ظهور حنیفیان عقل گرا در سده‌ دوم و سوم

عراق بستر اندیشه های ارجاء
در نیمه اول سده 2 ق، نماینده شاخص اندیشه های ارجاء در کوفه، ابوحنیفه است که اصول نظریات او در العالم و المتعلم و نیز رساله به عثمان بتی، منعکس گردیده است. ابوحنیفه در انتقاد از اندیشه تفریطی مرجئه، تصریح دارد که از دیدگاه او، همه مؤمنان لزوما راهی بهشت نخواهند شد و گنهکاران توبه ناکرده، به خواست خداوند ممکن است به آتش در افتند و ممکن است که بخشیده شوند. در نگاهی تحلیلی به تعالیم مکتب ارجاء، می توان گفت که اینان به انگیزه پرهیز از مواضع افراط و تفریط، در زندگی فردی عمل را با همه ارزش آن، جدا از حقیقتی به نام ایمان می شمردند و بدون آنکه به عاصی وعده بهشت دهند، او را مؤمن و برادر دینی دیگر افراد جامعه می شمردند. نظریه ارجاء با این شکل آن، می توانست در آن روزگار پر آشوب، بدون آنکه مردم را در بعد اخلاق فردی به فساد خواند، در بعد اجتماعی آنان را بر گرد محور «برادری ایمانی» و «ولایت» گرد هم آورد.
در نسل پس از ابوحنیفه، برجسته ترین شاگرد وی، ابویوسف از معتقدان به این تفکر بود، اما روزگار ارجاء سنتی عملا در عراق به سر آمده بود و از آن پس حرکت مرجئه در قالب مکتب یا مکاتبی ادامه یافته که عرضه کننده مجموعه ای از عقاید با روشی شبه معتزلی بوده است. اگر چه جناحی از مرجیان عدلی به رهبری بشر مریسی (د 218 ق)، شاگرد ابویوسف، آموزش خود را به طور نمادین به حنفیان منتسب می کردند، اما ریشه تعالیم شماری دیگر از این مرجیان را باید در دیگر مکاتب رجایی، از جمله مرجیان بصره جست و جو کرد. بشر مریسی با حفظ اساس ارجاء حنفی، در مسائلی چون توحید صفاتی و به ویژه خلق قرآن به موضع معتزله و شیوه های آنان گرایش داشت. حرکت بشر در میانه سده 3 ق توسط ابن ثلجی (د 266 ق)، دنبال شد که با تثبیت برخی از مبانی کلامی بشر، در مساله جنجال برانگیز خلق قرآن با گریز از تصریح به وقف گرایید و عملا زمینه مساعدتری را برای پیروان مکتب در برابر حملات مخالفان فراهم آورد. ارائه نظریه وقف درباره قرآن، عالمان مخالف از اصحاب حدیث را چنان به خشم آورده بود که او را «سپر جهمیه» لقب دادند. از دیگر رجال مرجی عدل گرا با گرایش بصری که گاه به سبب نزدیکی بسیار تعالیم، نام آنان در شمار متکلمان معتزلی آمده است، به ویژه ابوشمر، ابوالحسین صالحی و مویس بن عمران در منابع نامبردار بوده، و آراء کلامی آنان به طور پراکنده نقل شده است.

حنیفیان عقل گرا
در نیمه دوم سده 2 ق، خاور خراسان، به ویژه منطقه بلخ گستره نفوذ مکتبی گشته بود که می توان آن را مکتب حنفیان عدل گرا نام داد، در این اوان، شماری از شاگردان مشرقی ابوحنیفه نه تنها فقه، بلکه تعالیم اعتقادی او را در خراسان و ماوراءالنهر ترویج می کردند و فعالیت آنان چنان با استقبال رو به رو شده بود که به گفته صفی الدین بلخی به لحاظ رابطه ای سه گانه میان ابوحنیفه، اندیشه ارجاء و مردمان بلخ، این شهر را «مرجی آباد» می خوانده اند. سلم بن سالم بلخی یکی از این گروه شاگردان ابوحنیفه، با نفوذ فراوانی که داشت، در موطن خود به اجرای گسترده امر به معروف پرداخت و حرکتی سیاسی را بر ضد هارون، خلیفه وقت سامان داد.
در میان شاگردان خراسانی ابوحنیفه، ابومطیع بلخی شخصیتی است که در شکل گیری نظام کلامی این مکتب اساسی ترین نقش را ایفا نموده، و بر پایه دانسته های پراکنده از باورهای کلامی او که در منابع مخالفان بازتاب یافته است، می توان چهره کلی تعالیم این مکتب را در دوره آغازین خود تصویر کرد؛ از جمله عقاید منقول از وی، می توان به موضع او در باب قدر که به معتزله نزدیک بود و عقیده وی به فنا ناپذیری بهشت و دوزخ اشاره کرد. از رجال مؤثر در کنار ابومطیع، باید ابومقاتل سمرقندی، دیگر شاگرد ابوحنیفه را نام برد که راوی اصلی کتاب العالم و المتعلم ابوحنیفه و انتقال دهنده این متن به ابومطیع بلخی است؛ متنی که می توان آن را سنگ بنای اندیشه کلامی این مکتب تلقی کرد. همچنین روایت متنی دینی، حماسی با عنوان مقتل سعید بن جبیر از سوی ابومقاتل و ترویج آن در خراسان و ماوراءالنهر، از پیوندی ریشه ای میان این مکتب با پیشتاز آمر به معروف مرجئه حکایت دارد. در متن مناظره سعید بن جبیر با حجاج در این روایت، به تلویح دیدگاه وقف گرایانه مکتب نسبت به امام علی (ع) و برخی دیگر از متقدمان نمایانده شده است.
چنین می نماید که در این دوره، علاوه بر کتاب العالم و المتعلم، منبع اساسی در آموزش اعتقادی حنفیان عدل گرا متن الفقه الاکبر قدیم (الفقه الاکبرا)، منسوب به ابوحنیفه بوده است. در دهه های میانی سده 3 ق، مرجیان عدل گرای خراسان اسماء الهی را حقیقتی جز ذات خداوند و نام هایی مخلوق می دانستند؛ هر گونه تجسیم و تشبیه را به شدت منکر بودند و درباره خلق قرآن نیز به توقف می گراییدند. در تعالیم این مکتب حنفی دیدگاه انتقادی نسبت به صحابه مانند ابوهریره نیز دیده می شود.
بازمانده ها از آثار این مکتب بسیار اندک و کم شناخته است؛ از آن میان، از محتوای یکی از تألیف های این مکتب اطلاع داریم که به طور پراکنده در اثنای الرد علی بشر المریسی اثر عثمان بن سعید دارمی درج شده است. همچنین در سده 3 ق حنفی اعتقادان خراسان و ماوراءالنهر بر وجوب معرفت خداوند از طریق عقل و نظر مصر بوده، و نقل گرایی و تقلید را در این مورد باطل می دانسته اند. در سده 3 ق، ردود فضل بن شاذان نیشابوری در الایضاح وردیه هایی که به طور مستقل از سوی برخی عالمان امامی مشرق بر «مرجئه» نوشته شده بوده، ظاهرا خطاب به پیروان همین مکتب بوده است.

حنفیان اهل سنت در خراسان
در سده های 2 و 3 ق در خراسان و ماوراءالنهر نیز مکتبی شکل می گرفت که در عهد سامانی (261ـ 389 ق)، به مکتب غالب بر محافل کلامی ماوراء النهر تبدیل شده،و در دیگر سرزمین های اسلامی تا مصر نیز رونقی یافته بود. این مکتب که در عمل، زمینه آن ارجاء حنفی با نزدیکی بسیار به مواضع اصحاب حدیث در دیگر مسائل بود، در نظریه، نظام اعتقادی خود را کاملا بر پایه آراء ابوحنیفه می دانست و برخی شاگردان عراقی او چون ابویوسف و محمد ابن حسن شیبانی را به عنوان پیشگامان فکری خود قلمداد می کرد.
تاکید بر ذکر ابن مبارک، عالم اصحاب حدیث خراسان در عداد مشایخ این مکتب، ممکن است حاکی از نقش ابن مبارک، که همواره به عنوان عالمی نه پیرو، اما حامی و بزرگ دارنده ابوحنیفه در منابع اسلامی شناخته بوده است، در شکل گیری نخستین این مکتب بوده باشد. این احتمال دور نمی نماید که محیط سنت گرای مرو، زیستگاه ابن مبارک، کانون نخستین پای گیری مکتب ارجاء گرا حدیث گرای خراسان یا به تعبیر خود پیروان، مکتب (حنفیان) «اهل سنت و جماعت» بوده باشد. در این مورد، علاوه بر نقش احتمالی ابن مبارک، حضور ابوعصمه نوح بن ابی مریم از شاگردان میانه رو ابوحنیفه و قاضی شهر مرو، نیز می تواند در این جریان مهم و اساسی تلقی گردد؛ به هر تقدیر یکی از کهن ترین اقراریه های این مکتب به روایت نوح بن ابی مریم از ابوحنیفه است.
مجموع آنچه از عقاید این مکتب پیش از میانه سده 3 ق شناخته شده، اقراریه هایی کوتاه است که در آن اندیشه هایی چون تفضیل «شیخین» و حب «ختنین»، تکفیر نکردن مرتکبان کبیره، سخن نگفتن درباره خداوند به شیوه متکلمان مطرح شده، و گاه از مفاهیم مربوط به معاد چون عذاب قبر و حمل نکردن معاصی بر خداوند نیز سخن رفته است. کهن ترین متن اعتقادی نسبتا تفصیلی از حنفیان اهل سنت و جماعت، کتاب الوصیه منسوب به ابوحنیفه است که در آن مسائلی چون تعریف ایمان، بحث از صفات خداوند، خلق قرآن، خلق اعمال و استطاعت، تکیه بر باورهای منصوص مربوط به معاد چون حقانیت عذاب قبر، شفاعت و مخلوق بودن و فناناپذیری بهشت و جهنم، و تصدیق رؤیت خداوند بدون تشبیه مطرح شده است. به علاوه، در این متن نظریه ترتیب فضل خلفای اربعه به ترتیب خلافت نیز دیده می شود.


Sources :

  1. احمد پاکتچی- دایرة المعارف بزرگ اسلامی- جلد 8- تهران 1367

  2. جعفر سبحانى- فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامى- انتشارات توحید- قم.

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/114246