توحید در مذاهب کلامی

مقدمه

بارزترین ویژگی اعتقادی که در شرایع آسمانی یکسان مطرح است، اعتقاد به وجود خدا است. در حقیقت اصل مشترک میان همه آیین هایی که پیامبران الاهی آورده اند و می توان آن را فصل ممیز انسان الاهی از فرد مادی به شمار آورد، مسأله اعتقاد به وجود خدا است. برای اثبات وجود خداوند، راه هایی از سوی خداپرستان ارائه شده است که در جای خود باید دنبال شود. پیامبران پس از فراخوانی مردم به اعتقاد به خدا، نکته مهم دیگری را سرلوحه دعوت خود بیان داشتند که اصل توحید بوده است. توجه به مسأله توحید، افزون بر آن که حقیقت غیر قابل تغییر است، لازمه بازداشت مردم از ورود به عرصه های شرک و دوگانه پرستی به شمار می رود؛ به همین جهت، همه شرایع آسمانی بر اساس توحید و یکتاپرستی استوار، و تبری از هر گونه شرک و انحراف از شعارهای اصلی پیام آوران الاهی بوده است. یکی از راه های وحدت میان مسلمانان، توجه به اصول مشترک مذاهب اسلامی است. در این نوشتار، دیدگاه معتزله، اشاعره، ماتریدیه، سلفیه و امامیه درباره توحید و اقسام آن آمده، و اهتمام هر یک از مذاهب کلامی به برخی از انواع توحید بیان شده است.

تعریف توحید

واژه «توحید»، مصدر باب «تفعیل» به معنای یگانه دانستن به کار رفته؛ به گونه ای که در مفهوم آن انفراد و یگانگی لحاظ شده است. ریشه توحید که «وحد» است و «وحدت» از آن مشتق می شود به معنای انفراد است؛ از این رو، «واحد» به چیزی اطلاق می شود که جزء ندارد (مفردات راغب، ص 551). و با توجه به همین معنا، توحید یعنی تنها قرار دادن یک چیز (تاج العروس، ج 5، ص 298). در مباحث خداشناسی، توحید به معنای یکتاپرستی، یگانگی خدا، تنها و بدون شریک بودن خدا است.

توحید در مذهب معتزله

معتزله در مباحث کلامی برای مسأله توحید اهتمام بسیاری قائلند. آنان، توحید را نخستین اصل از اصول پنجگانه قرار داده، و در تفسیر توحید، به بسط و تفصیل بیشتر در مورد توحید صفاتی پرداخته اند. با همین نگاه است که یکی از اندیشه وران معتزله، قاضی عبدالجبار در تبیین توحید فقط به دو مرتبه توحید ذاتی و توحید صفاتی پرداخته است. وی می گوید: «توحید در اصطلاح متکلمان آن است که ما به یگانگی خداوند اعتقاد داشته باشیم و غیر او را در صفاتی که فقط وی مستحق آن است، شریک قرار ندهیم.» (شرح الاصول الخمسه، ص 80)
معتزله می گفتند: خداوند نه جسم است و نه عرض؛ بلکه خالق اعراض و جواهر است و به هیچ یک از حواس پنجگانه در نیاید و در دنیا و آخرت دیده نشود. خداوند در حیز و مکان در نمی آید و لم یزل و لایزال است و هر چیز غیر از ایزد تعالی «ممکن الوجود» است و خداوند «واجب الوجود» می باشد و وجود او به خود او است و وجود غیر او از او. وی خالق موجودات است و دیگر موجودات «ممکن الوجود» و حادثند. آنان برداشت برخی از مسلمانان در توحید افعالی را که در افعال انسان به جبر ختم می شد، مورد انتقاد قرار داده اند و مسأله تفویض را طرح کرده اند که در حقیقت، یک نوع موضعگیری در برابر آنانی بود که اصرار داشتند: «خداوند خالق تمام کارهای خوب و بد انسان است» (اشعری، ص 46)
معتزله این تفسیر از توحید افعالی را با عدل الاهی در تنافی دانسته، به تبیین اصل آزادی و اختیار انسان در انجام افعال پرداخته اند و عدل الاهی را هم جزء اصول اعتقادی قرار داده اند تا کیفر و پاداش انسان از سوی خداوند به خاطر افعال آدمی، قابل توجیه باشد و در صورت مؤاخذه و مجازات با فرض نسبت فعل انسان به وی، از سوی حق تعالی ظلمی روا دانسته نشده تا با عدل ناسازگاری داشته باشد. عدل در دیدگاه معتزله، یعنی خداوند، شر و فساد را دوست ندارد و افعال بندگان را خلق نمی کند؛ بلکه بندگان، افعال خود را به وجود می آورند؛ از این جهت مسؤول رفتار و کردار خویشند. اوامر الاهی برای مصلحت خلق و نواهی او برای جلوگیری از فساد و کارهای ناپسند می باشد. خداوند تکلیف ما لا یطاق به بندگان نمی کند؛ زیرا فرموده: «لا یکلف نفسا إلا وسعها؛ خداوند هيچ كس را، جز به اندازه توانايي اش، تكليف نمي‏ كند.» (بقره/ 286) و هیچ گاه از میزان عدل و داد خارج نمی شود و امر او به محال تعلق نمی گیرد؛ زیرا او عادل است و اگر چنین کاری کند، بر خلاف عدل رفتار کرده است. (محمدجواد مشکور، ص 417و418)

توحید در مذهب اشاعره

اشاعره مانند سایر مذاهب کلامی، در تعریف توحید به توحید ذاتی تصریح دارند و بر خلاف معتزله، به توحید افعالی اهتمام می ورزند و توحید صفاتی را آن گونه که سایر مذاهب کلامی قائلند، قائل نیستند؛ به ویژه مباحث صفات ذاتی و عینی، و تأویل صفات خبریه که عدلیه به آن می پردازند، نه تنها مورد اهتمام اشاعره نیست، بلکه تفسیر آنان مخالف تفسیر دیگران است.
ابوالحسن اشعری که در حقیقت ناشر علم کلام جدیدی میان اهل سنت (در پایان قرن سوم و ابتدای قرن چهارم) شده بود، در مقابل روش «معتزله» که شیوه برهان و کلام بود، طریقه «اهل سنت» را تأیید و تقویت کرد، و بر خلاف معتزله به قدم قرآن و تفاوت بین «ذات» و «صفات» خدا و ضرورت رؤیت خداوند در آخرت معتقد شد. وی کلام خود را بر چهار رکن، و هر رکن را بر ده اصل نهاده است. غیر از رکن چهارم که در باره قیامت و امامت است، سه رکن «ذات»، «صفات» و «افعال» باری تعالی را به شرح ذیل بیان می کند.
رکن اول: در ذات الاهی اصول دهگانه آن از این قرار است: خداوند وجود دارد؛ واحد است؛ قدیم است؛ جوهر نیست؛ جسم نیست؛ عرض نیست؛ مخصوص به جهتی که در مکانی باشد نیست؛ ممکن است دیده شود و همیشه باقی است.
رکن دوم: در صفات الاهی اصول دهگانه آن از این قرار است: خدا، حی، عالم، قادر، صاحب اراده، سمیع، بصیر، متکلم است؛ محل حوادث نیست؛ کلامش قدیم است؛ علم و اراده اش ازلی و قدیم است.
رکن سوم: در افعال الاهی اصول دهگانه آن از این قرار است: خدا خالق افعال بندگان است؛ افعال بندگان مکتسب از خود آن ها است؛ صدور آن افعال را خدا خواسته؛ خلق و اختراعی که خدا کرده، از روی احسان است؛ برای خدا تکلیف ما لا یطاق معنا ندارد و جایز است؛ خداوند می تواند مردم بی گناه را عذاب کند؛ خدا پایبند مصالح بندگان خود نیست؛ واجب آن را گویند که شرع واجب دانسته است؛ نبوت محمد (ص) از معجزات ثابت خداوند است. (همان، ص 55 و 56)
عبدالکریم شهرستانی، دیدگاه هم مسلکان اشعریش را در تبیین توحید چنین بیان می کند: «اصحاب ما می گویند که «واحد» به آن شی ء گفته می شود که در ذات خود قسمت پذیر نبوده، شرکت را نمی پذیرد؛ از این رو، خداوند در ذاتش واحد است. هیچ کس مثل او نیست و در صفاتش واحد است. هیچ کس شبیه او نیست و در افعالش واحد است. هیچ کس شریک او نیست.» (نهایة الاقدام، ص 90) یکی از متأخران اشاعره هم، با همین نگاه در تعریف توحید آورده است: توحید یعنی این که ما به یگانگی خداوند در ذات و افعالش اعتقاد یابیم و برای او شریک قائل نشویم. (محمد عبده، ص 62)
بر اساس آیه «الله خالق کل شی ء؛ خدا آفریدگار هر چیزی است.» (زمر/ 62) همه مسلمانان به توحید در خالقیت معتقدند؛ اما در فهم و اطلاق آیه اختلاف دارند. اشاعره به سبب حفظ توحید در خالقیت و نظام سبب و مسبب، علت و معلول را نفی کرده، اعتقاد دارند که افعال انسان، مستقیم فعل خداوند است. پیشوای اشاعره، شیخ ابوالحسن اشعری می گوید: هیچ آفریننده ای جز خدا نیست و کارهای بندگان مخلوق او است.... بندگان قادر نیستند تا چیزی را بیافرینند؛ در حالی که خود آنان مخلوق خداوند هستند. (الإبانة عن اصول الدیانه، ص 46) این نظریه، مورد نقد برخی دیگر از مذاهب همانند معتزله و امامیه قرار گرفت با این تحلیل که اگر آدمی فاعل فعل خویش نبوده، از خود اراده و اختیاری نداشته باشد، پاداش و کیفر وی، لغو خواهد بود و با عدل الاهی سازگاری نخواهد داشت.

توحید در مذهب ماتریدیه

مسأله توحید و مسائل مربوط به آن نزد ماتریدیه اهمیت ویژه ای دارد. ابومنصور ماتریدی که آثار مهمی درباره تفسیر، کلام، اصول فقه و سایر علوم اسلامی از خود به یادگار گذاشته، کتاب مستقل و تا حدودی مفصل به نام التوحید نگاشته که پس از وی مورد توجه شاگردان و پیروان مذهب ماتریدیه قرار گرفته است. ماتریدی در آغاز کتاب توحید، نخست، نادرستی تقلید در عقیده و ایمان را یادآور شده و سپس به بیان ادوات و منابع معرفت پرداخته است. ماتریدی یکی از فصل های کتاب توحید را به نقد نظریه متکلم معتزلی معاصرش ابوالقاسم کعبی (متوفای 317 ق) درباره تقسیم صفات خدا به صفات ذات و صفات فعل اختصاص داده است. بر این اساس، وی صفات فعل را نیز مانند صفات ذات، ازلی و قدیم می داند.
وی در سه فصل جداگانه از کتاب التوحید درباره اسما و صفات الاهی بحث کرده است؛ ولی در هیچ یک از این فصول درباره عینیت و زیادت صفات بحث نکرده است؛ گرچه نظریه مشهور میان پیروان ماتریدی همان قول به صفات زاید بر ذات است؛ چنان که در کتاب عقاید نسفی (متوفای 537) به این مطلب تصریح شده است. ماتریدی می گوید: «اعتقاد به رؤیت خدای متعالی لازم و حق است، بدون درک حقیقت یا تفسیر آن.» وی ضمن این که فقط به استناد دلیل نقلی عقیده به رؤیت خدا را مطرح کرده، در پاسخ این سؤال که خدا چگونه دیده می شود، گفته است: «رؤیت خدا بدون کیفیت است؛ زیرا کیفیت مربوط به شی ء دارای صورت است. خدا دیده می شود بدون وصف قیام و قعود و اتصال و انفصال و مقابله و مدابره و نور و ظلمت و بدون هیچ معنای دیگری که توهم شود یا عقل فرض کند.»

توحید در مذهب سلفیه (وهابیت)

مدعیان سلفی گری بر خلاف دو گروه پیشین، برای توحید عبادی اهمیت ویژه ای قائلند؛ به گونه ای که توحید را به «عبادت» تفسیر می کنند. محمد بن عبدالوهاب، در تعریف توحید می گوید: «توحید، پرستش خداوند یکتا است.» (کشف الشبهات، ص 3) گاهی از توحید در الوهیت به توحید عبادی تعبیر می کنند و توحید الوهیت را به این معنا می گیرند که «فقط خداوند را عبادت کنیم و غیر او را نپرستیم» (همان). نیز تصریح می کنند «توحید الوهیت آن است که فقط خداوند را عبادت کنیم همین معنای «لا اله الا الله» است؛ یعنی هیچ معبودی جز الله نیست.» (ابن باز، ج 1، ص 38)
تفسیر خاص وهابیت از توحید عبادی و توحید الوهی، باعث شد تا اعمال مسلمانان که قرن ها میان آنان رواج داشته و جزء فضایل به شمار می رفت، مورد سؤال قرار گیرد و محکوم به شرک شود. یکی از مفتیان آنان می نویسد: «اعمالی را که مردم در کنار... رأس الحسین در مصر و یا کارهایی که بعضی حجاج نزد قبر رسول خدا (ص) انجام می دهند، همگی پرستش غیر خدا به شمار می رود.»
قسم دیگری از توحید که وهابیت در انواع توحید نام برده اند، توحید در اسما و صفات است. توحید در اسما و صفات یعنی که خداوند را با همان اسما وصفاتی که در قرآن و سنت ذکر شده بخوانیم و همان اسما و صفاتی را که در قرآن برای خدا به اثبات رسیده، اثبات، و آن اسما و صفاتی را که در قرآن و سنت نفی شده، نفی کنیم. (العثیمین، ص 21)
ظاهر این کلام مورد پذیرش سایر مذاهب کلامی است؛ اما نمی توان سخن زیر را از آنان پذیرفت: روش سلف در باب صفات این بوده که آن ها را بدون تحریف و تأویل و با همان معنای حقیقی آن ها به خداوند حمل می کردند. (ابن تیمیه، ج 3، ص 6) غیر قابل پذیرش تر، سخنی است که درباره صفات خبری ابراز داشته است. وی معتقد است: کلماتی مانند «ید» در «یدالله » و مانند آن که در قرآن آمده، باید بدون تحریف، تأویل و با همان معنای واقعی آن ها به خداوند حمل شود. در این دیدگاه، تأکید می شود که باید در همه موارد، الفاظ را به همان معانی حقیقی و لغوی آن ها حمل کرد؛ زیرا معنای مجازی بر خلاف اصل است. بدیهی است چنین دیدگاهی، تجسیم و تشبیه خداوند را به دنبال دارد که متأسفانه برخی از اهل حدیث و فرقه هایی چون کرامیه و مشبهه و... به این انحراف عقیدتی دچار شدند و اکثر متفکران مسلمان و مذاهب کلامی از آنان تبری جسته اند.

توحید در مذهب امامیه

چنان که پیش از این یادآور شدیم، «توحید» از اصول مشترک همه مذاهب اسلامی است. برداشت ها و تفسیرهایی که در این باره ارائه می شود، نشان دهنده دیدگاه مذاهب و اهتمام آنان به مسأله و همچنین مبانی کلامی آنان است. به نظر می رسد بتوان حقانیت و درستی دیدگاه ها را همراه با استدلال های نقلی و عقلی آن ها ملاحظه کرد. امامیه اثنا عشریه، توحید را از اصول دین و عدل الاهی را از اصول مذهب می داند و در کتب کلامی (به ویژه کتاب توحید شیخ صدوق) از توحید و مراتب گوناگون آن سخن گفته است که گزارش اجمالی آن را ملاحظه می کنیم:
الف. توحید ذاتی: توحید ذاتی دو تفسیر دارد: اول اینکه: ذات خداوند یکتا و بی همتا است و برای او مثل و مانندی متصور نیست. و دوم اینکه: ذات خداوند بسیط است و هیچ گونه کثرت و ترکیبی در آن راه ندارد. سوره توحید (در قرآن کریم) که بیانگر عقیده مسلمانان در باره توحید است، به هر دو مرحله اشاره دارد: به قسم نخست با آیه «و لم یکن له کفوا أحد؛ و هیچکس همتای او نیست.» (اخلاص/ 4) و به قسم دوم با آیه «قل هو الله أحد؛ بگو خدا یکتاست.» (اخلاص/ 1) پرداخته است.
ب. توحید در صفات ذاتی خداوند: خداوند واجد همه صفات کمالی است و وحی و عقل بر وجود این کمالات در ذات باری دلالت می کنند. خداوند؛ عالم، قادر، حی، سمیع، بصیر و... است. این صفات از نظر مفهوم با یکدیگر تفاوت دارند؛ اما در واقعیت خارجی، یعنی در وجود خدا مغایرت ندارند و در مقام عینیت، وحدت دارند. به دیگر تعبیر، ذات خداوند در عین بساطت، همه این کمالات را دارا است؛ بنابر این صفات ذاتی خداوند، در عین قدیم و ازلی بودن، عین ذات او است.
ج. توحید در خالقیت و آفریدگاری: جز خداوند، آفریدگار دیگری وجود ندارد و آنچه لباس هستی می پوشد، مخلوق و آفریده او است. افزون بر تأکیدی که در این باره در آیه 16 سوره رعد و آیه 62 غافر (و آیات دیگر) آمده، خرد نیز بر توحید در «خالقیت» گواهی می دهد؛ زیرا «ما سوی الله» ممکن و نیازمند است و رفع نیاز و تحقق خواسته های وجودی او به طور طبیعی از جانب خدا خواهد بود. توحید در خالقیت، البته به معنای نفی اصل سببیت در نظام هستی نیست؛ زیرا تأثیر پدیده های امکانی در یک دیگر، منوط به اذن الاهی است، و وجود سبب و نیز سببیت اشیا (هر دو) از مظاهر اراده او به شمار می روند.
د. توحید در ربوبیت و تدبیر جهان و انسان: توحید ربوبی دو قلمرو دارد: 1. تدبیرتکوینی؛ 2. تدبیرتشریعی. مقصود از تدبیر تکوینی، کارگردانی جهان آفرینش است بدین معنا که اداره جهان هستی (به سان ایجاد و احداث آن) فعل خداوند یکتا است. تاریخ انبیا نشان می دهد که مسأله توحید در خالقیت، مورد مناقشه امت های آنان نبوده و اگر شرکی در کار بوده است، نوعا به تدبیر و کارگردانی عالم و به تبع آن عبودیت و پرستش مربوط می شده است. مشرکان عصر ابراهیم خلیل (ع) فقط به یک خالق اعتقاد داشتند؛ ولی به غلط می پنداشتند که ستاره، ماه یا خورشید ارباب و مدبر جهانند، و مناظره ابراهیم نیز با آنان در همین مسأله بوده است. (انعام/ 76- 78) البته باید توجه داشت که توحید در تدبیر، با اعتقاد به مدبرهای دیگر که با «اذن خدا» انجام وظیفه می کنند، و در حقیقت جلوه ای از مظاهر ربوبیت خدا هستند، منافات ندارد؛ بدین جهت قرآن در عین تأکید بر توحید در ربوبیت، به وجود مدبران دیگر تصریح کرده، می فرماید: «فالمدبرات أمرا؛ و آنها كه امور را تدبير می کنند.» (نازعات/ 5)
«تدبیر در تشریع» هم اهمیت بسیاری دارد به این معنا که هر نوع امور مربوط به شریعت نیز (اعم از حکومت و فرمانروایی، تقنین و قانونگذاری، اطاعت و فرمانبرداری، شفاعت و مغفرت گناه) همگی در اختیار او است، و هیچ کس بدون اذن او حق تصرف در این امور را ندارد؛ از این رو، توحید در حاکمیت، توحید در تشریع، توحید در اطاعت و... از شاخه های توحید در تدبیر شمرده می شوند که در آیه 66 و 80 نساء و آیه 44 مائده و آیه 255 بقره و آیه 28 انبیاء به اقسام مذکور دلالت صریح دارد.

توحید در عبادت

این قسم از توحید هم اصل مشترک میان تمام شرایع آسمانی است، و به یک معنا، هدف از بعثت پیامبران الاهی یادآوری این اصل بوده است؛ چنان که می فرماید: «و لقد بعثنا فی کل أمة رسولا أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت؛ میان هر امتی پیامبری را برانگیختیم تا به مردم بگوید خدا را بپرستید و از پرستش طاغوت دوری گزینید.» (نحل/ 36) همه مسلمانان در نماز به توحید در عبادت گواهی داده، می گویند: «ایاک نعبد؛ تنها تو را می پرستیم.» (الفاتحه/ 5) فقط تو را می پرستیم؛ البته باید توجه داشت که «عبادت» غیر از «تکریم» است؛ پس تکریم پدر و مادر، بزرگان و اولیای الاهی، عبادت به شمار نمی رود.
پرستشی که از غیر خدا نفی و نهی شده، آن است که انسان در مقابل موجودی خضوع کند با این اعتقاد که او به طور مستقل سرنوشت جهان یا انسان یا بخشی از سرنوشت آن دو را در دست دارد و به تعبیر دیگر، «رب» و «مالک جهان و انسان» است؛ ولی اگر خضوع در مقابل موجودی از این نظر صورت گیرد که وی بنده صالح خدا و صاحب فضیلت و کرامت یا منشأ نیکی در مورد انسان است، چنین عملی تکریم و تعظیم خواهد بود، نه عبادت؛ پس بوسیدن ضرایح مقدسه یا اظهار شادمانی در روز ولادت و بعثت پیامبر (ص) جنبه تکریم و اظهار محبت به حضرت را دارد، و هرگز از اموری چون اعتقاد به ربوبیت او سرچشمه نمی گیرد. (جعفر سبحانی، بخش دوم؛ الإلهیات، ج 1و2؛ منشور عقاید امامیه، ص38ـ52)

نتیجه گیری

با نگاه گذرایی که به مسأله توحید در دیدگاه مذاهب کلامی و عرفانی شده است، امور ذیل به دست آمد:
ا. مسلمانان از هر گروه و طایفه ای که باشند، مسأله توحید برایشان مهم بوده است و آن را در رأس مباحث اعتقادی قرار داده اند.
ب. تفسیر و تبیینی که از توحید ارائه شده، همگی یک هدف اساسی را دنبال می کند و آن وحدت کلمه مسلمانان در نفی هرگونه نقص و نیازمندی و شریک داشتن از ذات اقدس الاهی است و این که غیر او، وجود مستقلی ندارد تا انباز وی شود.
ج. همه فرقه ها و مذاهب کلامی بر توحید اعتقادی تأکید دارند و به طور گسترده کوشیده تا از انحراف فکری و افراط و تفریط نجات یابند.
ه. تجربه پیشین برخی از پیروان ادیان آسمانی نشان داده است که تحریف و برداشت نادرست از «توحید» به سادگی میسر است؛ از این رو، پذیرش توحید به صورت اصلی از اصول اعتقادی، مورد اتفاق همه مسلمانان است و عالمان دین باید به زبان قابل فهم برای قشرهای مختلف به گونه ای توحید را تفسیر و توجیه کنند تا از کجروی و انحراف فکری جلوگیری شود.


Sources :

  1. عزالدین رضانژاد- اندیشه تقریب- شماره 4

  2. محمدجواد مشکور- فرهنگ فرق اسلامى- با مقدمه و توضیحات استاد کاظم مدیرشانه چى

  3. على ربانى گلپایگانى- فرق و مذاهب کلامى

  4. سید جعفر سجادى- فرهنگ معارف اسلامى- جلد 1

  5. محمد رضا ضمیرى- کتابشناسى تفصیلى مذاهب اسلامى

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/114125