای جسمانی و یا تجاری بیزار بود از او نومید بودند. آنها او را مانند کسی می پنداشتند که به نحو مایوس کننده ای بی فایده و برای خود و خانواده و فامیلش عامل سرشکستگی است. شوهر خواهر وی که در شهر دیگری می زیست پست اداری آبرومندی برای او دست و پا کرد، اما وی از این کار افسرده و ناخشنود بود. «نانک به خاطر ناخشنودی از زندگی در محل تولد خود در دهکده تالواندی، زن و دو فرزند خویش را باقی گذاته و آنجا را ترک کرد. چیزی که بر ضرر و زیان به همسر او دلالت کند گزارش نشده است». او که از فرط شوق خدا دیگر قادر به خوردن و آشامیدن نبود بیمار شده بود لذا سر به بیابانها نهاده اوقات خود را به تاملات دینی در زیر درختها می گذرانید، وی تمامی پولی را که پدرش برای انجام معامله و خرید کالا در اختیارش گذاشته شده بود، به مردان مقدس بخشید. پدرش وی را برای این کار تنبیه کرد، اما او از کار خود توبه نکرد. «وی عادت داشت مکث نموده و سپس چند مرتبه متوالی تکرار کند که ای خدا، من در خدمت تو هستم».

2. پیام الهی و ماموریت
یک روز، پس از استحمام، نانک در جنگل ناپدید شد و در عالم رویا به محضر خداوند برده شد. در آنجا به وی یک فنجان نوشیدنی الهی تعارف کردند که با منت پذیرفت. سپس خداوند به او گفت: «من با تو هستم. من ترا خوشحال کرده ام و نیز همه کسانی که نام ترا انتخاب کنند. برو نام مرا تکرار کن و دیگران را نیز وادار کن که همین کار را بکنند. هرگز آلوده دنیا مشو. به تکرار نام من و دادن صدقات و خیرات، وضو، عبادت و تامل و اندیشه دینی مشغول باش. نام من خدا، اولین برهماست. و تو نیز گوروئی الهی هستی» نانک، پس از گذشت سه شبانه روز، از جنگل درآمده و به منزل خویش رفت و هرچه را که داشت به فقرا بخشید. در این ایام عقیده عمومی بر این بود که نانک دچار جن (یا شیطان زدگی) شده و باید یک ملا یا روحانی مسلمان را دعوت کنند که با دعا و سحر او را از این ناراحتی بیرون آورد. نانک وضعیت رقت بار اجتماعی و دینی آن روزگار را در کتاب گرانت شرح داده است. این سالهای تاریک (کال) مانند یک تیغه است و پادشاهان نیز در اصل قصاب هستند. عدالت بال در آورده و پرواز کرده و رفته است. در این شب کاملا ظلمانی جهالت، ماه حقیقت هرگز در حال طلوع دیده نشده است. نانک در این هنگام به لباس یک زاهد دینی درآمده بود و یک لنگ ساده می پوشید.
«وی یک روز را ساکت بود و روز دیگر را به بیان این مطلب، که دارای معنای پوشیده ای بود می پرداخت که «هندو و مسلمانی وجود ندارد!». این انکار همه عقاید دینی، با بهت و حیرت همگانی روبه رو شد، اما به عنوان سخنی که نماینده اعتقاد دینی روحانی تر و فراگیرتری است تفسیر شد. «سپس قاضی (یا حاکم) مسلمان آمده به پای وی افتاد و گفت: شگفتا، شگفتا! این شخص مورد رحمت خداوند قرار گرفته است! سپس قاضی به نانک ایمان آورد و نانک هم این قطعه را سرود: «آن کسی مسلمان است که از نفس خود می گذرد، کسی که صمیمی و خالص، صبور و صاحب گفتار پاک است. چنین مسلمانی به بهشت خواهد رفت». سپس مردم، اعم از هندو و مسلمان، گفتند که خداوند به زبان نانک سخن می گوید.

3. سفرهای نانک به منظور تبلیغ رسالت دینی
سپس نانک، مردانا را که قبلا مسلمان و خدمتکار وی بود به عنوان همسفر خویش انتخاب کرد. در کنار مردانا، که نقش یک همراه موسیقی نواز را بر عهده داشت، نانک به تبلیغ گسترده دینی پرداخت و اعتقاد به یک خدای حقیقی واحد را، که هم خدای ثروتمندان و هم خدای افراد فقیر و بینوا بود، ترویج داد. گورو (معلم) نانک خود را به لباسهای متنوع هندوها و مسلمانان ملبس می کرد. وی جلیقه ای به رنگ انبه می پوشید و بر روی آن پارچه ای سفید (سافا) بر دوش می انداخت. کلاهی نیز به سبک مسلمانان (قندر) بر سر نهاده و طوقی از استخاو بر گردن می نهاد و بر پیشانی خود نیز، به سبک هندوها، علامت زعفرانی می زد. این کارها نشانه آن بود که وی جدا علاقه مند بود دینی بنا نهد که هم مورد قبول هندوها باشد و هم مسلمانان، بدون آنکه به یکی از آن دو دین بیش از حد شبیه باشد. این دو نفر نانک و مردانا در هیئت ظاهری خود ترکیب عجیبی از دو دین عمده رایج در هند را به نمایش می گذاشتند. آنها، از طریق خطا به و هم آوازی، موفقیت چشمگیری به دست آوردند. در مناطق شمالی هند مسافرتهای فراوانی کرده و از اماکن زیارتی هندوها، کروکترا، هاردور، پانی پات، دهلی، بریندرابان، گوراک هماتا، بنارس، رودخانه براهما پوترا، پوری، معبد جاگانات و کوههای هیمالیا بازدید کردند.
«مردانا تا این زمان به اندازه کافی مسافرت کرده و سختی و گرسنگی کشیده بود». لذا پس از دوازده سال مسافرت و تبلیغ هر دو نفر به زادگاه خود در پنجاب برگشتند، اما بار دیگر در تدارک کوشش های تبلیغی خویش برآمدند. سفر تبلیغی دوم آنها فشرده تر بود. در ابتدا به مدرس، به یک معبد متعلق به پیروان دین جاینی در جنوب هند و سپس به جزیره سیلان که در آنجا نانک به موعظه پادشاه و ملکه پرداخت سفر کردند. «گورو، آموزگار، سپس به جزیره ای در اقیانوس هند رفت که تحت فرماندهی حاکم مستبد و غیر انسانی قرار داشت. وی همچنین از شمال غربی ترین نقاط هند بازدید کرد شهر سریناگار در کشمیر، کوه سومرو در سلسله جبال هیمالیا و شهر پیشاور در نزدیکی مرز این پیامبر با پشتکار، پیام مذهب خویش را به مناطق دوردست در غرب آسیا و حتی به مناطقی که قلب و سنگر جهان اسلام بود نیز برد. نانک، که در لباس یک زائر مسلمان درآمده بود، شاید اولین فرد هندو بود که مراسم حج را انجام داد. وی در آنجا در مقابل سنگ مقدس کعبه، خطابه ای خواند و به توصیف و ستایش جهانی بودن خدا پرداخت. این خطابه تاثیر معجزه آسایی برجای گذاشت. او به خانه کعبه رفت. شب در آنجا خوابید و پایش به سوى بیت الله بود. بامداد کسى او را لگدى زد که: پایت به سوى بیت است. نانگ گفت: باید به کدامین سو دراز کنم ؟! به کدامین سمت که پروردگار در آن سمت نباشد؟!. «سپس گورو به مدینه رفت و در آنجا به بحث بر علمای اسلامی چیره گشت. پس از آن به بغداد مسافرت کرد و در آنجا ندای اذان سرداد. روحانی بزرگ بغداد پرسید او چه کسی است و به چه فرقه ای تعلق دارد؟ گورو در پاسخ گفت: من در این عصر ظهور یافته ام تا مردمان را به راه رستگاری هدایت کنم. من همه فرقه ها را نفی می کنم و تنها یک خدا را می شناسم، خدایی که در زمین، آسمانها و همه جا وجود دارد». شرح برنامه های بلند پروازانه، مسافرتهای زیاد خطابه های تاثیرگذار نانک، از جهاتی شبیه به مطالبی است که تاریخ از برنامه های اولین مبلغ بزرگ مسیحیت، پولس مقدس به دست می دهد.

4. روشهای تبلیغی نانک
هنگامی که وی را ظالمانه به حبس انداختند به تبلیغ و تشویق مامور مسلمان زندان پرداخت و توسط همان شخص آزاد شد، زمانی هم که توسط عده ای راهزن مورد حمله قرار گرفت: «به آنها تعلیمات روحانی داد و گفت که اگر آنها از این حرفه بد دست برداشته و به جای آن به دنبال کار و کشاورزی رفته و از آنچه به دست می آورند قدری صدقه بدهند، گناهان ایشان پاک خواهد شد. آنها نیز طبق گفته های او عمل کرده و به ذکر خداوند مشغول شدند. و زندگی خود را اصلاح کردند» او همچنین با موعظه متواضعانه، فرد پست و شریر و انگشت نمایی را به راه راست آورد و به وی گوشزد کرد: در بارگاه الهی رحمت به وسیله دو چیز به دست می آید اقرار علنی به گناه و جبران بدیهای قبلی. او نیز این کار را کرد و پس از آن به دستور آموزگار گورو همه اموال خود را به فقرا بخشید». در کشوری که «زنان در مهارت به جادو و افسون مشهور بودند»، نانک به موعظه یک گروه ساحره و ملکه آنها پرداخت که در نتیجه «آن ساحره به پای گورو افتاد و مسئلت کرد که راه رستگاری را به آنها نشان دهد. گوروی آموزگار نیز به آنها گفت که نام خدا را تکرار کرده، از روی وجدان و وظیفه شناسی وظایف محلی خود را انجام داده و سحر و افسون را ترک کنند. آنها نیز از پیروان نانک آموزگار در آمده و در نتیجه به رستگاری دست یافتند». نانک کارهای سخت و زاهدانه و ریاضت منشانه دین هندویی را تقبیح می کرد و به خاطر عملکرد آزادمنشانه خود حساسیت آنها را برمی انگیخت، با این وجود وی بسیاری از هندوها را که در میان آنها افراد برجسته ای نیز بودند، از طریق تفسیر روحانی مجدد دین هندویی، به دین خود درآورد، به همان صورت نیز به تفسیر مجدد مسلمانی پرداخت و بسیاری از مسلمانان و از جمله تعدادی از چهره های برجسته را به دین خود درآورد یکی از روحانیون دین جاینی با دین کارهای نانک دچار ناباوری شد:«پس از این، گوروی آموزگار به ریشخند پیروان دین جاینی پرداخت و گفت: آنها موهای خود را از بیخ می کنند، آبهای کثیف می آشامند و به گدایی و تکدی می پردازند و ته مانده غذای دیگران را می خورند. روحانی جاینی به پای وی افتاد و به دین او در آمد.»
طبق مندرجات متون سیک نانک یک بار، هنگامی که در سرگردانی به سر می برد، تحت وسوسه شیطان قرار گرفت: «کلجوق به نانک پیشنهاد کرد در مقابل دریافت همه ثروت جهان از رسالت تبلیغی خود دست بردارد. «من برای تو زنان بسیار زیبا خواهم آورد، و به تو قدرت انجام معجزات را خواهم بخشید، و سلطنت شرق و غرب را به دست تو خواهم سپرد.» گورو به او گفت که خودش همه ملک و سلطنت را تحقیر کرده است. سپس کلجوق در مقام ستایش به پایش افتاده، وی را ترک کرد». نانک همواره اعتقاد خود به یک خدای واحد نگاه دارنده و قادر مطلق را تاکید می کرد.
(ادامه دارد...)


Sources :

  1. رابرت ا.. هیوم- ادیان زنده جهان- ترجمه عبدالرحیم گواهی- دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ یازدهم 1382- صفحه 159-147

  2. عبدالله مبلغى آبادانى- تاریخ ادیان و مذاهب جهان- جلد اول- بخش سکیسم

  3. حسین توفیقى- آشنایى با ادیان بزرگ- بخش ادیان ملل گذشته- آیین سیک- صفحه 50

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/113920